کد خبر: 4292494
تاریخ انتشار : ۱۷ تير ۱۴۰۴ - ۰۹:۱۷
نصرالله قادری:

بازنمایی هنری عاشورا جز با نگاه توحیدی ممکن نیست + صوت

یک استاد دانشگاه با بیان اینکه بازنمایی عاشورا خارج از نگاه به جهان توحیدی ممکن نیست‌، گفت: امام حسین(ع)، عبد خالص خداوند است؛ بازنمایی این شخصیت و این واقعه، تنها در قالبی ممکن است که از ساحت توحیدی و الهی نشئت گیرد. هنرمند نیز باید از الهام بهره‌مند باشد، الهامی که یک درجه پایین‌تر از الهام پیامبران است. بدون این الهام، آنچه تولید می‌شود ممکن است اثر صنعتی یا مصنوعی باشد، اما هنر نخواهد بود.

بازنمایی حماسه عاشورا در هنر، چالشی است میان قدسی‌ترین محتوا و پیچیده‌ترین قالب‌ها. آنچه در کربلا رخ داد، تنها یک رخداد تاریخی نیست که بتوان آن را با روایت صرف یا تصویرپردازی‌های تکراری عرضه کرد؛ بلکه روایتی است که در هم‌تنیدگی عقل و احساس، حقیقت و اسطوره، تغزل و حماسه معنا می‌یابد. عاشورا در نسبت مستقیم با توحید و انسان‌کامل تعریف می‌شود و برای همین، روایت آن نیز باید در تراز معنوی این حقیقت قرار گیرد.

اینکه چگونه می‌توان از زبان درام و هنر نمایشی برای نزدیک شدن به واقعیت عاشورا بهره گرفت، مسئله‌ای است که ذهن بسیاری از هنرمندان، متفکران و پژوهشگران هنر دینی را درگیر کرده است. هرچند تلاش‌هایی در قالب‌هایی چون سینما، تئاتر و تعزیه برای تجسم این حماسه صورت گرفته، اما همواره این پرسش مطرح است که آیا توانسته‌ایم از ظرفیت‌های هنری، در سطحی هم‌سنگ با شأن عاشورا استفاده کنیم یا نه.

در دل این پرسش‌ها، نکاتی اساسی درباره الزامات روایت قدسی، محدودیت‌های فقهی، نقش زن در عاشورا، خطر مصادره ایدئولوژیک، و مرز میان واقعیت تاریخی و تخیل هنری، خود را نشان می‌دهند. شاید تا زمانی که این موارد تبیین نشود، راه هنر برای بیان عاشورا روشن و کارآمد نگردد. عاشورا را نمی‌توان تنها با اشک و شعار به تصویر کشید، بلکه باید با شناخت نسبت میان الهام و هنر، به حقیقت آن نزدیک شد.

از سوی دیگر، بازخوانی روایت عاشورا از منظر «زنانه» و تحلیل هوشیاری زنانه، نقطه‌ای مغفول در هنرهای نمایشی ماست. در حالی که بدون حضور و روایت حضرت زینب(س)، عاشورا در حافظه تاریخی امت دوام نمی‌آورد، آثار نمایشی ما کمتر به این سویه عمیق پرداخته‌اند. چنانچه نسبت درستی میان مادرانگی، تعقل و مقاومت تعریف شود، افق‌های تازه‌ای برای پرداخت هنری به واقعه عاشورا گشوده خواهد شد.

در همین راستا، ایکنا در گفت‌وگویی تفصیلی با نصرالله قادری، استاد دانشگاه، نویسنده و کارگردان تئاتر، به بررسی وجوه دراماتیک عاشورا، نقش تعزیه در بازنمایی این واقعه، الزامات هنر قدسی، و ضرورت رهایی عاشورا از انحصارهای جناحی و خرافات آیینی پرداخته است. در ادامه با متن کامل این گفت‌وگو همراه می‌شویم.

نصرالله قادری، یکی از چهره‌های برجسته در عرصه تئاتر و سینمای ایران است. وی نویسنده، کارگردان، منتقد و استاد دانشگاه با تجربه‌ای طولانی در حوزه هنرهای نمایشی است. علاوه بر فعالیت‌های هنری، در حوزه‌های آموزشی و پژوهشی نیز نقش چشمگیری ایفا کرده و به عنوان سردبیر ماهنامه تخصصی «نمایش»، مدیر انتشارات نمایش و عضو فعال کانون ملی منتقدان تئاتر ایران وابسته به A.I.C.T (سازمان بین‌المللی تئاتر) شناخته می‌شود.

