در دنیای پرشتاب و پیچیده امروز، خانواده به عنوان کانون آرامش و پایگاه اصلی تربیت، با چالشها و فرصتهای بیشماری روبهرو است. نقش خانواده در شکلدهی به شخصیت، تأمین سلامت روان و ایجاد یک جامعه پویا بر کسی پوشیده نیست. اما چگونه میتوان این نهاد مقدس را در برابر طوفانهای فکری و فرهنگی این عصر، استحکام بخشید و بر غنای آن افزود؟
مؤسسه خانواده اسلامی و تربیت معنوی «خاتم» در همکاری با خبرگزاری ایکنا با باور به اینکه خانواده اسلامی، سنگ بنای تمدن نوین اسلامی است، مجموعهای ارزشمند از درس گفتارهای تخصصی را با عنوان «خانواده؛ محور زندگی و آگاهی» تولید کرده است.
در این سلسله گفتارهای آموزشی، اساتید و صاحبنظران برجسته به بررسی ژرفترین مباحث در حوزههای سلامت روان، تربیت نوجوان، تحکیم بنیان خانواده و سواد رسانهای و ... خواهند پرداخت. با ما در این سفر معرفتی همراه شوید تا بیاموزیم چگونه میتوان خانواده را به کانونی امن، پرنشاط و پایدار برای پرورش نسل فردا تبدیل کرد.
محمدجواد افشارینژاد، کارشناس سلامت روان در بیست و یکمین قسمت از مجموعه آموزشی «خانواده؛ محور زندگی و آگاهی» به موضوع «نقش فضای مجازی در احساس ناامیدی زنان» پرداخته است که در ادامه با هم میبینیم و میخوانیم.
نقش فضای مجازی در ناامیدی زنان
امروزه، بحث فضای مجازی و استفاده از آن، به بخشی جداییناپذیر از زندگی همه تبدیل شده و زندگی بدون فضای مجازی تقریباً غیرممکن به نظر میرسد. فضای مجازی میتواند کل فضای اینترنت را شامل شود؛ یعنی استفاده از هر خدمتی که در بستر اینترنت ارائه میشود، اما میخواهیم بهطور خاص و انحصاری درباره شبکههای اجتماعی صحبت کنیم.
شبکههای اجتماعی در دوران کنونی، به ابزاری ضروری برای احوالپرسی، اطلاعیابی، آگاهی از اخبار و رویدادها و یافتن موقعیتهای گوناگون مورد نظر ما تبدیل شدهاند. در واقع، میتوان گفت عملاً نمیتوان زندگی مطلوبی را بدون استفاده از آنها تصور کرد.
اما، فضای مجازی یک پرسش اساسی را در ذهن همه ما ایجاد میکند. هر یک از شما به دلیلی از فضای مجازی استفاده میکنید. هر یک از شما دلیل منحصربهفردی برای این استفاده دارید. بیایید همین لحظه تأمل کنیم و ببینیم چرا از فضای مجازی استفاده میکنیم.
برخی از ما از فضای مجازی و شبکههای اجتماعی برای سرگرمی و گذران وقت استفاده میکنیم. بسیاری برای آگاهی از اخبار و اطلاعات رویدادها از آن بهره میگیرند. عدهای نیز در جستوجوی فروشگاههای اینترنتی هستند تا خرید کنند. با این حال، تعداد زیادی از ما از فضای مجازی به عنوان یک «پناهگاه» استفاده میکنیم. شاید کمتر به این جنبه فکر کرده باشیم که چگونه فضای مجازی را به مثابه یک پناهگاه به کار میگیریم. اما کمی عمیقتر تأمل کنید؛ بسیاری از ما، هنگامی که حالمان خوب نیست، دچار اضطراب هستیم، در وضعیت افسردگی به سر میبریم، غمگین، ناراحت یا حتی عصبانی هستیم، بلافاصله تلفن همراه خود را باز کرده و به یک شبکه اجتماعی وارد میشویم.
