کد خبر: 4316107
تاریخ انتشار : ۲۴ آبان ۱۴۰۴ - ۱۲:۲۸
دانش‌آموز آگاه/ 4

مدرسه؛ خاستگاه تقویت تفکر انتقادی و استقلال فکری دانش‌آموزان

استاد دانشگاه فرهنگیان شهید رجایی با بیان اینکه مدرسه فقط محلی برای آموزش خواندن و نوشتن نیست؛ بلکه اگر معلم، با دانش‌آموز با احترام و محبت رفتار کند، او هم یاد می‌گیرد و هم به خود ایمان می‌آورد، گفت: هر کودک در ذات خود توانایی یادگیری و خلاقیت دارد و این نگاه معلم است که می‌تواند او را به قهرمان یادگیری تبدیل کند.

مدرسه، خاستگاه خودباوری و استقلال فکری دانش‌آموزان استبه گزارش ایکنا، این پرسش، کلید بسیاری از پاسخ‌های فرداست: «نیروی انسانی متعهد و آگاهی که باید پرچم‌دار مبارزه با استکبار در عصر حاضر باشد، چگونه باید تربیت شود؟»

در این راستا ایکنا به قلب کانون‌های تربیت رفته است: از خانواده به عنوان نخستین سنگر خودباوری، تا مدرسه در جایگاه کانون تعلیم تفکر؛ از مسجد به عنوان پایگاه تربیت دینی و اجتماعی، تا رسانه در نقش جبهه‌ پیچیده‌ امروز؛ تا در گفت‌وگو با کارشناسان و دغدغه‌مندان عرصه‌ تعلیم و تربیت دریابیم چگونه می‌توان نسلی «هوشمند»، «ایمان‌محور» و «اثربخش» پرورش داد تا در میدان نابرابر مبارزه‌ فرهنگی و سیاسی امروز، نه تنها مغلوب نشود، که سربلند و پیروز میدان باشد. 

مدرسه، جایی فراتر از دیوارهای کلاس و نمره‌های امتحان است؛ جایی که بذر تفکر و مسئولیت در دل دانش‌آموزان کاشته می‌شود. در مدرسه، معلم فقط انتقال‌دهنده دانسته‌ها نیست و الهام‌بخش اندیشه و ایمان است. اگر فضای آموزشی به میدان گفت‌وگو، پرسشگری و کشف حقیقت تبدیل شود، نوجوان امروز می‌آموزد که چگونه با تکیه بر هویت دینی و ملی خود در برابر جریان‌های تحریف و سلطه فرهنگی بایستد. مدرسه‌ای که در آن «فکر کردن» ارزش باشد و «باور داشتن» تمرین شود، می‌تواند نسلی تربیت کند که آگاهانه، مسئولانه و مؤمنانه در مسیر عزت و استقلال قدم بردارد.

در دل هر کلاس درس، آینده‌ای در حال شکل‌گیری است؛ آینده‌ای که نه فقط با نمره و کتاب و با نگاه و رفتار معلم ساخته می‌شود. آنجا که معلم با مهربانی به پاسخ اشتباه دانش‌آموز گوش می‌دهد، خطایی را تصحیح می‌کند، جرئتی می‌کارد به نام «خودباوری.»

در سال‌هایی که از «تحول بنیادین آموزش و پرورش» سخن بسیار گفته می‌شود، شاید مهم‌ترین پرسش این باشد که چگونه می‌توان در مدرسه، نسلی تربیت کرد که به جای تقلید، قدرت تحلیل داشته باشد؛ نسلی که از پرسیدن نترسد و به جای دنباله‌روی، راه خود را با اندیشه و ایمان پیدا کند. مدرسه باید تنها محل یادگیری ریاضی و علوم نباشد؛ باید مکانی باشد برای تمرین اندیشیدن، برای تجربه احترام، برای باور به توانایی خویش. کارشناسان تعلیم و تربیت معتقدند نخستین جرقه‌های استقلال فکری و اعتماد به نفس در همان سال‌های ابتدایی مدرسه زده می‌شود؛ جایی که معلم، نقش الگو را بر عهده دارد و هر لبخند، هر تشویق یا حتی هر نگاه بی‌توجه او می‌تواند سرنوشت روحی کودک را رقم بزند.