ایکنا - در نگاه شما، حماسه عاشورا از چه ویژگی‌های دراماتیکی برخوردار است که می‌تواند مورد توجه هنرهای نمایشی و سایر عرصه‌های هنری قرار گیرد؟ به عبارت دیگر، این واقعه تاریخی از چه ابعاد و جنبه‌هایی قابلیت دراماتیزه شدن دارد و در کدام قالب‌های هنری بهتر می‌توان از ظرفیت‌های آن بهره گرفت؟ 

حماسه عاشورا از زوایای گوناگونی قابل تحلیل و بازنمایی هنری است و از نظر دراماتیک ظرفیت‌هایی بی‌بدیل دارد. این واقعه، صرفاً یک رویداد تاریخی نیست، بلکه حقیقتی چندلایه است که در سه ساحت اصلی می‌توان به آن نگریست: نخست، یک ساحت حماسی و قهرمانانه؛ دوم، ساحت اسطوره‌ای که ریشه در کهن‌ الگوها دارد و سوم، ساحت تغزلی و عاشقانه، که نمود تجلی عشق انسان زمینی به افق‌های آسمانی است. از این منظر، عاشورا تنها متعلق به شیعیان یا حتی مسلمانان نیست؛ بلکه واقعه‌ای است که تمامی آزاداندیشان جهان را به تأمل و تفکر وا‌ می‌دارد.

جوهره هنر اصیل نیز دقیقاً بر همین اصل استوار است: اینکه مخاطب از یک وضعیت صرفاً منفعل و کنش‌پذیر، به موقعیتی فعال و کنش‌گر تبدیل و در برابر اثر هنری به تفکر و تأمل واداشته شود. در همین راستا، اگر بخواهیم از منظر دراماتیک به عاشورا نگاه کنیم، خواه در قالب تئاتر، خواه در عرصه سینما، خواه در قالب رمان و حتی در دنیای شعر، این واقعه از تمامی ارکان و اصول اساسی درام برخوردار است.

در تئاتر و سینما، این قابلیت وجود دارد که عاشورا نه صرفاً به شکل یک روایت داستانی، بلکه با بهره‌گیری از تمامی عناصر درام و به‌ویژه درامی لیریک که در عین حال از ظرفیت‌های حماسی (اپیک) و خصائص دراماتیک نیز برخوردار باشد، به نمایش درآید. به تعبیر دیگر، با واقعه‌ای مواجه هستیم که می‌تواند در قالبی دراماتیک بازسازی شود، اما به شرط آن‌که هنرمند بتواند از عهده برخی معضلات جدی بربیاید. این نکته در کتاب «نمایشنامه‌نویسی» سام اسمایلی نیز مورد اشاره قرار گرفته است.

اما در این مسیر، با دو معضل اساسی مواجه هستیم. نخست آن‌که شخصیت محوری این واقعه، یعنی امام حسین(ع)، شخصیتی معصوم است. در فقه اسلامی، نمایش چهره معصوم جایز نیست. بنابراین، هنرمند باید بتواند این محدودیت فقهی را به شیوه‌ای هنرمندانه پشت سر بگذارد. خوشبختانه راه‌حل‌هایی در این زمینه وجود دارد. نمونه‌هایی دراماتیک داریم که در آن‌ها شخصیت محوری به لحاظ فیزیکی در صحنه حضور ندارد، اما تمام روایت و فضا حول او شکل می‌گیرد و مخاطب با حضور غیرفیزیکی او ارتباط برقرار می‌کند.

معضل دوم به ویژگی‌های خاص شخصیت معصوم مربوط می‌شود. برخلاف قهرمانان کلاسیک درام که معمولاً دچار «هاماتیا» (خطای تراژیک) یا «هوبریس» (غرور و سرکشی) می‌شوند، شخصیت معصوم نه دچار خطا می‌شود و نه فرمان الهی را زیر پا می‌گذارد. در نظام کلاسیک درام، این ویژگی‌ها برای شکل‌گیری بحران و در نهایت رسیدن به «کاتارسیس» یا پالایش ضروری است. حال این سؤال مطرح می‌شود که چگونه می‌توان مخاطب را با شخصیتی که مرتکب خطا نمی‌شود، همدل کرد و در عین حال او را به تجربه عاطفی و فکری رساند؟

در هنر قدسی، جلوه‌های قدسی به‌گونه‌ای بازنمایی می‌شوند که نه لزوماً با نمایش فیزیکی، بلکه با لحظه «تجلی» معنا می‌یابند. این همان لحظه‌ای است که امر نادیدنی، برای لحظه‌ای دیده می‌شود و مخاطب با آن اتصال معنوی برقرار می‌کند

در این‌جا باید به یک سوء‌تفاهم رایج نیز اشاره کنم. اصطلاح «کاتارسیس» که در فارسی گاهی به «تزکیه» ترجمه شده، در واقع ترجمه دقیقی نیست. تزکیه، مفهومی اسلامی و مسیحی است، اما کاتارسیس از دل طب و اندیشه یونان باستان بیرون آمده است. بنابراین باید به ماهیت متفاوت آن در ساختار درام کلاسیک توجه داشت.

