کد خبر: 4320406
تاریخ انتشار : ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - ۱۶:۱۰
احمدرضا آذربایجانی مطرح کرد

شاخصه‌های ذهن اندیشه‌ورز؛ جامعیت، اندیشه‌ورزی و تعمق

یک پژوهشگر علوم تربیتی در کارگاه «گفت‌وگو و حل مسئله در پرتو نهج‌البلاغه» شاخصه‌های ذهن اندیشه‌ورز را جامعیت، اندیشه‌ورزی و تعمق برشمرد.

با هم پژوهیدن و با هم فهمیدن یک حدیث از حضرت علی(ع)به گزارش خبرنگار ایکنا، کارگاه «گفت‌وگو و حل مسئله در پرتو نهج‌البلاغه» به عنوان یکی از پیش رویدادهای «دومین همایش ملی امامت‌پژوهی در دنیای مدرن» با سخنرانی احمدرضا آذربایجانی، پژوهشگر علوم تربیتی و نهج‌البلاغه برگزار شد. 

در این نشست آذربایجانی ابتدا با بیان مثال‌هایی مفهوم گفت‌وگو را برای حاضران روشن کرد و در ادامه، آموزشی کارگاه محور در خصوص این حدیث حضرت علی(ع) که می‌فرماید: «ناشنیده گرفتن سخن و پند انسان دانای شفیع و با تجربه حسرت به بار می‌آورد و پشیمانتان می‌کند» ترتیب داد و به صورت عملی به حاضران یاد داد که چگونه گفت‌وگو کنند. در ادامه مطالب مطرح شده در این نشست را باهم می‌خوانیم. 

امروز با موضوعی سر کار داریم که تقریباً همه‌ ما با آن مرتبط هستیم. در طول روز، چه مدت با اطرافیان خود صحبت می‌کنید؟ این صحبت البته ممکن است شکل «بگو مگو» داشته باشد. «بگو مگو» گفت‌وگو نیست و در آن کلمات «من» و «تو» زیاد به کار می‌رود؛ مثلاً «من گفتم این کار را بکن» یا «تو چرا آن کار را نکردی». فرم دیگری داریم که به آن مذاکره گفته می‌شود. مذاکره نیز در حقیقت گفت‌وگو نیست. در مذاکره در خصوص حقوق افراد صحبت می‌شود.

دو مثال می‌زنم؛ به نظر شما کدام‌یک از دو محاوره اول و محاوره‌ دوم، گفت‌وگو است؟ در محاوره‌ یک مطرح می‌شود که: «هوای آلوده به ریه افراد آسیب زده است. چرا دانشگاه‌ها را تعطیل نمی‌کنند؟ مگر ریه‌ ما با ریه‌ بقیه تفاوت دارد؟ مگر ما رباتیم؟»

در محاوره‌ی دو، یک نفر به نفر دوم می‌گوید: «به نظر تو آلودگی تهران و اراک با هم تفاوت دارد؟» و نفر دوم می‌گوید: «به نظرم تفاوت دارد. علت آلودگی تهران، سرمای هوا، گیر افتادن هوا در یکی از نقاط جغرافیایی خاص، مدل ماشین‌ها، سوخت نیروگاه‌ها و ... است. ولی آلودگی هوای اراک به دلیل وجود کارخانه‌هاست».

محاوره‌ دوم بیشتر گفت‌وگو است؛ چراکه در آن تبادل نظر صورت می‌گیرد، نظریه مطرح است، مسئله‌ای در آن مطرح شده است و ... . «مسئله» با سؤال یک تفاوت مهم دارد؛ مسئله مجموعه‌ای از سوالاتی است که در رویارویی با یک مشکل پیش می‌آید و اگر شما جواب آن سوالات را بگویید، از سنجش بین روابط آن پاسخ‌ها این امید وجود دارد که مشکل حل شود.

اما چرا مباحث بالا را مطرح کردم؟ چون واقعیت این است که گفت‌وگو با مسئله شروع می‌شود. اگر فردی بگوید که من در هفته مثلاً پنج دقیقه یا ۱۰ دقیقه گفت‌وگو کرده‌ام، من از او سؤال می‌کنم که مسئله‌ شما چه بود که بر سر آن گفت‌وگو کردید. نکته‌ بعدی این است که شما وقتی مسئله‌ای به دست می‌آورید، باید در آن تعمق کنید. تعمق یعنی مسئله را لایه لایه باز کنید. وقتی موضوعی را دو نفر یا چند نفر لایه لایه باز و در خصوص هر لایه فکر کرده و با هم حرف می‌زنند، گفت‌وگو صورت می‌گیرد.

