
به گزارش ایکنا، «انتشارات شیرازه کتاب ما» بهتازگی چاپ نخست کتاب «ملتها مهماند؛ فرهنگ، تاریخ و رؤیای جهانوطنی» نوشته کریگ کلهون و ترجمه محمدرضا فدایی را منتشر کرده است.
کتاب «ملتها مهماند» کوششی است برای بازخوانی مفهوم ملت و ملتگرایی در دوران پس از جهانِ مدرن و شکلگیری گفتمان جهانیشدن.
نویسنده در این اثر تأکید میکند که ملتها نه پدیدههایی صرفاً سیاسی، بلکه زمینههای فرهنگی و اجتماعیای هستند که بافت اصلی زندگی انسانی را میسازند. کلهون در برابر نظریههای «پساملیگرایی» که در دهههای اخیر رواج یافتهاند، استدلال میکند که چشمپوشی از ملتها در عرصه سیاست و فرهنگ، غفلتی خطرناک است؛ زیرا ملتها حامل حافظه تاریخی و سرچشمه معنا در حیات جمعیاند.
این کتاب در هفت فصل تنظیم شده و در هر فصل، یکی از ابعاد نظری ملتگرایی و اجتماع انسانی بررسی میشود. محورهای اصلی کتاب شامل موضوعاتی چون مرکبیت دولتها، اسطورههای خاستگاه، پرسشهای قومی، ملیگرایی و جامعه مدنی، بازنمایی سیاسی جامعه، و فرهنگهای دموکراتیک است.
فصلهای پایانی کتاب رابطه ملتگرایی با دموکراسی، مدنیت و هویت اجتماعی را بررسی کرده و نشان میدهند که ملتها نه در تقابل با جهانوطنی، بلکه در تعامل خلاق با آن معنا مییابند. در نگاه کلهون، ملت ظرفی است که انسانها در آن به فهم مشترک از عدالت، کرامت و مشارکت دست مییابند.
درباره نویسنده کتاب کریگ کلهون
او یک جامعهشناس آمریکایی و یکی از سرشناسترین دانشمندان علوم اجتماعی در دنیا است که استاد علوم اجتماعی در دانشگاه ایالتی آریزونا بوده است که از مدافعان استفاده از علوم اجتماعی برای پرداختن به موضوعات مورد توجه مردم بوده است. همچنین او انسانشناسی و سینما را در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی، انسانشناسی و جامعهشناسی را در دانشگاه کلمبیا و انسانشناسی اجتماعی را در دانشگاه منچستر خوانده است. دکترای خود را در رشته جامعهشناسی و تاریخ اجتماعی و اقتصادی مدرن از دانشگاه آکسفورد دریافت کرده است.
بخشی از کتاب ملتها مهماند
این بافت فرهنگی و سیاسی و نیز پروژه صهیونیسم «فرهنگی» یا «قومی» بر هانس کوهنِ جوان تأثیر بسیار گذاشت. در دانشگاه آلمانیِ پراگ درس خواند و دکترای حقوق گرفت. در همانجا، در سازمان مطالعات صهیونیستی فعالیت کرد. مثل بسیاری دیگر، دیدن مارتین بوبِر، برای او هم سرنوشتساز بود. دانشجویان پراگ به گوش جان، به سخنان بوبر گوش میدادند. او هم چند شاگرد نزدیکش را به سوی صهیونیسم فرهنگی کشاند. صهیونیسم فرهنگی، بدیلی بود برای نگاه دولتگرایِ تئودور هرتسل به ملتگرایی یهودی.
اصل بنیادینِ صهیونیسم فرهنگی، نیازمندی یهودیت به نوسازی درونی بود. اما این اصل، برای تغییر شرایط بیرونیای که یهودیها گرفتارش بودند یا حتی برای ساختن دولتی جدید که مأمنی برای یهودیها باشد ناکافی بود. اگر بنا بود که یهودیها و یهودیت ببالند میبایست فرهنگ یهودی، دیگرگون میشد و جانی تازه در آن دمیده میشد. بوبر نیز در این راستا، کوهن و دیگر شاگردانش را با نگاهش به صهیونیسم فرهنگی آشنا کرد.
نگاه او به آرای آهاد هاآم نزدیک بود و هاآم هم در این مورد با هرتسل اختلاف اساسی داشت. هرتسل، نجات یهودیها را میخواست و هاآم و بوبر، نجات یهودیت را. هرتسل صراحتاً از برنامه مدرنیزاسیون سکولار غربی پشتیبانی میکرد، بر دولت به معنای دقیق کلمه تأکید داشت و به پویاییهای هویت، انسجام اجتماعی، یا ارزشهای دینی نمیاندیشید. اما دلمشغولی هاآم و بوبر عمدتاً این بود که چه چیزی، یهودیها را یهودی میکند و یهودیت را ارزشمند. و شگفتا که این دو، نگاهِ بسیار مسالمتآمیزتری به عربهای فلسطین داشتند.
انتهای پیام