کد خبر: 4314728
تاریخ انتشار : ۱۳ آبان ۱۴۰۴ - ۱۳:۳۰
دانش‌آموز آگاه/ 2

مأموریت رسانه برای محافظت از نسل فردا در جنگ شناختی

در برابر بمباران پیام‌های فرهنگی متضاد رسانه‌ها و جنگ شناختی، ایمن‌سازی نسل فردا نه در انفعال، که در توانمندسازی با سواد رسانه‌ای ممکن می‌شود تا نسلی هوشمند و اثرگذار پرورش یابد.

مأموریت رسانه برای محافظت از نسل فردا در جنگ شناختیهمزمان با ایام ۱۳ آبان، روز دانش‌آموز و خروش استکبارستیزی، این پرسش، کلید بسیاری از پاسخ‌های فرداست: «نیروی انسانی متعهد و آگاهی که باید پرچم‌دار مبارزه با استکبار در عصر حاضر باشد، چگونه باید تربیت شود؟»
 
در این راستا ایکنا به قلب کانون‌های تربیت رفته است: از خانواده به عنوان نخستین سنگر خودباوری، تا مدرسه در جایگاه کانون تعلیم تفکر؛ از مسجد به عنوان پایگاه تربیت دینی و اجتماعی، تا رسانه در نقش جبهه‌ پیچیده‌ امروز؛ تا در گفت‌وگو با کارشناسان و دغدغه‌مندان عرصه‌ تعلیم و تربیت دریابیم چگونه می‌توان نسلی «هوشمند»، «ایمان‌محور» و «اثربخش» پرورش داد تا در میدان نابرابر مبارزه‌ فرهنگی و سیاسی امروز، نه تنها مغلوب نشود، که سربلند و پیروز میدان باشد. 
 
در دومین قسمت از پرونده «دانش‌آموز آگاه» به این پرسش کلیدی می‌پردازیم که چگونه می‌توان از فرصت رسانه و فضای مجازی برای آموزش مسئولیت‌پذیری و تقویت احساس مبارزه با ظلم در وجود دانش‌آموزان استفاده کرد.
 
این روزها، فضای فرهنگی و رسانه‌ای کشور تحت تاثیر حملات گسترده‌ای قرار گرفته که به‌طور مستقیم بر ذائقه و فرهنگ نوجوانان و جوانان ما تأثیر می‌گذارد. از سریال‌های خارجی و بازی‌های دیجیتال گرفته تا محتواهایی که از هر گوشه و کنار وارد فضای مجازی کشور می‌شود، همه به نوعی در تضاد با ارزش‌های ایرانی اسلامی قرار دارند. در این میان نهادهای مختلف از خانواده و مدرسه گرفته تا رسانه‌ها و مساجد باید دست به دست هم دهند و در شکل‌دهی به هویت نوجوان امروز و حفظ اصول فرهنگی و ملی او سهیم شوند.
 
در این مسیر، نقش رسانه‌ها مهم است. چراکه رسانه‌ها به عنوان آئینه‌ای از جامعه، می‌توانند بهترین ابزار برای ارتقای سواد رسانه‌ای و آگاهی‌بخشی به نوجوانان و جوانان باشند. گفت‌وگو با مریم محبی، کارشناس رسانه‌ای و استاد دانشگاه می‌تواند به ما کمک کند تا دقیق‌تر و آگاهانه‌تر به تحلیل مسائل روز و چالش‌های فرهنگی که نوجوانان امروزی با آن مواجه هستند، بپردازیم. در ادامه مشروح گفت‌وگوی ایکنا با این کارشناس سواد رسانه‌ای را می‌خوانیم.
 
ایکنا - دوره نوجوانی به عنوان مهم‌ترین مقطع برای کشف هویت و شکل‌گیری شخصیت فرد شناخته می‌شود. چگونه حضور شبکه‌های اجتماعی در این دوره می‌تواند منجر به شکاف یا سردرگمی هویتی شود؟
 
یکی از اساسی‌ترین چالش‌هایی که امروز با آن روبه‌رو هستیم، چالش‌های فرهنگی و هویتی نوجوانان است؛ چالش‌هایی که نسل جدید ناگزیر با آن مواجه خواهد شد. در خصوص استفاده از رسانه‌ها، به‌ویژه فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی، باید اذعان کرد که در کنار تمام دستاوردهای مثبت این فضا از جمله فراهم‌کردن بسترهای یادگیری، سرگرمی و ارتباط چالش‌های جدی نیز به همراه داشته است.
 
