18 تیر؛ در تقویم فرهنگی کشورمان بهنام «روز ادبیات کودک و نوجوان» نامگذاری شده است و این روز تقویمی در سال 1404 خورشیدی در شرایطی در تقویم کشور رج میخورد و سپری میشود که رد و نشان آن را میتوان با سومین روز از پشتسر گذاشتن «عاشورای حسینی» و شهادت حضرت اباعبدالله(ع) و یاران باوفایش در همین تقویم فرهنگی رصد کرد.
روی دیگر این نگاه آنکه، هرچند رد و گذار «ادبیات دینی» مرتبط با کودک و نوجوان؛ خاصه ادبیات مبتنی بر نهضت حسینی و عاشورایی را میتوان در سالهای پیش از انقلاب شکوهمند اسلامی نیز مشاهده کرد؛ اما آنچه سرسبزی، طراوت، اعتبار و سنجه کَمیِ آثار حوزه ادبیات دینی و عاشورایی برای گروه سنی کودک و نوجوان در دو بعد ملی و بینالمللی را امروز به نام ایران و نویسندگان ایرانزمین شناسا کرده را باید تام و تمام بهنام تاریخ 46 ساله انقلاب اسلامی ایران نوشت.
انقلابی که همین پیشوند «اسلامی» آن بستری گسترده برای نضج معارف دینی و از جمله یکی از اصلیترین استوانههای گفتمان فرهنگی این انقلاب یعنی «حماسه سبز» و «نهضت سرخ» حسینی به شمار میرود.
طی همین گذار تاریخ 46 ساله نیز فراز و فرودهای مختلف و متعددی از تبلور نسل دوم و سوم نویسندگان در قامت ادامهدهندگان نسل نخست و پیشکسوتان «ادبیات عاشورایی کودکان» و از سویی دیگر تغییر فضای زیست کودک و نوجوان امروز در پس هزاره جدید، عصر فناوری اطلاعات، قدم زدن در فضای مجازی و تنفس در عصر اینترنت «5G» را شاهد هستیم. عصر، دوره و زمانهای که سبب شده نگرش، بینش، روش و گویش کودک و نوجوان امروز در مواجهه با مبانی معرفتی در تمامی ساحتهایش دستخوش تغییر شود.
همچنین دشمنانی که همواره در مقام قلب روایتهای تاریخ دینی و تاریخ اسلام برآمدهاند و از بیان این ژاژگوییها و دغلکاریهای خود ابایی نیز نداشتند! از همین بستر رسانه و فضای مجازی برای نشاندن بذر دروغ به جای واقعیت در ساحت آنچه که در صحرای کربلا و دشت نینوا در سال 61 هجری گذشت و سینهبهسینه روایت «زینبوار(س)» و «سجادوار(س)» آن تا به امروز نگهدارنده پایههای اسلام شد باید اذعان داشت که به بهترین نحو -صدالبته شوربخاته و تلخکامانه- بهره بردهاند.
همین مهم است که سبب ساز آن شده تا فصلی دیگر از تلاش، جِد، جَهد و کوشش نویسندگان و شاعران حوزه ادبیات دینی و عاشورایی کشورمان را بیش از پیش به خود جلب کند تا برای ارائه مسیر صحیح و صراط مستقیم در حوزه آموزش و روایت مبانی معرفتی آن «حماسه سبز» و «نهضت سرخ» اباعبدالله(ع) گام بردارند.
ایکنا به بهانه «روز ادبیات کودک و نوجوان» و در ساحت مؤلفههای مطرحشده در مقدمه بالا؛ گفتوگویی متفاوت، صریح و بیپرده را با مصطفی رحماندوست از نسل اول شاعران و نویسندگان شناختهشده کشورمان در حوزه «ادبیات کودک» انجام دهد که در ادامه این گفتوگوی صریح و بیپرده با همه جذابیتها و نگاه دقیق، نگرش عمیق و زبان بسیط مصطفی رحماندوست از خاطرتان میگذرد.