حال با در نظر گرفتن این مسائل، آیا اساساً امکان بازنمایی دراماتیک واقعه عاشورا وجود دارد؟ به نظر من، پاسخ مثبت است، اما به شرطی که با مفهوم «امر قدسی» و «هنر قدسی» در جهان اسلام آشنا باشیم. در هنر قدسی، جلوه‌های قدسی به‌گونه‌ای بازنمایی می‌شوند که نه لزوماً با نمایش فیزیکی، بلکه با لحظه «تجلی» معنا می‌یابند. این همان لحظه‌ای است که امر نادیدنی، برای لحظه‌ای دیده می‌شود و مخاطب با آن اتصال معنوی برقرار می‌کند.

در این‌جا باید به یک نکته مهم نیز اشاره کنم: برخی گمان می‌کنند که تنها قالب تعزیه برای بازنمایی عاشورا مناسب است. در حالی که تعزیه، گرچه نمایشی آئینی است، اما تئاتر به معنای کلاسیک نیست. تعزیه خصلت‌هایی نمایشی دارد، اما ذات آن، آیینی و مناسکی است. بنابراین، باید فراتر از تعزیه فکر کرد. می‌توانیم از ظرفیت‌های آن بهره ببریم، اما باید این حماسه تغزلی-اسطوره‌ای را در ظرفی بریزیم که تمام خصایص دراماتیک را داشته باشد و هنرمند بتواند از پس آن دو معضل اصلی بربیاید.

در نهایت، باید به این حقیقت اشاره کنم که بازنمایی عاشورا خارج از جهان توحیدی ممکن نیست. امام حسین (ع)، عبد خالص خداوند است. او خود را با واژه‌هایی چون «ضعیف، حقی، مسکین و مستکین» توصیف می‌کند. بنابراین، بازنمایی این شخصیت و این واقعه، تنها در قالبی ممکن است که از ساحت توحیدی و الهی نشئت گیرد. هنرمند نیز باید از الهام بهره‌مند باشد، الهامی که یک درجه پایین‌تر از الهام پیامبران است. بدون این الهام، آنچه تولید می‌شود ممکن است اثر صنعتی یا مصنوعی باشد، اما هنر نخواهد بود.

ایکنا - درباره بازنمایی عاشورا در عرصه هنر، این پرسش مطرح است که آیا ما در سینما و تئاتر توانسته‌ایم به شکل مطلوبی به این واقعه بپردازیم؟ همچنین، آیا آثاری در این زمینه خلق شده‌اند که علیرغم کیفیت بالا، به دلیل برخی موانع، امکان اکران عمومی نیافته باشند؟

در حوزه سینما و تئاتر، آثار درخشانی در زمینه بازنمایی عاشورا تولید شده‌اند که متأسفانه برخی از آن‌ها، به‌ علت ملاحظات یا محدودیت‌هایی، هنوز فرصت دیده شدن توسط مخاطب را نیافته‌اند. یکی از نمونه‌های شاخص، فیلم سینمایی رستاخیز است که با وجود تمام زحماتی که برای ساخت آن کشیده شده، تاکنون امکان نمایش عمومی نیافته است. این اثر، با رویکردی جدی، به‌خوبی توانسته ابعاد دراماتیک این واقعه را بازتاب دهد.

یکی از اشتباهاتی که در برخی آثار صورت می‌گیرد، فروکاستن عاشورا به سطح احساسات صرف است. اگر عاشورا را تنها از زاویه تحریک احساسات ببینیم، بخش مهمی از پیام آن را از دست خواهیم داد

همچنین، فیلمنامه روز واقعه که توسط استاد بهرام بیضایی نگاشته شده، یکی از نمونه‌های موفق در دراماتیزه‌ کردن این واقعه است. این اثر به‌درستی توانسته از ظرفیت‌های هنری برای بیان وجوه عمیق حماسه عاشورا بهره ببرد. در حوزه تئاتر نیز نمونه‌هایی وجود دارد که بخشی از این ظرفیت را بازتاب داده‌اند، اگرچه هنوز راه نرفته بسیاری باقی مانده است.