واقعیت این است که همان‌طور که فضای مجازی می‌تواند فرصت‌هایی گسترده پیش‌روی ما بگذارد، در صورت استفاده ناآگاهانه یا افراطی، می‌تواند به تهدیدی برای هویت و سلامت فکری نوجوانان تبدیل شود. دوره نوجوانی، مهم‌ترین مقطع برای کشف هویت، شناخت خود و شکل‌گیری شخصیت واقعی فرد است. با ظهور شبکه‌های اجتماعی، اگر استفاده از آنها هدفمند، آگاهانه و زمان‌بندی‌شده نباشد، نوجوانان در معرض آسیب‌های متعددی قرار می‌گیرند. استفاده بی‌رویه و بدون تفکر انتقادی از این فضا می‌تواند موجب بروز نوعی شکاف هویتی شود؛ به این معنا که نوجوانان در دنیای واقعی با ارزش‌های خانوادگی، دینی و ملی خود زندگی می‌کنند، اما در دنیای مجازی با الگوها و هنجارهایی روبه‌رو می‌شوند که گاه در تضاد با آن ارزش‌ها قرار دارد.

این تضاد، سردرگمی هویتی ایجاد می‌کند؛ نوجوان نمی‌داند کدام الگو را باید مبنا قرار دهد، آنچه در خانواده و جامعه می‌بیند یا آنچه در فضای مجازی با آن مواجه می‌شود؟ این دوگانگی در فرآیند هویت‌یابی، به‌ویژه در نسل امروز، یکی از چالش‌های عمیق فرهنگی و تربیتی جامعه ما به شمار می‌آید.

ایکنا- محتوای شبکه‌های اجتماعی اغلب با هدف سرگرمی طراحی شده است. این نوع محتوا چه اثرات شناختی و هیجانی بر نوجوانان دارد؟

یکی از چالش‌های مهم فضای مجازی برای نوجوانان، از دست دادن آرامش روانی است. این مشکل اغلب ناشی از استفاده افراطی و مداوم از شبکه‌های اجتماعی است. ذات این پلتفرم‌ها به گونه‌ای طراحی شده که کاربر را هر لحظه بیشتر درگیر خود کند. الگوریتم‌ها و محتواها طوری برنامه‌ریزی شده‌اند که با سلایق و علاقه‌مندی‌های کاربر تطبیق داشته باشند و او به‌صورت ناخودآگاه زمان بیشتری را در این فضا سپری کند. در نتیجه، با پدیده‌ای مواجه هستیم که به آن «اسکرول کردن بیهوده» می‌گوییم؛ یعنی مرور مداوم محتوا بدون آنکه متوجه گذر زمان شویم.

یکی از چالش‌های مهم فضای مجازی برای نوجوانان، از دست دادن آرامش روانی است. این مشکل اغلب ناشی از استفاده افراطی و مداوم از شبکه‌های اجتماعی است

این وضعیت فقط باعث اتلاف وقت نمی‌شود و اثرات شناختی و هیجانی جدی نیز دارد. محتوای ارائه شده در شبکه‌های اجتماعی اغلب با هدف سرگرمی طراحی شده، نه آموزش یا رشد فکری؛ بنابراین نوجوانان در حالی زمان خود را از دست می‌دهند که ذهن و هیجاناتشان در معرض فشار و آشفتگی قرار دارد. یکی از این فشارها، قرار گرفتن مداوم در برابر احساسات متضاد است؛ نوجوان ممکن است یک ویدیو شاد ببیند و بلافاصله با محتوای غم‌انگیز یا خبری درباره جنگ و فاجعه مواجه شود.

