یکی از انحرافات فکری که در سطح جامعه امروزی ما به وجود آمده است فرقه بهائیت است، امروزه شاهد فعالیتهای این فرقه و شبهات آنان در سطح جامعه و حتی در سطح بین الملل هستیم؛ جریانی که با طرح ادعاهای نوظهور دینی و بهرهگیری از شعارهای عامپسند، تلاش کرده است در عرصههای فکری و اجتماعی حضور و اثرگذاری داشته باشد.
سرویس اندیشه ایکنا، در این راستا با امیرحسین کاملنواب، مدیرمسئول مؤسسه فرق و ادیان «حقپژوهی» و مدیر مرکز مشاوره معنوی گفتوگویی انجام داده است. در این گفتوگو، از چیستی بهائیت و ریشههای آن در شیخیه و بابیت تا تحولات تشکیلاتی، آموزههای محوری، شیوههای تبلیغی و میزان تأثیرگذاری فرهنگی، امنیتی و اقتصادی این فرقه مورد بررسی قرار گرفته است. همچنین مسئله بنیادین «خاتمیت» بهعنوان مهمترین محور تبلیغی بهائیان در جوامع مسلمان، بهویژه در نسبت با آموزههای قرآنی و اعتقادات اسلامی، بهصورت تحلیلی و مستند واکاوی شده است. ایکنا در این گفتوگو کوشیده است با نگاهی روشمند و انتقادی، زمینهای برای افزایش آگاهی مخاطبان و تقویت قدرت تحلیل دینی و معرفتی آنان فراهم آورد. مشروح گفتوگو را در ادامه میخوانیم و میبینیم:
ایکنا- در ابتدای سخن لطفاً توضیح دهید که بهائیت چه اعتقادی دارد و ادعای اصلی آن چیست. همچنین به بیان تغییرات یا ادعاهای بهائیان در فواصل مختلف تاریخی بپردازید و برخی از آموزههای مهم آن را توضیح دهید.
پیش از ورود به مباحث مربوط به ادعاهای این نحله و فرقه انحرافی، لازم میدانم بهصورت مختصر به تاریخچه شکلگیری بهائیت اشاره کنم. یکی از جریانهایی که بهعنوان مقدمه پیدایش بهائیت شناخته میشود، مجموعهای از اندیشهها و انحرافاتی است که توسط فردی به نام شیخ احمد احسائی مطرح شد.
شیخ احمد احسائی در زمان خود مدعی برداشتها و دیدگاههای خاص و ایدئولوژیهای متفاوتی در حوزه تشیع بود. این دیدگاهها با واکنش و مخالفت بسیاری از علمای شیعه مواجه شد؛ از جمله مرحوم ملا محمدتقی برغانی، معروف به شهید ثالث، که حکم به کفر شیخ احمد احسائی داد. با این حال، اندیشههای انحرافی مکتب شیخیه پس از شیخ احمد احسائی و شاگردش سیدکاظم رشتی ادامه یافت و در نهایت به بروز انحرافات دیگری انجامید که یکی از مهمترین آنها شکلگیری فرقه «بابیه» بود.
در این میان، فردی به نام علیمحمد شیرازی ادعای بابیت امام زمان(عج) را مطرح کرد. او و یاران اولیهاش که به «حروف حی» مشهور بودند، بهشدت تحت تأثیر اندیشههای شیخ احمد احسائی و مکتب شیخیه قرار داشتند. علیمحمد شیرازی که ادعاهای خود را از شهر شیراز آغاز کرده بود، پس از مدتی و تحت تأثیر همان تفکرات، از ادعای بابیت فراتر رفت و مدعی مهدویت شد. در پی این ادعاها، گروهی پیرامون او جمع شدند و او چنین وانمود کرد که همان شخصی است که هزاران سال در انتظارش بودهاند. این ادعاها زمینهساز انحرافات گستردهای شد. البته این نقطه، پایان ادعاهای علیمحمد شیرازی نبود و او در ادامه، ادعاهای بزرگتری را مطرح کرد.