رابطه دعواهای دنیا با خوب گوش ندادن و خوب نگفتن

پس در گفت‌وگو، با هم فکر کردن و «هم‌پژوهی» وجود دارد. یکی از تعاریف مهم گفت‌وگو این است که گفت‌وگو فرایند درست‌تر گفتن، درست‌تر گوش دادن و فهم بیشتر یا فهمیدن است. همه‌ دعواهای دنیا با خوب گوش ندادن و خوب نگفتن رابطه دارد.

در این نشست می‌خواهیم در مورد فرایند تعاملی گفت‌وگو صحبت کنیم. من سه جهت‌گیری در مورد یادگیری مطرح می‌کنم: یک جهت‌گیری که در آن معلم فکر می‌کند که شاگرد صندوق ذخیره است و می‌خواهد در آن سپرده‌گذاری کند و به آن می‌گویند روش انتقال. این جهت‌گیری انتقال، شیوه‌ای است که در مدارس و بسیاری از کلاس‌های دانشگاه‌ها رواج دارد. اینجا استاد سخنرانی می‌کند و معمولاً بچه‌ها هم گوش نمی‌دهند.

یک جهت‌گیری دیگر، جهت‌گیری تعامل است که معلم در آن نقش یک پرسشگر را دارد. سقراط یک فیلسوف بود که به دلیل پرسشگری که داشت شخصیتی مطرح است و اکنون در شیوه‌های جدید روانشناسی از پرسشگری سقراطی استفاده می‌کنند. افرادی که حقوق می‌خوانند هم بدانند، چون تمرکزها دارد به سمت شیوه‌های عدالت ترمیمی و میانجیگری پیش می‌رود، آن‌ها هم ناچارند پرسشگری سقراطی و گفت‌وگو را یاد بگیرند. گفت‌وگو را هر کسی یاد بگیرد، به نفعش است؛ چون گفت‌وگو یعنی با هم فکر کردن؛ ما همین الان داریم با هم فکر می‌کنیم.

سقراط نشسته بود. شاگردش پس او آمد و گفت: «نمی‌دانی در مورد تو چه حرف‌هایی می‌گویند» سقراط پرسید: «حرفی که می‌خواهی بزنی ناراحت‌کننده است؟» گفت: «بله» سقراط گفت: «آن حرف‌هایی که پشت سر من می‌زنند، آیا واقعیت دارد؟» گفت: «نه، واقعیت ندارد» سقراط پرسید: «اگر آن‌ها را تعریف بکنی، باعث رشد من می‌شود؟» گفت: «نه قربان، باعث رشدتان نمی‌شود» سقراط گفت: «به نظرت حرفی که نه باعث رشد من می‌شود، نه مرا خوشحال می‌کند و نه تو از واقعیتش اطمینان داری، گفتنش عاقلانه است؟» شاگرد گفت: «خیر». اینجا در واقع سقراط کاری کرد که با پرسشگری، خودِ شاگرد واقعیت را از درون کشف کند. البته می‌توانست شاگردش عمیق‌تر باشد و ادامه بدهد، ولی تا آنجا سقراط بر مسئله مسلط بود چون توانست تعمق بیشتری بکند. پس ما در شیوه‌ تعاملی، که یکی از شیوه‌هایی است که تعلیم و تربیت فعلی بر آن تأکید دارد، استاد یا معلم نقش تسهیل‌گر را دارد؛ یعنی تسهیل می‌کند که آگاهی در افراد تقویت شود یا حتی پیدا شود، و افراد پژوهنده و جستجوگر شوند.

شیوه‌ سومی هم هست که زمانی که پایان‌نامه یا رساله‌تان را تهیه می‌کنید، باید برای شما محقق شود و عنوان آن «جهت‌گیری تحول» است. در این شیوه، شاگرد و استاد طوری با هم گفت‌وگو و هم‌افزایی می‌کنند که به همدیگر یاد می‌دهند. شاگرد به استاد یاد می‌دهد، استاد به شاگرد یاد می‌دهد. در این شیوه استاد و شاگرد هر دو مهم هستند.

ما تا اینجا چند کلیدواژه داشتیم: یکی گفت‌وگو بود و دیگری مسئله. یکی از مسائل مهم پژوهش و مقاله نیز واژگان کلیدی است. ما تا اینجا فهمیدیم که گفت‌وگو فرایند با هم پژوهیدن و با هم فهمیدن است. گفت‌وگویی نیست مگر اینکه با مسئله شروع شود. همچنین در گفت‌وگو یک مسئله خیلی مهم طرح سؤال است. ما این موارد را گفتیم چراکه می‌خواهیم بدانیم اندیشه‌ورزی به صورت کلی چیست و بعد وارد سخنان حکیمانه‌ای بشویم که قابلیت اندیشه‌ورزی دارد.