این نوسان مداوم بین هیجانات متضاد باعث می‌شود مغز نوجوان نتواند احساسات را به‌طور عمیق تجربه کند. در گذشته، محیط زندگی افراد شرایطی فراهم می‌کرد که شادی یا غم را بتوانند به شکل پایدار و عمیق درک کنند، اما امروز مواجهه لحظه‌ای با حجم عظیمی از احساسات متنوع و متناقض مانع از شکل‌گیری عمق عاطفی و شناختی در ذهن نوجوان می‌شود.

ایکنا - شبکه‌های اجتماعی نه تنها نوجوانان را با حس جا ماندن و رقابت بی‌پایان مواجه می‌کنند، بلکه استانداردهای زیبایی و ظاهر ایده‌آل را هم به آنها تحمیل می‌کنند. به نظر شما این روند چه اثراتی بر اعتمادبه‌نفس، نگرش نسبت به خود و رفتارهای نوجوانان دارد و چگونه می‌تواند نوجوانان را در معرض آسیب‌های روانی و فرهنگی قرار دهد؟

همزمان، فضای شبکه‌های اجتماعی نوجوانان را به مقایسه مداوم با دیگران وادار می‌کند؛ آنها خود را با دوستان، همکلاسی‌ها یا افراد موفق در زمینه‌های مختلف مقایسه می‌کنند. این چرخه بی‌پایان مقایسه، رقابتی فرسایشی ایجاد می‌کند که به نارضایتی دائمی از خود، خانواده، مدرسه و جامعه منجر می‌شود. در نتیجه، نوجوانان ممکن است احساس کنند «کافی نیستند»، اعتماد به‌نفسشان کاهش یابد و دچار اضطراب و نارضایتی پایدار شوند. از منظر فرهنگی نیز، این روند می‌تواند آنها را در معرض پذیرش ارزش‌ها، سبک زندگی‌ها و الگوهای غیراصیل قرار دهد و به نوعی تهاجم فرهنگی منجر شود.

یکی از پیامدهای جدی حضور مداوم نوجوانان در شبکه‌های اجتماعی، ایجاد حس جا ماندن و ناتوانی در دستیابی به جذابیت‌ها و موفقیت‌های دیگران است. نوجوانان در این فضا دائماً احساس می‌کنند از «یک سری اتفاقات» یا «لحظات جذاب» عقب مانده‌اند. این وضعیت یا به ناامیدی و احساس ناتوانی منجر می‌شود یا آنها را وارد رقابتی بی‌پایان و فرساینده می‌کند که اغلب دست‌نیافتنی است.

در شبکه‌های اجتماعی، کاربران معمولاً بهترین نسخه از خود را به نمایش می‌گذارند. عکس‌ها و ویدئوها بخش گزینشی و اغلب ویرایش‌شده‌ای از زندگی واقعی هستند، اما نوجوانان بدون درک این واقعیت، خود را با این «نسخه آرمانی» مقایسه می‌کنند. 

یکی از پیامدهای جدی حضور مداوم نوجوانان در شبکه‌های اجتماعی، ایجاد حس جا ماندن و ناتوانی در دستیابی به جذابیت‌ها و موفقیت‌های دیگران است

از سوی دیگر، فضای مجازی استانداردهای زیبایی غیرواقعی را به‌طور مستمر تحمیل می‌کند. فیلترهای زیبایی، جلوه‌های تصویری اغراق‌آمیز و چهره‌های ویرایش‌شده اینفلوئنسرها، نوجوانان را از واقعیت فاصله می‌دهد و باعث می‌شود بسیاری حتی از حضور بدون فیلتر در عکس‌های خانوادگی اجتناب کنند. این روند به‌تدریج نوعی خودبیگانگی ظاهری ایجاد می‌کند؛ نوجوانان از هویت طبیعی خود فاصله می‌گیرند و ممکن است به رفتارهای پرخطر، استفاده افراطی از لوازم آرایش و حتی جراحی‌های زیبایی پیش از سن قانونی سوق پیدا کنند.