فردی که بعدها به نام «سید باب» شناخته شد، در ادامه ادعاهای خود، مدعی پیامبری گردید و به زعم خویش، دینی جدید برای مردم عصر خود آورد. در نهایت، در برخی از آثار و نوشتههای او مشاهده میشود که حتی ادعای الوهیت نیز مطرح میکند؛ بهگونهای که خود را ذات خدا و حقیقت هستی الهی معرفی مینماید. پس از او نیز پیروانش همین جایگاه را برای وی قائل شدند.
سرانجام، جریان بابیت با حکم مرحوم امیرکبیر پایان یافت و علیمحمد شیرازی در بیستوهشتم شعبان سال ۱۲۶۶ هجری قمری در تبریز اعدام شد. با این حال، همانگونه که در بسیاری از جریانهای انحرافی مشاهده میشود، هرچند شخص از میان میرود، اما اندیشهها و تفکرات او در جامعه باقی میماند. پس از علیمحمد شیرازی نیز همین اتفاق رخ داد و گروهی از بابیان به دنبال تعیین جانشینی برای او برآمدند.
علیمحمد شیرازی در کتابها و گفتههای خود اشاره کرده بود که پس از او و بعد از گذشت هزار سال، فردی با عنوان «من یظهرهالله» ظهور خواهد کرد. او برای این ظهور، قید زمانی مشخصی مطرح کرده بود؛ اما در عمل، حدود دوازده سال بعد، فردی به نام حسینعلی نوری، پس از بروز اختلافاتی با برادرش، ادعا کرد که همان «من یظهرهالله» موعود است که باب بشارت ظهورش را داده بود. حسینعلی نوری همان شخصی است که بعدها با عنوان «بهاءالله» شناخته شد و فرقه بهائیت را بنیانگذاری کرد. آنچه گفته شد، بخش کوتاهی از تاریخچه، مبانی فکری و زمینههای شکلگیری بهائیت است.
حسینعلی نوری فعالیت خود را ابتدا با ادعای جانشینی باب آغاز کرد و کتابی با عنوان «ایقان» به نگارش درآورد. محتوای این کتاب در واقع در جهت اثبات قائمیت و به تعبیر دیگر، مهدویت علیمحمد شیرازی است؛ شخصی که خود ادعاهای متعددی از جمله پیامبری و الوهیت داشت. رهبران و سران بهائیت به این نتیجه رسیدند که برای طرح ادعای اصلی خود، ناچارند به اسلام پایان دهند. در حالی که در اسلام، اعتقاد به مهدی موعود(عج) جایگاه محوری دارد و همه مسلمانان، بهویژه شیعیان، منتظر ظهور او بهعنوان منجی بشریت هستند.
بهائیت، به دلیل ادعاهایی که در آینده قصد طرح آن را داشت، این باور را مانعی جدی تلقی میکرد. از همین رو، کتاب «ایقان» و نوشتههای مشابهی تدوین شد تا چنین القا شود که علیمحمد شیرازی ـ که خود مدعی پیامبری و الوهیت بود ـ همان مهدی موعود مسلمانان بوده که ظهور کرده، اما علما در برابرش ایستادند و در نهایت کشته شد. سپس این ادعا مطرح گردید که با کشتهشدن او، پرونده اسلام نیز همانند یهودیت، مسیحیت، زرتشت و دیگر ادیان گذشته، با رفتن منجیشان بسته و مختومه شده است.
با پایان یافتن جریان علیمحمد شیرازی، حسینعلی نوری باقی میماند و ادعای جدیدی را مطرح میکند. به تعبیر خود بهائیان، او در اردیبهشتماه و در عیدی که آن را «عید رضوان» مینامند، در شهر بغداد و ابتدا برای نزدیکان و اطرافیانش، ادعای پیامبری خود را بیان میکند و آیین بهائیت را پایهگذاری مینماید. حسینعلی نوری که بعدها با عنوان «بهاءالله» شناخته شد، بهدلیل اقداماتی که در بغداد صورت گرفت، توسط حکومت عثمانی تبعید میشود؛ ابتدا به ادرنه و سپس از ادرنه به منطقه فلسطین، که در آن زمان هنوز تحت اشغال رژیم صهیونیستی قرار نداشت. در نهایت، این گروه از ادرنه به فلسطین منتقل شدند.
