
تاریخ، دفترِ گشودهای است که نسلهای پیاپی در حاشیهاش یادداشتهایی از رنجها و رستگاریها، تاریکیها و روشناییها و زشتیها و زیباییهای سیر زندگی بشر نوشتهاند.
هیچ ملتی را نمیتوان یافت که بینیاز از روایت باشد؛ زیرا سرگذشت، نه تنها حافظه جمعی یک قوم، بلکه چراغ راه نسلهای آینده است. ثبت روایتهای تاریخی، در حقیقت تثبیت تجربه آدمیان است تا آیندگان راه خویش را بیچراغ و بینشانه نپیمایند.
اگر تاریخ تنها دفتر افتخارها و لحظههای درخشان بود، شاید بشود درباره آن با طمأنینه سخن گفت؛ اما حقیقت آن است که تاریخ سرشار از صحنههایی است که آئینه تلخترین رویههای جان انسان است. خشونت، شقاوت، تبعیض، غرور و خودبرتربینی نیز فصلهای مهمی از آن را شکل دادهاند و بر حسب اتفاق همین سطرهای تاریک، گاه آموزندهتر از صفحات زرین بودهاند؛ زیرا از خلال آنها میتوان نشانههایی برای پرهیز، عبرت، اصلاح و بازسازی راه آینده یافت. از همین منظر، ثبت تاریخ تنها یک کار پژوهشی نیست؛ شکلدادن به وجدان جامعه است. اگر زشتیها نوشته نشوند، دوباره تکرار خواهند شد و اگر زیباییها روایت نشوند، گم میشوند و دیگر کسی راه به سوی آنها نخواهد برد.
روایتگری تاریخی، زندهکردن تجربههاست و انتقال آنها از نسلی به نسل دیگر، چون میراثی کهنه اما گرانقدر؛ میراثی که بدون آن هیچ جامعهای در مسیر بلوغ فکری و اخلاقی قرار نمیگیرد.
در این میان، یکی از پیچیدهترین مفاهیم تاریخ بشری، «یهود» و سرگذشت دینی، قومی و فرهنگی آن است؛ مفهومی چندبعدی که در طول قرنها بار معنایی گوناگونی به خود گرفته است. «یهودیت» در اصل، دینی توحیدی است که پیامبر آن، همچون سایر پیامبران الهی، مأمور هدایت، دعوت به اخلاق و رساندن پیام نور بوده است.
اما گذر زمان و تحولات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، این حقیقت الهی را گاه در معرض مصادره، تحریف و سوءاستفاده قرار داده است؛ تا آنجا که در یک قرن اخیر، جریان «صهیونیسم جهانی»، با بهرهبرداری از این عنوان مقدس، تلاش کرده است از مفهوم «یهود» چهرهای انحصارطلبانه و سیاسی بسازد.
صهیونیسم، با تکیه بر ایده «قوم برگزیده» و با مصادره مفاهیمی که ریشه در متن دین ندارند، کوشیده است هر مخالفتی را در قالب «یهودستیزی» تعریف کند؛ گویی هر صدای معترض، نه در برابر ظلم و اشغالگری، بلکه در برابر یک دین الهی ایستاده است.
این شیوه واژگانسازی و معناپردازی، سلاحی است که طی دههها به خدمت گرفته شده تا با حداکثر بهرهبرداری تبلیغاتی، چهره واقعی استعمار، غصب زمین، کشتار و پاکسازی قومی در فلسطین پنهان بماند و جنایت صیونیستها در قدس یا جنگ غزه با نقاب «دفاع از قوم مظلوم» توجیه شود. در حالی که حقیقت یهودیت، نه با خشونت نسبتی دارد و نه با توسعهطلبی و پیامبران الهی، هرگز دین را ابزاری برای سلطهجویی معرفی نکردهاند.
آنچه امروز به عنوان «یهودستیزی» بهکار میرود، اغلب از سوی صهیونیسم، بهانهای است برای خاموش کردن صدای حقیقتجویان و آزادیخواهان جهان؛ کسانی که نه با دین یهود، بلکه با تحریف و تبدیل آن به ابزاری سیاسی برای اشغال و سرکوب مخالف هستند.
