محمد کرمینیا، دانشآموخته دکتری فلسفه و کلام امامیه به مناسبت سالروز ولادت امام حسن عسکری(ع) در اختیار ایکنا قرار داده است که متن یادداشت را در ادامه میخوانیم:
سلام نخستین، سلام به خانه نیست، سلام به غیبت است. روایت مشهور در میان حجاج شیعه میگوید که هرگاه چشمها برای اولین بار به مکعب سیاه میافتد، سلامی به امام حسن عسکری (ع) باید روانه شود. این سنت، در نگاه اول، یادبودی عاطفی از مظلومیت یک امام زندانی است؛ اما در عمق خود، دلالتی فلسفی بر ماهیت دین و مناسک دارد. پرسش بنیادین این است: چرا ورود به صحن خانه، با یاد کسی آغاز میشود که هیچگاه پای به این خانه ننهاد؟
امام عسکری (ع) در تاریخ، یگانه امام شیعه است که امکان انجام حج نیافت. زندان سامرا، به معنای دقیق کلمه، جغرافیای او بود. اما همین محرومیت تاریخی، امکان تفسیر تازهای از مناسک میگشاید. فلسفه دین نشان میدهد که هر آیین، بیش از آنکه در حضور شکل گیرد، در نسبت با غیبت معنا پیدا میکند. اگر حج، مناسکی از دیدار و طواف است، سلام به امام عسکری(ع) نشان میدهد که حج همزمان مناسکی از ندیدن و نرفتن نیز هست. به تعبیر دیگر، همانقدر که حج در حرکت تحقق مییابد، در امکانِ نرفتن هم معنا میگیرد.
اینجا باید به تمایز «حج واقعشده» و «حج ممتنع» توجه کنیم. حج واقعشده، همان طوافی است که در مدار کعبه شکل میگیرد و زمانمند است؛ اما حج ممتنع، همان حج نرفتهای است که با جاودانگی پیوند میخورد. تاریخ پر است از طوافهایی که انجام گرفت و فراموش شد؛ ولی تنها یک طواف است که بهخاطر ناتمام ماندنش به حافظه جمعی سپرده شد: طواف ناتمام امام عسکری(ع). این امر یادآور گزارهای بنیادین در فلسفه تاریخ است: ناتمامی، ماندگاری میآفریند.
از این منظر، سلام حاجیان به امام عسکری(ع) صرفاً یک آیین یادبود نیست، بلکه نوعی «بازاندیشی فلسفی در باب مناسک» است. حاجی با این سلام، اذعان میکند که حقیقت حج فراتر از جغرافیای مکه است. حج میتواند در زندان شکل گیرد، نه از طریق حرکت بدن، بلکه از طریق صبر و ایستادگی. به بیان هگلوار، روح در لحظهای که با انکار مواجه میشود، حقیقت خویش را آشکار میکند. حج امام عسکری(ع)، حج انکارشدهای است که معنای حقیقی حج را از سطح مکان و حرکت، به سطح معنا و آزادی ارتقا میدهد.
این نکته از منظر فلسفه دین نیز اهمیت دارد. دین در ذات خود همواره با دوگانهی حضور/غیبت سر و کار دارد. نماز رو به قبله، اگرچه نشانه حضور مکانی است، در عین حال تمرین زیستن با غیبت است؛ چرا که خداوند نه در جهتها محدود میشود و نه در مکان. سلام به امام عسکری(ع) در آغاز طواف، یادآور این حقیقت است که حتی کعبه نیز نماد غیبت است: خانهای خالی، بیساکن، تا همواره دلالت کند بر صاحبخانهای که حاضر نیست، اما هستی را از حضور خویش سرشار میکند.
به همین اعتبار، محرومیت امام عسکری(ع) از حج را باید نه یک فقدان صرف، بلکه یک امکان تفسیری دانست. او نماد آن است که ایمان میتواند حتی در شرایط محرومیت کامل از مناسک، زنده و فعّال بماند. این حقیقت، بُعد انتقادی نیز دارد: آیین اگر به ظاهر حرکات فروکاسته شود، از معنا تهی خواهد شد. حج حقیقی، نه در چرخش گرد سنگ و دیوار، بلکه در مدار زدن گرد حقیقت آزادی و عدالت است و زندان سامرا، به نحو پارادوکسیکال، همین معنا را برجسته کرد.
سلام به امام عسکری(ع) در آغاز طواف، بدین ترتیب، یک اعتراض نمادین نیز هست: اعتراض به هر شکلی از قدرت که میخواهد امکان دینداری را در حصار زندان فروبندد. این سلام، حج را از آیین صرف، به حافظه انتقادی بدل میسازد؛ حافظهای که در دل مناسک جای گرفته و از حاجی میخواهد تا فراموش نکند دین، بیش از هر چیز، نسبت آزادی و حق با انسان است.
بدینگونه، امام عسکری(ع) تنها امام حاجینشده شیعه نیست؛ او تجسم فلسفهای است که میگوید «مناسک به غیبت معنا مییابند». همانطور که خداوند در غیبت خویش پرستش میشود و همانطور که امام غایب در غیبت خویش حضور دارد، حج نیز در حجِ نرفته معنا مییابد. حاجی وقتی نخستینبار کعبه را میبیند و به امام عسکری(ع) سلام میدهد، در حقیقت، نه فقط به مظلومیت تاریخی یک زندانی، که به فلسفه غیبت در متن مناسک ایمان، ادای احترام میکند.
انتهای پیام