نکته‌ای که باید در این میان به آن توجه کرد، این است که امام حسین(ع)، به تعبیر دقیق‌تر، اسم‌الاسم است؛ او هم دارای ساحت زمینی است و هم درخشش آسمانی دارد. بنابراین، طبیعی است که ظرف درام، با همه توانمندی‌هایی که دارد، نمی‌تواند تمامت قدسی و الوهی چنین شخصیتی را بازنمایی کند. اما خداوند از ما، به اندازه وسع و توان، تجلی و عینیت‌بخشی به این حماسه تغزلی و اسطوره‌ای را می‌طلبد. مکلف به کمال نیستیم، اما مکلف به سعی و اخلاص هستیم.

ایکنا - با توجه به دشواری بازنمایی عاشورا، یکی از چالش‌های اصلی در خلق آثار هنری، حفظ تعادل میان وفاداری به تاریخ و بهره‌گیری از خلاقیت هنری است. از منظر شما، یک نمایشنامه‌نویس چگونه می‌تواند این مرز را رعایت کند و در عین پایبندی به تاریخ، از تخیل هنرمندانه خود نیز بهره گیرد؟

باید ابتدا این نکته را روشن کرد که نمایشنامه‌نویس یا هنرمند، تاریخ‌نگار نیست. اگر هدف صرفاً روایت تاریخ باشد، می‌توان به منابع تاریخی و تواریخ مفصل مراجعه کرد. هنر زمانی شکل می‌گیرد که تقلید با تخیل ترکیب شود. یعنی نه تقلید محض است و نه خیال‌پردازی صرف، بلکه خلاقیتی است مبتنی بر تأمل، الهام و تجربه انسانی.

وفاداری به تاریخ، بی‌تردید امری لازم و اجتناب‌ناپذیر است، اما آن‌چه اثر هنری را از صرف روایت تاریخی متمایز می‌کند، میزان بهره‌مندی آن از تخیل هنرمندانه است. تخیلی که باورپذیر باشد، نه تخیلی که به اغراق یا تحریف بینجامد. تخیل در این‌جا به‌مثابه پلی میان امر تاریخی و امر معنوی است؛ پلی که مخاطب را از واقعیت‌های بیرونی به معناهای درونی رهنمون می‌سازد؛ الهامی که پیشتر به آن اشاره کردم، دقیقاً در همین‌جا کارکرد می‌یابد. هنرمند، در لحظه خلق، با دریافت‌های شهودی و الهامی مواجه می‌شود که راه را برای بازنمایی هنرمندانه عاشورا باز می‌کند.

ایکنا - به عنوان ادامه بحث، چگونه می‌توان واقعه عاشورا را به گونه‌ای در قالب نمایشی بیان کرد که صرفاً به تحریک احساسات نینجامد، بلکه تفکر و جریان‌سازی نیز در پی داشته باشد؟ 

نکته دقیقی است. یکی از اشتباهاتی که در برخی آثار صورت می‌گیرد، فروکاستن عاشورا به سطح احساسات صرف است. این در حالی است که تئاتر، برخلاف تعزیه، نه تنها احساس را برمی‌انگیزد بلکه مهم‌تر از آن، تعقل مخاطب را نیز به چالش می‌کشد. تئاتر عرصه تأمل، کنش و تفکر است. اگر عاشورا را تنها از زاویه تحریک احساسات ببینیم، بخش مهمی از پیام آن را از دست خواهیم داد.

مسئله دیگر، امروزی‌سازی واقعه است. یعنی این‌که چگونه می‌توان رویدادی متعلق به قرن اول هجری را چنان بیان کرد که برای انسان معاصر نیز ملموس و باورپذیر باشد؟ این کار، مستلزم پالایش روایت عاشورا از خرافاتی است که در طول زمان به آن افزوده شده‌اند. همچنین، نباید اجازه داد احساسات‌گرایی سطحی، پیام عمیق عاشورا را مخدوش کند.

به‌طور مثال، پرسش‌هایی اساسی همچون اینکه آیا امام حسین (ع) اهل جنگ بود یا دفاع؟ چرا او از بیعت با یزید سرباز زد؟ و چرا راه او با امام حسن (ع) متفاوت بود؟ این‌ها پرسش‌هایی هستند که باید در قالب درام مطرح شوند، اما پاسخ آن‌ها را نباید مستقیماً به مخاطب داد. درام باید به‌گونه‌ای طراحی شود که مخاطب، خود به عنوان یک انسانکنشگر، درباره آن‌ها بیندیشد و به پاسخ برسد.

