به گزارش خبرنگار ایکنا، هفتمین پیشنشست «همایش بینالمللی فلسطین، عدالت و نظم بینالملل» به همت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی امروز یکشنبه دوم آذرماه به صورت حضوری و برخط با موضوع «رسانهها و مسئله فلسطین» برگزار شد.
در ابتدای این نشست، فاطمه طاهرخانی، استادیار پژوهشکده اندیشه سیاسی، انقلاب و تمدن اسلامی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی که دبیر این نشست نیز بود، با اشاره به اینکه طی دوتا سه سال اخیر بحث فلسطین به موضوع جدی آکادمیکی تبدیل شده است، گفت: بسیاری از حوزههای علوم انسانی درگیر بحث فلسطین شدهاند و حتی در مطالعات بنیادین فلسفی نیز در این زمینه مطالعات جدی صورت گرفته و بحران معنا و نسلکشی در خصوص آن بررسی شده است.
وی ادامه داد: در حوزه حقوقی نیز مباحث آکادمیکی مثل بحث مشروعیتزدایی از نهادهای بینالمللی مطرح و در حوزه سیاست و روابط بینالملل نیز بحث تشکیل دو دولت مد نظر قرار گرفته است.
طاهرخانی با یادآوری این مسئله که موضوع فلسطین و عملکرد رسانهها در قبال آن موجب شده این موضوع اکنون به موضوعی بینرشتهای تبدیل شود، گفت: رسانهها در حال بازنمایی مسئله غزه و فلسطین هستند و مطالعه نقش و عملکرد رسانهها در این خصوص بخشی از مهمترین پژوهشهایی است که در رابطه با فلسطین در حال انجام است.
وی اضافه کرد: همچنین اساتید شناخته شده به لحاظ تاریخی و گفتمانی، مطالعات پسااستعماری و حتی مطالعات سیاسی نیز در خصوص مسئله اسرائیل، فلسطین و بازنمایی رسانهای جنگ توسط رسانهها پژوهشهای علمی انجام دادهاند که در این نشست نیز به بررسی عملکرد رسانهها در خصوص پوشش جنگ اسرائیل و فلسطین میپردازیم.
در ادامه، زهرا اجاق، دانشیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با موضوع «مخاطب ایرانی در برابر جنگ غزه ـ اسرائیل» به سخنرانی پرداخت و گفت: در این بحث نه تنها رسانههای سنتی بلکه شبکههای اجتماعی و موضوع جهان رسانه و هر آنچه رسانهای شده مد نظر است.
وی ضمن نشان دادن چند تصویر منتشر شده در رسانهها در خصوص غزه، گفت: در ارتباطات وقتی که میخواهیم رویداد را به خبر تبدیل کنیم، با تکثر روایتها، گزارشها و اخبار مواجه میشویم و رسانههایی که به منافع و علایق مالی و سیاسی مختلفی تعلق دارند به شکل متفاوتی رویدادها را بازنمایی میکنند.
این استاد دانشگاه اضافه کرد: به این مسئله «چهارچوب» گفته میشود که طی آن یک رویداد به خبر تبدیل میشود. در دنیای رسانه چهارچوبهای متعددی داریم که در یک چهارچوب «علایق و منافع بشری» در خبر مطرح و مورد توجه قرار میگیرند و یک روزنامهنگار، عکاس و به طور کلی رسانه وجهی از رویداد را برجسته و به رنجی که آدمهای مبتلا به جنگ تحمل میکنند، میپردازد؛ مثلاً کودکانی که در ویرانههای جنگ بازی میکنند و مخاطب (به خصوص مخاطبی که به جنگ نزدیک است) به این فکر میکند که آیا این کودک فردا هم زنده خواهد بود و بازی خواهد کرد؟ و این مسئله بر مخاطب تأثیر دارد.
وی به «چهارچوب» دیگری از روایت رسانهای جنگ اشاره کرد که در آن رسانه، طرف مقابل جنگ را بررسی و ادوات جنگی، نظامیان و امکانات آنها را مطرح و مخاطب را از آنچه قربانیان جنگ تجربه میکنند، دور میکند.
