الزامات سیاستگذاری فرهنگی در دوران دیجیتال موضوع بسیار مهمی است که به ویژه در دنیای امروزی که دنیای دیجیتال است، باید مدنظر مسئولان باشد تا بتوان از این فناوری به بهترین نحو استفاده کرده و زمینه را برای توسعه کشور در این عرصه فراهم کرد.
سیدصادق پژمان، کارشناس و پژوهشگر اقتصاد فرهنگ، در رابطه با موضوع نحوه سیاستگذاری فرهنگی در دوران دیجیتال یاداشتی را منتشر کرده که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
در دهههای اخیر، تحولات فناورانه و گسترش اینترنت، زیستبوم صنایع خلاق را در سراسر جهان دگرگون کرده است. ظهور پلتفرمهای دیجیتال مانند یوتیوب، اسپاتیفای، تیکتاک، اینستاگرام و دیگر بازیگران بزرگ این عرصه، طی سالهای گذشته، بر تمام سطوح فرایند تولید، توزیع، ارزشگذاری و مصرف محتوای فرهنگی تأثیر گذاشتهاند و هماکنون به علت اثرگذاری بالا در شکلدهی به فرهنگ عمومی به یک نهاد فرهنگی نوظهور بدل شدهاند.
زمانی موسیقی در قالب آلبومهای فیزیکی، بر روی یک لوح فشرده (سیدی) و یا نوار کاست منتشر میشد؛ اما در جهان دیجیتال، محتوا از بسترهای فیزیکی جدا شد و دیجیتالیشدن این امکان را فراهم کرد که محتوا با هزینهای پایینتر و نزدیک به صفر و آزادانه منتقل شود. سپس، با فراهم شدن ابزارهای آنلاین ارزانقیمت که به هر کسی امکان تولید محتوا را میداد، با انفجاری در تولید محتوا مواجه شدیم. در این شرایط، مصرفکنندگان روزبهروز بیشتر با مشکل پیدا کردن محتوای مورد نظرشان مواجه شدند.
پلتفرمها بهعنوان راهحل طبیعی این مسئله ظاهر شدند؛ آنها با بهرهگیری از سامانههای پیشنهاددهی و الگوریتمهای هوشمند، تجربه انتخاب، دسترسی و مصرف محتوا را تسهیل و هدایت کردند. در صنعت موسیقی، سیدیها جای خود را به نپستر (Napster) و کازا (Kazaa) دادند؛ پلتفرمهایی که مدل جدیدی برای توزیع تکآهنگها ارائه کردند. چند سال بعد، اپل ابزارهایی را در اختیار موسیقیدانان قرار داد تا موسیقی خود را ضبط کرده و مستقیماً در فروشگاه آیتونز (iTunes) آپلود و به فروش برسانند.
سپس، اسپاتیفای (Spotify) و پاندورا (Pandora) ظهور کردند. آنها موسیقی را از منابع مختلف گردآوری و دستهبندی کردند و به کاربران اجازه دادند آهنگهای محبوبشان را انتخاب و از سامانههای پیشنهاددهی آنها بهرهمند شوند. این الگو، بهتدریج در سایر حوزههای صنایع خلاق نیز گسترش یافت. در حال حاضر، بهدلیل رشد چشمگیر تولیدکنندگان و مصرفکنندگان متصل، شرکتهایی که توانستهاند بازار محتوا را از طریق پلتفرمهای دیجیتال سازماندهی کنند، در موقعیتی ممتاز و تعیینکننده قرار گرفتهاند.
در ادبیات نظری، این روند با مفهوم «پلتفرمسازی» (Platformization) شناخته میشود؛ مفهومی که به نفوذ ساختاری، نهادی و فرهنگی پلتفرمها در نظامهای فرهنگی اشاره دارد. در چارچوب این دگرگونی، پلتفرمها بهعنوان تنظیمگران جدید فرهنگ عمل میکنند؛ آنها تعیین میکنند چه محتوایی دیده شود، کدام سبکها برجسته و کدام روایتها به حاشیه رانده شوند.
اگرچه این روند ابتدا در بستر جهانی شکل گرفت، ایران نیز در مسیر پلتفرمیشدن صنایع فرهنگی قرار گرفته است. در حوزه فیلم و سریال، ویاودیهایی چون فیلیمو، نماوا و فیلمنت به رقبای اصلی رسانههای سنتی تبدیل شدند. در حوزه موسیقی، وبسایتها و پلتفرمهایی در فضای فروش دیجیتال موسیقی فارسی آغاز به فعالیت کردند. در فضای شبکههای اجتماعی، تولیدکنندگان محتوای فرهنگی از طریق اینستاگرام و یوتیوب مسیرهای تازهای برای بازنمایی، تعامل و درآمدزایی یافتند.