در همین زمینه، به سراغ علیرضا عصاره، استاد دانشگاه فرهنگیان شهید رجایی رفتیم؛ استادی که بیش از دو دهه در دوره‌های کارشناسی ارشد و دکتری در دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی و دانشگاه آزاد اسلامی تهران جنوب تدریس کرده و پژوهش‌های او در حوزه‌های نظریه‌های برنامه درسی، فرهنگ و خانواده، خلاقیت و نوآوری در آموزش، تربیت اخلاقی و دینی و تربیت معلم شناخته شده است. او در این گفت‌وگو از نقش مدرسه و معلم در شکل‌گیری خودباوری، استقلال فکری و تفکر انتقادی دانش‌آموزان سخن می‌گوید؛ از اینکه چگونه می‌توان در دل کلاس درس، نسلی پرورش داد که هم اهل ایمان باشد و هم اهل اندیشه.

ایکنا - مفهوم «تقویت خودباوری و استقلال فکری» در مدرسه از دیدگاه شما چیست؟

اعتماد به نفس و خودباوری دانش‌آموزان از جمله مهم‌ترین اهداف تربیتی در مدرسه است. مثال‌های متعددی داریم که نشان می‌دهد کودکان باید در یک محیط روانی امن، مورد اعتماد و تشویق قرار بگیرند. وقتی می‌گویم «ما»، منظورم همه‌ ماست؛ یعنی پدر، مادر و معلم.

در یادگیری یک اصل بسیار مهم داریم: تمام دانش‌آموزانی که به ما سپرده می‌شوند و در کلاس حاضرند، توانایی یادگیری آنچه در کتاب‌هایشان آمده است را دارند. به قول بنیامین بلوم، روانشناس معروف، همه‌ بچه‌هایی که در یک کلاس حضور دارند، می‌توانند مطالب درسی را یاد بگیرند؛ تنها تفاوت در مدت زمان یادگیری آنهاست. در واقع، همه‌ کودکان قادر به یادگیری‌اند، اما یکی ممکن است در مدت ۹۰ واحد زمانی یاد بگیرد، دیگری در ۱۰۰، ۱۱۰ یا ۱۲۰؛ اما همه از نظر هوش در سطح طبیعی هستند و توانایی یادگیری دارند.

در دوره‌ ابتدایی، معلمان به عنوان الگوهای زندگی کودکان شناخته می‌شوند. در دوره‌ پیش‌دبستانی، معمولاً پدر و مادر نقش الگوی اصلی را دارند و در دوره‌ دبیرستان، این نقش بیشتر به همسالان منتقل می‌شود. بنابراین، اگر می‌خواهیم خودباوری و اعتماد به نفس را در بچه‌ها ایجاد کنیم، باید بدانیم چگونه با آنها برخورد کنیم. روانشناسان معتقدند پاسخ‌هایی که دانش‌آموزان به پرسش‌ها می‌دهند حتی اگر اشتباه باشند باید با احترام و حمایت معلم مواجه شود. عقاید و دیدگاه‌های آن‌ها باید محترم شمرده شود. اگر کودک بداند که در هنگام پاسخ‌گویی به سوالات، مورد تشویق و حمایت قرار می‌گیرد و از ابراز نظر خود نمی‌ترسد، اعتماد به نفس و خودباوری در او شکل می‌گیرد.

معلم باید با دانش‌آموزان دوستانه رفتار کند، به سؤالاتشان گوش دهد و پاسخ‌هایشان را حتی اگر کامل یا دقیق نباشد با احترام و تشویق همراه سازد. این نوع رفتار، زمینه‌ساز اعتمادسازی و خودباوری در دانش‌آموزان است. اما اگر خدای نکرده، معلم برخی از دانش‌آموزان را مورد توجه و احترام قرار دهد و دیگران را به دلیل کندی در یادگیری یا ضعف، نادیده بگیرد یا سرزنش کند، به طور قطع اعتماد به نفس و احساس خودباوری در آن‌ها از بین می‌رود. در نتیجه، این کودکان به تدریج از درس و مدرسه زده می‌شوند.