حسینعلی نوری تا پایان عمر خود در همان منطقه اقامت داشت و پس از وفاتش، قبر او بهعنوان قبله بهائیان معرفی شد؛ بهگونهای که تا امروز نیز قبر حسینعلی نوری قبله بهائیان محسوب میشود.
پس از حسینعلی نوری، فرزندش عباس افندی بهعنوان جانشین او معرفی شد و خود را «عبدالبهاء» نامید. پس از عبدالبهاء، نوه دختری او، فردی به نام شوقی افندی، رهبری فرقه بهائیت را بر عهده گرفت. نکته قابل توجه این است که حسینعلی نوری و عباس افندی پیشبینی کرده بودند که همانگونه که در ادیان گذشته دوازده نفر بهعنوان نقیب، خلیفه یا وصی پیامبران حضور داشتهاند ـ چنانکه نمونه آن را در اسلام و مسیحیت مشاهده میکنیم ـ در آیین بهائیت نیز چنین ساختاری وجود خواهد داشت. با این تفاوت که به زعم آنان، بهائیت آیینی کاملتر و جامعتر است و به همین دلیل، به جای دوازده نفر، بیستوچهار نفر در این جایگاه ظهور خواهند کرد؛ به تعبیری، همانگونه که در اسلام دوازده امام وجود دارد، در بهائیت قرار بود بیستوچهار امام یا رهبر معنوی ظهور کنند.
با این حال، شوقی افندی که بهعنوان نخستین فرد در این سلسله معرفی شده بود، بهدلیل مشکلاتی که داشت، نتوانست نسلی از خود بر جای بگذارد و در نتیجه، هم نخستین و هم آخرین فرد این سلسله شد. به این ترتیب، پیشبینیای که با هدف شبیهسازی بهائیت با ادیان الهی مطرح شده بود، تحقق نیافت. پس از درگذشت شوقی افندی و با فاصلهای زمانی کوتاه، مدیریت و رهبری بهائیت به نهادی به نام «بیتالعدل» منتقل شد؛ نهادی که امروزه در فلسطین اشغالی و در سرزمینهای تحت حاکمیت اسرائیل قرار دارد و از آنجا اداره و هدایت بهائیان سراسر جهان را بر عهده دارد.
ایکنا - سطح تأثیرگذاری بهائیت در حوزههای فرهنگی، امنیتی و اقتصادی را چگونه ارزیابی میکنید و عوامل مؤثر بر این تأثیرگذاری کدامند؟
بهائیها از نظر جمعیتی، در مقیاس جهانی، گروه نسبتاً کمتعدادی به شمار میآیند. بر اساس آمارهایی که خود آنان بهطور رسمی اعلام میکنند ـ و این ارقام سالهاست بدون تغییر باقی مانده و همین مسئله محل تأمل و پرسش است ـ جمعیت بهائیان در جهان حدود ۷ تا ۸ میلیون نفر عنوان میشود. با این حال، به نظر میرسد در اعلام این آمار اغراق صورت گرفته باشد. برای نمونه، در کشور عزیزمان ایران نیز بهائیان مدعی جمعیتی در حدود ۳۰۰ هزار نفر هستند، در حالی که شواهد موجود نشان میدهد تعداد واقعی آنان بهمراتب کمتر از این رقم است.