از این رو، وظیفه پژوهشگران، مورخان، اندیشمندان و نویسندگان در عصر حاضر بیش از هر زمان دیگر سنگین است. باید روایت صحیح و مستند تاریخ را از میان انبوه تحریفها و جابهجایی معناها بیرون کشید و در برابر افکار عمومی نهاد. چراکه تاریخ، اگر درست روایت نشود، بار دیگر قربانی دستهایی میشود که به نام مظلومیت، ظلم میکنند و به اسم دفاع از سنتهای الهی، جان و خاک ملتی را به تاراج میبرند.

امروز مفهوم «یهودستیزی» باید بازخوانی شود؛ از لابهلای واقعیتها، اسناد، رفتارهای سیاسی و نظامی صهیونیسم بیرون کشیده شود و جایگاه حقیقی آن روشن شود؛ اینکه چگونه به ابزاری برای توجیه کشتار، خونریزی، تبعیض، کوچ اجباری و غصب سرزمین مردم فلسطین تبدیل شده است.
ایامی مانند «هفته کتاب جمهوری اسلامی» تنها بزرگداشت کاغذ و قفسه و جلد نیست؛ فرصتی است برای پرسشهای ریشهای. این پرسش که چرا هنوز آثار پژوهشی کافی درباره تاریخ جنایتهای رژیم غاصب صهیونیستی نوشته نشده؟ چرا روایت صحیح حوادث، نظاممند و مستند، کمتر در قالب کتابهایی که بتوانند در فضای رسانهای و دانشگاهی اثرگذار باشند، منتشر میشود؟ و چرا جهانِ فارسیزبان همچنان کمبود جدی در حوزه آثار تحلیلی درباره یهودیت، صهیونیسم، فلسطین و تاریخ مبارزه عدالتخواهان جهانی دارد؟
به همین مناسبت، خبرگزاری ایکنا، به بهانه سیوسومین هفته کتاب جمهوری اسلامی، گفتوگویی با علیرضا سلطانشاهی، نویسنده کتاب «یهودستیزی»، دبیر کمیته حمایت از انقلاب فلسطین و مسئول مرکز مطالعات فلسطین انجام داده است.
در این گفتوگو سعی برآن بوده که به بهانه کتاب «یهودستیزی» نه تنها به واکاوی این مفهوم (یهودستیزی) در متن رویدادهای تاریخی پرداخته شود، که ضرورت بالا بردن کیفیت پژوهشها، تصحیح روایتها و ثبت مستند ظلمهایی را که طی دههها بر مردم فلسطین و تمام آزادیخواهان جهان رفته را به یادآور بنشینیم؛ چراکه همگان به این جمله «ماهاتما گاندی» رهبر فقید انقلاب و استقلال هندوستان باور داریم که «تاریخ را باید نوشت، تا حقیقت فراموش نشود و حقیقت را باید گفت، تا آینده از تاریکیهای گذشته رها بماند».
حاصل این گفتوگوی صریح و بیپرده در ادامه از خاطر شما میگذرد.
ایکنا ـ کتاب «یهودستیزی» شما از زمان انتشار تا به امروز، به یکی از پُربحثترین و موفقترین کتابها با محوریت واژه مناقشهبرانگیز «یهودستیزی» تبدیل شده است. این اثر توانسته است در میان جامعه منتقدان و اهالی کتابهای حوزه تاریخ، سیاست و فرهنگ جایگاه خود را به خوبی باز کند. به ویژه آنکه تعبیر ما بر مبنای تعریف و تبیین این واژه، به عنوان افراد جامعه عدالتخواه و آزادیخواه - اگر نگوییم آرمانی - با آنچه دستگاههای رسانهای بزرگ جهان که اغلب به شکل مستقیم یا غیرمستقیم زیر سلطه مالی و سیاسی لابیهای صهیونی هستند، به عموم مخاطبان ارائه میدهند، به شکل کامل در دو قطب مخالف قرار دارد. اگر موافق باشید، برای آغاز گفتوگو، پنجره بحث را بر روی همین واژه «یهودستیزی» به عنوان نام و محتوای اصلی کتاب شما بگشاییم و آنچه را که در بطن و متن این اثر وجود دارد، به شکل شفاف برای مشخص شدن هدفی که شما با نگارش این کار پژوهشی سترگ قصد اشتراک آن با مخاطبان داشتید، بیان کنید.