ادبیات دینی برای کودکان در بیانی ساده تبدیل مفاهیم انتزاعی چون «ایمان»، «عبادت»، «اخلاق» و روایات به زبان ملموس، عاطفی و ارائه تصویریِ متناسب با درک کودک است.
تفاوت اصلی ادبیات دینی کودک و نوجوان با ادبیات دینی بزرگسال در «زبان»، «ابزار» و «عمق ارائه» مضمون و روایت مدنظر نویسنده نهفته است. برای درک بهتر مثالی میزنم؛ کودک نیازمند «تصویرسازی عینی» است مانند آنکه «خداوند مانند آفتاب مهربان است.» همچنین «روایت غیرمستقیم» بهترین و مهمترین شکل روایت برای کودکان است، اینکه مضمون دینی یا پیام مذهبی مدنظر را با استفاده از قصه حیوانات یا زندگی روزمره به آنها ارائه دهیم و مؤلفه سوم «تمرکز بر احساس امنیت و محبت» در خلق اثر روایی مبتنی بر مبانی دینی و مذهبی است.
برای مثال به این برش از شعر «خدایا چه مهربانی» دقت کنید:
خدایا چه مهربانی،
به هر جا که میروم تو هستی؛
در آب زلال، در نسیم، در پروانه...
در اینجا «خدا» با عناصر ملموس طبیعت معرفی میشود. تردیدی نیست که مخاطب بزرگسال توانایی درک مفاهیم فلسفی، فقهی و تاریخی با پیچیدگیهای بیشتر را دارد؛ پس شکل روایت ما برای آنها حتی در گونه خلق آثار ادبی با مضامین دینی میتواند به مفاهیم فقهی و فلسفی نیز شانه بزند.
ادبیات دینی کودک را باید «هنر تبدیل مفاهیم قدسی به تصاویر ملموسِ همذاتپندارانه» دانست. در همین بزنگاه است که این ادبیات با ادبیات دینی بزرگسال با سه تفاوت کلیدی و بنیادین؛ «تفاوت در هستیشناسی مفهوم دین»، «تفاوت در ابزارهای زبانی» و «تفاوت در مرزهای تخیل و واقعیت» مواجه میشود.
بیایید مصداقی صحبت کنیم؛ در بحث «تفاوت در هستیشناسی مفهوم دین» در روایت تعریفی از «خداوند» برای کودک، ذات هستیشناسانه خداوند را میتوانیم در «وجود مهربانی که در باد، گل و پرنده است» توصیف کنیم و در مواجهه با همین ارائه هستیشناسانه از وجود ذات احدیت (خداوند) در ادبیات دینی بزرگسال به روایت وجود متعالی خداوند با «صفات انتزاعی» دست میزنیم.
در شعر «خداحافظی با ماه» در کتاب «پرچم سبز درختان» میخوانیم:
ماهِ مهربان!
امشب تو را بدرود میگویم
تا شبِ فردا، پیشِ خدا دعا میکنم...
کودک در این شعر، خدا را از طریق «دعای شبانه با ماه» درک میکند، نه از طریق مفاهیم کلامی.
در بحث «تفاوت در ابزارهای زبانی» بهره بردن بهجا و صحیح از زبان استعاری قابل درک و لذتبخش به شکل توأمان برای کودک حائز اهمیت است. خانم شکوه قاسمنیا از شاعران خوب و موفق کودکان در کتاب «قصههای قرآنی» در معرفی «قرآن» به کودکان آن را «کتابِ قشنگِ خدا» نامیده و این اوج زبان استعاری قابل درک و لذتبخش برای کودکان است. در حالی که ما در ادبیات دینی بزرگسال در معرفی قرآن از صفتی چون «منشور هدایت بشر» بهره میبریم که بهجا و در عین حال زیبا و تأثیرگذار است. اما آیا کودک توان درک این استعاره از قرآن مجید را دارد؟
یا داستان آشنای «مورچه و حضرت سلیمان(ع)» که بسیار در درک و معرفی این پیامبر به کودکان موفق بوده است. در حالی که ما برای ادبیات دینی بزرگسالان در معرفی و شناسا ساختن پیامبران الهی کتابهای متعدد «تحلیل تاریخی-کلامی» از داستان پیامبران را شاهد هستیم.