امروزه عمدتاً از شبکههایی مانند اینستاگرام بسیار استفاده میشود. این فضا آنقدر جذاب است یا به تعبیر بهتر، آنقدر حواسپرتکن و درگیرکننده است که باعث میشود از موضوعی که پیش از ورود به این فضا ذهن ما را مشغول میکرد و آزار میداد، کاملاً دور شویم و احساس کنیم حالمان بهتر شده است. به عبارت دیگر، ما از اینستاگرام، تلگرام، ایتا و سایر شبکهها به عنوان فضایی برای فرار و پناهگاه استفاده میکنیم.
فرض کنید خانمی با همسرش ارتباط خوبی ندارد و از دست او به شدت عصبانی است، یا از دست دوستش ناراحت یا عصبانی شده است، یا احساس میکند به هر دلیل از زندگی خود بسیار عقب افتاده است و نمیتواند این حالت ناخوشایند را تحمل کند. یا دانشجویی را در نظر بگیرید که امتحان دارد و در شب امتحان حال بسیار بدی دارد. جالب اینجاست که وقتی از دانشجویان میپرسیم، میبینیم به جای مطالعه بیشتر در شب امتحان، برعکس، از شبکههای اجتماعی حتی بیشتر استفاده میکنند. آیا دلیل این امر وقت زیاد آنهاست؟ خیر؛ آنها از این فضا به عنوان پناهگاه استفاده میکنند.
تعداد زیادی از ما از فضای مجازی به عنوان یک «پناهگاه» استفاده میکنیم. شاید کمتر به این جنبه فکر کرده باشیم که چگونه فضای مجازی را به مثابه یک پناهگاه به کار میگیریم
این مسئله یکی از معضلات و یکی از نقاط حساسی است که امروز قصد داریم به آن بپردازیم و آن را با آگاهی بیشتری بررسی کنیم. به بیان دیگر، میخواهیم این موضوع را تا حدی از حیطه ناخودآگاه خارج کرده و وارد فضای خودآگاه کنیم. قصد داریم به این پرسش بپردازیم که چرا از شبکههای اجتماعی خود به عنوان پناهگاه استفاده میکنیم.
بسیاری از شما در حال فکر کردن به این موضوع هستید که آیا من نیز از این فضا به عنوان پناهگاه استفاده میکنم یا خیر؟ و بسیاری از شما سر تکان میدهید و میگویید: بله، من از آن به عنوان پناهگاه استفاده میکنم. اگر چنین فکری میکنید، پس بیایید با همراهی یکدیگر، این موضوع را پیگیری کنیم و ببینیم این بحث به کجا میرسد تا بتوانیم از این پناهگاه خارج شویم، به زندگی واقعی بازگردیم و استفاده درست و سودمندی از این فضا داشته باشیم.
مقایسه اجتماعی و نمایش آرمانی
پرسش این است که چگونه فضای مجازی منجر به ایجاد ناامیدی و حتی در مواردی، احساس پوچی در افراد میشود؟ اغلب هنگامی که در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی به مرور و گشتوگذار میپردازیم، یک اتفاق مهم برای ما رخ میدهد و آن، «مقایسه شدن با دیگران» است. شبکههای اجتماعی، نسخهای آرمانی و ایدهآل از زندگی دیگران را به ما ارائه و معرفی میکنند.
هنگامی که وارد یک شبکه اجتماعی مانند تلگرام یا اینستاگرام میشوید، طبیعتاً همه ما در هنگام استفاده از آن، در پی رفع یک نیاز یا جبران یک کمبود هستیم. به عنوان مثال، فرض کنید خانمی احساس میکند در شخصیت خود کمبودی دارد، یا خانم دیگری احساس میکند، از نظر زیبایی دچار کمبود است و گمان میکند شاید زیبا نیست. حتی با نگاهی خوشبینانه، بسیاری از خانمها ممکن است احساس کنند از نظر ظاهر، تحصیلات، یا خانهداری از اعتماد به نفس خوبی برخوردارند. ما به هر دو گروه توجه داریم یعنی هم افرادی که از ابتدا احساسی منفی و کمبود نسبت به خود دارند و هم افرادی که در ظاهر از خود رضایت دارند.