با این حال، واقعیت این است که حکمرانی و سیاستگذاری فرهنگی در ایران همچنان بیش از آنکه ناظر به منطق پلتفرمی باشد، در چارچوب نهادهای رسمی و سنتی تعریف میشود. در مواجهه با شتاب تحولات فناورانه و قدرتیابی پلتفرمها در عرصه فرهنگ، فقدان درک نهادی از جایگاه پلتفرمها، ضعف سازوکارهای تنظیمگر و بیتوجهی به سازگاری میان سیاستهای فرهنگی و ساختارهای پلتفرمی، چالشهای جدی برای حکمرانی فرهنگی ایجاد کرده است.
پلتفرمیشدن فرهنگ
برای درک عمیقتر پدیدهی پلتفرمیشدن فرهنگ، نخست باید به مفهوم «پلتفرم» با نگاهی تحلیلی و دقیق نگریست. بر پایهی یکی از تعاریف مطرح شده توسط وندایک، نویسنده کتاب معروف و تأثیرگذار جامعه پلتفرمی، «پلتفرمها از طریق داده تغذیه میشوند، بهواسطهی الگوریتمها و رابطها سازماندهی و خودکارسازی میشوند، روابط مالکیت آنها بر مبنای مدلهای تجاری شکل میگیرد و رسمیت مییابد و از طریق توافقنامههای کاربر اداره میشوند».
این تعریف با نگاه پیشین وندایک که بر درک پلتفرمها هم بهمثابه ساختارهای فنی ـ فرهنگی و هم ساختارهای اجتماعی ـ اقتصادی تأکید داشت، همراستا است. در چنین چارچوبی، شرکتهای بزرگ فناوری مانند مایکروسافت، اپل، متا، آمازون و آلفابت (گوگل) تنها ارائهدهنده خدمات و زیرساخت فنی نیستند؛ بلکه در نقش دروازهبان، وابستگی متقابل میان نهادها، تولیدکنندگان محتوا و کاربران را نیز مدیریت میکنند. آنها با ساخت اکوسیستمهایی از خدمات همپیوند، ساختار فرهنگی-رسانهای را بازتنظیم کردهاند.
این پدیده در ادبیات نظری با مفاهیمی چون «پلتفرمهای زیرساختی»، «پلتفرمیزهشدن وب» و «زیرساختهای پلتفرمیزهشده» توصیف شده است. اما آنچه در شکلدهی به چالشهای فرهنگی امروز نقش برجستهتری دارد، قدرت الگوریتمهاست. پلتفرمها واجد سیاستاند؛ آنها ارزشها، ایدهها و شکلهای خاصی از دانش و بازنمایی را در اولویت قرار میدهند. الگوریتمها صرفاً ابزار پیشنهاددهنده نیستند، بلکه نقش تنظیمگر پنهان فرهنگی را ایفا میکنند. در خوانشی فوکویی، این سازوکار را میتوان ذیل «صورتبندی گفتمانی» فهم کرد؛ شبکهای از قواعد، تمایزها و نظمهای فرهنگی که تعیین میکنند چه چیزی مشروع، قابل دیدن و گفتنی است.
پلتفرمها از رهگذر طراحی الگوریتمی، چنین گفتمانهایی را تثبیت و بازتولید میکنند. از منظر سیاستگذاری فرهنگی، این وضعیت چالشی جدی محسوب میشود. چراکه پلتفرمها نهتنها الگوهای مصرف فرهنگی را بازتعریف کردهاند، بلکه در جایگاه نهادهایی اقتصادی ـ اطلاعاتی قدرتمند، در حال شکلدهی به زیرساختهای ارتباطی و ساختارهای حکمرانیاند. البته این موضوع در ادبیات سیاستگذاری فرهنگی مسبوق به سابقه است و از دههها پیش در چارچوب «رویکرد فرهنگی ارتباطی» مطرح شده؛ رویکردی که متأثر از نظریهی کنش ارتباطی هابرماس، به پیوند میان حوزه عمومی، نظام و زیستجهان میپردازد.
بر پایه دیدگاه هابرماس، «نظام» با کنشهای ابزاری و استراتژیک هدایت میشود و شامل بازار و دولت است؛ درحالیکه «زیستجهان» بر اساس کنش ارتباطی پیش میرود و توسط عقلانیتهای شناختی، زیباشناختی-بیانی و اخلاقی شکل میگیرد. حوزه فرهنگی زیستجهان، دانش را بازتولید و منتقل میکند و این همان فضایی است که در آن بازتولید فرهنگی، یکپارچگی اجتماعی، شکلگیری هویتهای شخصی و انسجام اجتماعی رخ میدهد. از منظر هابرماسی، رابطهی متقابل نظام و زیستجهان از طریق حوزه عمومی تنظیم میشود.