پشت این فرایند، هم اقتصاد گسترده صنعت زیبایی و هم تزریق مداوم معیارهای غیرواقعی زیبایی توسط رسانه‌ها و پلتفرم‌ها نقش دارد. این ترکیب، نوجوانان را در معرض آسیب‌های روانی، کاهش اعتمادبه‌نفس و آسیب فرهنگی قرار می‌دهد و هویت واقعی آنها را تهدید می‌کند. ریشه این بحران، همان پرسش بنیادین نوجوان از خود است: «من کیستم و می‌خواهم چه کسی باشم؟» اما در فضای مجازی، نوجوانان با انبوهی از الگوها و گزینه‌های مختلف مواجه‌اند که پاسخ به این پرسش را دشوار می‌کند.

ایکنا - با توجه به گسترش شبکه‌های اجتماعی و بازی‌های آنلاین، امروز بسیاری از نوجوانان و جوانان در معرض سبک‌های زندگی و الگوهای فرهنگی متفاوت از فرهنگ ایرانی-اسلامی قرار دارند. به نظر شما این مواجهه چگونه بر شکل‌گیری هویت، ارزش‌ها و نگرش‌های آنان تأثیر می‌گذارد و چه پیامدهایی می‌تواند برای پیوند نوجوانان با فرهنگ بومی و ملی داشته باشد؟

شبکه‌ها و پلتفرم‌های خارجی به‌طور مستقیم سبک زندگی‌ای متفاوت از فرهنگ ایرانی-اسلامی را ترویج می‌کنند؛ سبک زندگی‌ فردگرا، مصرف‌گرا و لذت‌محور که با ارزش‌های ما مانند خانواده‌مداری، جمع‌گرایی، ایثار و قناعت در تضاد است. وقتی نوجوانان به طور مداوم با پیام‌هایی مواجه می‌شوند که خانواده را محدودکننده، قناعت را نشانه ضعف و جمع‌گرایی را مزاحم آزادی فردی نشان می‌دهند، به مرور از فرهنگ بومی و ملی فاصله می‌گیرند و به سمت فرهنگی بین‌المللی که در حال تزریق است سوق پیدا می‌کنند که ارزش‌ها و سبک زندگی ما را تحت تأثیر قرار می‌دهد. 

ایکنا - با توجه به شرایط امروز رسانه‌ای، کدام مهارت‌های پایه در سواد رسانه‌ای برای کودکان و نوجوانان ایرانی اهمیت بیشتری دارند و چرا صرف داشتن یک کتاب درسی نمی‌تواند کافی باشد؟

اهمیت سواد رسانه‌ای برای کودکان و نوجوانان ایرانی، با توجه به حجم بالای پیام‌ها و تنوع محتوای فضای مجازی، بیش از پیش احساس می‌شود. هدف اصلی آموزش این مهارت‌ها، توانمندسازی نسل جوان برای تحلیل پیام‌ها، شناسایی منابع، درک ویژگی‌ها و رسیدن به تفکری انتقادی و منطقی در مواجهه با رسانه‌هاست.

ارتقای سواد رسانه‌ای نیازمند آموزش مداوم از سنین پایین، تربیت معلمان متخصص و همکاری خانواده، مدرسه و حاکمیت است تا کودکان و نوجوانان بتوانند با مهارت و آگاهی کامل در فضای رسانه‌ای حضور داشته باشند

با وجود ورود کتاب «تفکر و سواد رسانه‌ای» به پایه دهم از سال ۱۳۹۵، شروع آموزش در این سن، فرصت طلایی یادگیری مهارت‌های پایه را محدود کرده است. بسیاری از مهارت‌ها باید از دوران کودکی آغاز شوند تا نوجوانان پس از ۱۲ سالگی بتوانند استفاده‌ای آگاهانه، مسئولانه و انتقادی از رسانه‌ها داشته باشند. اما مشکل فقط به مدرسه محدود نمی‌شود. در بسیاری از مدارس، معلمان متخصص در زمینه سواد رسانه‌ای وجود ندارند و درس معمولاً توسط معلم پرورشی یا حتی معلم ریاضی و علوم تدریس می‌شود. بنابراین، صرف ورود یک کتاب درسی به برنامه آموزشی، نمی‌تواند دانش‌آموزان را در برابر محتوای رسانه‌ای محافظت کند.