فردی که احساس کمبود میکند، وارد شبکه اجتماعی میشود و با صفحاتی مواجه میشود که پستهایی در موضوعات گوناگون از جمله آشپزی، مادر خوب بودن، همسر خوب بودن، زیبایی، بهتر بودن و بهتر درخشیدن منتشر میکنند، تا جایی که حتی به مرحله چشم و همچشمی میرسیم. هنگام مرور این مطالب، شبکه اجتماعی به ویژه اینستاگرام، متوجه این کمبود در ما میشود. اما در این مرحله، همین تشخیص تدریجی کمبود ما توسط شبکه، سبب میشود یک زندگی آرمانی از آن فرد خاص به ما نمایش داده شود.
فرض کنید یک خانم، زندگی خود را در قالب یک بلاگر در شبکههای اجتماعی معرفی میکند. به عنوان یک مخاطب، این فرد را که ممکن است خانهدار یا شاغل باشد، دنبال میکنم و مطالبش را میخوانم. او هر روز، بخشی از روال عادی زندگی خود را برای من به اشتراک میگذارد: میگوید امروز ساعت ۶ صبح بیدار شدم، فرزندم را بیدار کردم، دست یکدیگر را گرفتیم و به پارک رفتیم و پیادهروی مفصلی انجام دادیم و حالمان امروز بسیار خوب است. سپس به خانه بازگشتیم و یک صبحانه عالی خوردیم. اما من کجا هستم؟ من تازه از خواب بیدار شدهام، با چشمانی پفکرده در ساعت ۹ یا ۱۰ صبح و احساس میکنم چقدر از زندگی عقب افتادهام. میبینم که این خانم به ظاهر هر روز این کارها را با فرزندانش انجام میدهد و به بیرون میرود. این تصویری است که در ذهن من شکل میگیرد، در حالی که ممکن است همان یک بار پیادهروی که او انجام داده، در طول یک سال گذشته تکرار نشده باشد و صرفاً برای ضبط و انتشار، آن را انجام داده باشد.
یا مثلاً میگوید امروز میخواهیم با هم یک غذای بسیار خوشمزه درست کنیم. سپس غذای بسیار شیک و مجللی آماده میکند، به گونهای که اگر بخواهیم فقط مواد اولیه آن را تهیه کنیم، باید نصف حقوق همسرمان را هزینه کنیم. هنگامی که این صحنه را مشاهده میکنیم، چون نسخه آرمانیشده آن فرد را دیدهایم، با خود میگوییم؛ ببین، من هم میخواهم مانند او باشم و امروز غذایی خوشمزه درست کنم تا همسرم از من راضی باشد. پس اقدام به درست کردن آن غذا میکنیم. اما اولاً ممکن است نتوانیم آن غذا را به درستی تهیه کنیم و ثانیاً این تصور در ما به وجود میآید که این افراد هر روز غذایشان بسیار خوشمزه است و چقدر با هم مهربان هستند. هنگامی که همسرشان از سر کار میآید، بسیار بشاش و خوشحال است. اما در مقابل، همسر من وقتی از سر کار میآید، خسته و کوفته است و میگوید حتی تا ۱۰ دقیقه با من صحبت نکنید. شاید شما نیز در دل بگویید که همسر من میگوید تا چند ساعت با او صحبت نکنید. بله، ما در مورد همسر شما نیز صحبت خواهیم کرد، اما نکته اصلی این است که آن نسخه آرمانی ارائه شده، باعث میشود من احساس کنم زندگی دیگران بسیار زیبا و ایدهآل است و به تدریج این سؤال برایم پیش میآید که مبادا من مشکل دارم؟ مبادا من ایرادی دارم؟