و در نهایت در بحث «تفاوت در مرزهای تخیل و واقعیت» آن هم در گونه ادبیات دینی که به هیچ روی چه در عرصه کودک و نوجوان، چه در حوزه بزرگسالان اجازه تخیل نداریم باید به مرزهای دقیق این حوزه آشنا باشیم و ورود کنیم. مثال آشنای این مؤلفه در ادبیات کودک بهره بردن از «روایت از زبان ماهی» در بیان داستان حضرت یونس(ع) است که به زیبایی در کتاب «مهمان دریایی» آن را شاهد هستیم. تخیلی (داستان گفتن از زبان ماهی) که با نگاه و جهانبینی کودک منطبق است و در عین حال نویسنده به هیچ روی در روایت داستان زندگی حضرت یونس(ع) پیامبر به سمت ورود تخیل که مجاز به آن نیست حرکتی نکرده است.
حال به «ادبیات عاشورایی» کودکان به عنوان بخش دیگر پرسش شما برسیم. ادبیات عاشورایی برای کودک، روایت رنگینکمانی از ارزشهایی چون «مهربانی»، «شجاعت»، «دفاع از حق و مظلوم» و «وفاداری» است.
شعر و داستان در حوزه ادبیات عاشورایی و حسینی نباید کودک را در تاریکی، تلخی و فضایی مملو از غم، اندوه، غصه و تراژدی رها کند؛ بلکه باید با زبانی که «پروانههای تخیل» کودکانه را به پرواز درمیآورد، «نور امید» را نشان دهد.
برای نمونه به این شعر که درباره حضرت رقیه(س) است دقت کنید:
ستاره چشمت،
آسمانِ شب را
با اشکهای درخشانت روشن کرد
اما آنقدر مهربان بودی
که حتی برای دشمنت دعا کردی...
ما باید از «خورشیدِ عاشورا» حرف بزنیم، نه فقط از غروب آن.
ابتدا باید بر این مهم تأکید داشته باشیم که قهرمانپردازی برای کودکان، مانند «کاشتن بذر در گلدانهای کوچک» است! باید بدانیم کدام بذر با گلدان ذهن کودک سازگار است. این نگاه را با چهار مؤلفه توضیح میدهم.
در بحث معیارهای انتخاب قهرمانان؛ نکته اول آن است که کودک باید قهرمانش را در آئینه ببیند. در این مؤلفه مبحث «تناسب سنی» در انتخاب قهرمان و روایت آن بسیار حائز اهمیت است. حضرت قاسم(ع) برای نوجوانِ امروز، یک همکلاسی است که کتابش را با یک دست میگیرد و با دست دیگر، دفاع از حق را یاد میدهد! اما حضرت علیاصغر(ع) برای خردسال، همان نوزاد مهربانی است که میتواند با یک نگاه، قلبهای سخت را نرم کند.
همچنین نگاه به جنسیت قهرمانان به مثابه فرصتی بینظیر برای نویسنده و شاعر «ادبیات دینی» و «ادبیات حسینی» است که بتواند بر مخاطبان خود بیشترین همذاتپنداری و تأثیرگذاری را داشته باشد.
وقتی برای دختران از حضرت زینب(س) میگوییم، نباید تنها گریهاش را نشان دهیم؛ بلکه باید بر روایت و نگاه قدرتمند کلام و قلمش تأکید کنیم که چگونه در دربار یزید، تاریخ را نوشت! دختر امروز باید بداند زینب(س) «قهرمان مطالعه و منطق» هم بود.