ایکنا - یکی دیگر از پرسش‌های مهم، نقش شخصیت‌های فرعی در روایت عاشوراست. به‌ویژه در مورد شخصیت‌های زن، به نظر می‌رسد که این حضور کمتر مورد توجه قرار گرفته است. نظر شما در این‌باره چیست؟

در واقعه عاشورا، اصولاً با مفهوم شخصیت فرعی به معنای متداول در درام مواجه نیستیم. یکی از مهمترین غفلت‌ها در روایت‌های هنری عاشورا، حذف یا کمرنگ‌کردن نقش زنان است. در بسیاری از بازنمایی‌ها، واقعه عاشورا به شکلی کاملاً مردانه روایت شده است، گویی زنان در آن هیچ نقش مؤثری نداشته‌اند. این در حالی است که اگر حضرت زینب (س) را از روایت عاشورا حذف کنیم، اساساً عاشورا آن‌گونه که باید، باقی نمی‌ماند.

زینب کبری (س) تنها راوی عاشورا نیست، بلکه همراهی است که در تمام مراحل، از مدینه تا کربلا و از کربلا تا کوفه و شام، حضور دارد. او نه‌تنها در مقام یک زن داغ‌دیده، بلکه به عنوان شخصیتی کنش‌گر، اندیشمند و شجاع، حضوری تأثیرگذار در حفظ و تداوم پیام عاشورا دارد. در برخی صحنه‌ها، مانند لحظه شهادت حضرت عباس(ع)، امام حسین(ع) نه مردان قبیله، بلکه خواهرش زینب زینب(س) را صدا می‌زند؛ و این نکته‌ای است بسیار معنادار.

کد

در خود واقعه، ما با زنان شهید نیز مواجه هستیم. یکی از نمونه‌های کمتر شناخته‌شده، داستان وهب است. درباره او دو روایت وجود دارد: در یکی گفته می‌شود که همراه با همسرش در کربلا بوده و همسرش نخستین زن شهید در عاشوراست. این داستان، از منظر دراماتیک بسیار قابل تأمل و بازنمایی است، و بنده نیز درباره آن نمایشنامه‌ای نوشته‌ام با عنوان وقت عاشقی.

مسئله دیگر، امروزی‌سازی واقعه است. یعنی این‌که چگونه می‌توان رویدادی متعلق به قرن اول هجری را چنان بیان کرد که برای انسان معاصر نیز ملموس و باورپذیر باشد؟ این کار، مستلزم پالایش روایت عاشورا از خرافاتی است که در طول زمان به آن افزوده شده‌اند

نکته دیگر، مفهومی است که از مکتب پسایونگی گرفته شده و در کتاب «زنانی که با گرگ‌ها می‌دونند» آمده است. در آن‌جا به مفهوم «هوشیاری زنانه» اشاره می‌شود که نه صرفاً به معنای تسلط زنانگی، بلکه به معنای تعادل میان آنیما و آنیموس در شخصیت هنرمند است. به‌بیان ساده، هنرمند موفق کسی است که بتواند هم از نیروی تعقل بهره ببرد و هم از شهود و احساس، و این دو را در تعادل نگاه دارد. این تعادل، در روایت عاشورا نیز امری کلیدی است.

ایکنا - از دیدگاه شما، منظور از «خوانش زنانه» از واقعه عاشورا چیست؟ آیا هدف صرفاً افزودن احساس‌گرایی به روایت است یا معنای عمیق‌تری در این رویکرد وجود دارد؟ همچنین، تفاوت نگاه زنانه با روایت‌های مردسالارانه در بیان این واقعه چیست؟

خوانش زنانه از عاشورا، به هیچ وجه به معنای احساس‌گرایی یا سانتی‌مانتالیسم در روایت نیست. این تصور نادرست است که اگر از منظر زنانه به واقعه‌ای بنگریم، صرفاً به جنبه‌های احساسی آن پرداخته‌ایم. مقصود از خوانش زنانه، فهم و ادراک خصلت‌های زنانه در درون خود واقعه است؛ و این، نه به جنس زیستی افراد، بلکه به کیفیت حضوری که در اندیشه و جهان‌بینی انسانی آن‌ها متجلی می‌شود مربوط است.