برای مثال، شما ببینید روز اول مهر، دانش‌آموزان با چه شور و شوقی وارد مدرسه می‌شوند؛ با لباس‌های مرتب، پرانرژی و پرهیجان. بعد از گذشت چهار یا پنج ماه، بسیاری از آن‌ها فقط منتظر زنگ تفریح یا زنگ پایان کلاس هستند. این نشان می‌دهد که از کلاس و درس لذت نمی‌برند. چرا چنین می‌شود؟ چون رفتاری که در کلاس با آنان صورت می‌گیرد، ممکن است باعث از بین رفتن اعتماد به نفس و خودباوری‌شان شود. آن‌ها به جای دریافت تشویق، با تذکر و سرزنش مواجه می‌شوند. به‌جای اینکه احساس امنیت و رشد کنند، دچار ترس، دلهره و اضطراب می‌شوند. به همین دلیل حضور در کلاس برایشان همراه با نگرانی و گریز از یادگیری خواهد بود.

مدرسه، خاستگاه خودباوری و استقلال فکری دانش‌آموزان است

ایکنا – چگونه می‌توانیم روحیه‌ استقلال فکری و تفکر انتقادی را در دانش‌آموزان پرورش دهیم تا به جای تقلید، قدرت تحلیل و انتقاد در آن‌ها تقویت شود؟

تحقیقات نشان می‌دهد که کودکان تا پنج‌سالگی حدود ۹۰ درصد خلاق هستند و تا هشت‌ سالگی این میزان به ۹۷/۵ درصد می‌رسد؛ اما از آن سن به بعد، خلاقیت به‌ تدریج کاهش یافته و تا حدود 45 سالگی فقط 2.5 درصد از آن باقی می‌ماند. این کاهش نشان می‌دهد که محیط‌های تربیتی و آموزشی ما به‌جای پرورش خلاقیت و تفکر انتقادی، اغلب آن را سرکوب می‌کنند؛ در حالی که خداوند در نهاد هر کودک، استعداد پرسشگری و خلاقیت فطری قرار داده است. کودکان به‌طور طبیعی کنجکاو هستند، مدام سوال می‌پرسند، علت پدیده‌ها را جویا می‌شوند و با دنیای پیرامون خود گفت‌وگو می‌کنند. خانواده‌ها گاهی از بس کودک سوال می‌پرسد، خسته می‌شوند و می‌گویند: «دیگر بس است، این‌قدر سؤال نکن!»؛ در حالی که روانشناسی یادگیری تاکید می‌کند همین ویژگی، کلید خلاقیت است و نباید سرکوب شود. 

برای تقویت تفکر انتقادی و استقلال فکری در دانش‌آموزان، باید چند اصل اساسی را رعایت کنیم:

1. ایجاد آزادی روانی در کلاس و خانه

کودکان برای اینکه بتوانند فکر کنند و نظراتشان را بیان کنند، نیاز دارند احساس امنیت و آرامش روانی داشته باشند. معلم باید فضایی فراهم کند که کودک بدون ترس از تمسخر، توبیخ یا بی‌احترامی، بتواند عقیده‌اش را بیان کندحتی اگر اشتباه باشد.

2. رابطه صمیمی و دوستانه‌ معلم با دانش‌آموز

اگر معلم بتواند با شاگردان خود رابطه‌ای دوستانه برقرار کند و در عین حفظ جایگاه خود، حس دوستی، محبت و مهربانی را در کلاس جاری سازد، دانش‌آموزان احساس امنیت می‌کنند و راحت‌تر وارد گفت‌وگو می‌شوند. حتی توصیه می‌شود معلم‌ها کودکان را با نام کوچک صدا بزنند تا صمیمیت و حس تعلق در آنان افزایش یابد.

3. پرورش خلاقیت در کنار تفکر انتقادی

خلاقیت و تفکر انتقادی دو مهارت مکمل‌اند. نمی‌توانیم دانش‌آموزی منتقد داشته باشیم، مگر اینکه او در بیان ایده‌های تازه آزاد باشد. همان‌گونه که «الوین تافلر» در کتاب معروف خود «موج سوم» اشاره می‌کند، جامعه‌ امروز وارد «موج خلاقیت و دانایی» شده است. در گذشته، موج اول کشاورزی و موج دوم صنعت بود؛ اما اکنون موج سوم، عصر خلاقیت، تفکر انتقادی و آموزش هوشمندانه است.