سه نشانه مهم ذهن اندیشه‌ورز

ذهن اندیشه‌ورز سه نشانه‌ مهم دارد. اول اینکه جامعیت دارد؛ یعنی حرفی که می‌زند را بررسی می‌کند که مخاطب آن را می‌فهمد یا نمی‌فهمد. اگر کسی با شما حرف زد و با جامعیت سخن گفت، شما آن فرد را عاقل می‌دانید. خود خداوند در قرآن، حرف‌هایی که زده از لحاظ عقلانی، برهانی و حتی علمی جامعیت دارد. خداوند در قرآن می‌گوید: اگر یک انسان بی‌گناه را کشتی، گویی همه‌ انسان‌ها را کشته‌ای. موضوع حقوق بشر که کانت مطرح کرد، در این آیه وجود دارد؛ البته نه اینکه کانت این آیه را دیده باشد؛ خیر. اما عقلی و فلسفی مسئله را مطالعه و نظر خود را بیان کرده است؛ این آیه می‌گوید: می‌گوید اگر یک نفر را زنده کردی، گویی همه‌ انسان‌ها را زنده کرده‌ای؛ یعنی اگر به یک جاهل کمک کردی تا جهل خود را برطرف کند، گویی به همه‌ انسان‌ها کمک کرده‌ای.

دومین نشانه‌ ذهن اندیشه‌ورز این است که انعطاف‌پذیر است. ویژگی سوم ذهن اندیشه‌ورز، تعمق است. اگر کسی نهج‌البلاغه خوانده باشد، حضرت علی(ع) در مورد اهل یقین چهار ویژگی را بیان می‌کند که یکی همین تعمق است. این سه ویژگی ذهن اندیشه‌ورز موجب می‌شود ذهن خلاق نیز باشد.

حضرت علی(ع) می‌فرماید: «ناشنیده گرفتن سخن و پند انسان دانای شفیق و با‌تجربه، حسرت به بار می‌آورد و پشیمانتان می‌کند» کلیدواژه‌های این مطلب «نادیده گرفتن»، «سخن»، «دانای شفیق»، «حسرت»، «تجربه» و «پشیمانی» است. ببینید گوینده‌ این سخن چه قدر قدرت ادبی دارد که این همه واژه را کنار هم جمع کرده است.

اما حسرت چیست؟ آیا حسرت با پشیمانی تفاوت دارد؟ حسرت اندوهی است که قابلیت جبران ندارد، اما پشیمانی امکان جبران دارد اگر انسانی دچار حسرت شود و این حسرت سلامت روان او را به خطر بیندازد، مشاور و روانشناس سعی می‎کند حسرت او را به پشیمانی تبدیل و راهی برای جبران به او نشان دهد. یکی دیگر از کلیدواژه‌ها، پند یا سخن است. سخن یعنی حرفی که به درد ما می‌خورد. اما شفیق یعنی چه؟ آیا شما مشفق هستید؟ آیا دوست شفیق دارید؟

در سوره «طور» آیه‌ای است که می‌فرماید: از اهل بهشت می‌پرسند شما چه شده اهل بهشت شدید؟ می‌گویند به خاطر «اشفاقی» است که به خانواده‌مان داشتیم. یعنی اشفاق بین دوستان و خانواده منجر شد این‌ها بهشتی شوند. ما می‌خواهیم ببینیم اشفاق چیست؟ در اشفاق، ترس و نگرانی هم وجود دارد. اگر کسی نسبت به شما محبت و دوستی دارد و نگران است که شما زمین بخورید، این فرد به شما اشفاق (اشباق) دارد. پس عالم شفیق یعنی کسی که هم دوست و داناست وهم نسبت به شما نگران است که زمین نخورید. در اینجا ما با گفت‌وگو معنی مشفق و دلسوز را فهمیدیم.

اما معنی «مجرب» چیست؟ کسی که دانای راه است. فردی که دلش برای ما می‌سوزد، به شرط تجربه می‌تواند کمک زیادی به ما کند. مادری که دانا نیست و تجربه ندارد، اما دلسوز است، اگر حرفی بزند ممکن است فرزندش به او گوش نکند. پس افرادی که می‌خواهند با دانشجویان کار و آنها را نصیحت کنند، هم باید دانا و با تجربه باشند و هم بر روی قلبشان کار کنند و دلسوز باشند.