در عالم درام، چهار جنس حداقلی شناخته شده داریم: مرد، زن، نرینه و مادینه. نرینه و مادینه به جنسیت فیزیولوژیک بازمی‌گردند، اما مرد و زن به شخصیت و اندیشه. زن و مرد در این معنا، مکمل یکدیگرند و هر دو صاحب شعور، بینش و کنش عقلانی‌اند. بنابراین، آنچه که در واقعه عاشورا از آن غفلت شده، حضور اندیشه‌مندانه و کنش‌گرانه زنان در بطن حادثه است؛ حضوری که نه تنها احساسی نیست، بلکه مبتنی بر تعقل و شناخت ژرف از معنا و هدف حرکت حسینی است.

برای توضیح بهتر این تمایز، اجازه دهید مثالی بزنم. صحنه‌ای در روایت عاشورا وجود دارد که امام حسین(ع) پس از ضربات شدیدی که بر بدنشان وارد می‌شود، به گودال قتلگاه افتاده و دشمن به سوی خیمه‌ها یورش می‌برد. در این لحظه، امام حسین(ع) می‌گوید: «اگر با من کار دارید، با خانواده‌ام چه می‌کنید؟» و در همین حال، حضرت زینب (س) از تل زینبیه به سوی قتلگاه می‌دود. در روایت‌های متداول، بیشتر بر فاجعه‌انگیز بودن این لحظه تمرکز شده و گفته می‌شود: «او سر می‌برید و من دل». اما اگر با نگاه زنانه به این صحنه بنگریم، متوجه می‌شویم که رابطه میان حسین و زینب، نه فقط رابطه خونی یا احساسی، بلکه رابطه‌ای معرفتی است که در آن، امام همواره با زینب از واقعیت زمینی و مسئولیت او نسبت به حیات انسان‌ها سخن می‌گوید.

زینب (س) در این روایت، نه تنها خواهر، که مادر معنوی خیمه‌هاست. او بار عاطفی، عقلانی و رسالتی را همزمان به دوش می‌کشد. مادرانگی حضرت زینب نه صرفاً یک ویژگی عاطفی، بلکه نوعی نگاه به چرخه حیات، تولد، مرگ و تولد مجدد است. در ساختار مردسالارانه‌ای که بر بسیاری از بازنمایی‌های عاشورا سایه انداخته، گریستن برای مرد عار شمرده شده و فهم زنانه نیز تحقیر شده است. در حالی‌که درک صحیح از هوشیاری زنانه، ما را به فهمی درست از معنای زیستن، چرخه هستی و مسئولیت در برابر حقیقت رهنمون می‌سازد.

ایکنا - پیش‌تر به این نکته اشاره کردید که واقعه عاشورا، در ذات خود، ماهیتی اعتراضی دارد. آیا این ویژگی می‌تواند در قالب سینما یا تئاتر اعتراضی معاصر نیز بازنمایی شود؟ و اگر چنین است، نسبت این اعتراض با آثار سیاسی یا پروپاگاندا چگونه باید تنظیم شود؟

ماهیت حماسه عاشورا، ماهیتی عدالت‌خواهانه و اعتراضی است. امام حسین (ع) در برابر وضع موجودی ایستاد که آن را ناعادلانه و ظالمانه می‌دانست. او در پی آن چیزی بود که باید باشد، نه آنچه هست. این اعتراض، از اساس ماهیت عاشورا را شکل می‌دهد و دقیقاً به همین دلیل است که می‌گوییم: «کل یوم عاشورا و کل أرض کربلا.»

اما توجه داشته باشید، منظور از سینمای اعتراضی در این‌جا، سینمای سیاسی‌زده یا پروپاگاندایی نیست. اعتراض در این معنا، یک موضع فلسفی و انسانی است؛ هنرمند با اثر خود، وضعیت موجود را به چالش می‌کشد، در برابر بی‌عدالتی موضع می‌گیرد و راهی برای آگاهی‌بخشی به مخاطب باز می‌گذارد. چنین اثری، اثری اندیشه‌ورز و مؤثر است، نه صرفاً یک بیانیه سیاسی. بنابراین، اگر بخواهیم عاشورا را در قالب سینما یا تئاتر اعتراضی بازنمایی کنیم، باید به‌گونه‌ای عمل کنیم که مخاطب به تأمل واداشته شود. مهم این نیست که پاسخ‌ها را به او بدهیم؛ مهم آن است که پرسش‌های اساسی را در ذهن او ایجاد کنیم: آیا در برابر وضعیتی ناعادلانه، باید سکوت کرد؟ آیا همیشه باید به وضعیت موجود تن داد؟ عاشورا پاسخش را با کنش نشان می‌دهد، نه با شعار.