اجاق نقل قولی از افراد جنگزده روایت کرد که میگویند: «شما به ما همانند دو میلیون زامبی نگاه میکنید؛ ما تمام پیوندهایمان مثل خانواده، گروههایی که به آنها تعلق داریم و ... را از دست دادهایم، در حالی که سادهترین و بنیادیترین وجه یک انسان ارتباطات او است و نمیتوانیم به کسی بگوییم که چه سختی را تحمل میکنیم» و گفت: یک روزنامهنگار گفته است در چنین چهارچوبی اولین قربانی «حقیقت» است. رسانهها همه در حال برجسته کردن یک طرف هستند و همین موجب شده نتوانیم واقعیت را بفهمیم و مسائل در خاورمیانه چنان به همتنیده است که اتفاقی که در غزه رخ میدهد بر تهران هم تأثیر میگذارد.
وی با اشاره به اینکه وقتی در بازنمایی حوادث رویکرد یکجانبه داریم، قبل از هر چیز اول حقیقت را میکشیم، گفت: کاری که رسانهها در بازنمایی جنگ میکنند «تکرار» است و به دنبال آن هستند که افکار سیاستمداران و افکار عمومی را شکل دهند و به آنها بگویند چه چیزی مهم است. وقتی یک رسانه سنتی مسئلهای را در رأس اخبار قرار میدهد و شبکههای اجتماعی مدام آن خبر را توئیت میکنند، «تکرار» رخ میدهد و این رسانهها طرفدار هر طرف باشند این تکرار را به نفع همان طرف انجام میدهند.
این استاد دانشگاه تشریح کرد: وقتی این اتفاق میافتد گویی جنگ «هالیوودی» شده زیباسازی میشود و این موجب میشود بین مای مخاطب و جنگ فاصلهای ایجاد شود. یک اثر دیگر تکرار اخبار جنگ، انباشت اطلاعات است که موجب میشود انسانها اطلاعات مختلف را از رسانههای مختلف دریافت کنند و حتی ندانند با این انباشت اطلاعات باید چه بکنند.
وی ادامه داد: از سوی دیگر رسانهها مدام مطرح میکنند به دنبال صلح هستند. آنها تصاویری بسیار ناراحتکننده از جنگ منتشر میکنند در حالی که در گذشته هرگز چنین تصاویر به شدت شنیعی از جنگ منتشر نمیشد. رسانههای کنونی تصور میکنند هر قدر تصاویر ناراحت کنندهتری را نشان دهند توجه بیشتری به جنگ شده و اقدامات برای توقف جنگ بیشتر میشود؛ اما وقتی رسانهها تا این حد عریان تصاویر و روایتهای جنگ را نشان میدهند، توجه مخاطب به جنگ مختل میشود.
اجاق به این مسئله نیز اشاره کرد که در ایران در زمینه فتوژورنالیسم تحقیقاتی صورت نگرفته است و گفت: اما مطالعات در غرب نشان میدهد وقتی از عکس و تصویر برای برانگیختن مخاطب استفاده میشود تا آنها را ناراحت و خشمگین کند، عکس از مقاله تأثیر بیشتری دارد و اگر متن و تصویر در کنار هم باشد اثرگذاری آن بیشتر است.
وی افزود: اما تفاوتی بین تصویر و متن وجود دارد و آن این است که متن نظر را هدایت میکند؛ پس اگر میخواهید ایده و نگرش مخاطب به سمت مورد نظر شما برود، متن تأثیر بیشتری دارد اما عکس موجب همدردی و ترس بیشتر در مخاطب میشود.
این دانشیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با تأکید بر اینکه اکنون مخاطبان در برابر رسانهها منفعل نیستند، گفت: مخاطب گزینش میکند که تصویر را ببیند یا نبیند، اگر تلویزیون روشن باشد و بدون گزینش تصویر را ببیند، انتخاب میکند که به آن محتوا توجه کند یا نکند و در نهایت نیز انتخاب میکند که آنچه را دیده در ذهن نگه دارد یا خیر.
وی خاطرنشان کرد: در ایران وقتی در زمینه فلسطین و اسرائیل حرف میزنیم باید به تجربه زیسته مخاطب نیز توجه داشته باشیم. ما بحث «شفقت» را نیز داریم. گاهی رسانه میخواهد بحث شفقت را شدیدتر ایجاد کند. اما وقتی میخواهیم محتوای تکاندهنده منتشر کنیم، این مسئله از آستانه ارزشهای خبری خارج میشود. رسانهها این تصور را دارند که محتواهای تکاندهنده را برای جلب توجه بیشتر مخاطب و برانگیختن بیشتر آنها منتشر میکنند، اما همیشه این نتیجه به دست نمیآید.
