کد خبر: 4310514
تاریخ انتشار : ۲۳ مهر ۱۴۰۴ - ۰۸:۰۱
محمدعلی مظاهری تبیین کرد

احساس کنترل، امید و همبستگی اجتماعی؛ ارکان اصلی سلامت روان

رئیس دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه شهید بهشتی با بیان اینکه سلامت روان جامعه بیش از هر چیز به سه عامل کلیدی احساس کنترل بر زندگی، امید به آینده و همبستگی اجتماعی بستگی دارد، گفت: هنگامی که افراد در زندگی خود احساس توانایی و اختیار داشته باشند، چشم‌انداز روشنی از آینده ببینند و در شبکه‌ای قوی از روابط انسانی قرار داشته باشند، سطح اضطراب و استرس کاهش می‌یابد و تاب‌آوری فردی و جمعی افزایش می‌یابد.

محمدعلی مظاهریسلامت روان امروز دیگر یک مفهوم صرفاً فردی یا پزشکی نیست، بلکه به یکی از مهمترین ستون‌های توسعه اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جوامع تبدیل شده است. فشارهای روزافزون ناشی از بحران‌های اقتصادی، نوسانات سیاسی، بلایای طبیعی، همه‌گیری‌ها، تغییرات اجتماعی و فرهنگی و پیچیدگی‌های زندگی شهری سلامت روان افراد را بیش از پیش تهدید کرده و جامعه را با چالش‌های عمیق و گسترده مواجه می‌کند. در این شرایط پرداختن به سلامت روان نه تنها یک ضرورت فردی، بلکه یک نیاز جمعی و یک اولویت ملی به شمار می‌رود.

تجربه‌های جهانی و مطالعات علمی نشان می‌دهد که سلامت روان پایدار، ارتباط مستقیم با توانایی افراد در مدیریت استرس، مقابله با فشارهای روانی و برقراری ارتباط سالم با دیگران دارد. جامعه‌ای که در آن افراد احساس کنترل بر زندگی خود داشته باشند، نسبت به آینده امیدوار باشند و در شبکه‌ای قوی از پیوندهای اجتماعی و حمایت‌های جمعی قرار گیرند، نه تنها از نظر روانی سالم‌تر است، بلکه از نظر اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی نیز پویا و کارآمد خواهد بود. برعکس، فقدان کنترل، بی‌امیدی و گسست اجتماعی می‌تواند زمینه‌ساز اضطراب، اختلالات روانی و کاهش بهره‌وری فردی و اجتماعی شود. 

ایکنا در راستای بررسی مقوله مهم و تأثیرگذار سلامت روان و روایت رسانه در بحران به گفت‌و‌گو با محمدعلی مظاهری، رئیس دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه شهید بهشتی پرداخته که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید.  در این گفت‌وگو تلاش شده است تا ابعاد گوناگون سلامت روان در جامعه از تأثیر بحران‌ها و فشارهای اقتصادی گرفته تا نقش رسانه‌ها در آگاهی‌بخشی و سواد سلامت روان، و اهمیت آموزش افراد، مدیران و سیاستگذاران در این حوزه مورد بررسی قرار گیرد. 

ایکنا ـ مقوله سلامت روان در شرایط بحران (مانند همه‌گیری، جنگ یا بلایای طبیعی) چه معنا و اهمیتی پیدا می‌کند؟ 

در شرایط بحران، حفظ سلامت روان به معنای حفظ کلیت سلامتی انسان است و از اهمیت بالایی برخوردار است؛ چه در زمینه سلامت فردی و چه در حفظ سلامت اطرافیان از جمله کودکان و سایر شهروندان. در واقع زمانی که بحران رخ می‌دهد، سلامت روان به یکی از ارکان اساسی پایداری جامعه تبدیل می‌شود. بدون وجود تعادل روانی، امکان مقابله مؤثر با چالش‌های ناشی از بحران به شدت کاهش می‌یابد و توان تصمیم‌گیری منطقی و مدیریت شرایط دشوار نیز مختل می‌شود.  حفظ سلامت روان در چنین موقعیت‌هایی از اهداف اصلی افرادی است که در حوزه‌ مدیریت بحران فعالیت می‌کنند. برنامه‌ریزی آنان همواره بر پایه‌ ایجاد ثبات روانی و بازگرداندن آرامش به افراد جامعه استوار است. 