4. هدایت صحیح به جای سرکوب اشتباه

اگر دانش‌آموز نظری اشتباه ارائه دهد، نباید بلافاصله تصحیح یا سرزنش شود؛ بلکه معلم باید با روش‌های مناسب و غیرمستقیم او را هدایت کند تا خودش به پاسخ درست برسد. این روش، به‌مراتب مؤثرتر از گفتن مستقیمِ «جوابت غلط است» است.

در مجموع، زمانی تفکر انتقادی و استقلال فکری در دانش‌آموزان رشد می‌کند که در فضای یادگیری احساس امنیت، احترام، آزادی و تعلق داشته باشند. اگر این فضا فراهم شود، کودکان از سکوت و انفعال خارج شده، به گفت‌وگو، تحلیل و تفکر خلاق روی می‌آورند.

مدرسه، خاستگاه خودباوری و استقلال فکری دانش‌آموزان است

ایکنا- نقش معلم در تربیت نسل آگاه و مسئولیت‌پذیر چیست، به‌ویژه در شرایطی که بسیاری از ارزش‌های جامعه ما در حال تغییر و بازتعریف شدن هستند؟

وقتی می‌گوییم همه‌ بچه‌ها می‌توانند مطالب درسی را یاد بگیرند، باید این یادگیری را نشانه‌ قهرمانی و توانمندی آن‌ها بدانیم. در واقع، هر دانش‌آموز در یک زمینه استعداد ویژه‌ای دارد؛ ممکن است استعدادش در ریاضی باشد، ممکن است در ورزش، علوم انسانی یا هنر. همان‌طور که «سروند» نیز اشاره می‌کند، همه‌ انسان‌ها دارای یک نقطه‌ استعدادی خاص هستند. وظیفه‌ ما این است که آن نقطه‌ استعدادی را شناسایی، برجسته و پرورش دهیم تا بتوانیم کودکان را به بهترین شکل تربیت کنیم.

اجازه دهید تجربه‌ای را مثال بزنم. در سفری که به ژاپن داشتم، از یک کلاس اول ابتدایی بازدید کردم. مشاهده کردم که بچه‌ها به‌صورت گروهی کار می‌کردند، مشارکت داشتند و با لذت به فعالیت می‌پرداختند. وقتی از آن‌ها پرسیدیم «مدرسه را بیشتر دوست دارید یا خانه را؟»، پاسخ دادند که مدرسه‌شان را بیشتر دوست دارند. این نشان می‌دهد که مدرسه برای آن‌ها محیطی شاد، ایمن و پرانرژی است.

در بسیاری از مدارس ما، چنین نیست. گاهی می‌بینیم که دانش‌آموزان با صدای زنگ آخر، با عجله و هیجان از مدرسه خارج می‌شوند؛ گویی از یک زندان رها شده‌اند. این نشانه‌ بی‌اعتمادی، نبود خلاقیت و نبود فضای گفت‌وگو و انتقاد است. اگر مدرسه برای دانش‌آموز محیطی دلپذیر و امن نباشد، نمی‌توان انتظار داشت که نسل آینده‌ای خلاق، پرسشگر و مسئولیت‌پذیر تربیت شود.

درباره‌ نقش معلم، معلم باید دانش‌آموزان را ببیند، استعدادشان را تشخیص دهد و آن‌ها را تشویق کند. معلم باید بتواند از دانش‌آموزان قهرمان بسازد. یعنی هر کودک در نگاه او، فردی ارزشمند و توانمند باشد که می‌تواند مسیر موفقیت خود را پیدا کند. در نظام آموزشی خود، برای هر درس و هر کلاس، دو منبع داریم؛ یکی نیاز فردی دانش‌آموزان و دیگری نیاز اجتماعی جامعه.

۱. نیاز فردی:

معلم باید براساس نیازهای واقعی دانش‌آموزان برنامه‌ریزی کند. مثلا روش تدریس در دوره‌ پیش‌دبستانی با ابتدایی و یا متوسطه متفاوت است. اول باید نیازسنجی دقیقی انجام دهیم. به گفته‌ یکی از مربیان بزرگ تعلیم و تربیت، «اولین گام آموزش موثر، شناخت نیازهای یادگیرندگان است.» بسیاری از کتاب‌ها و محتوای آموزشی ما مربوط به چهل سال پیش است و با نیازهای نسل امروز، به‌ویژه نسل «زد»، هماهنگی ندارد. این نسل، دنیای متفاوتی دارد؛ نیازهایش تغییر کرده و انتظاراتش نو شده است. بنابراین، معلم باید با شناخت این نیازها، آموزش را متناسب با شرایط روز تنظیم کند.