هنگامی که در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی به مرور و گشتوگذار میپردازیم، یک اتفاق مهم برای ما رخ میدهد و آن، «مقایسه شدن با دیگران» است
اولین بلاگری که نگاه میکنم، زندگیاش این گونه به نظر میرسد. نفر دوم را که نگاه میکنم نیز همین طور است. نفر سوم که اصلاً بلاگر نیست، بلکه دوست من است. نفر چهارم، یکی از همکلاسیهای دوران راهنمایی من است که ۱۵ سال است یکدیگر را ندیدهایم و به تازگی در اینستاگرام همدیگر را پیدا کردهایم و او نیز اصلاً بلاگر نیست، اما زندگیاش چقدر خوب به نظر میرسد. طبیعی است که هر یک از ما میکوشیم نسخهای بسیار جذاب و ایدهآل از خود ارائه دهیم. از شما سؤالی دارم؛ آیا کسی میآید دعوای خود با همسرش را در یک شبکه اجتماعی پست کند؟ آیا کسی میآید در استوری خود بنویسد: «امشب با همسرم دعوا کردم، خیلی حال داد» یا میآید بگوید: «امشب انقدر غمگین بودم که تا صبح نخوابیدم»، خیر. همگان بهترین نسخه از زندگی خود را در آن فضا ارائه میدهند و جالبتر اینکه، اگر کمی در مطالب منتشرشده توسط برخی افراد در شبکههای اجتماعی دقیق شویم، هنگامی که پشت صحنه این زندگیهای ایدهآل را نشان میدهند، درمییابیم که پشت صحنه آنها پر از دعوا و تنش است.
تمرکز افراطی فضای مجازی بر زیبایی ظاهری
علت دوم که در فرآیند مقایسه اجتماعی نقش دارد، تمرکز بیش از حد بر زیبایی و ظاهر است. همانطور که هماکنون همه ما آگاهیم، شبکههای اجتماعی به ویژه اینستاگرام(و البته در کشورهای دیگر، پلتفرمهایی مانند تلگرام یا توییتر فعالترند، اما با توجه به اینکه بحث ما معطوف به کشور خودمان است، اینستاگرام را به عنوان محور اصلی در نظر میگیریم) تمرکز بسیار زیادی بر زیبایی و ظاهر افراد دارند. در این زمینه دو اتفاق رخ میدهد؛ نخست، افراط در توجه به زیبایی و پرداختن به ظاهر، و دوم، تفریط و بیتوجهی نسبت به کمالهای درونی، ویژگیهای غیرظاهری و شخصیتی خودمان.
این پدیده چگونه رخ میدهد؟ هنگامی که شما وارد این فضا میشوید و طبیعتاً ظاهر افراد برای بسیاری از خانمها از اهمیت ویژهای برخوردار است، به ویژه اگر به بخش «اکسپلور» اینستاگرام مراجعه کنید که محتوایش کاملاً شخصیسازی شده و طیف وسیعی از مطالب را مطابق سلیقه شما نمایش میدهد، پس از مدتی که پستها را مشاهده میکنید، الگوریتمها سلیقه شما را تشخیص دادهاند. در نتیجه، با افرادی مواجه میشوید که زیبا، جذاب و خوشظاهر هستند، افرادی که خود را به زیبایی آراستهاند. در حقیقت، این افراد به خاطر یک ویدیوی چند دقیقهای یا تغییر در ظاهر خود یا حتی به لطف امکانات اینستاگرام که کار را بسیار آسانتر کرده، مورد توجه قرار میگیرند. اینستاگرام به کاربران میگوید: «لطفاً هزینه نکنید؛ من فیلترهای متعددی در اختیار دارم که میتوانید روی تصویر خود اعمال کنید.» انواع فیلترهای مختلف را قرار دهید و به تعبیری، ماسکی بر چهره خود بگذارید تا آنچه را که مطلوب شماست، به شما ارائه دهد.
