کد خبر: 4318854
تاریخ انتشار : ۰۸ آذر ۱۴۰۴ - ۱۱:۳۵
خانواده؛ محور زندگی و آگاهی/ ۱۷

نقش خانواده در پرورش امید + فیلم

والدین با تمام توان خود سعی می‌کنند برای فرزندشان کوتاهی نکنند و هر آنچه در توان داشته‌اند، با اخلاص و صداقت در اختیار او گذاشته و از او حمایت می‌کنند؛ اما باید یاد بگیریم و به کودکانمان نیز بیاموزیم که از همان داشته‌های کوچک خود لذت ببرند.

2در دنیای پرشتاب و پیچیده امروز، خانواده به عنوان کانون آرامش و پایگاه اصلی تربیت، با چالش‌ها و فرصت‌های بی‌شماری رو‌به‌رو است. نقش خانواده در شکل‌دهی به شخصیت، تأمین سلامت روان و ایجاد یک جامعه پویا بر کسی پوشیده نیست. اما چگونه می‌توان این نهاد مقدس را در برابر طوفان‌های فکری و فرهنگی این عصر، استحکام بخشید و بر غنای آن افزود؟

مؤسسه خانواده اسلامی و تربیت معنوی «خاتم» در همکاری با خبرگزاری ایکنا با باور به اینکه خانواده اسلامی، سنگ بنای تمدن نوین اسلامی است، مجموعه‌ای ارزشمند از درس گفتار‌های تخصصی را با عنوان «خانواده؛ محور زندگی و آگاهی» تولید کرده است.

در این سلسله گفتار‌های آموزشی، اساتید و صاحب‌نظران برجسته به بررسی ژرف‌ترین مباحث در حوزه‌های سلامت روان، تربیت نوجوان، تحکیم بنیان خانواده و سواد رسانه‌ای و ... خواهند پرداخت. با ما در این سفر معرفتی همراه شوید تا بیاموزیم چگونه می‌توان خانواده را به کانونی امن، پرنشاط و پایدار برای پرورش نسل فردا تبدیل کرد.

مهدیه مهدویان، کارشناس سلامت روان در هفدهمین قسمت از مجموعه آموزشی «خانواده؛ محور زندگی و آگاهی» به «هدف‌گذاری و برنامه‌ریزی و نقش آن در امیدآفرینی» پرداخته است که در ادامه با هم می‌بینیم و می‌خوانیم.
 

نقش خانواده در پرورش امید و لذت بردن از زندگی

 
افراد امیدوار می‌دانند چه احساسی نسبت به زندگی خود دارند و از آن لذت می‌برند؛ حتی از شنیدن یک قطعه موسیقی که ممکن است خودشان توانایی نواختن آن را نداشته باشند یا نتوانند نت‌های آن را روی ساز پیاده کنند، اما از شنیدن همان صدا لذت می‌برند. قطعاً چنین افرادی در زندگی خود موفق خواهند بود. باید سعی کنیم از زندگی و داشته‌هایمان، هرچند محدود و کم، نهایت استفاده را ببریم و از آنها لذت ببریم. این داشته‌ها در آینده جرقه‌هایی برای پیشرفت و موفقیت ما ایجاد خواهند کرد.
 
کسی که می‌تواند از دوران کودکی از ما حمایت کند تا از زندگی و آنچه داریم لذت ببریم، کسی جز خانواده نیست. بنابراین، خانواده نقش اساسی در این زمینه ایفا می‌کند. والدین با تمام توان خود سعی می‌کنند برای فرزندشان کوتاهی نکنند و هر آنچه در توان داشته‌اند، با اخلاص و صداقت در اختیار او گذاشته و از او حمایت کرده‌اند؛ اما باید یاد بگیریم و به کودکانمان نیز بیاموزیم که از همان داشته‌های کوچک خود لذت ببرند. ممکن است فرزند من وسیله بزرگی در اتاقش نداشته باشد یا یک گلدان بزرگ نداشته باشد، اما از همان گلدان کوچک می‌تواند لذت ببرد، به آن نگاه کند و سعی کند از این زیبایی‌های آفرینش پروردگار لذت ببرد و آرامش کسب کند. 
 