برای اثرگذاری واقعی، آموزش سواد رسانه‌ای باید بر سه محور اصلی طراحی شود:

1. حاکمیت و حکمرانی رسانه‌ای: قانون‌گذاری و سیاست‌گذاری شفاف در حوزه حقوق کودکان و حفاظت از آنها در فضای رسانه‌ای ضروری است.

2. آموزش رسمی: معلمان متخصص، آموزش‌های مداوم و محتوای به‌روز، پایه‌های آموزش مؤثر را شکل می‌دهند.

3. خانواده: خانواده‌ها رکن اساسی در جامعه‌پذیری کودکان هستند. با این حال، در بستر خانواده‌ها نیز با چالشی جدی روبه‌رو هستیم؛ چراکه بسیاری از والدین خود مهارت‌های لازم برای استفاده صحیح و آگاهانه از فضای مجازی را ندارند. دلیل اصلی این مسئله آن است که والدین نسل «مهاجران دیجیتال» هستند؛ نسلی که در دوران ارتباطات سنتی زندگی کرده و اکنون وارد دنیای دیجیتال شده‌اند. در مقابل، فرزندانشان «بومیان دیجیتال» محسوب می‌شوند؛ آن‌ها در فضای مجازی رشد کرده‌اند، ریزه‌کاری‌ها و پیچیدگی‌های این فضا را بهتر می‌شناسند و به‌طور طبیعی با آن ارتباط دارند.

بنابراین، ارتقای سواد رسانه‌ای نیازمند آموزش مداوم از سنین پایین، تربیت معلمان متخصص و همکاری خانواده، مدرسه و حاکمیت است تا کودکان و نوجوانان بتوانند با مهارت و آگاهی کامل در فضای رسانه‌ای حضور داشته باشند.

ایکنا - چه اولویت‌هایی باید در طراحی برنامه‌های ملی سواد رسانه‌ای در ایران در نظر گرفته شود تا هویت فرهنگی و رسانه‌ای نوجوانان تقویت شود؟

تقویت هویت فرهنگی و رسانه‌ای نوجوانان ایرانی نیازمند یک برنامه ملی منسجم و هماهنگ است که چند اولویت کلیدی را در نظر داشته باشد. در حال حاضر، تلاش‌هایی از سوی نهادهای مختلف انجام شده، اما این اقدامات هنوز به یک حرکت ملی فراگیر و اثربخش تبدیل نشده است.

وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به‌ویژه از طریق بنیاد ملی بازی‌های رایانه‌ای، در زمینه فرهنگ‌سازی و رده‌بندی سنی بازی‌های رایانه‌ای فعالیت کرده است. این اقدام در حوزه بازی‌ها مؤثر بوده، اما باید توجه داشت که در حوزه‌های دیگر مانند رده‌بندی سنی فیلم، سریال، انیمیشن و موسیقی، هنوز کار منسجم و مشخصی انجام نشده است.

مؤسسه تبیان، وابسته به سازمان تبلیغات اسلامی، سال‌ها پیش پلتفرمی با عنوان کدومو راه‌اندازی کرد که هدف آن رده‌بندی سنی و آگاه‌سازی والدین درباره محتوای رسانه‌ای کودکان بود. این طرح در زمان خود یکی از اقدامات ارزشمند در کشور محسوب می‌شد و مشابه آن چیزی بود که در کشورهای دیگر، در قالب بسترهای بین‌المللی ارزیابی محتوا اجرا می‌شد. البته در سال‌های اخیر، تغییراتی در رویکرد و عملکرد آن ایجاد شده است. پلتفرم‌های داخلی مانند شاد نیز تلاش کرده‌اند محیطی نسبتا امن برای آموزش فراهم کنند و وزارت ارتباطات اقداماتی مانند سیم‌کارت و تبلت دانش‌آموزی و ترویج اینترنت پاک را دنبال کرده، ولی اثرگذاری این طرح‌ها هنوز به‌طور رسمی ارزیابی نشده است.