در همین زمینه، اخیراً پژوهش مختصری انجام دادم که نتایج آن در برخی رسانهها نیز منتشر شد. بررسی فضای مجازی بهائیان، از جمله کانالها و سایتهای اصلی و مادر آنها، نشان میدهد که میزان مخاطبان آنها حتی به چند هزار نفر هم نمیرسد. این در حالی است که اگر تشکیلاتی واقعاً مدعی جمعیتی بین ۷ تا ۸ میلیون نفر باشد، انتظار میرود بازتاب آن در فضای مجازی بهمراتب گستردهتر باشد. حتی بزرگترین و رسمیترین کانال بهائیان، که معمولاً از حمایت ویژه آنها برخوردار است، کمتر از ۲۰ هزار دنبالکننده دارد. این شواهد نشان میدهد که رقم اعلامشده ۷ تا ۸ میلیون نفر نمیتواند با واقعیت تطابق داشته باشد، بهویژه آنکه این عدد سالهاست بدون تغییر باقی مانده است.
با این حال، نکته قابل توجه، سطح تأثیرگذاری بهائیان است. بر اساس برخی آمارها، پس از مسیحیت که جمعیتی میلیاردی دارد، بهائیان از نظر پراکندگی جغرافیایی در رتبه دوم قرار میگیرند؛ به این معنا که در نقاط مختلف جهان حضور دارند. این مسئله با فلسفه وجودی آیین بهائیت و رویکرد آنها به تأثیرگذاری مرتبط است. یکی از مهمترین عرصههای تأثیرگذاری آنان، حوزه فرهنگ است. فرهنگ عمومی جامعه برای ما اهمیت بالایی دارد، اما متأسفانه مشاهده میشود که بهائیان با ابزارهای مختلف وارد این حوزه میشوند و به القای شبهات میپردازند.
در برخی کشورهای دیگر نیز بهائیان فعالیتهایی دارند، اما هدف آنها در آن کشورها، بهویژه از نظر تأثیرگذاری فرهنگی، به شکلی که در جوامع اسلامی و بهخصوص در کشور ما مشاهده میشود، نبوده و نیست. در آن کشورها معمولاً اقداماتی با عنوان فعالیتهای بشردوستانه انجام میدهند که در ظاهر، خروجی آن در رسانهها و خبرگزاریهای وابسته به خودشان منعکس میشود. اما در کشور ما، تمرکز آنها غالباً بر فرهنگ ایرانی ـ اسلامی است. از این رو، نمیتوان گفت که بهائیان صرفاً در برابر بُعد اسلامی جامعه ما موضع گرفتهاند؛ بلکه حتی نسبت به مؤلفههای ملیگرایانه و تعلق به وطن نیز مواضعی انتقادی و مخالف دارند.
یکی از تعالیمی که در آیین بهائی بسیار بر آن تأکید میشود و جزو تعالیم دوازدهگانه آنان به شمار میآید، «ترک تعصبات» است؛ به این معنا که فرد نباید هیچگونه تعصبی داشته باشد. رهبر دوم بهائیان، عباس افندی (عبدالبهاء)، در توضیح این اصل بیان میکند که ترک تعصب شامل چه مواردی میشود. یکی از این موارد، ترک تعصب دینی است؛ به این معنا که فرد خود به تحلیل برسد و به نتیجهگیری شخصی دست یابد. این در حالی است که خود بهائیان در عمل، در این زمینه رفتار متناقضی دارند و تعصبات فراوانی از خود نشان میدهند. یکی دیگر از مصادیقی که عباس افندی ذیل اصل ترک تعصب مطرح میکند، ترک تعصب نسبت به وطن است.
این در حالی است که در آموزههای دینی اسلام، حب وطن جایگاه ویژهای دارد. در تاریخ کشور عزیزمان ایران نیز مشاهده میکنیم که علما و بزرگان دینی، که نماد دینداری بودهاند، همواره پای اسلام و کشور ایستادهاند. با وجود آنکه در دورههایی، حکومتها در اختیار سلسلههایی مانند پهلوی، قاجار، صفویه و دیگران بوده است، علما همواره دغدغه دین و کشور را توأمان داشتهاند. این رویکرد، نوعی ملیگرایی آگاهانه و مسئولانه بوده است؛ نه ملیگرایی افراطی و ایدئولوژیک که امروزه در قالب ناسیونالیسم افراطی و جریانهای مشابه مشاهده میشود، بلکه ملیگراییای که از سر دغدغه واقعی نسبت به دین، مردم و سرزمین شکل گرفته است.