در نگارش داستان یا سرایش شعر دینی، به ویژه گونه «ادبیات عاشورایی»، فقط از چهرههای آشنا که مدام از آنها سخن به میان میآید نگوییم. این سادهترین راه است. بلکه خلاقیت و ظرافت نویسنده و شاعر زمانی رخنمایی میکند که در این بین و در این فضای روایی سراغ «قهرمانان فراموش شده» حرکت کند و از آنها برای کودک و نوجوان امروز بگوید. به کودکان از «جونِ سیاه» بگوییم؛ آن غلام وفاداری که عرض ارادت و وفاداری خود را به امام حسین(ع) نه در قالب مبارزه و شمشیر زدن که در ساحت دیگری نشان داد.
نکته و مؤلفه دوم؛ « تکنیکها و شیوههای روایت» حماسه حسینی است. اینکه در قالب شعر و داستان واقعه عظیم کربلا را از آسمان به آغوش کودک بیاوریم و در این میان برای تأثیرگذاری حداکثری تلاش کنیم تا سایه سنگین غم، ماتم، اندوه، تلخی شهادت و تراژدی را با تأکید بر اهمیت روایت و بیانش کاهش دهیم.
وقتی از شهادت حضرت علیاصغر(ع) میگوییم، تنها قلم، زبان و روایت ما این نباشد که «خونِ نوزاد روی زمین ریخت!»؛ بلکه بگوییم: «حضرت علیاصغر(ع)، مانند «پرنده سفیدی» که به آسمان پرواز میکرد، نزد خداوند رفت... اما یادگارش ماند و حتی به دشمنان آموخت هرگز اجازه ندهید کودکی تشنه بماند!»
در ادبیات دینی و حسینی نوجوانان از «روایت چند حسی» استفاده کرده و بهره ببریم و کربلا را با «صداها» و «رنگها» برای مخاطب هدف خود روایت کنیم.
به عنوان نمونه: «شنیدی؟ حضرت زینب(س) در دلِ شبهای شام، «آهنگِ لالایی» را زمزمه میکرد...» یا «اسبِ امام حسین(ع) روی شنهای داغ، «ترانه وفا» میخواند...»
مؤلفه سوم؛ «الگوسازی کاربردی» است؛ به گونهای که انتخاب و روایت قهرمان مدنظرمان از حماسه کربلا و نهضت امام حسین(ع) به زندگی کودک نقب بزند.
برای نمونه «وفاداری» و «ایثار» سقای کربلا؛ ماه بنیهاشم، حضرت ابالفضل عباس(ع) را به عنوان «سفیرِ مهربانی» روایت کنیم و بگوییم: «او به ما یاد داد حتی برای کسی که به تو تیر میزند، آب ببری!»؛ یا در روایت حضرت رقیه(س) به عنوان سمبل و نمونه «امید در تاریکی» برای ارائه آن به کودک بگویم: «حضرت رقیه(س) در خرابهای تاریک، «چراغِ آرزو» روشن کرد. مثل وقتی که تو در اتاقت، از تاریکی نمیترسی.»
و مؤلفه چهارم که بسیار حائز اهمیت است پرهیز از چالههایی است که ممکن است مسیر روایت ما را به سمت چاهی عمیق و پرمخاطره ببرد. «تقدسزدایی ناخواسته و لزوم پرهیز از آن»، «روایتِ تکبُعدی و لزوم اجتناب از آن» و «اصل رعایت درک حریم و مرز میان احترام و بُتسازی» از مهمترین اصول الزامآور در انتخاب قهرمان، نحوه روایت حماسه و انتقال پیام نهضت حسینی است.
برای درک هر یک از این موارد مثالی میزنم؛ درباره «تقدسزدایی ناخواسته و لزوم پرهیز از آن» آنکه وقتی حضرت علیاکبر(ع) را در روایت خود فقط سوار بر اسب نشان میدهیم، کودک میپندارد، قهرمان باید اسب داشته باشد! ولی اگر بگوییم: «او با «پاهای برهنه» و «لبان تشنه» نیز میتوانست از مظلوم دفاع کند»، الگو را به زندگی او پیوند زدهایم.