ارکان اساسی تقویت امید

 
باید آنچه هستم را بپذیرم. باید خودم را پذیرا باشم. من این شرایط را دارم و باید براساس همین شرایط اقدام کنم، اگر فقط بخواهم خودم را تغییر دهم و خودم را در جایگاهی دیگر ببینم، شاید این خواسته محقق نشود و در نتیجه، با ناامیدی روبه‌رو خواهم شد
مهم‌ترین شرطی که ما را به امید می‌رساند، پذیرش خودمان است. متأسفانه بسیاری از ما خودمان را قبول نداریم و خود واقعیمان را نمی‌پذیریم. ممکن است من دارای ناتوانی خاصی باشم؛ ممکن است در شرایطی نسبت به هم‌سن‌وسال‌ها یا همنوعان خودم ضعف داشته باشم. شاید ضعف بینایی داشته باشم، اصلاً جزو گروه افراد با آسیب بینایی یا آسیب شنوایی باشم، یا از نظر حرکتی دچار مشکل باشم. اما آیا این یعنی باید در‌های زندگی به روی من بسته شود؟
 
چه بسیار شنیده‌ایم که هموطنان نابینای ما، باوجود محرومیت از حس بینایی، در موقعیت‌های دیگر و با استفاده از حواس باقی‌مانده، چه اندازه موفق بوده‌اند. بار‌ها و بار‌ها شنیده‌ایم که اگر یک فرد نابینا حتی 10 سال بعد با کسی صحبت کند، ممکن است او را به نام بشناسد. این، توانایی آنهاست. پس چرا من فقط باید بر نابینایی آنها تمرکز کنم؟ چرا به توانمندی‌ها و حواس فعال و تقویت‌شده آنها در این شرایط توجه نمی‌کنم؟
 
بنابراین، باید آنچه هستم را بپذیرم. باید خودم را پذیرا باشم. من این شرایط را دارم و باید براساس همین شرایط اقدام کنم. اگر فقط بخواهم خودم را تغییر دهم و خودم را در جایگاهی دیگر ببینم، شاید این خواسته محقق نشود و در نتیجه، مسلماً با ناامیدی روبه‌رو خواهم شد.
 
 
مورد بعدی، محبت و عشق است. در بسیاری از موارد فراموش می‌کنیم که عاشق زندگی و عزیزانمان هستم، به خانواده‌ام، به کسانی که دوستشان دارم و از همه مهمتر، به خودم عشق می‌ورزم، این عشق ورزیدن، مرا به آرامش می‌رساند. باید در این مسیر دقت کنیم که سپاسگزاری و قدردانی، از مهم‌ترین موضوعاتی است که باید به آن بپردازیم. اما این مفهوم را کجا می‌توانیم درک و نهادینه کنیم؟ در دل خانواده.
 
خانواده‌های عزیز، پدر و مادر‌های گرامی! باید قدردانی را برای فرزندانمان به تصویر بکشیم و آن را آموزش دهیم. بسیار زیباست وقتی پدر، در حضور فرزندان، از زحمات مادر سپاسگزاری و قدردانی می‌کند. بسیار زیباست وقتی مادر، با قدردانی از زحمات پدر، جایگاه او را در دیدگان فرزندان، ارزشمند می‌کند. بسیار زیباست وقتی ما از کار‌های زیبا و شایسته‌ای که فرزندانمان انجام می‌دهند، سپاسگزاری می‌کنیم.
 
همه‌ اینها به ما کمک می‌کند تا در نهایت، از یک منبع و قدرت برتر نیز قدردان باشیم و او پروردگار عالم است. پروردگاری که ما را آفرید و نعمت‌های بسیاری به ما ارزانی داشته است. شاید ما معمولاً به این شکل تصور نکنیم که نعمت نفس‌کشیدن چقدر برایمان ارزشمند است. فرض کنیم فقط برای یک لحظه، تمام فعالیت‌های مغز و بدن ما ناگهان متوقف شود، قصد فکر کردن به مرگ را ندارم، منظورم این است که فرض کنیم قلبم ناگهان بگوید: «خسته شدم، دیگر نمی‌خواهم کار کنم.» آیا در آن صورت، من در همین شرایط فعلی باقی خواهم ماند؟ آیا اگر مغز من، که تمام اطلاعات گذشته و حال و ایده‌های آینده را در خود پرورش می‌دهد، یکباره دیگر نخواهد، برای ما کاری انجام دهد، آیا من حتی برای یک لحظه هم می‌توانم در کارهایم باقی بمانم؟ خودم را گم خواهم کرد. حتی نخواهم دانست که کیستم و چه می‌کنم.
 