۲. نیاز اجتماعی:

آموزش و پرورش تنها وظیفه‌اش انتقال دانش نیست و باید دانش‌آموزان را به سمت نیازهای واقعی جامعه هدایت کند. هر دانش‌آموز باید بتواند در رشته و زمینه‌ای فعالیت کند که جامعه به آن نیاز دارد. این هماهنگی بین استعداد فردی و نیاز اجتماعی، یکی از کلیدهای تربیت نسلی آگاه و کارآمد است.

ایکنا - با توجه به نقش کلیدی معلم، مدارس ما تا چه اندازه توانسته‌اند محیطی برای پرورش روحیه‌ مطالبه‌گری، پرسشگری و تفکر انتقادی در دانش‌آموزان ایجاد کنند؟

رفتار و منش معلم، مهم‌ترین الگوی دانش‌آموزان است. معلم با دانایی، گفتار و شیوه‌ تعامل خود می‌تواند فضایی شاد، پویا و امن در کلاس ایجاد کند؛ فضایی که در آن دانش‌آموزان با اشتیاق بیاموزند و احساس ارزشمندی و تعلق داشته باشند. نقش معلم فقط انتقال دانش نیست و در شکل‌دهی به شخصیت، اعتمادبه‌نفس و نگرش اجتماعی دانش‌آموزان است.

آشنایی معلم با روانشناسی تربیتی، شناخت نیازهای فردی و اجتماعی شاگردان و تسلط بر محتوای درسی سه محور اصلی در تربیت نسلی آگاه و مسئولیت‌پذیر است. حتی اگر کتاب‌های درسی نواقصی داشته باشند، این خلاقیت و مهارت تربیتی معلم است که می‌تواند شرایط را بهبود بخشد و فضای پرسشگرانه و دموکراتیک در کلاس بیافریند.

کودکان ذاتاً خلاق و پرسشگر هستند؛ اما این ویژگی تنها زمانی پایدار می‌ماند که از سوی والدین و معلمان تقویت شود. پاسخ‌گویی صبورانه به پرسش‌ها، تشویق به تحقیق و گفت‌وگو و ایجاد احساس امنیت روانی، بذر تفکر انتقادی و خلاقیت را در آنان می‌رویاند. در مقابل، بی‌توجهی، توبیخ یا خاموش‌کردن صدای کودک، روح پرسشگری را در او می‌میراند.

اولین مربیان کودک، والدین‌ هستند و پس از آن معلمان ابتدایی؛ این دو نقش بیشترین اثر را در شکل‌گیری یا تضعیف روحیه‌ پرسشگری دارند. بنابراین، تقویت آزادی روانی و حمایت از بیان آزاد عقاید در مدرسه و خانه، شرط اصلی پرورش نسل اندیشمند و پرسشگر است.

همان‌گونه که جان دیوئی می‌گوید، «مدرسه کارگاه کوچکی از جامعه است.» اگر می‌خواهیم در جامعه اخلاق، گفت‌وگو و احترام نهادینه شود، باید این ارزش‌ها را از کلاس درس آغاز کنیم. مدرسه‌ای که فضای آزاداندیشی، نقد و احترام متقابل در آن جاری باشد، می‌تواند نسلی خلاق، پرسشگر و مسئول برای آینده‌ کشور تربیت کند.

ایکنا - شما در صحبت‌هایتان اشاره کردید که علاوه بر نقش معلم و مدرسه، محتوای کتاب‌های درسی هم اهمیت زیادی دارد. کمی بیشتر درباره‌ نقش کتاب‌های درسی در پرورش روحیه‌ پرسشگری و مسئولیت‌پذیری توضیح دهید.

کتاب‌های درسی بخش بسیار مهمی از فرآیند تربیت و یادگیری را تشکیل می‌دهند. خوشبختانه در سال‌های اخیر، تحولاتی در محتوای کتاب‌های ابتدایی ایجاد شده است. اگر به این کتاب‌ها نگاه کنیم، می‌بینیم که نسبت به گذشته، پرسشگرتر و تعاملی‌تر طراحی شده‌اند. برای مثال، در کتاب‌های مطالعات اجتماعی یا علوم تجربی، سوال‌هایی مانند «ایران در کجا قرار گرفته است؟»، «آب و هوای ایران چگونه است؟» یا «چرا باید از محیط زیست محافظت کنیم؟» مطرح می‌شود.