احساس «خوب نبودن» به گونهای است که مرزی دارد؛ یعنی به محض اینکه کمی از مرز تعیینشده فراتر رویم، احساس ناکافی بودن ما دوباره فعال میشود
نکته جالب این است که آنها حتی برای فکر و اندیشه ما نیز برنامهریزی میکنند. مسئله اینجاست که ما تبدیل به مصرفکنندگان بسیار خوبی برای این محصولات میشویم. وقتی شما مدام افرادی را مشاهده میکنید که برای مثال، دارای صورتهای بینقص، تمیز و زیبا و بدنهایی بسیار فیت و لاغر هستند، چه احساسی در شما ایجاد میشود؟ احساس «ناکافی بودن». آفرین، درست گفتید: احساس ناکافی بودن. با خود میگوییم: «وای، من چقدر بد هستم! حق دارد، همسرم از من خوشش نیاید.» سپس به محل کار میرویم و میبینیم همکارمان که او نیز از همان فضا الگو گرفته است، یعنی الگوهای ما تغییر کرده، هزینه زیادی کرده است تا شبیه همان فردی شود که من در اینستاگرام دیدهام.
نکته جالب دیگر این است که اگر به بحث زیبایی و ظاهر بنگرید، متوجه میشوید شبکههای اجتماعی ما را به سمتی سوق میدهند که میگویند ظاهر جذاب یا زیبا، دیگر یک تعریف واحد دارد. یعنی فردی که دارای چهرهای خاص و اندامی مشخص است، زیبا محسوب میشود. همه ما عکسهای دوران قاجار را دیدهایم(طبیعتاً فکر نمیکنم کسی از آن دوران هنوز در قید حیات باشد). در آن عکسها میبینیم که افراد زندگی خود را میکردهاند و بسیاری چاق بودهاند و چاق بودن در آن زمان اصلاً یک ارزش محسوب میشده است. لاغر بودن نیز ارزش بوده؛ یعنی هیچیک از این حالتها ناهنجار یا ضد ارزش نبوده است.(این را در مورد خانمها عرض میکنم؛ برای آقایان که همواره موضوع متفاوتی بوده است.) اما اکنون میبینیم که نه، برای ما یک تعریف واحد وضع کردهاند و گفتهاند چاق بودن دیگر ارزش نیست و من که کمی اضافه وزن دارم، رفتم شاخص توده بدنی (BMI) خود را محاسبه کردم و دیدم نوشته؛ «مقداری اضافه وزن داری.» از آن لحظه، احساس میکنم خوب نیستم.
نکته جالبتر این است که احساس «خوب نبودن» به گونهای است که مرزی دارد؛ یعنی به محض اینکه کمی از مرز تعیینشده فراتر رویم، احساس ناکافی بودن ما دوباره فعال میشود. چرا دیگر خودمان را دوست نداریم؟ چرا دیگر از خود راضی نیستیم؟ بیایید کمی بیشتر به خود بپردازیم. در نتیجه، سیستمی که اکنون برای ما طراحی شده، به یک تعریف واحد میرسد و میگوید: «اگر فقط به این شکل بودی، زن خوب یا خانم خوبی هستی و اگر غیر از این هستی، باید تغییر کنی و به این نقطه برسی.»
اما من در این فضا احساس بدی پیدا کردهام. من که قبلاً احساس میکردم چقدر میتوانم زیبا باشم و همسرم من را دوست داشت، اکنون احساس میکنم اصلاً زیبا نیستم و اگر میخواهم زیبا باشم، باید شبیه آن الگوی ایدهآل شوم.
گسترش کمالگرایی در فضای مجازی
در چند سال اخیر، شاید در بازه سه تا پنج سال گذشته، آمار مراجعینی که دارای ویژگی کمالگرایی هستند، به شدت افزایش یافته است. منظور افرادی است که دائماً در حال دویدن و تلاش کردن هستند و با این حال، احساس میکنند همچنان کافی نبوده و از خود راضی نیستند.