پس ما باید قدردان نعمت زنده‌بودن و سپاسگزار پروردگار عالم باشیم. همین سپاسگزاری، خود نشان می‌دهد که من چقدر توانسته‌ام در زندگی‌ام موفق باشم.
 

تعیین ایده‌آل‌ها برای پیمودن مسیر زندگی

 
اکنون به بررسی چند چشم‌انداز می‌پردازیم که این چشم‌انداز‌ها به ما کمک می‌کنند مسیر راهی که در طی این مدت با صحبت‌هایم برای شما ترسیم کرده‌ام را با دقت و وضوح بیشتری ملاحظه کنیم.
 
باید ایده‌آل‌های هر کاری را برای خود مشخص کنید. اساساً این ایده‌آل‌ها را برای خودتان تعریف کنید. در وضعیتی که می‌خواهید در آینده به هر یک از این ایده‌آل‌ها برسید، شما در کجا قرار دارید
چشم‌انداز اصلی ما این است که ایده‌آل‌های زندگی‌مان را مشخص کنیم. اگر من صبح از خواب بیدار شوم و هیچ هدفی برای زندگی‌ام نداشته باشم، نمی‌توانم تا شب زندگی کنم. حداقل اهداف برای یک مادر، از زمانی که صبح از خواب بیدار می‌شود، می‌تواند فراهم کردن محتویات صبحانه(هر آنچه که باشد)، آماده کردن بچه‌ها، پوشاندن لباس‌هایشان و فرستادن آنها به مدرسه، تهیه ناهار و مواردی از این قبیل باشد. این اهداف، اهداف جزئی هستند که در منزل، هرچند ارزشمند، به هدف‌های ریزتر خلاصه می‌شوند.
 
فردی که می‌خواهد خارج از منزل کار کند و در اداره به انجام وظایف می‌پردازد، رسیدگی به پرونده‌ها، رسیدگی به وظایف محوله و تمامی این موارد، جزء اهداف امروز او محسوب می‌شود. اگر این وظایف زودتر به اتمام برسند، فرد برای فردا برنامه‌ریزی می‌کند تا بخش‌های دیگر یا امور باقی‌مانده را بررسی کند. اگر بخشی از آنها باقی مانده باشد، پس برای فردا ابتدا باید این امور معوق‌مانده را آماده کند و سپس به کار جدید خود بپردازد.
 
پس در واقع، باید ایده‌آل‌های هر کاری را برای خود مشخص کنید. اساساً این ایده‌آل‌ها را برای خودتان تعریف کنید. در وضعیتی که می‌خواهید در آینده به هر یک از این ایده‌آل‌ها برسید، شما در کجا قرار دارید؟ در کجای مسیر راه هستید؟ گاهی زمانی که می‌خواهید تصمیمی بگیرید، در نیمه راه هستید. به عنوان مثال، من اکنون می‌خواهم تحصیلم را در مقطع دکترا ادامه دهم، یا می‌خواهم در مقطع کارشناسی ارشد ادامه تحصیل دهم در حالی که مقطع فعلی‌ام کارشناسی است. خوب، من نیمی از راه را آمده‌ام و برای رسیدن به مقطع بالاتر نیاز به یک هدف دوردست ندارم. اما اگر شما دانش‌آموز رشته علوم تجربی هستید و خود را در آینده پزشک می‌بینید، در حالی که اکنون دیپلم گرفته‌اید، قطعاً هدف شما دوردست است و زمان رسیدن به آن ایده اصلی برای شما طولانی‌تر خواهد بود. یعنی نقشه راه، نقطه شروع شما را عقب‌تر نشان می‌دهد. این موضوع نباید شما را ناراحت کند؛ مهم این است که بدانید، شما در کجای مسیر قرار دارید و از این به بعد مسیر را درست و صحیح ادامه دهید.
 
بار‌ها با افرادی مواجه شده‌اید که در ابتدا در رشته‌های تحصیلی متفاوتی شرکت کردند و حتی لیسانس یا فوق‌لیسانس رشته خاصی را گرفتند، اما در نهایت متوجه می‌شوند که در واقع علاقه‌مند به فعالیت در رشته دیگری هستند. اینجا به این معناست که آنها مسیر را اشتباه آمده‌اند. شاید اگر از ابتدا در رشته مورد علاقه خود قدم گذاشته بودند، گسترش فعالیت‌های زمانیشان وسیع‌تر می‌شد. اما این دلیل نمی‌شود که هدف خود را فراموش کنند. آنها باید دوباره به نقطه آغاز بازگردند، مسیر جدیدی را انتخاب کنند و فعالیت زندگی خود را برای رسیدن به هدفشان مجدداً از سر بگیرند و اجرا کنند.
 