«یهودستیزی» به یک واژه سیاسی اشاره دارد که همزمان با موضوع صهیونیسم در اروپای قرن نوزدهم وارد عرصه گفتمان سیاسی شد. این واژه به ضدیت، تنفر یا ستیز با یهودیت به عنوان یک دین بازنمیگردد. البته باید پذیرفت که نظریهپردازان صهیونیم در مواجهه با تعریف «یهود» و «یهودیان»؛ خود را به عنوان یک قوم معرفی میکنند.

اما اشاره اغلب جامعه جهانی -جوامع غیر از طرفداران تفکر استعماری و استکباری- بیشتر به «یهودیت» به مثابه شریعتی است که افرادی در جهان پیرو پیامبر آن «حضرت موسی(ع)» هستند. اما صهیونیستها ادعا میکنند که قومی با نژاد مشترک، تاریخ مشترک، فرهنگ، زبان و سرزمین مشترک هستند.
با این مقدمه باید بگویم که کتاب «یهودستیزی» از بنیان و اساس در پی آن است که ریشههای این ستیز، تنفر و خصومتی را که بین یهودیان و غیریهودیان از بدو پیدایش این قوم - که از نظر ما یهودیِ صهیونیسم، دارای یک سری آموزههای تحریف شده است - آشکار سازد. در حقیقت، ریشهیابی دلیل خصومت با صهیونیسم بر مبنای ادعایی که آنها از دین یهود، اعتقادات رفتاری و سیاسی خود دارند، جانمایه و عصاره اصلی کتاب «یهودستیزی» را تشکیل میدهد.
ایکنا - پیش از طرح پرسش، این مسئله را به شکل شفاف تأکید میکنم که میخواهم بین صهیونیسم (یهودیِ صهیونیست) و دین یهود - آیینی که همه ما به حضرت موسی(ع)، آورنده کتاب آسمانی تورات، ایمان داریم - فاصله بگذارم. به عنوان یک انسان و حتی خبرنگار! در مواجهه با اخبار و روایتی که ما در قالب «به مسلخ بردن انسانیت» و مشاهده اوج ددمنشی و سفاکی از سوی رژیم غاصب صهیونیستی در پس از 8 دهه اشغالگری که شاهدش بودیم و طی دو سال اخیر (از آغاز حماسه طوفانالاقصی) به اوج خود رسیده، کلامی برای بیان آنچه به واقع روحم را آزرده کرده ندارم؛ اما برای رسیدن به فصل مشترکی بر مبنای این گفتوگو از همین کلمه «یهودستیزی» وام میگیریم. یعنی صهیونیستها خون افراد بیگناه را میریزند، در حالی که این ادعا را مطرح میکنند که مخالفان آنها، تنها به این دلیل به خاک و خون کشیده میشوند که با دیدگاه «یهود» (نه یهودی صهیون) برای استمرار اشغال و به رسمیت شناختن کشوری جعلی به نام اسرائیل مخالف هستند. حال در قالب کتاب «یهودستیزی»، منِ خواننده چگونه با این واژه به شکل دقیق و عمیق آشنا میشوم؟ این کتاب چگونه میتواند این دوگانه؛ تعریفی که از یک سو رسانههای جهانی ارائه میدهند (که من نیز ناخودآگاه مخاطب آنها هستم) و از سوی دیگر، روایت عمیقی که شما عالمانه در این اثر با من در میان گذاشتهاید را به گونهای به مخاطب ارائه دهد که دریابد معنای دقیق «یهودستیزی» چیست؟ و تعبیر آن با آنچه صهیونیسم جهانی از یهودستیزی میگوید تا چه میزان مغایرت دارد؟
یهودستیزی یک واقعیت است. واقعیتی که با ریشههای اعتقادی و رفتاری در طول قرون و اعصار وجود داشته است و هیچکس نمیتواند منکر آن شود. اگر هم قرار باشد کسی به صورت مفصل به کتاب نگاه کند، متقاعد خواهد شد که این خصومت تاریخی، تا حدی منطقی است. یعنی اعتقادات و رفتار یهودیت، لاجرم دیگران را به این خصومت برمیانگیزاند و به آنها القا میکند که رفتار، اعتقاد منطقی و درستی پشت این خصومت با یهود وجود ندارد. منتها در دورههایی از تاریخ، خود یهودیان از این خصومت برای مظلومنمایی سوءاستفاده میکنند تا بتوانند اقدامات بعدی خود را بر مبنای آن توجیه کنند.