در دوره قاجار، هرگاه برخی از شاهان اقدام به انعقاد قراردادهایی میکردند که برخلاف منافع ملی و روح ملیگرایی بود، علما بهصراحت وارد میدان میشدند و در برابر این قراردادها ایستادگی و مخالفت میکردند. در دوران پهلوی نیز، چه در دوره پهلوی اول و چه پهلوی دوم، میزان بیتوجهی به منافع ملی و خیانت نسبت به کشور و مردم به حدی بود که حتی در برخی اسناد رسمی مشاهده میکنیم سازمان ساواک نیز نسبت به عملکرد بهائیان معترض بوده است. اسناد متعددی از ساواک وجود دارد که در آنها به صراحت مطرح شده چرا بهائیان چنین رفتارهایی دارند و چرا اقدامات آنان حتی برای دستگاه امنیتی رژیم پهلوی نیز قابل پذیرش نبوده است.
بر همین اساس، در حوزه فرهنگی ـ چه در بُعد اسلامی آن و چه در بُعد ملیگرایی و تعلق به وطن ـ بهائیان در مسیری قرار گرفتهاند که نتیجه آن، آسیب زدن به کشور و مردم ماست. بخشی از این فعالیتها در قالب القای شبهات فرهنگی صورت میگیرد؛ شبهاتی که گاه علیه مذهب رسمی کشور، گاه علیه دین رسمی، و حتی علیه سایر ادیان مطرح میشود.
در حوزه تأثیرگذاریهای امنیتی نیز وضعیت به همین شکل است. این مسئله محدود به کشور عزیزمان ایران نیست؛ چراکه گاهی چنین تصور میشود که بهائیانتنها در جمهوری اسلامی با چالش مواجه هستند، در حالی که این جریان حتی در دوره حکومتهای پیشین نیز مسئلهساز بوده و چالشهایی را ایجاد میکرده است. نکته جالب آنجاست که محدودترین شرایط و بیشترین محدودیتها برای بهائیان، در میان کشورهای مختلف جهان، مربوط به حضور آنان در دولت غاصب اسرائیل است؛ یعنی همان کشوری که اماکن موسوم به مقدس بهائیان در آن قرار دارد.
با وجود حمایت دوطرفهای که میان رژیم صهیونیستی و تشکیلات بهائیت وجود دارد ـ حمایتی که حتی برخی از سران بهائی، از جمله روحیه مکسول همسر شوقی افندی، به آن تصریح کرده و گفته بود «سرنوشت ما و اسرائیل همچون حلقههای یک زنجیر به هم پیوسته است» ـ در همین کشور، بهائیان با شدیدترین محدودیتها مواجهاند. با این حال، این واقعیت در فضای رسانهای بازتابی ندارد و آنچه عمدتاً در رسانههای وابسته به آنان مطرح میشود، بزرگنمایی محدودیتهای اندکی است که گاه در ایران برای آنها اعمال شده است؛ محدودیتهایی که هر یک، دلایل و مستندات مشخص و متعددی دارد.

در بسیاری از کشورهای منطقه، بهویژه در حاشیه خلیج فارس، از جمله یمن، عمان، بحرین و همچنین مصر، برخوردهای جدی و بعضاً سختگیرانهای با بهائیان صورت گرفته و همچنان ادامه دارد. با بررسی پروندههای موجود در این کشورها، مشاهده میشود که در موارد متعددی، بهائیان با عناوینی همچون جاسوسی یا انجام فعالیتهای تبلیغی برخلاف قوانین رسمی آن کشورها تحت پیگرد قرار گرفتهاند.