اجاق خاطرنشان کرد: ممکن است یک پیام، غالب در عکس و متنی که رسانه منتشر میکند باشد، اما کلمات و تصاویر معانی ضمنی هم دارند و مخاطب برداشتی از متن و عکس میکند که مورد نظر رسانه نیست. از سوی دیگر مخاطبان بدون نقد محتوای رسانهها را نمیپذیرند.
وی در ادامه گفت: مخاطب محتوای جنگ میتواند یک ناظر عاطفی باشد و درد و رنجی که رسانه منتشر میکند منجر به همدلی او شود اما مخاطب میتواند وجه عقلانی مواجهه خود را برجسته و به محتوای رسانه انتقاد وارد کند و ممکن است و یا حتی بیشتر از آنچه رسانه منتشر میکند، به کاری که رسانه و روزنامهنگار در حال انجام هستند (به عنوان یک فراناظر)، توجه کند.
اجاق اضافه کرد: حتی ممکن است مخاطب به فردی بیطرف تبدیل شود که «خستگی همدلی» دارد چرا که نمیتواند با سرعت بیوقفهای که از گزارش خشونت وجود دارد، هماهنگ شود و همین مسئله موجب بیزاری مخاطب از اخبار جنگ میشود. برخی از متخصصان نیز میگویند دلیل این بیطرفی این است که مخاطب نمیتواند برای بچههای جنگزده کاری بکند و چون احساس بیعملی میکند از اخبار جنگ کنارهگیری میکند تا روان خود را راحت کند.
وی در ادامه به تشریح بیشتر تأثیر چهارچوب روایت رسانهها از جنگ پرداخت و گفت: وقتی روزنامهنگار از چهارچوب منافع انسانی جنگ را روایت میکند همدلی بیشتری در مخاطب ایجاد میکند. در عین حال احساس مبهمی مثل شرم و ناتوانی نیز همراه مخاطب است و حتی این تصاویر جنگ موجب همدلی با جنگزدگان نمیشود بلکه شرمندگی روانی در مخاطب ایجاد میکند که نمیتواند کاری برای توقف جنگ یا کمک به جنگزدگان انجام دهد.
اجاق البته این مسئله را خاطرنشان کرد که انتشار اخبار جنگ بیتأثیر نیست چرا که وقتی تصاویر گرسنگی و مرگ کودکان و ... منتشر میشود، نگرش مثبتی به سمت مذاکره برای پایان شرایط موجود صورت میگیرد و افزود: در این زمان است که رسانهها گویی با هم اتفاقی را رقم میزنند.
وی به تفاوت همدلی و شفقت نیز اشاره کرد و گفت: همدلی این است که من خودم را جای کسی بگذارم و با او احساس همدردی کنم. اما وقتی از شفقت حرف میزنم نوعی دلسوزی است که منجر به انجام عملی میشود. مثلاً محتوای اخبار جنگ موجب میشود که به جنگزدگان کمک کنیم مثل اقدامی که طی آن کشتی حامل مواد غذایی به سمت غزه به راه افتاد اما ممکن است رنجی که در رسانه میبینم ما را به سمت درماندگی بکشاند و حتی ممکن است یک اجتماع چنین ذهنیتی را پیدا کند.
اجاق اضافه کرد: محتوای رسانهها در مورد جنگ موجب پرورش و ایجاد خطاهای شناختی نیز میشود. یکی از این خطاها خطای اسنادی بنیادی است و طرف تمایل دارد رفتاری را که در آدمها میبیند، اینگونه برداشت کند که تقصیر خود جنگزدگان است که چنین اتفاقهایی رخ داده و باید قبلاً با شرایط کنار میآمدند. این رفتار به این معنی نیست که مخاطب واقعاً اینگونه فکر میکند بلکه این نوع براشت، یک واکنش روانی ناشی از فشاری است که رسانهها بر سر مخاطب آوار کردهاند.
این استاد دانشگاه در ادامه گفت: اخبار رسانهای جنگ حتی ممکن است موجب سوگیری برونگروهی شود و مخاطبان به نوعی جنگزدگان را از خودشان جدا بدانند و یا دچار حساسیتزدایی و کاهش همدلی در افراد شود که در این حالت افراد واکنش روانی کمتری نشان میدهند.