مقابله با بحران فقط به ابعاد فیزیکی یا اقتصادی محدود نمی‌شود، بلکه بخش مهمی از آن به تنظیم، حفظ و بازسازی سلامت روان شهروندان و جامعه اختصاص دارد. در سطح خانواده نیز حفظ سلامت روان اعضا به‌ویژه کودکان از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. کودکان به عنوان قشر حساس و تأثیرپذیر جامعه در شرایط بحرانی نیازمند حمایت روانی بیشتری هستند. اگر سلامت روان آن‌ها تأمین شود، ثبات و آرامش به سایر اعضای خانواده نیز منتقل می‌شود و خانواده می‌تواند در برابر بحران‌ها مقاومت بیشتری از خود نشان دهد. در مقیاس گسترده‌تر یعنی در سطح شهر یا جامعه نیز سلامت روان افراد نقشی حیاتی در توانایی جمعی برای مقابله با بحران دارد. هر فردی که از نظر روانی در وضعیت مطلوب قرار داشته باشد، بهتر می‌تواند با فشارها، تغییرات و شرایط ناگهانی ناشی از بحران کنار بیاید و در فرآیند بازسازی و بهبود جامعه مشارکت مؤثرتری داشته باشد. به همین دلیل، سلامت روان نه تنها یک ضرورت فردی، بلکه یک اصل بنیادین اجتماعی محسوب می‌شود که تداوم و انسجام جامعه در شرایط دشوار به آن وابسته است.

ایکنا ـ رسانه‌ها چه نقشی در شکل‌دهی نگرش عمومی نسبت به سلامت روان دارند؟ 

رسانه‌ها می‌توانند در چند حوزه کلیدی نقش‌آفرینی بسیار مؤثری داشته باشند. نخستین حوزه، برجسته کردن مسئله سلامت روان برای مخاطبان و جامعه است. به بیان دیگر رسانه‌ها می‌توانند موضوع سلامت روان را به یک مسئله مهم و ارزشمند در سطح اجتماعی تبدیل کنند؛ به گونه‌ای که جامعه آن را به عنوان یک موضوع حیاتی درک کند و برای آن اهمیت قائل شود. این اقدام در واقع باعث می‌شود که سلامت روان جایگاه واقعی خود را در افکار عمومی پیدا کند و مردم نسبت به آن حساسیت و توجه بیشتری نشان دهند.  

دومین حوزه اثرگذاری رسانه‌ها، توضیح و آموزش درباره‌ ماهیت سلامت روان و مؤلفه‌های مختلف آن است. رسانه‌ها می‌توانند به جامعه و گروه‌های مخاطب نشان دهند که سلامت روان چیست، چه ویژگی‌هایی دارد و چه مواردی خارج از محدوده‌ آن محسوب می‌شود. ارائه آموزش‌های دقیق و علمی به مخاطبان کمک می‌کند تا برداشت‌های نادرست کاهش یابد و افراد بتوانند تفاوت میان مسائل روانی و دیگر مشکلات زندگی را بهتر درک کنند. این فعالیت آموزشی علاوه بر افزایش آگاهی عمومی، موجب شکل‌گیری نگرش منطقی و واقع‌بینانه نسبت به سلامت روان می‌شود و جامعه را آماده مواجهه با چالش‌های مرتبط می‌کند.  

در واقع، رسانه‌ها با برجسته کردن مسئله، آموزش و آگاه‌سازی و همچنین ایجاد مطالبه‌گری در میان ذی‌نفعان می‌توانند افراد را نسبت به اهمیت سلامت روان حساس و آنان را به اقدام و مسئولیت‌پذیری ترغیب کنند

سومین نقش رسانه‌ها ایجاد مطالبه‌گری از سوی افراد نسبت به نهادهای مسئول است. این مسئله شامل آگاه کردن مردم درباره مسئولیت‌های مختلف نهادها و افراد ذی‌ربط در حوزه‌ی سلامت روان است. نهادهای مسئول محدود به دولت یا سیاست‌گذاران نیستند، بلکه شامل شهرداری‌ها، شوراهای محلی، مدارس، مدیران آموزشی، وزارتخانه‌ها، سازمان‌های اجتماعی و تمامی مجریان مرتبط با جامعه می‌شوند. به عنوان نمونه، سلامت روان بخشی از عملکرد پلیس در حوزه ترافیک نیز محسوب می‌شود؛ زیرا ایمنی جاده‌ها و شرایط ترافیکی می‌تواند تأثیر مستقیمی بر روان افراد داشته باشد و نارضایتی، اضطراب یا ترس در جامعه ایجاد کند. رسانه‌ها با روشن کردن این موضوع و مشخص کردن مسئولیت‌ها می‌توانند مردم را نسبت به نقش هر نهاد در حفظ و ارتقای سلامت روان آگاه کنند. 