درباره «روایتِ تکبُعدی و لزوم اجتناب از آن»؛ باید آگاه باشیم که حضرت امام حسین(ع) را هم در آغوش گرفتن فرزند نشان دهیم و هم در اوج تفکر و رازو نیاز با پروردگار زیر آسمان کربلا. کودک باید بداند قهرمانان هم «میخندیدند»، «دوست داشتند» و هم به جای خود از «قدرت» و «خشم» خود در برابر دشمن استفاده میکردند.
و در «اصل رعایت درک حریم و مرز میان احترام و بُتسازی» باید نهایت دقت را در روایت خود داشته باشیم و این مهم جز با مطالعه و پژوهش به دست نمیآید. نگوییم «حضرت قاسم(ع) از گهواره شمشیر به دست میگرفت»؛ این روایت ما هم تاریخ را تحریف میکند، هم کودک را دچار ترس میکند. به جای آن میتوان گفت: «حضرت قاسم(ع) در 13 سالگی، هم شهامت نبرد و هم شجاعتِ گفتنِ حق را داشت، همانطور که تو میتوانی در کلاس از حقِ همکلاسیات دفاع کنی!»
پس بار دیگر تکرار میکنم، نخست؛ قهرمانسازی مثل کاشتن نهال است! باید بدانیم چه نهالی با خاکِ ذهن کودک سازگار است. دیگر آنکه در روایت، از شیوه و تکنیک همذاتپنداری استفاده کنیم. برای نمونه در اثر خود از کودک بپرسیم «گر تو جای حضرت قاسم(ع) بودی و باید بین ماندن کنار پدرت یا رفتن به میدان جنگ انتخاب میکردی؛ چه کاری انجام میدادی؟» اجازه دهیم کودک خودش را در جایگاه قهرمان ببیند.
بله و البته به شعر مؤلفهای دیگر نیز اضافه میکنم و آن اینکه شعرِ کودکانه عاشورا، «بالهای پروانه» و «ریشههای درختِ سرو» را دارد. باید آنقدر سبک باشد که بر دل کودک بنشیند و آنقدر ژرف که ریشههای معارف و مبانیاش که به ذهن و روح کودک رسوخ کرده و اثر گذاشته او را در طوفانهای زندگی همواره استوار نگه دارد. شعر دینی برای کودک، تبدیل حماسه به نوازشِ کلام است.
کودک دیروز زیر چادرِ قصههای مادربزرگ عاشورا را میشناخت؛ اما کودک امروز در فضای مجازی، شبکهاهای اجتماعی، رسانههای صوتی، تصویری و اینترنتِ 5G نفس میکشد. مسلم است که روش انتقال پیام عاشورا به کودکانِ این عصر و زمانه باید متفاوت باشد.
محوریت روایتهای محزون، متأثرکننده و اشکآور با اتکا به وعظ و منبرهای خطابی قدرتمند در نسل پیشین، امروز بدل به تعامل و گفتوگو حتی در سخن گفتن از تراژدی بزرگی به وسعت تاریخ اسلام شده است.
امروزه وقتی شاهد راهاندازی برنامه کاربردی (اپلیکیشن) «پرسش و پاسخ با حضرت قاسم(ع)» هستیم، در همراهی با این برنامه کاربردی درمییابیم که کودک امروز در مواجهه با دنیایی که برای او آشناست، یعنی فضای مجازی و فناوری اطلاعات به جای منبر و خطابه؛ در همین فضا و با زبان مختص به آن که برای کودک امروز آشنا و برای ما و نسل والدین آنها ناآشناست به همان حقیقت مهم میرسد که حضرت قاسم(ع) در حادثه عظیم دشت کربلا و عاشورا با انتخاب «راهکارهای عدالتخواهانه» نام خود را جاودان کرد. این تفاوت زبانی و ارتباطی میان دنیای قصه و شعر مکتوب گذشته با نوشتن برای کودکان امروز است.
هر دو قصه و شعر هستند اما بستر ارائه آنها متفاوت است. این همان بدل ساختن گفتمان روایت از آن تراژدی عظیم از جایگاه منبر و خطابه به زبان تعامل و گفتوگوی فعال در فضای مجازی برای کودکان امروز است.