«گُلدا مئیر» (چهارمین نخستوزیر رژیم صهیونی) در کتاب خود با نام «زندگی من» میگوید که بعد از هولوکاست، یهودیان مجاز به انجام هر کاری برای حفظ موجودیت خود هستند. حال اگر شما به هولوکاست نگاه کنید، میبینید که واقعیتی است که انبوهی از علامتهای سؤال در مقابل آن وجود دارد که آیا اساساً چنین چیزی رخ داده است یا خیر؟!
یک سری از محققان غربی و بهویژه آمریکایی، در قالب مؤسسهای با رویکرد نگرشی تجدیدنظرطلبانه تاریخی، «هولوکاست» را از جوانب مختلف به عنوان موضوع تحقیقی، مورد بررسی قرار دادند. محققانی که نام، شهرت و اعتبار آنها بسیار جهانی است و هر یک در مقام یک نظریهپرداز و تئوریسین در عرصههای بینالمللی شناخته میشوند. افرادی مانند «روبر فوریسون»، «مارک وبر» و «دیوید آیروینگ» به این نتیجه رسیدند که حتی یک سند برای اثبات «هولوکاست» وجود ندارد.
حال با روایت این بزرگان عرصه اندیشه، جامعهشناسی و شمایلشناسی عرصه سیاست؛ به این مسئله مهم میرسیم که ساخت و برساخت «هولوکاست» توسط یهودیت صهیونیسم، همان دستاویزی است که «صهیونها» برای توجیه تشکیل دولت یهود به آن نیاز داشتند. دستاویزی که پس از جنگ جهانی دوم، با استفاده از زمینهها و بسترهای موجود در جنگ، از آن بهره بردند. بله، اردوگاههای مرگ نازی وجود داشت. اما آنها از این اردوگاهها داستانی تحت عنوان «هولوکاست» ساختند که مدعی هستند براساس آن، آلمان هیتلری در قالب «راهحل نهایی» یا «فاینال سُلوشن»، شش میلیون نفر از یهودیان را در کورههای آدمسوزی و اتاقهای گاز از بین برد. حال چیزی که از این خبر جعلی مورد استفاده یهودیت صهیونی قرار میگیرد، آن است که ما هیچ راهی نداریم جز این که برای جلوگیری از تکرار چنین جنایاتی، دولتی مستقل داشته باشیم.

برای ریشهیابی طراحی چنین نقشهای و ساختن خبر اغراق شده و جعلی «هولوکاست» به بهانه جنگ جهانی دوم در سال 1945 میلادی؛ باید به نیم قرن قبلتر از آن، در دل تاریخ سفر کنیم. زمانی که در سال 1897 میلادی شاهد برگزاری «کنگره بال» در سوئیس که بودیم. این کنگره جهانی صهیونیسم که توسط «تئودور هرتسل» بنیانگذاشته شد، در حقیقت بدنه اصلی اجرایی «سازمان جهانی صهیونیسم» است. آن کنگره زمینهای برای استفاده و بهانهای برای صهیونیسم جهت هدف مهم تشکیل دولت و کشور آنها شد.