در جمهوری اسلامی ایران نیز رویکرد کلی به همین صورت است. نکته مهم اینجاست که در ایران، صرف اعتقاد به تفکر بهائیت از منظر امنیتی با برخورد مواجه نمیشود. اگر فردی بخواهد حسینعلی نوری را بپرستد یا به او اعتقاد داشته باشد، تا زمانی که اقدامی برخلاف امنیت کشور انجام ندهد، با او برخوردی صورت نمیگیرد. اما هرگاه فردی ـ فارغ از عقیده و مذهبش ـ دست به اقدامی بزند که امنیت کشور را به خطر بیندازد یا قانون را نقض کند، طبیعتاً با او برخورد قانونی خواهد شد.
برای مثال، در یکی از موارد، فرزند یکی از سران بهائیت بهدلیل قاچاق عینک بازداشت شد. این برخورد کاملاً در چارچوب قانون و مشابه برخورد با هر فرد دیگری بود که مرتکب قاچاق یا تخلف قانونی شود. با این حال، بلافاصله کانالها و سایتهای خبری وابسته به بهائیت و حامیان این جریان، این موضوع را بهگونهای بازتاب دادند که گویا برخورد صورتگرفته صرفاً به دلیل بهائیبودن او بوده است؛ در حالی که چنین ادعایی اساساً نادرست است. در جمهوری اسلامی ایران، اگر یک فرد شیعه یا مسلمان نیز مرتکب قاچاق یا هر عمل غیرقانونی دیگری شود، بدون تردید با او برخورد خواهد شد.
با این وجود، در فضای رسانهای وابسته به بهائیان، معمولاً اینگونه القا میشود که هرگونه برخورد قانونی با آنان، صرفاً به دلیل اعتقاداتشان صورت گرفته است؛ در حالی که واقعیت، مربوط به جرایم و تخلفاتی است که انجام دادهاند. این الگو در سایر کشورها نیز مشاهده میشود. جالب آنکه تنها جایی که واقعاً برخوردها صرفاً به دلیل بهائی بودن افراد انجام میشود، رژیم صهیونیستی است؛ با وجود آنکه تشکیلات بهائیت همواره از حمایت این رژیم برخوردار بوده است.
در حوزه اقتصاد نیز، بهویژه در سالهای اخیر، نمونههای قابل توجهی از نقشآفرینی بهائیان مشاهده شده است. اگر بخواهم به یک نمونه عینی اشاره کنم، میتوان به بحرانهای مرتبط با بازار طلا در چند سال گذشته پرداخت. در این میان، یکی از معروفترین سایتهایی که در حوزه قیمتگذاری و اعلام نرخ طلا فعالیت میکرد و عملاً بر بازار اثرگذار بود، پس از شناسایی و برخورد قانونی، مشخص شد که گرداننده آن فردی بهائی بوده است؛ فردی که با ایجاد تنش در بازار طلا، تبعات اقتصادی قابل توجهی برای بازار کشور بهوجود آورده بود.
از سوی دیگر، اخیراً خبری منتشر شد مبنی بر احتکار دارو در حدود ۷۰ انبار، که این اقدام نیز به همان خانوادهای نسبت داده شد که پیشتر در موضوع قاچاق عینک با آنها برخورد قانونی صورت گرفته بود. در نهایت، پس از پیگیریها مشخص شد که این افراد از چهرههای شاخص و سران تشکیلات بهائیت در کشور بودهاند و با آنها برخورد قانونی انجام شد.
اگر نگاهی تاریخی به این مسئله داشته باشیم، در طول تاریخ معاصر کشور نیز نمونههای متعددی از حضور و نفوذ بهائیان در حوزه اقتصاد مشاهده میشود. افرادی مانند هژبر یزدانی، ثابت پاسال و عبدالکریم ایادی از جمله چهرههایی هستند که عملکرد آنها در دورههای مختلف، این ذهنیت را در جامعه ایران تقویت کرده است که بهائیان حتی در عرصه اقتصادی نیز به منافع ملی کشور آسیب زدهاند.