مسئله دیگر؛ عبور از فضای «تکقصهای» در حوزه نگارش داستان و سرودن شعر در گذشته به فضای «چندرسانهای» امروز است.
کتابهای دیروز تمام توان خود را در قلم نویسنده استوار میکردند و در شکل تکرنگ با تصاویر ثابت با مخاطبان خود همراه میشدند. مخاطبان کودک و نوجوان نیز آن کتابها را میپذیرفتند و به شدت با آنها مانوس بودند چون فضای رسانهای امروز در آن ایام وجود نداشت.
اما امروز مفهومسازی یا همان قصه گفتن و سرودن شعر برای کودک و نوجوان امروز به دنیای سهبعدیسازی مفاهیم ورود کرده است. برای نمونه در برنامه کاربردی (اپلیکیشن) «ستارههای فرات»، کودک با لمس صفحه، آب را میان تشنگان تقسیم میکند و صدای قهرمانان حماسه حسینی را میشنود که خطاب به او میگویند: «آفرین! تو امروز سقای عدالت هستی».
مسئله دیگر در تفاوت قصه گفتن و شعر سرودن دینی و روایت حماسه حسینی در گذشته و برای کودک امروز تغییر گفتمان از «شهادتمحوری» به «زندگیسازی» است. در گذشته تمرکز بر «وصف صحنههای شهادت و سوگواری» اما امروز «پیوند واقعه با چالشهای عینی و ملموس کودک» بیشتر بروز و ظهور یافته و اقبال نیز به سمت چنین نگرشی است. برای نمونه مفهوم عاشورایی «ایستادگی حضرت زینب(س)» در تطبیق با نگاه و بینش کودک امروز چنین روایت میشود که «اگر دوستت در مدرسه زور شنید، مثل حضرت زینب(س) کنارش بایست»؛ یا وقتی امروز برای کودک میخواهند از صلابت امام حسین(ع) بگویند، چنین روایت میکنند «حتی اگر تنها ماندی، از حرفِ حق پشیمان نشو!» و اینها تام و تمام تصاویر مبتنی بر زیست و چالشهای زندگی کودک و نوجوان امروز است.
مؤلفه مهم دیگر در تمایز ادبیات دینی، عاشورایی، نوشتن و سرودن برای کودک امروز در قیاس با نسلهای گذشته عبور از «الگوی قهرمان قدسیِ دستنیافتنی» به «قهرمانِ قابل لمس» است. در گذشته حتی در ادبیات کودک دینی و یا مبتنی بر نهضت حسینی، اغلب نویسندگان و شعرا قهرمانان را «فرابشری» تصویر میکردند، از آنها مینوشتند و میسرودند. اینکه حضرت عباس(ع) با یک دست، 100 سرباز را شکست داد و کُشت. اما امروز دیگر این نگاه برای کودک امروزین نه باورپذیر و نه جذاب است. برای مثال در کتاب «قاسمِ من» چنین آمده است: «قاسم گاهی از امتحانِ ریاضی میترسید، اما میدانست اگر تلاش کند، خدا کمکش میکند.» و این همان اتکا و توسل حضرت قاسم(ع) به خداوند در تحقق خواست و ارادهاش برای رسیدن به هدف(تبعیت و دفاع از امام حسین(ع)) است که برای کودک امروزی با زبان تجربه و زیست او همسو شده است.
البته فضای مجازی و مختصات دنیای رسانههای نوین و شبکههای اجتماعی، مخاطراتی هم در حوزه ادبیات دینی با خود به همراه دارد که در اینجا دقت، هوش و ذکاوت نویسنده و شاعر تأثیر بسزایی دارد.