در حقیقت، پس از ۵۰ سال از برگزاری اولین «کنگره بال» در سوئیس که در سال ۱۸۹۷ توسط هرتسل تشکیل شد، کشور جعلی اسرائیل ایجاد شد. این اسرائیل مصداق همان بیان هرتسل است که میگوید: «صهیونیسم همزاد با یهودستیزی است!» یعنی یهودستیزی - که مصداق بارز و برجسته آن هولوکاست است – متوقف نمیشود مگر آنکه به شکل صحیحی از این آنتیتز برای مظلومنمایی و ضرورت تشکیل یک دولت استفاده کنیم.
ایکنا - بخشی به شکل مجزا در کتاب شما، تام و تمام، متمرکز بر مقوله «هولوکاست» وجود دارد. این بخش با زبانی عمیق، دقیق و با روایتی بسیط نگاشته شده است؛ به طوری که هم یک محقق و پژوهشگر میتواند با ارجاع به نمایهها و پینوشتها، صحت کلام و قلم شما را دریابد و هم فردی که شاید فقط برای آشنایی با چنین مفاهیمی این اثر را میخواند. این توفیق قلم شما است که متن کتاب «یهودستیزی» را از روایتهای سخت کتابهای تاریخی با آن زبان مطنطن که گاه مخاطب را دچار گُنگی میکند، متمایز میسازد. در این نقطه بحث به شدت به واژه «پژوهش» که در ابتدای این کتاب و بخش «هولوکاست» این اثر از آن استفاده کردید، برای تعریف و تبیین خط تمییز بحث «یهودستیزی» به آن نیازمندیم. از آغاز مسیر انقلابی مردم ایران به رهبری بنیانگذار کبیر انقلاب، حضرت امام خمینی(ره) تا به امروز جمله «فلسطین، مسئله اول جهان اسلام» در پیشانی گفتمان ظلمستیزی کشورمان وجود دارد؛ اما برای تبیین چنین مباحثی به ویژه برای نسل امروز نوجوان و جوان، خلأ بسیار شدیدی در حوزه کتابهای تحقیقی و پژوهشی مانند اثر شما حس میکنیم. دلیل کمبود چنین آثاری چیست؟ آیا کار پژوهش در این مسیر سخت است؟ ناشران مایل به پذیرش این دست از آثار نیستند؟ منابع وجود ندارد؟ یا خیلی راحتتر، صریحتر و خودمانیتر؛ نویسندگان، محققان و پژوهشگران ما حاضر نیستند خود را به دردسرهای حرفهای بعد از آن بیندازند؟
بله، دقیقاً همینطور است! نتیجه چنین نگرشی هم با نهایت تأسف وضعیتی است که امروز شاهد آن هستیم. در واقع جامعه نخبگانی و اندیشمندان ما برای مواجهه با نسل جوان و نوجوان پرسشگر امروز در ترسیم چرایی حقیقت مبارزه با «صهیونیسم جهانی» با نقصانی جدی در تولید فکر پیرامون «یهود»، «صهیونیسم» و «صهویونیسم یهودی» مواجه است.
در مورد «یهودستیزی» هم باید بگویم وقتی وارد این حوزه شدم، در ابتدا سؤالی بود که خودم میخواستم به دنبال پاسخ آن بگردم. یعنی در گام نخست به واقع برای خودم سؤال بود که چطور میشود که پدیدهای مثل «یهودستیزی» واقعیت داشته باشد؟ و از آن مهمتر همچنان یک دستاویز برای کسانی باشد که آن را به وجود آوردهاند.
با قطعیت میگویم که بدون هرگونه پیشداوری نسبت به موضوعاتی که با آن درگیر بودم، وارد این حوزه شدم و میخواستم به حقیقتی برسم که هم خودم را اقناع کند و اگر استنادات، قابل توجه و قابل اعتنا باشد، مخاطب را نیز متقاعد سازد. برای همین، در نهایت نتوانستم منکر این واقعیت شوم که بالاخره یهودستیزی وجود دارد.
منظورم از این جمله چیست؟ اینکه همه ما به عنوان انسانهای غیریهودی، حسی ناخوشایند نسبت به صهیونیسم - چه در ایران و چه در سایر نقاط جهان - داریم و پس از آن، به این حقیقت نائل شدیم که همین حس است که یهودیان از آن سوءاستفاده میکنند.