این سوال‌ها موجب می‌شود که دانش‌آموز به فکر کردن، تحلیل و پاسخ‌دادن عادت کند. یعنی دیگر فقط گیرنده‌ دانش نیست و به جست‌وجوگر معنا تبدیل می‌شود. به این ترتیب، کتاب‌های درسی خودشان به ابزار پرورش تفکر پرسشگر تبدیل می‌شوند و معلم نیز ناگزیر است با طرح همین سوال‌ها، فضای گفت‌وگو و اندیشیدن را در کلاس ایجاد کند.

پرسشگری به‌تنهایی کافی نیست؛ آنچه اهمیت دارد پاسخگویی و مسئولیت‌پذیری است. در جامعه‌ ما گاهی مشاهده می‌کنیم که برخی افراد در برابر خطاها و مشکلات، حاضر به پاسخگویی نیستند. این مسئله نشان می‌دهد که باید از همان دوران کودکی، در مدرسه و خانه، یاد بدهیم که انسان پرسشگر، باید انسان پاسخگو هم باشد. یعنی کودکان باید بیاموزند که در برابر رفتار، تصمیم و گفتار خود مسئولیت‌پذیر باشند و این مسئولیت‌پذیری نباید از سر ترس یا تنبیه باشد، بلکه باید از درک درونی و تربیت آگاهانه سرچشمه بگیرد.

وقتی در آموزش و پرورش، کودکان یاد می‌گیرند که آزادانه سوال کنند، فکر کنند و پاسخ خود را با استدلال بیان کنند، در آینده تبدیل به شهروندانی خواهند شد که نقش فعال و مؤثری در جامعه دارند. اما اگر این روحیه در مدرسه سرکوب شود، در بزرگسالی نیز شاهد جامعه‌ای خواهیم بود که کمتر کسی مسئولیت اشتباهات خود را می‌پذیرد.

مدرسه، خاستگاه خودباوری و استقلال فکری دانش‌آموزان است

ایکنا - برنامه‌های درسی فعلی تا چه اندازه به پرورش هویت ملی، اجتماعی و دینی دانش‌آموزان کمک کرده‌اند  و در این زمینه تأثیرگذار بوده‌اند یا خیر؟

امروز می‌بینیم که برخی نوجوانان و جوانان ما تمایل به مهاجرت دارند یا احساس می‌کنند در کشور خود فرصت رشد کافی ندارند. این نگرش تا حد زیادی ریشه در آموزش و پرورش دارد. وقتی مدرسه نتواند هویت دینی، ملی و اجتماعی دانش‌آموز را تقویت کند، این هویت دچار ضعف می‌شود و فرد به جای افتخار به کشور و فرهنگ خود، نوعی بی‌تعلقی یا فاصله‌گیری احساس می‌کند.

آموزش و پرورش باید هویت دینی، وطن‌دوستی و افتخار به فرهنگ ایرانی–اسلامی را در دانش‌آموزان تقویت کند، زیرا این همان هویتی است که پایه شخصیت انسان را می‌سازد. متأسفانه گاهی همین شوق و علاقه در طول سال تحصیلی از بین می‌رود، زیرا ما بزرگترها معلمان، مدیران و برنامه‌ریزان به‌جای پرورش این فطرت و شوق درونی، آن را در قالب‌های سنگین، خشک و بیش از حد تئوریک محدود می‌کنیم.

اسلام دین تعادل است؛ همان‌طور که در روایتی آمده است: «هشت ساعت برای استراحت، هشت ساعت برای کار و هشت ساعت برای عبادت.» این تعادل باید در آموزش نیز جاری باشد و نشان دهد که زندگی، کار، عبادت و یادگیری، همه در کنار هم معنا پیدا می‌کنند.