باید توجه داشت که کمالگرایی یک «فرزند» به نام «اهمالکاری» دارد. هنگامی که ما وارد این سیستم و فرهنگ شدیم، به تدریج دچار اهمالکاری میشویم. به این معنا که حجم انبوهی از کارهای انجامنشده برایمان انباشته میشود. مثالی در این زمینه برایتان میزنم: بیایید در مورد اینستاگرام با هم صحبت کنیم. شما چند پیام ذخیرهشده در اینستاگرام یا تلگرام دارید؟ پاسخ بسیاری از شما درست است. چند پادکست، کتاب صوتی و کارگاه آموزشی ذخیره کردهاید تا بعداً گوش دهید؟ این «بعداً» کی رسیده است؟ اصلاً آیا رسیده است؟ من هنوز در انتظار آن روز هستم که آن کارگاه را گوش دهم یا آن پادکست را بشنوم.
اما چرا این اتفاق رخ داده است؟ زیرا من که دائماً در حال مقایسه شدن هستم، به حدی از احساس نارضایتی از خود رسیدهام که همواره در این فکر هستم که بالاخره باید کاری کنم تا به احساس رضایت از خود برسم. از شما سؤال میکنم؛ آیا بالاخره از خودت راضی شدی؟ آیا با همه این مقایسههایی که با دیگران کردی، در نهایت به رضایت از خود رسیدی؟
خانمی تعریف میکرد که وقتی عکس پروفایل خود را قرار میدهد، از حداقل ۱۰ نفر نظر میخواهد و منتظر میماند تا همه بگویند عکست بسیار زیباست. اما کاری ندارم؛ اگر نفر یازدهم بیاید و بگوید: «این چه عکسی است؟»، بلافاصله عکس را برمیدارم. برای احساس رضایت از خود، حتی 10 نفر هم کافی نیست. ما داریم نشانی غلط میدهیم.
باید توجه داشت که کمالگرایی یک «فرزند» به نام «اهمالکاری» دارد. هنگامی که ما وارد این سیستم و فرهنگ شدیم، به تدریج دچار اهمالکاری میشویم. به این معنا که حجم انبوهی از کارهای انجامنشده برایمان انباشته میشود
به جای اینکه خودمان برای فکرمان، فکری بکنیم، فکرمان را در اختیار دیگران گذاشتهایم تا برایمان فکر کنند. یعنی از موضعی فعالانه، به موضعی کاملاً منفعلانه تبدیل شدهایم. میرویم در اینستاگرام تا ببینیم چه چیزی برای امشب ما طراحی کرده است. البته پلتفرمهایی مانند ایتا یا تلگرام حداقل این حسن را دارند که شما خود انتخاب میکنید در کدام کانال یا گروه فعالیت داشته باشید و اطلاعات شما را به آن شدت شخصیسازی نمیکنند. بنابراین، به قولی آسیب آنها کمتر است. اما وقتی به این حجم از کمالگرایی و نارضایتی از خود رسیدیم، دائماً در حال تلاش کردن، یا بهتر است بگویم دست و پا زدن، برای طراحی تصویر بهتری از خود هستیم. گاهی احساس میکنیم در باتلاقی دست و پا میزنیم. چقدر حالمان از این فهم که در باتلاق دست و پا میزنیم، بد میشود.
وقتی پستهای زیادی درباره تربیت فرزند مشاهده میکنید، از شما میپرسم: آیا حال شما با دیدن این پستها بهتر شد؟ آیا فرزند بهتری تربیت کردید؟ حال من که بهتر نشد؛ هیچ! حتی احساس گناه دارم. به اندازه کافی احساس گناه دارم. قبلاً اگر احساس میکردم، مادر خوبی هستم، الان در مواقعی حالم به حدی بد میشود که وقتی حتی صدایی بلند سر فرزندم میکنم، نمیتوانم خودم را ببخشم. این احساس گناه شدید از کجا ناشی میشود؟ زیرا در آن پست نوشته بود: «اگر تو فلان کار را انجام ندهی، مادر خوبی نیستی» و ما به جای اینکه احساس خوب دریافت کنیم، احساس بد دریافت کردهایم. این موضوع میتواند شامل همسر خوب بودن، مادر خوب بودن، آشپز خوب بودن و تمامی این حوزهها باشد.
انتهای پیام