کد خبر: 4296707
تاریخ انتشار : ۰۶ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۲:۰۸
یادداشت

استثنای بزرگ برای نمازگزاران در خلقت مضطرب انسان

انسان آزمند و مضطرب خلق شده اما محکوم به اضطراب نیست؛ اضطراب نشانه‌ای‌ا‌ست برای تأمل و تلنگری‌‌ است برای تزکیه و نماز مرهمی‌ا‌‌ست برای زخم اضطراب.

آیت‌الله احمد مبلغی عضو مجلس خبرگان رهبریآیت‌الله احمد مبلغی، عضو مجلس خبرگان رهبری و استاد درس خارج حوزه علمیه در یادداشتی که در اختیار ایکنا قرار داده به تفسیر نشانه‌شناختی آیاتى از سوره معارج پرداخته است که این یادداشت را با هم می‌خوانیم.

«إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا؛ إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا؛ وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا؛ إِلَّا الْمُصَلِّينَ؛ به راستى كه انسان سخت آزمند [و بى‏‌تاب] خلق شده است(19) چون صدمه‏‌اى به او رسد عجز و لابه كند(20) و چون خيرى به او رسد بخل ورزد(21) غير از نمازگزاران(22)». 

این آیات کریمه، با آنکه در جامه‌ای موجز عرضه شده‌اند، در ژرفای خویش، جهانی از معنا را پنهان ساخته‌اند؛ جهانی که در سه سیاق به‌هم‌پیوسته و تکمیل کننده، پرده از چهره برمی‌گیرد.

1. سیاق هستی‌شناختی(آنطولوژیک)

آیه نخست، تصویری از انسان را نه در سطح ظاهر، که در بن‌مایه‌ آفرینش او ترسیم می‌کند؛ آنجا که می‌فرماید: «خُلِقَ هَلُوعًا». واژه‌ «خُلِقَ» به سرچشمه‌ وجود اشاره دارد، نه به حادثه‌ای بیرونی یا اکتسابی، و دلالت دارد بر اینکه هلع، نه برآمده از تجربه، بلکه نهفته در ژرفای فطرت است؛ خصیصه‌ای ذاتی، نه عاریتی؛ ریشه‌دار در نهاد، نه ناشی از آموزش یا محیط.

از این‌رو، قرآن کریم، به واکاوی بافت درونیِ روان انسان می‌پردازد.

هلع، در این نگاه، آینه‌ای‌‌است که عمق اضطراب، هراس و ناپایداریِ وجودی انسان را بازمی‌تاباند؛ بی‌تابی‌ای برخاسته از ساحت ناخودآگاه هستی.

٢. سیاق رفتارشناختی

سپس آیات، گام به مرحله‌ دیگری می‌گذارند؛ این‌بار با نگاهی به رفتار انسان در هنگامه‌ آزمون و نعمت: «إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا؛ وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا». دو واکنش که در ظاهر ضد یکدیگرند، اما در ریشه، از یک منبع تغذیه می‌کنند: «جزع در برابر شر: نماد ناتوانی در شکیبایی» و «امساک در برابر خیر: نمود بخل در بخشش».

در هر دو حالت، انسان از تعادل تهی‌ست؛ نه در رنج، آرام دارد، نه در گشایش، کرم ورزد. چون ترازویی آشفته در میان طوفان هیجانات، بی‌ثبات و لرزان است. این سیاق، چونان نوری بر پرده‌ سیاق نخست می‌تابد؛ فطرت در آیینه‌ رفتار ظهور می‌یابد، و باطن، در ساحت کنش عیان می‌شود.

در اینجا، می‌توان پیوندی ژرف اما پنهان میان جهان‌بینی قرآن و فلسفه‌ اگزیستانسیالیسم مشاهده کرد؛ هر دو بر نوعی اضطراب بنیادی در هستی انسان تأکید دارند، اضطرابی که از احساس محدودیت هستی و ناپایداری وجودی برمی‌خیزد.

هر دو نگاه، انسان را نه آرام، بلکه مضطرب، نه راضی، بلکه نگران می‌نگرند. با این همه، میان این دو تلقی، تمایزی روشن نیز هست: اگزیستانسیالیسم، در صورت غالب و بی‌خداگرای آن، اضطراب را تقدیری گریزناپذیر در جهانی بی‌معنا و بی‌پناه می‌داند؛ جهانی که نه غایتی دارد و نه خدایی در آن حضور دارد.

اما قرآن، این اضطراب را «نشانه» می‌داند، نه «سرنوشت»؛ آن را نه پایان، بلکه آغازی برای بیداری، طلیعه‌ای برای پرواز به‌سوی معنا و مقدمه‌ای برای بازگشت به ساحتی متعالی و قدسی می‌بیند. اضطراب، در نگاه وحی، نه زندانی برای انسان، بلکه زنگ بیدارباشی‌ا‌ست برای عبور از خود و اتصال به ملکوت.

٣. سیاق قدسی: راه رهایی

در این مرحله، آیه از گزارش طبیعت بشر به درمان آن روی می‌آورد. لحظه‌ای که می‌فرماید: «إِلَّا الْمُصَلِّينَ» و چه استثنای عظیمی‌ا‌ست.

نماز، در اینجا، نه تنها آیینی فقهی، بلکه معماری‌ای روحانی‌ست؛ ساختاری معنوی برای تنظیم ناهنجاری‌های درون و پیوندی آرام‌بخش با مبدأ رحمت. نماز، مرهمی‌ا‌‌ست برای زخم اضطراب، ترازویی‌ست برای عاطفه‌های بی‌قرار و راهی‌ست برای بازگشت به مرکز آرامش.

این سیاق سوم، نه نفی دو سیاق پیشین، که تلطیف و تکمیل آن‌هاست. آری، اضطراب و هلع در انسان هست، اما این به‌معنای محکومیّت نیست؛ بلکه نشانه‌ای‌‌است برای تأمل و تلنگری‌ا‌ست برای تزکیه.

در دستگاه معنایی قرآن، این ضعف‌ها، نقص‌های سرزنش‌گر نیستند، بلکه «نقبی»‌اند به‌سوی آگاهی. در این نقطه، آیه به قله‌ پیام خود می‌رسد: انسان، در طبیعت خویش، ناپایدار و ناآرام است؛ اما در پرتو قدس، می‌تواند به توازن و قرار دست یابد.

اضطراب، حقیقتی‌‌ است وجودی و نماز، تجلی معنوی همان حقیقت، اما در مسیر نجات. در اینجا، فقه و روان، معنا و عمل، اضطراب و امید، همه در نماز گره می‌خورند؛ نمازی که نه فقط تکلیف، که مأمن است؛ نه صرفاً سجده، که سرود آرامش است؛ آغوشی که اضطراب را به آگاهی بدل می‌کند، و حیرت را به حضور.

فرجام تأمل: قرآن در این آیات، تصویری سه‌لایه از انسان ترسیم می‌کند: در آینه‌ آفرینش، او «هلوع» است؛ در آینه‌ رفتار، «جزوع و منوع»؛ و در آینه‌ معنا، «مصلّی».  سه سیاق، اما یک حقیقت: انسان، هرچند شکننده و بی‌تاب، اما فراخوانده‌شده است به سوی آرامش و این آیه، نه سرود یأس، بلکه ندای رهایی انسان است؛ نه تصویری از ضعف انسان، که نقشه‌ نجات اوست.

انتهای پیام
captcha