نقشه راه موفقیت

 
ضروری است که مسیر‌های کوتاه‌مدتی برای خود تعریف کنید و از همه مهم‌تر، این مسیر‌های کوتاه را برای رسیدن به مرحله بعدی، ارزیابی کنید
نخست آنکه زندگی خود را به وضوح تجسم کنید. بله، ممکن است برخی از شما عزیزان، سختی‌های فراوانی را در زندگی متحمل شده باشید و با مشکلات روحی، روانی، مالی یا جسمی دست و پنجه نرم کرده باشید. البته نمی‌توانم ادعا کنم که همه این دشواری‌ها را می‌توان به کلی فراموش کرد، اما کلید اصلی، بازگشت به اصل «پذیرش شرایط» است. اگر این چالش‌ها را پشت سر نگذاشته بودید، اکنون این فولادِ آب‌دیده و مقاوم نبودید. بنابراین، بهترین کار این است که موقعیت و شرایط کنونی خود را به روشنی در ذهن‌تان مجسم کنید.
 
دوم آنکه بیندیشید که چگونه می‌توانید از شرایط فعلی به ایده‌آل‌های خود دست یابید. بله، گاهی ایده‌آل فردی ممکن است پرواز بر فراز سیاره مریخ یا فرود بر کره ماه باشد. در این صورت، از همین حالا باید برنامه‌ریزی کنم تا در مراکز و نهاد‌های مرتبط با آموزش فضانوردی شرکت کنم. اما اگر ایده‌آل من این است که زندگی‌ای موفق و معمولی داشته باشم، باید به خاطر داشته باشم که یک عامل اساسی و بسیار مهم که نسل جوان ما را دچار تنش و فشار می‌کند، این تصور است که می‌توانند یک‌شبه به خواسته‌ها و ایده‌آل‌های خود دست یابند. باید تأکید کرد که موفقیت، قطره‌قطره، گام‌به‌گام و پله‌پله به دست می‌آید. 
 
نکته سوم، تعیین و ثبت اهداف است. این اهداف باید از ویژگی‌های مشخصی برخوردار باشند که پیشتر با عنوان «اصطلاح اسمارت» به آن اشاره کردم؛ یعنی باید مشخص، قابل اندازه‌گیری، دستیافتنی، واقع‌بینانه و محدود به زمان باشند. نباید به این صورت باشد که صرفاً بگوییم: «از حالا می‌خواهم به این هدف برسم»، اما برای آن ضرب‌الاجل مشخصی تعریف نکنیم. دیده‌اید افرادی را که تصمیمات بسیار خوبی می‌گیرند و برنامه‌ریزی می‌کنند، اما آن را اجرایی نمی‌کنند؟ این افراد نمی‌توانند به هدف خود برسند، زیرا آن را عملی نمی‌کنند. آنها همواره می‌گویند: «هر وقت توانستم» یا «وقتی فرصتش پیش آمد». چنین افرادی در زندگی موفق نخواهند بود. شما باید یک مهلت مشخص برای خود تعیین کنید. بگویید: «قرار است دو ماه دیگر به این نقطه برسم.» اگر به آن نرسیدم، باید کدام یک از مسیر‌ها را تغییر دهم؟ مانند مهره‌های شطرنج یا مانند تغییر مراحل در نقشه سفر، اگر به طور ناگهانی ریزش بهمنی در مسیر جاده رخ دهد، من چندین راه‌حل دارم؛ یا مسیر را عوض می‌کنم، یا توقف می‌کنم تا راه باز شود. در هر حال، در همان نقطه تا ابد متوقف نمی‌مانم.
 
بنابراین، ضروری است که مسیر‌های کوتاه‌مدتی برای خود تعریف کنید و از همه مهم‌تر، این مسیر‌های کوتاه را برای رسیدن به مرحله بعدی، ارزیابی کنید. هنگامی که ارزیابی می‌کنید، مشخص می‌شود که آیا مسیر شما درست است و به خوبی پیش می‌روید یا خیر و آیا نیاز به بررسی‌های بیشتر یا دریافت کمک‌هایی در این مسیر دارید.
 