در واقع، رسانه‌ها با برجسته کردن مسئله، آموزش و آگاه‌سازی و همچنین ایجاد مطالبه‌گری در میان ذی‌نفعان می‌توانند افراد را نسبت به اهمیت سلامت روان حساس و آنان را به اقدام و مسئولیت‌پذیری ترغیب کنند. این فرآیند نه تنها موجب ارتقای سلامت روان در سطح فردی می‌شود، بلکه تأثیرات مثبت اجتماعی و جمعی نیز به دنبال خواهد داشت. رسانه‌ها می‌توانند با ایفای این نقش، پل ارتباطی میان جامعه و نهادهای مسئول ایجاد کنند و شرایطی فراهم آورند که سلامت روان به یک اولویت واقعی در سیاست‌گذاری و زندگی روزمره تبدیل شود.

ایکنا ـ وضعیت سلامت روان در جامعه را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ تأثیر مسائل اقتصادی بر حوزه سلامت روان جامعه چگونه است؟ 

وضعیت سلامت روان در جامعه ما متأسفانه در شرایط مطلوبی قرار ندارد. دلایل این وضعیت متعدد است، اما آنچه بیش از همه می‌تواند باعث اختلال و به هم خوردن سلامت روان شود، اضطراب است، عاملی که در روانشناسی به عنوان مادر همه اختلالات و مشکلات شناخته می‌شود. زمانی که زیرساخت‌های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی جامعه باعث می‌شوند این استرس به عنوان عامل اصلی در رفتارها و سیاست‌گذاری‌ها نادیده گرفته شود، شرایطی ایجاد می‌شود که سلامت روان افراد به طور مستمر در معرض تهدید قرار گیرد و اختلالات روانی زمینه‌ساز بروز مشکلات گسترده‌تری در سطح فردی و جمعی خواهد شد.  

یکی از مهمترین عوامل ایجاد اضطراب، عدم پیش‌بینی‌پذیری در مسائل اقتصادی است. وقتی فرد نمی‌داند فردا با همان پولی که امروز برای خرید روزانه صرف می‌کند، قادر خواهد بود نیازهای خود را برآورده کند، نوعی عدم اطمینان و بی‌اعتمادی ایجاد می‌شود. این بی‌اعتمادی و پیش‌بینی‌ناپذیری به شکل مستقیم باعث تولید اضطراب و استرس مداوم در افراد می‌شود. تصور کنید فردی که در زندگی روزمره خود با این عدم قطعیت مواجه است، چگونه می‌تواند تصمیمات مالی، خرید، پس‌انداز یا سرمایه‌گذاری را به صورت مطمئن اتخاذ کند؛ این فشار روانی روزانه، سلامت روان را به طور مستمر تهدید می‌کند و زمینه اختلالات روانی را فراهم می‌آورد. 

این شرایط زمانی تشدید می‌شود که مسائل اقتصادی برای مدت طولانی ادامه داشته باشند. برای مثال در جامعه‌ای که سال‌ها با تورم مداوم دو رقمی روبه‌رو بوده است، مردم نه تنها با چالش‌های مالی روزانه مواجه هستند، بلکه این شرایط باعث ایجاد استرس و اضطراب دائمی می‌شود. این استرس مداوم زندگی افراد را تحت تأثیر قرار می‌دهد و توانایی آن‌ها برای پیش‌بینی آینده، برنامه‌ریزی بلندمدت و اتخاذ تصمیمات منطقی را کاهش می‌دهد. در واقع، این فشار اقتصادی مداوم باعث می‌شود که افراد در یک چرخه‌ بی‌ثباتی و نگرانی مستمر گرفتار شوند و سلامت روان آنان به تدریج تحلیل برود. 

علاوه بر فشار اقتصادی، فقدان امید به آینده روشن و نبود چشم‌انداز مثبت نیز سلامت روان جامعه را تحت فشار قرار می‌دهد. آینده نامطمئن، پیش‌بینی ناپذیر و پر از چالش‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی سطح اضطراب عمومی را افزایش داده و افراد را در شرایطی قرار می‌دهد که اختلالات روانی را به طور طبیعی افزایش می‌دهد. متأسفانه سیاستگذاران در بسیاری از این حوزه‌ها توجه کافی ندارند و برنامه‌های مشخصی برای کاهش اضطراب ناشی از مسائل اقتصادی و اجتماعی تدوین نمی‌شود. این غفلت در سطح سیاست‌گذاری یکی از مشکلات اصلی است که سلامت روان جامعه را به شدت تحت تأثیر قرار داده و نیازمند اقدامات فوری و برنامه‌ریزی‌های مدون و علمی است. 

