کد خبر: 4312637
تاریخ انتشار : ۰۴ آبان ۱۴۰۴ - ۰۸:۰۰
یادداشت

کشف نظام‌های فکریِ زیست‌محیطی قرآن با تکامل و تداعی آیات

تکامل و تداعی معنای آیات دو مسیری هستند که کمک می‌کنند معانی محیط زیستی قرآن را استخراج کرده و متوجه شویم راهِ نجات زمین، تنها از مسیرِ دانش نمی‌گذرد؛ از جاده‌ اخلاق و عدالت نیز باید گذشت.

آیت الله احمد مبلغی استاد فقه محیط زیستبه گزارش ایکنا، آیت‌الله احمد مبلغی، استاد درس خارج فقه محیط زیست حوزه علمیه طی یادداشتی که در اختیار ایکنا قرار داده، به تشریح اصول و روش‌های استخراج معانی محیط زیستی قرآن پرداخته است که در ادامه می‌خوانیم.

قرآن، اقیانوسی است بی‌کرانه؛ هر موجش نشانی از معنا دارد و هر ژرفایش رمزی از حکمت. ورود به این دریا، جز با گذر از ساحلِ واژه‌ها و فرو رفتن در ژرفای نظام‌های معنایی ممکن نیست. آنگاه که آیاتِ پراکنده را نه جزایری جدا، که منظومه‌هایی پیوسته بنگریم، نقشه‌ای از تفکر قرآنی بر ما گشوده می‌شود؛ نقشه‌ای که خطوطش از دو مسیر رسم می‌شود: تکامل معنا و تداعی معنا.

تکاملِ معنا آن است که هر آیه، پاره‌ای از تصویری کلان را بازمی‌نماید؛ منظومه‌ای از حکمت که اجزایش تنها در کنار یکدیگر معنا می‌یابند و تداعیِ معنا آن است که اندیشه‌ای در یک آیه، چون نسیمی ذهن را به سوی آیه‌ای دیگر می‌برد؛ پیوندی نه براساس لفظ، که بر بنیاد روحِ معنا.

از هم‌نشینی این دو روش، جغرافیایی از معنا پدید می‌آید؛ جغرافیایی که در آن، فهم جزیره‌ای جای خود را به فهم منظومه‌ای می‌دهد و چشم از واژه به تصویر و از جزء به کل گشوده می‌شود.

مفهومِ «فساد در زمین»

این نوشتار، در پرتو این روش، می‌کوشد تا یکی از نظام‌های معنایی پیرامون مفهومِ «فساد در زمین» را  ترسیم کند؛ تا نشان دهد چگونه از دلِ هم‌نشینیِ آیات، اندیشه‌ای منسجم و نظریه‌ای زیست‌محیطی در قرآن رخ می‌نماید. این مهم را در طی چند محور دنبال می‌کنیم.

اول چیدن قطعات معنایی «فساد در زمین» که برای ساختنِ این منظومه، باید پاره‌های معنا را از آفاقِ آیات برگرفت و در کنار هم نشاند تا تصویر، آشکار شود.

منشأ فساد، انسان است 

قطعه‌ نخست: «منشأ فساد، انسان است نه خداوند». قرآن، خدای را از هر گونه تباهی منزه می‌داند؛ زیرا که او سراسر عدل است و حکمت و انسان است که با دستِ خویش، زمینِ آباد را ویران می‌کند. خداوند می‌فرماید: «وَلَا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا (سوره اعراف آیه۵۶). اینجا نخستین پرده از تصویر نمایان می‌شود: فساد، سایه‌ رفتار انسان است، نه تقدیر خداوند.

قطعه‌ دوم: «هوای نفس؛ آتش پنهانِ ویرانی» است. آیه‌ دیگر، پیوندی شگفت میان پیروی از خواهش‌ها و فروپاشی هستی می‌نماید: «وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ؛ و اگر حق از هوس‌هاى آنها پيروى می‌کرد قطعا آسمان‌ها و زمين و هر كه در آنهاست تباه مى‌‏شد». (سوره مؤمنون، آیه ۷۱) این آیه، قانونی جاودانه را باز می‌گوید: هرگاه حق، تسلیمِ هوا شود، نظمِ آفرینش فرو می‌پاشد. پس دومین قطعه، هوای نفس به‌مثابه ریشه‌ خاموشِ فساد است.

فساد زمین حاصل کنش جمعی است 

قطعه‌ سوم: «بُعد جمعی فساد؛ قدرتِ انبوهِ دست‌ها» است. فساد، حاصلِ کنشِ فردی نیست؛ بلکه میوه‌ تلخِ انباشته‌ رفتارِ انسان‌هاست. «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ» (سوره روم، آیه ۴۱) اینجا قرآن، فساد را نه به «دست» که به «دست‌ها» نسبت می‌دهد؛ جمعیّتِ خطاها، هنگامی که تکرار شوند، طبیعت را فرسوده و نظامِ زمین را فرومی‌پاشند.