وی در نتیجهگیری از این بخش از سخنان خود گفت: رسانه میخواهند با انتشار تصاویر خشن جنگ مخاطبان را حساس کنند تا منجر به صلح شود اما در اصل مخاطب را به بیحسی و کرختی میرسانند و باعث میشوند که در مقابل جنگ واکنش جدی نشان ندهیم و حتی از نظر روانشناسی ممکن است خوگرفتن و عادت کردن به مسئله اتفاق بیفتد که طی آن چون محرک زیاد تکرار شده، مخاطب به آن عادت میکند و دیگر واکنشی به آن ندارد.
اجاق در خصوص بروز «بار اضافی شناختی در مخاطب» نیز هشدار داد و گفت: بار شناختی به این معنی است که مخاطب اطلاعات مختلف و متفاوت را به حدی دریافت کرده که نمیتواند آن اطلاعات را در ذهن خود شبکهسازی کند.
وی افزود: در بافتار جامعه ایران با مخاطبی مواجه شدهایم که در تجربه جنگ اسرائیل و فلسطین، با سیاست خارجی همدل و سیاست داخلی خشن مواجه است و این ناسازگاری شناختی موجب شده یا روایت اصلی را بپذیرد یا آن را رد کند و در درازمدت احساس بیاعتمادی و اضطراب داشته باشد. مخاطب وقتی مدام اخبار متناقض را دریافت میکند فرسوده میشود و دیگر حتی به موضوع جنگ بیتوجه و به رسانه بیاعتماد میشود. همه این موارد حافظه و خاطره جمعی برای مخاطب ایرانی میسازد که موجب فاصلهگیری روانی هم میشود.
اجاق خاطرنشان کرد: این نوع روایت جنگ در بلندمدت نسلی شکل میدهد که در برابر رنج دیگران هیچ واکنش عمیقی نشان نمیدهد چون در ذهنش همدلی گزینشی را یاد گرفته است. مخاطب داخلی که هم رسانه داخلی و هم رسانه خارجی را میبیند مواجهه دوگانه رسانهای با جنگ را مشاهده میکند که یکی همدلی و دیگری غیر همدلی را روایت میکنند. برای مخاطب نتیجه نهایی این است که تفکر انتقادی از دست میرود؛ چون مدام با دو روایت متناقض مواجه است.
وی ادامه داد: این مسئله موجب ناهمخوانی شناختی و در نهایت موجب تضاد شناختی و اضطراب اطلاعاتی میشود که طی آن مخاطب مدام اخبار منفی دریافت میکند که نمیتواند برای آن کاری بکند و در نهایت همه این موارد موجب کاهش همدلی و ناتوانی سیاسی میشود. اگر مخاطب فردی باشد که منتقد شرایط داخل کشور است و همدلی رسانه داخلی را میبیند دچار واکنش فراشناختی میشود و تصور میکند تنها برداشت و روایت خودش درست است و بقیه کاملاً اشتباه میکنند. حال در این شرایط مخاطب ایرانی رسانهها، تجربه جنگ اسرائیل علیه ایران را نیز کسب میکند که منجر به تحریف واقعیتها در ذهنش شده و بدترین سناریوها را در این زمینه تصور میکند و همه این فشارهای روانی به واکنشهای جسمانی منجر میشود.
اجاق افزود: وقتی مخاطب در معرض چنین شرایطی قرار میگیرد به دلیل اخبار مداوم جنگ دچار بیحسی میشود پس رسانهها باید در انتشار اخبار جنگ بازاندیشی داشته باشیم.
در ادامه این نشست طیبه محمدیکیا، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی نیز با موضوع تئوری «ایماژ اسپینوزا» به تحلیل تأثیر عملکرد رسانهها بر ذهن مخاطبان در مورد جنگ پرداخت و گفت: اسپینوزا در کتاب اخلاق خود به این مسئله اشاره کرده و بر این باور است که داوری حسی پیش از داوری اخلاقی شکل میگیرد و این نگاه مبنای نظریه ایماژ (تصویر یا تصویر ذهنی) او است؛ وی معتقد است بین حس و عقل فاصله وجود دارد. اسپینوزا بر بدن تأکید دارد و بدن در اندیشه او نه یک گیرنده منفعل بلکه یک سوژه فعال است.