به طور کلی، ترکیب فشار اقتصادی، پیش‌بینی‌ناپذیری شرایط زندگی، استرس مداوم و فقدان امید به آینده سلامت روان جامعه را با مشکلات جدی مواجه کرده است. اگرچه مسائل اقتصادی به خودی خود مشکل‌آفرین هستند، اثرات روانی و اجتماعی ناشی از این مسائل می‌تواند موجب تشدید اختلالات روانی، کاهش کیفیت زندگی و ضعف توانایی افراد در مواجهه با بحران‌ها شود. برای رفع این چالش‌ها، توجه سیاستگذاران به سلامت روان و تدوین راهکارهای حمایتی در سطح فردی، خانوادگی و اجتماعی ضروری به نظر می‌رسد.

ایکنا ـ سواد سلامت روان چه تأثیری در کاهش اضطراب و استرس دارد؟ 

سواد سلامت روان نقش مهم و اثرگذاری در کاهش اضطراب و استرس دارد و می‌تواند به طور مستقیم کیفیت زندگی فردی و جمعی را بهبود بخشد. زمانی که روش‌های مقابله با استرس و اضطراب به مردم آموزش داده شود و سطح سواد سلامت روان در جامعه افزایش یابد، افراد می‌توانند نه تنها بهتر با فشارهای روزمره و شرایط دشوار مواجه شوند، بلکه توانایی مدیریت استرس‌های روانی و عاطفی خود را به شکل مؤثرتری ارتقا دهند. به عبارت دیگر، افزایش آگاهی و مهارت‌های مقابله‌ای به مردم این امکان را می‌دهد که عوامل اضطراب‌زا را شناسایی کرده و با بهره‌گیری از راهکارهای علمی و عملی، اثرات منفی آن‌ها را کاهش دهند و سلامت روان خود را در سطح پایدار حفظ کنند.

با این حال، تأثیر سواد سلامت روان تنها محدود به مردم نیست و برای سیاستگذاران، مدیران، برنامه‌ریزان و مجریان نیز اهمیت ویژه‌ای دارد. مدیرانی که آگاه به اصول سلامت روان هستند، می‌دانند که عملکرد کارکنان و بازدهی سازمان‌ها تا حد زیادی به وضعیت روانی افراد وابسته است. زمانی که سلامت روان در محیط کار و سازمان رعایت نشود، نه تنها بهره‌وری کاهش می‌یابد، بلکه فشار روانی محیطی افزایش یافته و زمینه بروز اختلالات روانی و کاهش انگیزه در میان کارکنان فراهم می‌شود. به عنوان مثال، در کارخانه‌ها و محیط‌های تولیدی، مدیرانی که توجه به سلامت روان کارگران و کارکنان ندارند، در عمل بخشی از توان تولید و کیفیت عملکرد سازمان را از دست می‌دهند؛ چراکه افراد تحت فشار روانی و استرس مداوم قادر به ارائه بهترین عملکرد خود نخواهند بود.

سواد سلامت روان به توسعه توانایی‌های مقابله‌ای افراد با فشارهای محیطی و اقتصادی کمک می‌کند

افزون بر این، سواد سلامت روان در میان سیاستگذاران و مجریان به تصمیم‌گیری‌های بهتر و طراحی برنامه‌های مؤثرتر منجر می‌شود. سیاستگذارانی که اهمیت سلامت روان را درک می‌کنند، می‌توانند محیط‌های کاری، آموزشی و اجتماعی سالم‌تری ایجاد کنند که افراد در آن احساس امنیت، آرامش و توانمندی بیشتری داشته باشند. به این ترتیب، سواد سلامت روان موجب افزایش بازدهی کل سیستم‌ها و بهبود تعامل میان مردم، سازمان‌ها و نهادهای مسئول می‌شود. عدم توجه به این موضوع باعث می‌شود بخش قابل توجهی از ظرفیت تأثیرگذاری سواد سلامت روان نادیده گرفته شود و اثرات مثبت آن محدود به آموزش افراد جامعه باقی بماند.