در سیاستگذاری فرهنگی، این تعادل با گفتمانهایی چون «دولتیسازی»، «بازارمحوری» و «ارتباطمحوری» دنبال میشود. این گفتمانها دیدگاهها و ارزشهای متفاوتی را اولویت میدهند و ابزارهای متفاوتی برای تحقق اهداف خود بهکار میگیرند. اگرچه این گفتمانها بهندرت بهشکل ناب و خالص ظهور میکنند، اما تحلیل چگونگی ترکیب، تعامل یا چیرگی آنها میتواند به فهم موقعیت بازیگران فرهنگی (شهروندان، تولیدکنندگان، مصرفکنندگان، واسطهها) و چالشهای سیاستگذاری کمک کند. پلتفرمیشدن فرهنگ، جایگاه و نقش این عاملان را تغییر داده و مناسبات قدرت را در حوزه فرهنگ بازچینش کرده است.
در این میان، دو خوانش نظری برجسته میتوانند به تحلیل این شرایط کمک کنند؛ از منظر رویکرد فرهنگی ارتباطی، مسئلهی اصلی آن است که سیاست فرهنگی در میان کنشها و تأثیرات دولت، بازار و جامعه مدنی، کدام را در اولویت مینهد. در چارچوب حکمرانی فوکویی نیز، مسئله، شناخت عملکردهای چندلایه قدرت در تولید دانش و چگونگی بهرهگیری از این قدرتها برای شکلدادن به گفتمانهای مسلط و حکمرانی بر تولید و مصرف فرهنگی به شیوههایی خاص است.
در فضای امروز پلتفرمها که تحت سیطره منطقهای اقتصادی و منافع شرکتی قرار دارد، سیاستگذاری فرهنگی ناگزیر از بازنگری در مفاهیم بنیادین خود است. آنچه باید در کانون توجه سیاستگذاری فرهنگی قرار گیرد، تأکید بر مفهوم «ارزشهای عمومی» در برابر منافع تجاری، «حفظ حریم خصوصی»، «قدرت شهروندان در کنترل دادههای شخصی»، «کنترل دموکراتیک بر جریانها و مخازن دادههای جمعی»، «عدالت در دسترسی به فضاهای دیجیتال»، «جامعیت و مقرونبهصرفهبودن»، «شمول فرهنگی» و... است.
این مفاهیم که در سیاستگذاری فرهنگی سنتی جایگاهی حاشیهای داشتند، اکنون برای مداخله مؤثر در زیستبوم پلتفرمی فرهنگ، به مفاهیمی راهبردی و حیاتی تبدیل شدهاند. با وجود ظرفیت نظری بالای سیاستگذاری فرهنگی، این حوزه هنوز در تطبیق عملی با تحولات نوین پلتفرمی، با چالشهای جدی مواجه است. از همه مهمتر، پلتفرمها امروز صرفاً ابزارهای رسانهای نیستند؛ بلکه خود به زیرساختهای ارتباطی، اقتصادی و حتی حکمرانی بدل شدهاند.
در این زمینه، مفهوم نسبتاً نوظهور «سیاستگذاری فرهنگی دیجیتال» بهعنوان چارچوبی برای بازاندیشی در نسبت میان فناوری، فرهنگ و حکمرانی، اهمیتی روزافزون یافته است. مفهومی که به فرایندها و کنشهایی اشاره دارد که زیرساختهای ارتباطی، محیطهای پلتفرمی و تجربه زیسته فرهنگی را شکل میدهند. در این چشمانداز تازه، سیاستگذاری فرهنگی دیگر نمیتواند به شکل گذشته، تنها بر مقررات فرهنگی متکی باشد، بلکه با سیاستهای دادهای، کنشهای الگوریتمی، اقتصاد داده و هویتهای دادهمحور پیوند خورده است.
در همین زمینه، مرزهای سنتی میان سیاست فرهنگی، سیاست رسانهای و سیاست ارتباطات، اکنون درهمتنیده شدهاند و پلتفرمها بهعنوان بازیگران زیرساختی، مناسبات این حوزهها را بازتعریف کردهاند. سیاست فرهنگی سنتی عمدتاً بر تولید معنا و ارزش، سیاست رسانهای بر مالکیت و تنوع محتوایی و سیاست ارتباطات بر زیرساختها، توسعه بازار و تنظیم انحصارها تمرکز داشت.