واقعیت این است که نگاه غالب در کشور ما هنوز سفارشی و از بالا به پایین است. به محض اینکه صحبت از تولید محتوا می‌شود، نخستین واکنش تخصیص بودجه برای ساخت پروژه‌ای مشخص است

به‌عنوان کسی که سال‌ها در این حوزه فعالیت کرده‌ام، باید بگویم که با وجود تلاش‌هایی از سوی نهادهای علمی و مدنی، مانند انجمن علمی سواد رسانه‌ای ایران و انجمن ملی سواد رسانه‌ای، این مجموعه‌ها با بحران منابع مالی و فقدان حمایت سازمانی روبه‌رو هستند. سرمایه‌گذار و حمایت پایدار دولتی برای توسعه طرح‌های ملی در این زمینه وجود ندارد. در نتیجه، نهادهایی که می‌توانستند نقش مؤثری در تقویت هویت فرهنگی و رسانه‌ای نوجوانان ایرانی ایفا کنند، هنوز گام‌های جدی و فراگیر برنداشته‌اند. 

علاوه بر این، بسیاری از پژوهش‌ها و برنامه‌ها تنها روی نوجوانان تهرانی طبقه متوسط تمرکز دارند و نوجوانان مناطق دیگر کشور با شرایط فرهنگی، زبانی و اقتصادی متفاوت کمتر مورد توجه قرار گرفته‌اند. برای ارتقای واقعی سواد رسانه‌ای، ضروری است آموزش‌ها و برنامه‌ها متناسب با هر منطقه و فرهنگ بومی‌سازی شوند.

ایکنا - چه سیاست یا الگویی می‌تواند به تولید محتوای داخلی جذاب و همسو با ارزش‌های فرهنگی و ملی کمک کند؟

واقعیت این است که نگاه غالب در کشور ما هنوز سفارشی و از بالا به پایین است. به محض اینکه صحبت از تولید محتوا می‌شود، نخستین واکنش تخصیص بودجه برای ساخت پروژه‌ای مشخص است؛ مانند اپلیکیشن، انیمیشن یا فیلم. تصور رایج از حمایت فرهنگی، محدود به «پول دادن برای یک محصول» است.

اما تجربه نشان می‌دهد برای هم‌راستا شدن تولیدات فرهنگی با ارزش‌های ملی، باید از این رویکرد فاصله گرفت. تولیدکننده باید با شناخت نیاز و سلیقه مخاطب، خلاقانه اثر خود را بسازد، نه صرفاً اجرای سفارش دولتی. نمونه موفق این رویکرد را می‌توان در آثار محبوبی مثل «کلاه‌قرمزی و پسرخاله» دید که بدون بودجه دولتی، توانستند ارتباط عمیق با مخاطب برقرار کنند و تأثیر فرهنگی پایدار داشته باشند.

مشکل تولیدات سفارشی این است که انگیزه و خلاقیت درونی تولیدکننده کاهش می‌یابد؛ وقتی بودجه تضمین شده باشد، کیفیت اثر معمولاً محدود به همان مقدار سرمایه است. اما وقتی تولیدکننده بداند باید با خلاقیت و کیفیت، مخاطب را جذب کند و هزینه‌اش را از بازار برگرداند، انگیزه برای خلق اثر باکیفیت و ماندگار بیشتر می‌شود.

حمایت واقعی از تولید داخلی، به‌ویژه در زمینه انیمیشن، به معنای تزریق بی‌هدف پول نیست و باید زیرساختی و هوشمندانه باشد؛ از جمله آموزش نیروی انسانی خلاق، تسهیل تولید و پخش، حمایت از ایده‌های نو و ایجاد بازار رقابتی سالم. نمونه‌های اخیر مانند «پسر دلفینی» و «یوز ایرانی» نشان می‌دهند که ضعف اصلی اغلب در فیلمنامه و روایت داستانی است و نه صرفاً منابع مالی. بنابراین الگویی مؤثر برای رشد محتوای فرهنگی بومی، فاصله گرفتن از سفارشی‌سازی و بودجه‌محوری و حرکت به سمت زیست‌بوم تولید خلاق مستقل است؛ جایی که تولیدکننده ایرانی با آزادی عمل و تکیه بر خلاقیت و شناخت مخاطب، اثری خلق کند که هم جذاب باشد و هم ارزش‌های فرهنگی و ملی را به شکل طبیعی و تأثیرگذار منتقل کند.