ایکنا - برخی از آثاری که درباره عاشورا ساخته شده‌اند، نتوانسته‌اند از ظرفیت‌های دراماتیک به‌درستی بهره ببرند. آیا تحلیلی در این خصوص دارید؟ چه عواملی باعث شده برخی از این آثار به شعار و کلیشه گرایش پیدا کنند؟

یکی از مشکلات اصلی برخی آثار عاشورایی، ناتوانی در بهره‌گیری از خصایص دراماتیک است. برای مثال، در یکی از فیلم‌های مورد اشاره، شخصیت اصلیدر لحظه مواجهه با دشمن، شروع به رجزخوانی می‌کند. این رجزها، در تعزیه یا در جنگ‌های فیس‌تو‌فیس گذشته معنا داشتند، جایی که دو طرف، چهره‌ به چهره در برابر هم قرار می‌گرفتند. اما در جهان معاصر که جنگ‌ها چهره‌به‌چهره نیستند و بیشتر رسانه‌محورند، این شکل از رجز، معنا و تأثیر خود را از دست داده است.

آنچه که در واقعه عاشورا از آن غفلت شده، حضور اندیشه‌مندانه و کنش‌گرانه زنان در بطن حادثه است؛ حضوری که نه تنها احساسی نیست، بلکه مبتنی بر تعقل و شناخت ژرف از معنا و هدف حرکت حسینی است

در برخی آثار، با اغراق‌هایی مواجهیم که باورپذیری واقعه را از بین می‌برد. مثلاً در صحنه‌ای، قهرمان را آن‌قدر گلوله‌باران می‌کنند که بدنش پر از سوراخ می‌شود، اما او همچنان زنده است و سخن می‌گوید. این نوع نمایش‌ها، از حوزه هنر خارج می‌شوند و بیشتر به حوزه تبلیغ و شعار نزدیک می‌شوند. در حالی‌که هنر، باید با حفظ بعد انسانی واقعه، قهرمان را به‌گونه‌ای بسازد که مخاطب با او هم‌دلی کند، نه این‌که با افکت‌های تصویری یا اغراق‌های غیرواقعی، قهرمان را اسطوره‌ای دست‌نیافتنی جلوه دهد.

عاشورا، پیش از آن‌که صحنه‌ای برای قهرمان‌سازی باشد، بستری برای بازتاب حقیقت انسانی است و اگر این حقیقت به زبان درست و در قالب درام مؤثر بازگو نشود، اثر نه‌تنها تأثیرگذار نخواهد بود، بلکه ممکن است اثر معکوس بر مخاطب بگذارد.

ایکنا - در ادامه می‌خواهیم به موضوع تعزیه بپردازیم. از منظر شما، تعزیه تا چه اندازه توانسته در بازتاب فلسفه عاشورا موفق باشد؟ و تعزیه امروزی را چگونه می‌توان ارزیابی کرد؟ آیا آن را «فاخر» می‌دانید؟

ابتدا باید این واقعیت را بپذیریم که تعزیه، با تمام ارزش و اهمیت آئینی‌اش، در شکل فعلی با چالش‌هایی جدی روبه‌روست. تعزیه، اگرچه از دیرباز تا امروز نقش مهمی در حفظ و انتقال فرهنگ عاشورایی ایفا کرده، اما باید صادقانه اذعان کنیم که بخش‌هایی از آن، آمیخته به خرافه شده است. بسیاری از مضامینی که در تعزیه بیان می‌شود، نه ریشه در تاریخ دارند و نه مستند به منابع معتبر هستند. اولین گام برای ارتقای تعزیه، پالایش آن از خرافات و بازگشت به بنیان‌های فکری و معرفتی واقعه عاشوراست.

مسئله دوم که به‌مراتب مهم‌تر است، درک تفاوت تعزیه با تئاتر است. تعزیه، مراسمی آیینی است؛ همانند سینه‌زنی، زنجیرزنی، نخل‌گردانی و سایر اشکال آیینی که هدف از آن‌ها، کسب ثواب و مشارکت معنوی در یک مناسک مذهبی است. مخاطب تعزیه برای لذت هنری یا ادراک زیباشناسانه نمی‌آید، بلکه برای شرکت در آیینی دینی حضور می‌یابد. بنابراین، نمی‌توان تعزیه را صرفاً بر مبنای اصول دراماتیک سنجید یا آن را تئاتر نامید.