سیاستگذاری فرهنگی دیجیتال
در پرتو آنچه گفته شد، روشن است که تحول دیجیتال و پلتفرمیشدن فرهنگ، صرفاً یک تغییر فناورانه نیست؛ بلکه بازآراییای بنیادین در منطق تولید، توزیع، ارزشگذاری و مصرف فرهنگی است. این دگرگونی نهتنها جایگاه و نقش بازیگران فرهنگی را متحول کرده، بلکه ماهیت سیاستگذاری فرهنگی را نیز دگرگون ساخته است. در این چشمانداز، دیگر نمیتوان تنها به ابزارهای سنتی نظیر حمایت مالی از تولیدکنندگان محتوا یا تقویت نهادهای فرهنگی اتکا کرد، بلکه باید سیاست فرهنگی را بهگونهای بازتعریف کرد که بتواند با منطق پلتفرمی، الگوریتمهای پیشنهاددهی، جریانهای داده، و قدرتهای زیرساختی نوظهور روبهرو شود.
آنچه امروز با عنوان «سیاستگذاری فرهنگی دیجیتال» شناخته میشود، تلاشی است برای پاسخ به پرسشهای جدیدی که در دنیای پلتفرمی پدید آمدهاند. چگونه میتوان از عدالت فرهنگی، تنوع، شمول، حریم خصوصی و حاکمیت دادهها در فضایی حفاظت کرد که در آن منطق اقتصادی و الگوریتمی پلتفرمها، جای رسانههای عمومی و نهادهای فرهنگی را گرفتهاند؟ در این زمینه، تجربههایی مانند «دستورالعمل خدمات رسانهای صوتی ـ تصویری» (AVMSD)، «قانون خدمات دیجیتال» (DSA)، و «قانون حفاظت از دادهها» (GDPR) در اتحادیه اروپا، نمونههایی از تلاش برای شکلدادن به تنظیمگری هوشمند در عصر پلتفرمها هستند؛ تلاشهایی که نشان میدهند حتی در برابر قدرت انحصاری غولهای فناوری، میتوان از ارزشهای عمومی چون تنوع فرهنگی، شفافیت، حفاظت از کودکان و حقوق کاربران دفاع کرد.
برای ایران نیز، که با رشد پرشتاب پلتفرمهای بومی و بینالمللی در حوزه فرهنگ مواجه است، این تحولات هم فرصتی نو برای توانمندسازی تولیدکنندگان محتوای فرهنگی فراهم میکند و هم تهدیدی جدی برای اصالت، کیفیت و عدالت فرهنگی در صورت نبود تنظیمگری مؤثر. در چنین شرایطی، سیاستگذاری فرهنگی در ایران نیازمند توازنبخشی هوشمندانه میان سه محور کلیدی است.
توانمندسازی زیستبوم نوآوری فرهنگی: باید با نگاهی حمایتی اما هدفمند، زیستبوم نوآوری فرهنگی کشور را از طریق توسعه زیرساختهای پایدار، ارائه آموزشهای تخصصی، مشاورههای بینارشتهای و کاهش موانع قانونی برای فعالیت استارتاپهای خلاق و پلتفرمهای محتوایی تقویت کرد.
ارتقای ظرفیت تنظیمگری همتراز با تحولات جهانی: طراحی و استقرار سازوکارهایی برای حفاظت از حقوق فرهنگی شهروندان، تضمین شفافیت الگوریتمها، تعدیل مسئولانه محتوا و دفاع از تنوع و کیفیت فرهنگی در فضای آنلاین، باید بهعنوان یکی از اولویتهای اصلی سیاستگذاری فرهنگی در دستور کار قرار گیرد.
نهادینهسازی گفتوگو و حکمرانی مشارکتی: فراهم کردن سازوکارهایی برای مشارکت فعال دولت، جامعه مدنی، پلتفرمها، رسانهها و کنشگران فرهنگی در تصمیمسازیها، تا حکمرانی فرهنگی دیجیتال بر پایه اجماع، نه تقابل، استوار شود.
تنها با چنین رویکردی است که میتوان سیاستگذاری فرهنگی را در مسیر تحول دیجیتال قرار داد؛ نه با نگاهی منفعل یا محافظهکارانه، بلکه با رویکردی فعال، شجاعانه و چندلایه که فناوری را نه تهدیدی برای فرهنگ، بلکه ابزاری برای شکوفایی و بازآفرینی آن تلقی کند.
انتهای پیام