 

راهکار‌های عملی برای ارتقای کیفیت زندگی

 
نقاط قوت خود را مورد ارزیابی و شناسایی قرار دهید. منظور من این نیست که صرفاً بر یافتن نقاط ضعف خود تمرکز کنید؛ همه ما به خوبی از ضعف‌های خود آگاهیم. اما هنگامی که من صرفاً به یافتن نقاط ضعف می‌پردازم و بر آنها متمرکز می‌شوم، در واقع به آنها بها داده و موجب تقویت و چندبرابر شدن اثر منفی آنها می‌شوم. بنابراین، تمرکز اصلی باید بر روی نقاط قوت باشد. 
 
بله، ممکن است من فردی با خلق و خوی عصبی باشم و همه اطرافیان به من بگویند که «تو آدم خشمگینی هستی». این یک نقطه ضعف است، نه قوت. اما من نمی‌توانم با غرور فقط به پذیرش این جمله بسنده کنم که «بله، می‌دانم عصبانی هستم». کاری که باید انجام دهم این است که راهی بیابم تا این نقطه ضعف را کاهش دهم، اهمیت آن را بکاهم و آن را تعدیل کنم. راه حل، یافن نبوغ و نقاط قوت شخصی‌ام است. نقاط قوت من چگونه می‌توانند به من در غلبه بر خشمم کمک کنند؟ اگر من بتوانم موقعیت‌ها، مسیر‌ها و عواملی را که مرا عصبانی می‌کنند، چندین بار بررسی و تحلیل کنم و برای آنها راه‌حل بیابم، قطعاً قادر خواهم بود این مشکل را حل کرده و کمتر عصبانی شوم. این خود یک نقطه قوت محسوب می‌شود که می‌تواند به من کمک کند. آگاهی از نقاط ضعف خوب است، اما بها دادن و تقویت نقاط قوت است که برای من راهگشا و کارساز خواهد بود.
 
نقاط قوت خود را مورد ارزیابی و شناسایی قرار دهید. منظور من این نیست که صرفاً بر یافتن نقاط ضعف خود تمرکز کنید؛ تمرکز اصلی باید بر روی نقاط قوت باشد
مورد بعدی، مشارکت در فعالیت‌هایی است که برای شما لذت‌بخش هستند. بسیاری از ما در مسیر شغلی و کار‌های روزمره اداری غرق می‌شویم. برخی مشاغل، با وجود خستگی جسمی و روانی که به همراه دارند، می‌توانند آزاردهنده باشند. برای مثال، پرستاران در بیمارستان‌ها از صبح تا شب با صحنه‌های دشوار، درد و رنج هموطنانشان و شرایط پیچیده بیماری‌ها رو‌به‌رو هستند که قطعاً از نظر روانی بسیار فرساینده است. معلمی با دشواری‌های کلاس درس یا فردی که در محیط کارش با اصوات بلند و آلودگی صوتی (مانند سروصدای ماشین‌آلات چاپ در چاپخانه‌های قدیمی که خوشبختانه با توسعه چاپ دیجیتال بسیاری از این مشکلات کاهش یافته) مواجه است. اگر قرار باشد ما تمام این فشار‌ها و عوامل آزاردهنده را به طور روزمره و مداوم تحمل کنیم، قطعاً برایمان بسیار طاقت‌فرسا خواهد بود.
 
پس ضروری است که بخشی از فعالیت‌ها و توجه خود را معطوف به اموری کنیم که برایمان لذت‌بخش هستند. برای مثال، مطالعه کتاب، کسب یک مهارت جدید مانند خوشنویسی، نقاشی، مینیاتور، موسیقی یا هر هنر و فعالیت دیگری که به ما لذت می‌دهد و آرامش می‌بخشد. حتماً به سمت چنین فعالیت‌هایی گرایش پیدا کنید.
 
بخش بعدی، همراه شدن با یک گروه است. یک گروه مناسب انتخاب کنید. این گروه ممکن است هیچ ارتباطی با محیط کاری شما نداشته باشد. فرض کنید من در یک محیط اداری شاغل هستم، اما با یک گروه کوهنوردی آشنا می‌شوم. همان گروه به من آرامش می‌دهد. همان رفتن به کوه و به اصطلاح، فتح قله، به من احساس قدرت و تسلط می‌بخشد؛ این احساس که بر زمینی با ارتفاع غالب شده‌ام و به بالاترین نقطه رسیده‌ام. بنابراین، با یک گروه ورزشی، یک گروه علمی یا هر نوع گروه دیگری، هر چه که باشد، ارتباط برقرار کنید و سعی کنید در کنار این گروه به آرامش برسید.
 