سواد سلامت روان همچنین به توسعه توانایی‌های مقابله‌ای افراد با فشارهای محیطی و اقتصادی کمک می‌کند. افراد آموزش دیده قادرند بهتر با شرایط پیش‌بینی‌ناپذیر، بحران‌ها و چالش‌های مالی مواجه شوند و اضطراب و استرس ناشی از عدم اطمینان را کنترل کنند. این توانایی‌ها در سطح فردی نه تنها رفاه روانی فرد را ارتقا می‌دهد، بلکه به افزایش تاب‌آوری اجتماعی و کاهش بار روانی جامعه نیز کمک می‌کند. 

در این میان، آموزش مدیران و سیاستگذاران موجب می‌شود که تصمیمات آن‌ها به گونه‌ای طراحی شود که فشارهای روانی و اجتماعی کاهش یابد و سلامت روان به عنوان یک اولویت واقعی در محیط‌های کاری، آموزشی و اجتماعی قرار گیرد. در مجموع، سواد سلامت روان نقش دوگانه و مکمل دارد، از یک سو به مردم امکان می‌دهد استرس و اضطراب خود را مدیریت کنند و زندگی روزمره خود را بهبود بخشند و از سوی دیگر به مدیران و سیاستگذاران کمک می‌کند تا محیط‌های کاری و اجتماعی سالم‌تری ایجاد کنند، افراد با انگیزه، آرامش و کارایی بالاتر فعالیت کنند و بازدهی سازمان‌ها و نهادها افزایش یابد. این تعامل میان آموزش مردم و آگاه‌سازی مدیران کلید ارتقای سلامت روان جامعه و کاهش اثرات مخرب استرس و اضطراب در سطح فردی و جمعی است و می‌تواند زمینه‌ساز بهبود کیفیت زندگی و افزایش کارایی اجتماعی شود.

ایکنا ـ چه عواملی بیشترین تأثیر را بر سلامت روان دارند؟ 

موضوع سلامت روان یکی از گسترده‌ترین و پیچیده‌ترین حوزه‌های مرتبط با حیات انسانی است و عوامل گوناگونی در شکل‌گیری یا تضعیف آن نقش دارند. با این حال اگر بخواهیم مؤثرترین و بنیادی‌ترین عوامل را بررسی کنیم، می‌توان سه محور اصلی را مورد تأکید قرار داد که در کنار هم ساختار روانی افراد و در نهایت سلامت روان جامعه را شکل می‌دهند. این سه عامل مهم و تأثیرگذار همان احساس کنترل، امید اجتماعی و همبستگی اجتماعی است.  

در وهله نخست، بحث کنترل از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. منظور از کنترل، احساس تسلط و توانایی فرد در مدیریت شرایط زندگی، تصمیم‌گیری‌های شخصی، مسیر آینده و حتی تعامل با محیط پیرامون است. هنگامی که فرد احساس کند در تعیین مسیر زندگی خود نقشی ندارد یا تصمیمات کلان بدون در نظر گرفتن نیازها و خواست‌های او گرفته می‌شود، احساس ناتوانی و درماندگی در او شکل می‌گیرد. این احساس درماندگی در روانشناسی به عنوان یکی از اصلی‌ترین ریشه‌های اضطراب، افسردگی و از‌هم‌گسیختگی روانی شناخته می‌شود. در مقابل، افرادی که احساس کنترل بیشتری بر زندگی خود دارند، نه تنها از لحاظ روانی پایدارترند، بلکه انگیزه‌ بیشتری برای رشد، تلاش و تعامل اجتماعی از خود نشان می‌دهند. بنابراین، ایجاد بسترهایی که در آن شهروندان بتوانند در تصمیمات اجتماعی و اقتصادی مشارکت واقعی داشته باشند، به تقویت حس کنترل فردی و در نتیجه افزایش سلامت روان جمعی منجر می‌شود. 