باید به بخش‌های مختلف اجازه ورود و نقش‌آفرینی بدهیم، از نگاه انحصاری و سفارشی فاصله بگیریم و هر بخش از حاکمیت، آموزش و رسانه، مسئولیت واقعی خود را بپذیرد و به‌درستی انجام دهد، نه اینکه با پرداختن به موضوعات حاشیه‌ای، از دغدغه اصلی یعنی تربیت نسلی آگاه، خلاق و دارای سواد رسانه‌ای غافل شویم

راهکار واقعی، فعال‌سازی بخش خصوصی و ایجاد یک اکوسیستم رقابتی، آزاد و خلاق است. وقتی تولیدکننده در چنین فضایی فعالیت می‌کند، ناگزیر است کیفیت کار را بالا ببرد، خلاق‌تر عمل کند و سلیقه مخاطب را بهتر بشناسد. در این مسیر، محتوا به صورت طبیعی به سمت کیفیت حرکت می‌کند، نه از روی اجبار یا دستور. همزمان، نظارت هوشمندانه و هدفمند ضروری است؛ نظارتی که مانع تولید محتوای سخیف شود اما خلاقیت را محدود نکند. هدف این نظارت، هدایت تولید به سمت تقویت ارزش‌های ملی، بومی و فرهنگی است.

نمونه‌هایی مانند سریال کره‌ای «وقتی زندگی به تو نارنگی می‌دهد» نشان می‌دهند که چگونه می‌توان روایت مدرن و جذاب را با ارزش‌های فرهنگی هماهنگ کرد، بدون شعارزدگی. پرسش روشن این است که چرا ما نمی‌توانیم چنین آثار تأثیرگذاری تولید کنیم؟ پاسخ در محدودیت و سفارشی‌سازی است؛ خالقان محتوا فرصت رقابت آزاد و خلق بر اساس شناخت مخاطب را نداشته‌اند.

در کنار فعال‌سازی بخش خصوصی، باید فرهنگ‌سازی عمومی و آموزش سواد رسانه‌ای را هم جدی بگیریم. این آموزش‌ها باید از مسیرهای گوناگون، از جمله رسانه‌های عمومی، مدارس و نهادهای فرهنگی، دنبال شود. اما متأسفانه تاکنون این اتفاق به‌صورت فراگیر نیفتاده است. آنچه اکنون می‌بینیم، محدود است به چند برنامه تلویزیونی با حضور کارشناسانی که عمدتاً درباره آسیب‌ها و تهدیدهای فضای مجازی صحبت می‌کنند، نه درباره فرصت‌ها و ظرفیت‌های آن. در مدارس نیز، فقط برخی مدارس خصوصی یا غیردولتی که توان مالی دارند، می‌توانند مربیان و متخصصان این حوزه را دعوت کنند.  بنابراین هنوز ما نتوانسته‌ایم آموزش همگانی و گسترده سواد رسانه‌ای را در سراسر کشور، چه برای خانواده‌ها و چه برای دانش‌آموزان، ایجاد کنیم.

حمایت موثر و هدفمند از افرادی که در این مسیر فعال‌اند چه در تولید محتوا و چه در آموزش نیز وجود ندارد. در نتیجه، باید پذیرفت که هنوز تا نقطه‌ای که بتوانیم بگوییم «در این حوزه گام جدی برداشته‌ایم»، فاصله زیادی داریم. راهکار روشن است، باید به بخش‌های مختلف اجازه ورود و نقش‌آفرینی بدهیم، از نگاه انحصاری و سفارشی فاصله بگیریم و هر بخش از حاکمیت، آموزش و رسانه، مسئولیت واقعی خود را بپذیرد و به‌درستی انجام دهد، نه اینکه با پرداختن به موضوعات حاشیه‌ای، از دغدغه اصلی یعنی تربیت نسلی آگاه، خلاق و دارای سواد رسانه‌ای غافل شویم.

گفت‌وگو از فاطمه برزویی

انتهای پیام
captcha