وی ادامه داد: اسپینوزا معتقد است تجربه حسی در ما فارغ از اراده آگاهانه و حتی توانایی هدایت شدن و شکل بخشیدن اتفاق میافتد. البته این نظریه در حوزه فردی باقی نمیماند و به اجتماع کشیده میشود و همینجاست که رسانهها میتوانند در این زمینه نقش داشته باشند. تجربه حسی در واقع در سطح فردی و فضای رسانه به این صورت به ما منتقل میشود که رسانهها با اشباع تصاویر و تکرار، واکنش ما را کاهش میدهند در حالی که به لحاظ عقلانی بر کرامت انسانی صحه میگذاریم اما گسیختگی بین حس و عقل موجب میشود واکنش عقلانی در برابر اتفاق (جنگ) نداشته باشیم.
محمدیکیا هشدار داد که رسانهها با ایماژ میتوانند تجربه جمعی را شکل دهند و گفت: اسپینوزا بر بعد غیر عقلانی انسان متمرکز میشود و معتقد است احساسات ما تغییراتی است که در قدرت عملکرد ما رخ میدهد و از مواجهه پیکر ما با پیکرهای دیگر شکل میگیرد. انفعالی که وی به شدت بر آن تأکید دارد انفعال جمعی است که با تصورات مشترک همراه میشود.
وی در انطباق این نظریه با شرایط انتشار اخبار در مورد جنگ غزه، گفت: در ایماژهای تکرار شونده شاهد رنج فلسطینیان هستیم که به بیحسی منتهی میشود و چون در این مسئله با امر فعال مواجه نیستیم نمیتوانیم انتظار کنش داشته باشیم؛ در اینجا انسان ابتدا منفعل میشود و هرقدر ایماژ در میان افراد مشترک باشد انفعال قویتری ایجاد میکند. تکرار یک ایماژ ابتدا همدلی ایجاد میکند اما تکرار بیشتر به بیحسی و در صورت تشدید به نفرت تبدیل میشود.
این استاد دانشگاه ادامه داد: اسپینوزا توضیح میدهد چگونه میتوان از این بیحسی خارج شد؛ وی باور دارد جهان را نه با استدلال بلکه با انفعال اداره میکنند و اینجاست که باید قدرت رسانه را در نظر بگیریم که با تکرار، ذهن را فریب میدهند و آن را درگیر واکنش انفعالی میکنند و فجایع برای این ذهن عادیسازی میشود.
وی ضمن هشدار نسبت به اینکه سالهاست مسئله رنج فلسطینیان توسط رسانهها عادی سازی شده است، گفت: سالهاست مردم با رنج فلسطینیها مواجه بودند و حتی سیاستمداران هم دچار همین انفعال هستند و واکنش مناسبی در قبال این فجایع ندارند؛ یعنی آگاهی نخبگانی در خصوص این ستم وجود دارد اما واکنش آگاهانه رخ نمیدهد چون درگیر انفعال جمعی شدهایم.
محمدیکیا افزود: ایماژ تکرار در تلویزیون و رسانههای سنی رخ داده اما در شبکههای اجتماعی ایماژ، جریان پیدا کرده است و این جریان مداوم هم میتواند انفعال ایجاد کند و انفعالی در حال متولد شدن است که فرصت تبدیل شدن به انفعال غالب را هم پیدا نمیکند و یک انفعال بعد از یک انفعال دیگر ایجاد میشود که طی آن بیحسی شتابان را شاهد هستیم و این بیحسی حتی از بی حسی کلاسیک هم عمیقتر است.
وی ادامه داد: در کنار تمام این مسائل، ساز و کارهای اشباع تصویری، شدت بخشی تصویری، سازو کار تخیل و ... را نیز داریم که در آن انسان به جای اینکه کنش اخلاقی را انجام دهد در بیحسی میماند و رسانهها با این سازو کار میتوانند تجربه حس جمعی را شکل دهند.