عامل دوم، امید اجتماعی است. امید نیرویی است که افراد را به حرکت، تلاش و پایداری در برابر دشواری‌ها و بحران‌ها وا می‌دارد. وقتی جامعه‌ای امید خود را از دست بدهد، انگیزه فعالیت، خلاقیت و حتی زیستن کاهش می‌یابد. امید اجتماعی به معنای باور به امکان تغییر، پیشرفت و بهبود در آینده است. روشن بودن مسیر آینده و وجود چشم‌اندازی قابل اعتماد، ذهن و روان انسان را آرام می‌کند و احساس امنیت روانی را در او افزایش می‌دهد. در مقابل، زمانی که آینده مبهم، غیرقابل پیش‌بینی یا بی‌ثبات به نظر می‌رسد، اضطراب و نگرانی به شکل جمعی در جامعه گسترش می‌یابد. در این میان، سیاست‌ها و تصمیمات کلان می‌توانند نقش تعیین‌کننده‌ای در حفظ یا از بین بردن این احساس امید داشته باشند. جامعه‌ای که در آن شهروندان احساس کنند تلاش و شایستگی‌شان نتیجه دارد، در واقع جامعه‌ای است که سلامت روانی آن تقویت می‌شود. 

سومین مؤلفه اصلی، همبستگی و پیوستگی اجتماعی است. سلامت روان تنها در درون فرد شکل نمی‌گیرد، بلکه در بستر روابط اجتماعی معنا پیدا می‌کند. احساس تعلق به خانواده، گروه، محله یا جامعه بزرگتر یکی از پایه‌های اساسی تعادل روانی است. هرچه پیوندهای اجتماعی قوی‌تر باشند، فرد احساس امنیت، معنا و ارزشمندی بیشتری در زندگی دارد. در مقابل گسست اجتماعی، انزوا و کاهش ارتباطات انسانی از مهمترین تهدیدها برای سلامت روان هستند. برای مثال، پدیده مهاجرت را می‌توان یکی از مصادیق روشن در این زمینه دانست. بخش مهمی از مشکلات روانی مهاجران نه به خاطر تفاوت‌های فرهنگی یا اقتصادی، بلکه به دلیل قطع شدن پیوندهای اجتماعی و از بین رفتن احساس تعلق است. وقتی فرد احساس کند از جامعه و روابط انسانی‌اش جدا شده است، در واقع بخشی از هویت روانی خود را از دست می‌دهد.  

در مجموع، سلامت روان جامعه زمانی پایدار خواهد بود که میان این سه محور اصلی یعنی کنترل فردی، امید اجتماعی و پیوستگی جمعی تعادل برقرار شود. اگر یکی از این پایه‌ها تضعیف شود، سایر ارکان نیز دچار بی‌ثباتی می‌شوند

در کنار این سه محور اصلی، ایمان، معنا و باورهای درونی نیز نقش تعیین‌کننده‌ای در سلامت روان دارند. ایمان چه در معنای مذهبی و چه در معنای انسانی و فلسفی آن نوعی چارچوب معنایی برای تفسیر زندگی فراهم می‌کند. فردی که به معنا و هدف در زندگی باور دارد، در برابر بحران‌ها مقاوم‌تر است و بهتر می‌تواند با اضطراب‌ها و دشواری‌ها کنار بیاید. معنویت در واقع به انسان کمک می‌کند تا درک کند رنج‌ها و ناملایمات بخشی از مسیر رشد و تجربه‌ی انسانی هستند و این نگاه می‌تواند به تعادل روانی پایدار منجر شود. البته این مؤلفه‌ معنوی نیز در نهایت در دل همان سه حوزه‌ اصلی کنترل، امید و پیوستگی اجتماعی معنا می‌یابد، زیرا ایمان بدون احساس کنترل بر زندگی، امید به آینده و پیوند با جامعه نمی‌تواند به‌تنهایی سلامت روان را حفظ کند. 

در مجموع، سلامت روان جامعه زمانی پایدار خواهد بود که میان این سه محور اصلی یعنی کنترل فردی، امید اجتماعی و پیوستگی جمعی تعادل برقرار شود. اگر یکی از این پایه‌ها تضعیف شود، سایر ارکان نیز دچار بی‌ثباتی می‌شوند. جامعه‌ای که در آن مردم احساس می‌کنند بر زندگی خود کنترل دارند، نسبت به آینده امیدوارند و در شبکه‌ای از روابط انسانی و اجتماعی سالم زندگی می‌کنند، جامعه‌ای است که نه تنها از نظر روانی سالم‌تر است، بلکه از نظر اخلاقی، فرهنگی و اقتصادی نیز پویاتر و کارآمدتر خواهد بود. این سه مؤلفه در حقیقت شالوده‌ آرامش روانی و تاب‌آوری جمعی را شکل می‌دهند و غفلت از هر یک از آن‌ها می‌تواند پیامدهایی جدی برای سلامت روان جامعه به همراه داشته باشد.

گفت‌وگو از مجتبی افشار

انتهای پیام
captcha