
به گزارش ایکنا به نقل از نشر مرز و بوم؛ کتاب «اتاق سه گوش» روایت داستانی زندگی سردار حسن انجیدتی است که ابوالقاسم وردیانی تحقیق و نگارش آن را بر عهده داشته است. در این کتاب با آزادهای آشنا میشویم که سالها سختی و محرومیت و شکنجههای دشمن در دوران اسارت را به جان خریده و با صبر و درایت و استقامت، دلاوریها و سلحشوریهای میدان نبرد را به فضای اردوگاه کشانده است.
در این کتاب تمام خاطرات او از لحظه تولد تا بازگشتش به وطن مرور شده است و اینکه چگونه به رغم تمام فشارها و آزارهای وحشتناک جسمی و روحی برنامهریزی شده مسئولان عراقی اردوگاه، با تلاشی شبانهروزی و تحمل شکنجههایی که گاهی او را تا مرز شهادت پیش میبرد، توانست فضای معنوی و اعتقادی حاکم بر اردوگاه را تغییر دهد و اجازه ندهد فشارهای جسمانی و ترفندهای روانی دشمن، تاثیری بر اعتقادات و باورهای او و سایر همرزمانش بگذارد. او در وسط اردوگاه دشمن ایستاد و جلوهای دیگر از دفاع مقدس را به نمایش گذاشت و دشمن را وادار کرد بارها در مقابل فرهنگ جهاد و ایثار رزمندگان ما به شکست اقدامات خود اعتراف کند.
یکی از دلایل نگارش این کتاب، خاطرهای است که راوی کتاب در دیدار با رهبر معظم انقلاب اسلامی از دوران اسارتش تعریف میکند، ایشان پس از شنیدن این خاطره از سردار شهید نورعلی شوشتری میخواهد که زندگینامه و خاطرات راوی جمعآوری و به زیور طبع آراسته شود و این کتاب به منظور اطاعت از اوامر ولی امر مسلمین به رشته تحریر درآمده است.
درباره موضوع «فرهنگ سیادت در اسارت» و تاثیرگذاری «رزمندگان محصور ما در اردوگاه دشمن» میتوان کتابها نوشت و ساعتها سخنرانی کرد، لا به لای ورقهای این کتاب تا حدی معنا و مفهوم «فرهنگ سیادت در اسارت» را درک خواهیم کرد.
قسمتی از متن کتاب
نیروها هنوز نیامده بودند و کارم کمتر بود. نورعلی شوشتری از من خواست که بعداز ظهرها برای فرماندهها و کادر پاسدار، کلاس نقشهخوانی و کار با قطبنما بگذارم. من هم برنامهریزی کردم و چند جلسه کلاس برگزار کردم.
عملیات نزدیک بود. کارشناسی را شروع کرده بودیم. هر روز صبح خیلی زود بعد از نماز از صخرهها میکشیدیم بالا و خودمان را به ییک از دیدگاهها میرساندیم و مستقر میشدیم. سه تا دیدگاه ثابت به نامهای دیدگاه رضاآباد، دیدگاه معلم و دیدگاه کانیسخت داشتیم. نیروهای اطلاعات بادوربین و قلم و دفتر همیشه آنجا بودند و شبانه روز دشمن و تحریکاتش را زیرنظر داشتند و گزارش تحریکات بیستوچهار ساعت گذشته دشمن را ثبت میکردند و در اختیار ما میگذاشتند.
صبحها آفتاب از پشت سر ما میتابید و عراقیها نمیتوانستند ما را ببینند، ولی ما بهراحتی آنها را رصد میکردیم. تا نزدیک ظهر با دوربین دشت مهران و کلهقندی و ارتفاعات و عوارض زمین را بررسی میکردیم. بعد از ظهر ماجرا برعکس میشد و نور خورشید توی چشممان بود و کار تعطیل میشد. باید همۀ منطقه را شناسایی میکردیم تا توی عملیات بتوانیم بهتر و دقیقتر عمل کنیم.
یک روز با یحیی سلیمانی و محمدعلی قدمیاری به خط دشمن وارد شدیم. رفتیم داخل مهران و داشتیم میگشتیم که صدای چند نفر که به عربی حرف میزدند به گوش رسید، تند به بچهها اشاره کردم و پشت دیوار یک ساختمان مخروبه پناه گرفتیم. آمادۀ درگیری بودیم. شاید قرار بود قبل از عملیات شهید شویم. عراقیها ما را ندیده بودند. آهسته به بچهها که داشتند خودشان را برای دیگریری آماده میکردند، گفتم:« حواستون باشه الان وقتش نیست.»
بدون کوچکترین حرکتی منتظر ماندیم، عراقیها فکرش را هم نمیکردند که مابه آنجا نفوذ کرده باشیم، ما را ندیدند. از کنار ساختمان رد شدند و دوری زدند و رفتند. چند دقیقه همانجا ماندیم تا مطمئن شدیم دشمن منطقه را ترک کرده. بعد محل را شناسایی کردیم و برگشتیم مقر.
هربار که برای شناسایی با جیپ یا تویوتا از تنگه عبور میکردیم و به طرف مهران میرفتیم، دشمن سعی میکرد از بالای کله قندی مارا با خمپاره ۶۰۰ و تیرباران و هر صلاحی که داشت، بزند. گاهی اوقات آنقدر آتش روی سرما میریخت که فکر میکردیم کارمان تمام است. (صفحه ۱۶۹ و ۱۷۰)
کتاب «اتاق سه گوش، روایت داستانی زندگی سردار حسن انجیدتی» نوشته ابوالقاسم وردیانی در قطع رقعی جلد شومیز، کاغذ تحریر، با ۳۳۶ صفحه مصور، شمارگان هزار نسخه، در سال ۱۴۰۲ توسط انتشارات مرز و بوم منتشر شد.
انتهای پیام