ایکنا - آیا همین تفکر و نتیجهای که به شکل جهاین به آن اشاره کردید سبب شده که از زمان انتشار این کتاب تا این حد مجامع علمی، تحقیقاتی، پژوهشی و حتی محافل انتقادی در مورد این کتاب بحث و تبادل نظر داشته باشند؟
ببینید امروز ما در حال تکرار تجربه و وضعیتی در یک مقطع تاریخی مهم هستیم. نخست آنکه، رژیم جعلی اسرائیل تمام جنایتهای خود را به واسطه یک اقدام یهودستیزانه که تنها به عنوان نمونه در 7 اکتبر اتفاق افتاده توجیه میکند.
کل عملیاتی که حماس انجام داد، سه ساعت، یا در نهایت چهار ساعت از صبح تا پیش از ظهر هفتم اکتبر بود؛ اما اکنون بیش از دو سال است که جنایت و نسلکشی فقط به دلیل سه ساعت یا نهایتاً یک نصفروز از عملکرد حماس ادامه دارد.
نکته مهم آن است که حماس برای آن اتفاق دلیل خود را دارد و میگوید: «من اقدامی مقاومتی برای رهایی از اشغالگری انجام دادم.» حال ببینید صهیونیستها به چه نحو پاسخ دادند.
اکنون در سطح خود فلسطین و در سطح دنیا شاهد «یهودستیزی» هستیم، به ویژه در آمریکا که پس از اسرائیل، دومین نقطه تمرکز یهودیان با بیش از ۶ میلیون یهودی در آنجاست. یعنی اکنون یهودیانی که به هر دلیلی نمیخواستند به اسرائیل بروند، به آمریکا مهاجرت کردند و آنها نیز با موج بسیار بزرگ یهودستیزی مواجه شدهاند. بسیاری از آنها حتی در حال فکر و تصمیمگیری نسبت به سرزمین آینده خود هستند. چون دیگر آمریکا نیز برای آنها کشوری مطمئن و آرام برای زندگی نیست.
یهودیان طرفدار صهیونیسم؛ مهاجرترین قوم در دنیا هستند و به هیچ سرزمینی تعلق ندارند، مگر اینکه پول و امنیت، سرزمینشان را مشخص کند. «امنیت» و «پول» مؤلفههای تعیین کننده سرزمین بعدی آنهاست.
اینکه چرا در آمریکا؛ آن هم در شرایط فعلی که بیشترین امکانات، بیشترین توان رسانهای و نفوذ سیاسی را دارند، به دورهای میرسیم که «یهودستیزی» وجود دارد، ما را به این نتیجه میرساند که قرار است دیگر آمریکا هم نقطه تمرکز نباشد.

یعنی اکنون آن یهودیت جهانی که «هنری فورد» در کتاب «یهود بینالملل» به شکل تفصیلی و تفسیری در موردش صحبت میکند؛ به این نتیجه رسیده که آمریکا دیگر سرزمین مطلوب یهودیان - که دارای پول و امنیت باشد - نیست و قرار است که در آیندهای نزدیک در سطح جهانی شاهد تحرک ویژهای از ناحیه یهودیان صهیون برای رفتن به یک نقطه جدید باشیم.
جریانهای مختلف و متعددی در حال اقدام برای نقد و نفی اسرائیل هستند. یعنی حال دیگر آشکار شده رژیم جعلی اسرائیل هم پس از 77 سال، مأموریتش پایان یافته است. اگر تا پیش از این، این رژیم مجعول برای غرب به عنوان جایگاه و جای پای استعمار و استکبار منافعی داشت، حالا دیگر بیشتر یک هزینه است! به همین دلیل، شاهد سری اتفاقاتی در سطح یهودیت جهانی هستیم؛ یعنی افزایش یهودستیزی و استفاده از آن برای این که یک نقطه دیگری از جهان، دوباره مرکز تکاپو و تلاش آنها برای رسیدن به آرامشی باشد که قرنهاست در پی آن هستند.
انتهای پیام