برنامه‌های درسی فعلی در تقویت هویت دینی و ملی چندان موفق نبوده‌اند. حجم زیاد مطالب دینی و روش‌های غیرجذاب آموزشی گاهی نتیجه‌ای معکوس دارد و به جای علاقه‌مند شدن دانش‌آموزان، باعث دل‌زدگی یا بی‌میلی آنان می‌شود. بسیاری از مفاهیم دینی در دوره ابتدایی، مانند توحید، نبوت و معاد، با مرحله رشد شناختی کودکان همخوانی ندارد. براساس نظریات «پیاژه»، کودکان در این سن در مرحله «عملیات عینی» هستند و تنها مفاهیم قابل لمس و عینی را درک می‌کنند؛ بنابراین پرداختن به مفاهیم انتزاعی و فلسفی باعث خستگی و کاهش علاقه آنان می‌شود.

از حدود ۱۱ تا ۱۶ سالگی، دانش‌آموزان وارد مرحله «عملیات صوری» می‌شوند و تازه می‌توانند درباره مفاهیم انتزاعی مانند ایمان، خدا، آخرت و ارزش‌های اخلاقی تأمل کنند. آموزش مفاهیم دینی باید تدریجی و متناسب با رشد شناختی و عاطفی آنان طراحی شود.

مشکل فقط در حوزه دینی نیست؛ هویت ملی و اجتماعی نیز در نسل جدید تضعیف شده است. برخی دانش‌آموزان نسبت به پیشینه فرهنگی و تمدنی کشور خود احساس تعلق و افتخار چندانی ندارند. این نشان می‌دهد که نظام آموزشی به جای پرورش تدریجی و جذاب هویت دینی و ملی، گاه از روش‌های خشک و انتقالی استفاده می‌کند و در نتیجه، علاقه و ارتباط عاطفی دانش‌آموزان با دین و میهن کاهش می‌یابد.

ایکنا - اگر نکته‌ای مانده بفرمایید.

کودکان ما فطرتاً عاشق یادگیری‌ هستند. وقتی سال تحصیلی آغاز می‌شود، با شوق، نشاط و امید وارد کلاس می‌شوند. این رفتار نشان می‌دهد که مدرسه یک نیاز طبیعی و درونی برای آن‌هاست، نه یک اجبار؛ کودکان ذاتاً تمایل دارند کشف کنند، یاد بگیرند و در فضای اجتماعی رشد کنند.

وظیفه ماست که این میل فطری و شوق یادگیری را حفظ و تقویت کنیم. مدرسه باید به معنای واقعی، یک «مدرسه‌ یادگیرنده» باشد؛ محیطی که در آن هم معلم و هم دانش‌آموز رشد کنند و در فرآیند بالندگی مشارکت داشته باشند. شرایطی باید فراهم شود که دانش‌آموزان بتوانند هویت دینی، اجتماعی و شخصیتی خود را به‌درستی شکل دهند.

متأسفانه نتایج مطالعات بین‌المللی مانند آزمون‌های TIMSS و PIRLS نشان می‌دهد که عملکرد تحصیلی دانش‌آموزان ایرانی در بسیاری از حوزه‌ها، از جمله ریاضیات، علوم و درک مطلب، پایین‌تر از میانگین جهانی است. حتی در مقایسه با کشورهای منطقه نیز وضعیت رضایت‌بخش نیست، در حالی که ایرانیان در جهان به هوش، استعداد و پشتکار علمی شناخته شده‌اند. همچنین هویت زبانی و ادبی دانش‌آموزان ما به‌درستی تقویت نمی‌شود. زبان فارسی، که سرشار از لطافت و اندیشه است، باید در آموزش و پرورش جایگاه برجسته‌تری داشته باشد تا دانش‌آموزان با سواد زبانی و درک ادبی قوی رشد کنند. حافظ درباره زیبایی و ارزش زبان فارسی می‌گوید:

«شکر شکن شوند همه طوطیان هند / زین قند پارسی که به بنگاله می‌رود»

بنابراین، آموزش و پرورش نباید محل انتقال دانش باشد و باید محیطی برای پرورش هویت، خلاقیت، ایمان و افتخار به ایران باشد. اگر این نگاه در نظام آموزشی ما حاکم شود، بدون شک شاهد نسلی خواهیم بود که هم اهل علم و پرسشگر، هم مسئولیت‌پذیر و هم عمیقاً متعهد به ارزش‌های انسانی، دینی و ملی است 

انتهای پیام
نویسنده:
فاطمه برزویی
captcha