نویسنده باید به شدت مراقب باشد و وسواس آن را داشته باشد تا مبادا در نوشتن و سرودن از مبانی دینی و خاصه قیام و نهضت امام حسین(ع) و مکتب مقاومت عاشورایی در دام سطحیسازیِ موجود در فضای مجازی در حوزه خلق اثر ادبی نیفتد؛ یا به شدت از کلیشهسازیِ برای نشان دادن شر اصلی و دشمن واقعی فاصله بگیرد. اینجاست که راه برونرفت از این آسیب به ویژه برای نویسندگان و شاعران ادبیات دینی کودک و نوجوان در کنار تأکید بر پژوهش، اصل آموزشِ تفکر انتقادی ابتدا به خود و از آن مهمتر به کودکان و نوجوانان است.
سه نشانه دارد؛ نخست آنکه کودک پس از خواندن، به جای ترس، «احساس قدرت» کند. دوم آنکه؛ دست به عمل بزند. برای مثال از همکلاسیِ مظلوم خود در برابر دانشآموزان زورگو دفاع کند و نکته سوم آنکه؛ بداند قهرمانان کربلا، بهترین همنشینانِ همیشگی او هستند. چنین ادبیات دینی برای کودک و نوجوان بدل به «نسخه حیاتبخش» میشود نه روایتی که جا و مقامش در موزه تاریخ است.
با همان صراحت و صداقت میگویم که به قطع و یقین میتواند! ادبیات دینی و عاشورایی «جعبه ابزار زندگی» است. نه فقط برای کودک و نوجوان بلکه برای بزرگسال نیز همینطور است.
وقتی کودکی در مدرسه «زور میشنود»، یاد میگیرد مثل حضرت زینب(س) با «شجاعت» بایستد. وقتی در جمعی حق او را ضایع میکنند، درمییابد «سکوت» یعنی «شکست!»
نخست آنکه؛ کودک را بشناسید. دنیای کودکان لبریز از سؤالهای رنگارنگ است، نه شعارهای سیاه و سفید!
دو دیگر؛ از کلیشه بپرهیزید. به جای «اشک خونین»، بگویید «باران چشمهای مهربان.»
سه دیگر؛ امید را نقاشی کنید. عاشورا فقط عزاداری نیست؛ جشن «پیروزی مهربانی بر بیعدالتی» است.
و از همه مهمتر آنکه یادمان باشد شعر کودک، آئینهای است که اگر در آن «ترس» ببینی، کودک میترسد؛ اگر «امید» ببینی، کودک با همان شعر پرواز میکند.
امیدوارم روزی برسد که کودکان ما، حضرت امام حسین(ع) را نه فقط با نام مبارکش، بلکه با منش، بینش و نگرش نیکو و عالمسازش بشناسند؛ همانطور که او همه کودکان عالم را دوست داشت.
«ادبیات دینی» و از آن مهمتر «ادبیات عاشورایی» برای کودکان، جادوی تبدیل اشک به اقیانوس معرفت و معارف انسانساز حسینی است! جادویی که در آن «غم، به امید» تبدیل میشود؛ «شهادت، به زندگی راستین و ابدی» تعبیر میشود؛ «تاریکیِ ظلم، به طلوعِ عدالت» میانجامد.
ادبیات عاشورایی؛ باغچهای از ارزشهای همیشه سبز است. کودک نباید عاشورا را «موزه اشک» ببیند، بلکه باید آن را گلستانی تصویر و ترسیم کند که در آن:
گلِ مهربانی از دستهای سقای حضرت عباس(ع)؛
بوتههای شجاعت از ایستادنِ حضرت زینب(س) در برابر یزید؛
و نهالهای وفاداری از تمامی یاران امام از «جونِ» غلامِ سیاهپوست یا طفل شیرخواری چون حضرت علیاصغر(ع)) رشد میکند.
ادبیات عاشورایی، هنرِ کاشتِ بذرِ خورشید در دستهای کوچک کودکان است؛ بذری که وقتی میروید، نهال آن تعبیر چنین معانی میشود که «من میتوانم دنیا را مهربانتر کنم» و این همان پیامِ جاودانه کربلا است.
گفتوگو از امین خرمی
انتهای پیام