با هم حدیث «ناشنیده گرفتن سخن انسان دانای دلسوزِ نگران برای حال تو، که در کار خویش با‌تجربه است، حسرت‌بار است و پشیمانی به بار می‌آورد» را با گفت‌وگویی که مسئله محور بود، کلید واژه داشت، در آن تعمق شد، تعاملی بود و ... بررسی کردیم و حالا شما به درک بالاتری از این سخن دست یافته‌اید.

اجازه بدهید مثلای بزنم: شخصی با دوستش که سطح یادگیریشان یک اندازه بود، در سنین هفت-هشت سالگی پیش مشاور تربیتی می‌رود. مشاور تربیتی به آنها می‌گوید شما بیش از حد بازی مامپیوتری انجام می‌دهد و به تلویزیون نگاه می‌کنید. اگر مقدار ساعت بازی کردن را کاهش ندهید و شب‌ها هم بازی نکنید، آینده‌ شما خراب می‌شود. نفر اول به سخن مشاور گوش نمی‌کند و ۱۰ سال بعد دچار آسیب شناختی شده و شغل درستی ندارد. ولی نفر بعدی خودشناسی و رشد پیدا کرده است. فرد اول 10 سال بعد با همان مشاور رو به رو می‌شود و می‌پرسد: «چرا این‌گونه شده‌ام؟» مشاور می‌گوید: «تو حالا نیز درگیر بازی هستی، اما از این همه بازی چه نتیجه‌ای به دست آورده‌ای؟»

در اینجا، ناشنیده گرفتن پند این فردی که هم دانا بود (در کار خودش)، هم دلش سوخت برای آن فرد و هم با‌تجربه بود حسرت به بار آورده است. این فرد سنین طلایی و وقت و انرژی خود را از دست داده اما مشاور می‌تواند حسرت او را به پشیمانی تبدیل کند و به او بگوید از این پس با تغییر رفتارش می‌تواند زندگیش را بهبود ببخشد. پس متوجه می‌شویم که اگر کسانی تجربه دارند، دانایی هم دارند و دلسوزند، حرفشان شنیدن دارد. چون جلوی حسرت و پشیمانی ما را می‌گیرد.

هر چیزی در این عالم «جان» و «جهان» دارد. خود شما جان دارید و جهان هم دارید. آبروی شما، صدای شما، جغرافیای شما، هویت‌های شما جهان شماست. اما آنچه که ثابت است و از بین نمی‌رود و از بچگی درکی نسبت به آن دارید، جان شماست. حرف و ذهن انسان جان اوست و اگر حرف و ذهن انسانی سودمند باشد، جانش عزیزتر است.

ضریح امام رضا(ع) جهان امام است یا جان ایشان؟ جهان امام رضا است (خارجی است). اما هنرمندان با جانشان بر روی این آثار کار کرده‌اند. شما وقتی که می‌خواهید بروید امام رضا(ع) را زیارت کنید، دوست دارید جانش را زیارت کنید یا جهانش را؟ هر دو را. اگر خواستید که از کسی خواستگاری کنید یا از شما خواستگاری کردند جان و جهان فرد را نگاه کنید. آیا جان افراد به آن‌ها نزدیک‌تر است یا بدنشان؟ سخن افراد به جانشان نزدیک‌تر است یا بدنشان؟ مسلماً سخن افراد به جانشان نزدیک‌تر است.

آیا سخن امام رضا به امام نزدیک‌تر است یا ضریح امام رضا(ع)؟ مسلماً سخن امام رضا(ع). امام رضا(ع) می‌فرماید: «بهترین دوست تو عقل تو است و بدترین دشمن تو جهل تو است» این سخن نشان می‌دهد ایشان یک انسان حکیم است که اگر سخن ایشان را گوش کنید، نتایج خوبی می‌گیرید و حسرت نخواهید خورد.

این جلسه تمام شد اما شما می‌توانید آن را ارزشیابی کنید. ارزشیابی سه فاکتور دارد. از جلسه که رفتید، خودتان ارزشیابی کنید: ۱) آیا نظر من در مورد چیزی عوض شد؟ (خودتصحیحی) ۲) آیا چیزی کشف کردیم؟ کشف نه از سخنان استاد، بلکه این سخنانی که بین ما رد و بدل شد، با آگاهی خود شما باعث تولید یک چیزی شده که به آن می‌گویند کشف.و سوم) آیا مسئله تازه‌ای برایم پیش آمد؟ در جهانی که مسئله‌محور به امور نگاه می‌کند، باید ببینیم که آیا برایمان سؤال تازه‌ای پیش آمد. اگر پیش آمده باشد باارزش است و می‌تواند تبدیل به مسئله شود. 

انتهای پیام
خبرنگار:
زهرا ایرجی
captcha