در دنیای امروز، تئاتر یک هنر مدرن با بنیان‌هایی متفاوت است؛ ساختار، شخصیت‌پردازی، تعلیق، کنش و واکنش، همگی باید در نسبت با مخاطب امروز تعریف شوند. در حالی‌که تعزیه، همچنان در همان ساختار سنتی مانده و تلاش چندانی برای انطباق با تحولات تئاتری صورت نگرفته است. اگر به نمونه‌های موفق از نمایش‌های سنتی در کشورهای دیگر نظیر کابوکی یا کاتاکالی نگاه کنیم، خواهیم دید که این سنت‌ها، نخست عناصر خود را تحلیل و تبیین کرده‌اند و سپس با حفظ اصالت، توانسته‌اند خود را با زبان مدرن نمایش پیوند دهند. اما در تعزیه ما، این تحول به‌درستی رخ نداده است. بنابراین، تعزیه در جایگاه خود، به‌مثابه یک آیین مردمی و تاریخی محترم است، اما نمی‌توان آن را با تئاتر به معنای ذات اصیل تئاتر یا مدرن یکی گرفت. صرف وجود شخصیت و داستان در تعزیه، آن را تئاتر نمی‌کند. خصایص بنیادین درام، شامل تعارض، کشمکش درونی، تحول شخصیت، و مخاطب کنشگر، در تعزیه به‌صورت نظام‌مند حضور ندارند.

ایکنا - در خلال مباحث، شما به برخی اغراق‌ها و قهرمان‌سازی‌های افراطی در بازنمایی عاشورا انتقاد داشتید. آیا این نگاه در هنر دفاع مقدس نیز قابل تکرار است؟ و اگر چنین باشد، چگونه می‌توان از ظرفیت‌های هنر دفاع مقدس در روایت عاشورا بهره گرفت؟

یکی از آسیب‌های جدی در بازنمایی حماسه عاشورا، ساختن قهرمانانی است که بیش از حد از واقعیت فاصله می‌گیرند. برای مثال، وقتی دست حضرت ابوالفضل(ع) قطع می‌شود، یعنی نیروی فیزیکی او گرفته شده و به مرحله‌ای رسیده که از منظر زمینی ناتوان شده است. یا وقتی بدن امام حسین(ع) با تیرهای متعدد هدف قرار می‌گیرد، طبیعی است که او بر زمین می‌افتد. اگر ما این واقعیت‌ها را نادیده بگیریم و قهرمانانی بسازیم که همچون ابرقهرمان‌های سینمایی غربی، همچنان می‌جنگند و حرف می‌زنند، اثر خود را از فضای دراماتیک خارج کرده‌ایم و وارد شعار و کلیشه شده‌ایم.

اما اگر هنر دفاع مقدس را به معنای اصیل درک کنیم، دقیقاً می‌توان از آن بهره گرفت؛ چراکه بنیان حرکت امام حسین(ع)، بر دفاع است، نه تهاجم. او در پی سلطه نبود، بلکه در پی حفظ حقیقت و کرامت انسانی بود. به همین دلیل، استفاده صحیح از ساختار درام در هنر دفاع مقدس، می‌تواند به خلق آثاری عمیق و مؤثر در روایت عاشورا منجر شود؛ به شرط آن‌که از اغراق، شعار، و تصویرسازی‌های غیرواقعی پرهیز کنیم.

ایکنا - در پایان این گفت‌وگو، اگر نکته‌ای مانده که به نظر شما گفتن آن برای کامل‌تر شدن بحث ضرورت دارد، بفرمایید.

تنها نکته‌ای که باقی می‌ماند و بسیار حائز اهمیت است، هشدار نسبت به مصادره حماسه عاشورا توسط گروه‌ها و جریان‌های خاص است. امام حسین(ع) متعلق به یک جناح یا یک قرائت محدود نیست. نباید اجازه دهیم که او را در چارچوب‌های بسته فکری یا سیاسی محصور کنیم. هر کسی که با اندیشه الهی و نگاه توحیدی به حسین بن علی می‌پردازد، بی‌تردید حسینی است.

در فیلم روز واقعه جمله‌ای است که هیچ‌گاه از ذهنم پاک نمی‌شود. نویسنده با صداقت می‌گوید: تمام حجتم بر مسلمانیم، حسین است. این جمله، گواهی است بر جهانی بودن پیام عاشورا. بیایید حسین را از انحصار درآوریم. اجازه دهیم هنرمند، با صداقت و الهام، او را آن‌گونه که هست، بازنمایی کند. حسین بن علی قهرمانی برای تمام بشریت است، نه برای یک گروه خاص. هر جا که صداقت، آزادی، عدالت و انسانیت هست، او حضور دارد و هر دلی که با نیت پاک به سمت او رود، بی‌تردید، راهش از آن روشن خواهد شد.

گفت‌وگو از داوود کنشلو

انتهای پیام
captcha