قطعه‌ چهارم: «گسستِ روابطِ انسانی؛ پلِ میانِ فسادِ نفس و فسادِ طبیعت» است. پیش از آنکه طبیعت از انسان برنجد، انسان از انسان گسسته است. ظلم، خودخواهی، و بی‌عدالتی، نخست دل‌ها را ویران می‌کند و سپس دشت‌ها را. جامعه‌ای که عدل را از درونِ خود رانده، در بیرون نیز راهِ صلاح نخواهد یافت. از این‌رو، فسادِ اجتماعی، میانجیِ فسادِ درون و فسادِ بیرون است؛ پلی میانِ نفسِ آلوده و طبیعتِ بیمار.

خداوند در قرآن می‌فرماید: «تَحْسَبُهُمْ جَمِيعًا وَقُلُوبُهُمْ شَتَّى؛ می‌پنداری آنان یک‌دل و یک‌پارچه‌اند، حال آن‌که دل‌هایشان از هم پراکنده و درونشان از یکدیگر گسسته است». (سوره حشر ،آیه 14)

تصویر کامل: اندیشه‌ای کلان از درون آیات

این چهار معنا، چون دانه‌های تسبیحِ حکمت، در رشته‌ اندیشه صف بسته‌اند تا صورتِ حقیقت بر آیینه‌ جان پدیدار شود. فسادِ زمین از خاک برنمی‌خیزد، از طغیانِ نفسِ آدمی برمی‌خیزد؛ آن‌گاه که هوای دل بر عدالت چیره شود، ترازو‌ی انصاف درهم شکند؛ چون عدالت فرو ریزد، پیوندِ دل‌ها بگسلد؛ و چون محبت از میان برخیزد، طبیعت نیز از مدارِ خویش برون رود، گسستِ عدالت، روابط انسانی را می‌فرساید؛ و فرسایشِ روابط، طبیعت را از توازن می‌اندازد.

آری، زمین از انسان شکایت دارد و دریا از دستِ او فغان برمی‌دارد؛ که هر آشوبِ درون، پژواکی در بیرون می‌افکند. در حقیقت، بحرانِ زیست نه فنی است و نه مالی؛ آشفتگیِ جان است و بی‌سامانیِ اخلاق.

قرآن، از میانِ خاک و درخت و دریا، ندایی روشن برمی‌خیزاند: که نجاتِ زمین جز با پالایشِ نفس و بازگشتِ انسان به عدالت ممکن نیست؛ هر که دل خویش آباد کند، جهان را آباد کرده است و هر که درون را فروپاشد، بیرون را ویران ساخته است.

نتیجه: نظم معنا مبنای نظریه‌ حیات

اگر این اندیشه را برگیریم و بر دل و عقل عرضه کنیم، در تدبیرِ زمین و تدوینِ راهِ زیست، باید نگاه را از جزئیات به کلیّات برافرازیم و بنیادِ راهبرد را بر سه ستون استوار سازیم: عدالت گسترده، اخلاق پیوسته و معنویت اجتماعیِ برخاسته از ایمان.

بدون ‌این سه، سیاستِ محیط زیست همچون درختی بی‌ریشه است و با این سه، چون بوستانی پرثمر و پایدار. آنجا که عدالت، توزیعِ خیر را می‌آموزد؛ اخلاق، حدودِ رفتار را می‌نگارد و معنویت، جانِ جامعه را از حرص و غفلت می‌رهاند.

پس راهبردِ صحیح آن است که در مقیاسِ کلان، زمین را نه بنابر سود بشر، بلکه بنابر سلوک بشر سامان دهد؛ تا آبادانیِ خاک از آبادانیِ اخلاق جدا نماند و زیستِ پاک از زیستِ پارسا جدا نشود.

این نمونه، گواهی است روشن بر قدرتِ تصویرگری قرآن. بی‌آنکه بر آیات بیفزاییم، تنها با هم‌نشاندنِ پاره‌های معنا، به فهمی تازه و افقی بلند می‌رسیم؛ از تلاوتِ آیه تا تأمل نظام. این روش، ما را از تفرقه‌ معنا به توحید معنا می‌رساند،گ و از فهم جزء به نظریه‌ کل.

این است پیام قرآن به جهانِ امروز: راهِ نجات زمین، تنها از مسیرِ دانش نمی‌گذرد؛ از جاده‌ اخلاق و عدالت نیز باید گذشت. زمین، آینه‌ دلِ آدمی است؛ هرچه درون را به صلاح آراستی، بیرون نیز به صلاح آید. پس نخست زمین جان را آباد کن، تا زمینِ جهان آباد شود. 

انتهای پیام
captcha