این استاد دانشگاه تحلیل کرد: در مورد فلسطین این مسئله را شاهد هستیم که اخبار جنگ، ترس، مرگ و گرسنگی را آنقدر از رسانهها میبینیم و نسبت به آن بیحس میشویم که گویی دیگر این اخبار را نمیبینیم. بحران فلسطین نمونهای از کارکرد نظریه ایماژ است که میتواند مورد توجه قرار گیرد. اما اتفاقی که در فضای بحران غزه رخ داد به ویژه بعد از هفت اکتبر 2023 این بود که شبکههای اجتماعی انحصارگرایی رسانههای کلاسیک را به چالش کشیدند و به عنوان فضای رسانهای نوظهور به روایت پرداختند و امکان تولید ایماژهای متفاوت را فراهم کردند.
وی گفت: تعدادی از شبکههای رسمی نیز بودند که روایتهای متفاوت را تولید کردند که موجب شکلگیری ایماژهای جدید شد و اینجاست که مخاطب میتواند بیرون از تراستهای همیشگی ایماژهای جدید ایجاد کند. طی پنج دهه رسانهها به حدی غم مربوط به فلسطین را منتشر کردند که موجب انفعال غم شد و این تکرار غم به کاهش عملکرد و بیحسی کامل منجر و انفعال جمعی رخ داد.
این استاد دانشگاه ادامه داد: اسپینوزا معتقد است این انفعال به شدت سرایت میکند؛ انفعالات از عقل سرچشمه نمیگیرند و انفعال جمعی همیشه قویتر از انفعال فردی عمل میکند و زنجیره ایماژ در میلیونها پیکر تکرار میشود و وجه مشترک ناکافی پیدا میکند چون جزئی از حقیقت را در بر دارد نه همه آن را.
وی در خصوص چارهای که اسپینوزا برای رفع انفعال جمعی مطرح کرده است، گفت: بر اساس دیدگاه اسپینوزا تا زمانی که ایماژ فلسطینی در ایماژ رنج باقی مانده است، شکست فلسطین حتمی است و حتی اگر در میدان نظامی پیروز شود هم شکست خورده خواهد بود. زمانی فلسطین میتواند موفق شود که به مثابه سوژه شاد و دارای آینده و در حال تلاش ساخته شود تا ایماژ غالب در ازای شکلگیری این ایماژ فرو بپاشد. در کتاب پنجم اخلاق اسپینوزا شادی فعال را به عنوان چاره شکستن انفعال جمعی برای ما تجویز میکند.
محمدیکیا تصریح کرد: شادی فعال تنها نیرویی است که میتواند بر انفعال غم غلبه کند و امروز شادی فعال را میتوانیم از فلسفه استخراج و به یک استراتژی در قبال مسئله فلسطین تبدیل کنیم. البته عبور از شادی منفعل هم مهم است و باید این توان را داشته باشیم که یک سوژه آگاه خلق کنیم که انفعال جمعی را بشکند. انفعال جمعی در برابر شناخت کافی مقاومت میکند چون معتقد است شناخت کافی را در اختیار دارد و بر همان اساس وارد عمل میشود؛ بنابراین نیاز است چرخه انفعال جمعی شکسته شود. انفعال جمعی سلاح قدرتمندی است که در جریان بیپایان ایماژهایی که تکرار میشوند میتواند نقش پررنگی داشته باشد و تنها با تولید شادی فعال جمعی است که میتوان در برابر این انفعال ایستاد.
وی اضافه کرد: شادی فعال جمعی عامل درونی دارد و برخلاف شادی منفعل حاصل تصادف نیست و نتیجه فهم و عامل بودن است پس باید این شادی به شکل جمعی و در ازای شناخت کافی رخ دهد.
این استاد دانشگاه در بخش پایانی سخنان خود گفت: اگر انفعال در برابر بحران غزه شکسته نشده باشد، میتوان گفت تا حدی ترک برداشته است. فلسطینیها از سال 2023 ایماژی را دست به دست کردند که همزمان هم شکل گذشته، خاطره و آرمان آنها را پوشش میدهد و هم تصویری از افرادی را که در حال مقاومت زندگی میکنند، منتشر میکند؛ مثل تصاویر تونلها، اتاق جنگ، طراحیها، مراسم ازدواج و تولد در درون آوارها و ...
وی د پایان افزود: قدرت شبکههای اجتماعی به اندازه رسانهها نیست اما این ایماژها در شبکههای اجتماعی در حال تولد است که فلسطین دیگر فقط ایماژ رنج نیست بلکه ایماژی است که برای بقا تلاش میکند و قدرت عمل برای خود قائل است.
انتهای پیام