راهبرد‌های کاربردی برای موفقیت 

 
نکته بعدی این است که خود را در معرض موقعیت‌ها و شرایط متنوع قرار دهید. اگر من فقط بخواهم به یک هدف مشخص برسم و صرفاً از یک مسیر ثابت حرکت کنم، ممکن است اتفاقی در این مسیر رخ دهد که راه را مسدود کند. در این صورت، اگر راه‌های دیگر را بررسی نکرده باشم و برای حل مسئله، راه‌حل‌های متفاوتی در نظر نگرفته باشم، دیگر نمی‌توانم از مسیر‌های جایگزین برای ادامه راه استفاده کنم.
 
 
من برای حل یک مسئله، چندین روش را بررسی می‌کنم و سپس بهترین، مناسب‌ترین، مقرون‌به‌صرفه‌ترین و کم‌هزینه‌ترین روش را که برایم مطلوب‌تر است، انتخاب می‌کنم تا مسئله را حل کنم. اما اگر در میانه مسیر اتفاقی بیفتد و این روش به موفقیت نینجامد، من راه‌های دیگر و مسیر‌های متفاوتی در اختیار دارم. در واقع، برای رسیدن به آن هدف، راه‌حل‌های متعددی دارم. ممکن است بهترین روش را انتخاب کرده باشم، اما اگر شرایطی پیش آید، می‌توانم از راه‌های دیگر برای کسب موقعیت مورد نظر استفاده کنم.
 
خود را در معرض موقعیت‌ها و شرایط متنوع قرار دهید. اگر فقط بخواهم به یک هدف مشخص برسم و صرفاً از یک مسیر ثابت حرکت کنم، ممکن است اتفاقی در این مسیر رخ دهد که راه را مسدود کند
نکته مهم این است که افکار خود را ثبت کنید. بسیار پیش می‌آید که شما برای سفر از تهران یا شهر خود به یکی از شهر‌های دوردست کشور، ممکن است مسیر‌های مختلفی را در نظر بگیرید. حتماً مواردی را که باید انجام دهید، در جایی مانند یک کاغذ یا دفترچه برای خود یادداشت و بررسی کنید. گاهی در حین نوشتن، متوجه می‌شوید که یک روش دیگر برای رسیدن به هدفتان بهتر است. بنابراین، تمامی احساسات، اهداف و راه‌های رسیدن به هدف خود را ثبت کنید. این ثبت کردن به شما کمک می‌کند تا سریع‌تر به هدف خود برسید و خطا‌های شما در مسیر رسیدن به هدف کمتر شود.
 
از خودتان مراقبت کنید. متأسفانه این نکته را در زندگی روزمره فراموش کرده‌ایم. اغلب، خودمان را فراموش می‌کنیم و آنقدر درگیر افکار و خواسته‌های دیگران هستیم. مادری که فقط به فکر فرزند و همسرش است، فرزندانی که تنها به این فکر می‌کنند که خواسته‌های پدر و مادرشان را برآورده کنند و رضایت آنها را جلب کند. پس از مدتی، می‌بینیم که خودمان را کاملاً فراموش کرده‌ایم و فراموش کرده‌ایم که ما نیز خواسته‌ها و نیاز‌هایی داریم. فراموش کرده‌ایم که باید در ابتدا خودمان را دوست بداریم. همان‌گونه که گفته می‌شود: «باید خودمان را بشناسیم تا به خداشناسی برسیم». بنابراین، اگر نزدیک‌ترین موجود به خودمان، یعنی خویشتن را درک کنیم، بسیاری از مسائل حل خواهد شد.
 
من باید وجود داشته باشم و سلامت باشم تا بتوانم زندگی روزمره خانواده‌ام را مدیریت کنم. باید مادری شاد باشم تا بتوانم فرزندانم را شاد نگه دارم. یک مادر افسرده، فرزندان افسرده‌ای پرورش می‌دهد. بنابراین، از خودمان مراقبت کنیم، به فکر خودمان باشیم و برای وجود خودمان نیز ارزش قائل شویم.
انتهای پیام
خبرنگار:
سمیه قربانی
دبیر:
فاطمه بختیاری
captcha