در همین زمینه، اسنادی وجود دارد که نشان میدهد برخی از مدیران و مسئولان دوره پهلوی نیز از میزان نفوذ عبدالکریم ایادی ـ پزشک مخصوص محمدرضا شاه و از وابستگان بهائیت ـ دچار شگفتی شده بودند. به نقل از حسین فردوست آمده است که «من نمیدانم کشور ایران را محمدرضا اداره میکرد یا ایادی؟» این جمله نشاندهنده میزان نفوذ و قدرت او در ساختار حکومتی آن دوره است.
نکته قابل توجه آن است که عبدالکریم ایادی فرزندی نداشت، اما بنا به نقل برخی از دولتمردان بهائی، این سؤال مطرح بوده که او این حجم گسترده از زمینها و املاک را در نقاط مختلف کشور با چه هدفی خریداری و تصاحب میکرده است. تحلیل خود آنها این بود که ایادی قصد داشته پس از مرگش، این املاک و داراییها را در اختیار تشکیلات بهائیت و جامعه بهائی قرار دهد.
ایکنا- لطفاً در خصوص شیوهها و روشهای تبلیغاتی بهائیت در جوامع مختلف توضیح دهید و نحوه تأثیرگذاری آنها را تشریح کنید.
بهائیت، همانگونه که اشاره شد، خود را یک دین جدید معرفی میکند؛ در حالیکه ما اساساً قائل به دینبودن بهائیت نیستیم، هرچند پیروان آن بر این ادعا اصرار دارند. دینبودن، لوازم و شاخصهایی دارد که بهائیت فاقد آنهاست. از زمان ظهور حسینعلی نوری (بهاءالله) تا اواسط دوره عباس افندی ـ عبدالبهاء ـ روند فکری بهائیت و مجموعه تعالیمی که مطرح میکردند، تا حدی شباهتهایی ظاهری با ادیان داشت، هرچند از همان ابتدا با تناقضات متعدد همراه بود. قرآن کریم نیز بر همین نکته تأکید دارد که هر آنچه از غیر خدا صادر شود، در آن اختلافات و ناسازگاریهای فراوان دیده میشود؛ و از آنجا که این آموزهها منشأ الهی نداشتند، طبیعی است که سرشار از تناقض باشند.
از اواسط دوره عباس افندی، شاهد یک تغییر رویکرد جدی در بهائیت هستیم؛ تغییری که در دوره شوقی افندی بهصورت آشکار و پررنگ بروز پیدا میکند. این تغییر، در واقع گذار از ادعای یک دین به سمت شکلگیری یک سازمان و تشکیلات منسجم است. در زمان شوقی افندی، بهائیت صاحب نظم اداری مشخص میشود، ارکان تشکیلاتی آن تعریف میگردد و ساختار مدیریتی منظمی برای آن طراحی میشود. پس از دورهای کوتاه که اداره امور بهائیت در اختیار ایادیان امرالله قرار میگیرد، در نهایت تشکیلات «بیتالعدل» شکل میگیرد و بهائیت بهطور کامل به یک سازمان تشکیلاتی تبدیل میشود.
بر همین اساس، اگر امروز از بهائیت بهعنوان یک «دین» یاد کنیم، سخن نادرستی گفتهایم؛ چراکه آنچه اکنون با آن مواجه هستیم، نه یک دین به معنای واقعی کلمه، بلکه یک ساختار سازمانی و فرقهای است. این واقعیت را حتی میتوان در پیامها، بیانیهها و متون صادرشده از سوی خود بهائیت نیز مشاهده کرد؛ جایی که بهکرات از مفاهیمی مانند «زیست سازمانی»، «زیست تشکیلاتی» و «زیست فرقهای» سخن گفته میشود؛ مفاهیمی که بیش از آنکه با ماهیت دین سازگار باشند، نشاندهنده یک نظام تشکیلاتی و سازمانمحور هستند.
تشکیلات بهائیت، رأس این هرم و سازمان، که همان «بیتالعدل» است، در اسرائیل مستقر است. این تشکیلات در هر قاره مشاوران قارهای دارد و در هر کشور، محافل ملی فعالیت میکنند. در کشور عزیزمان، محفل ملی بهائیان به دلیل جرایمی مانند جاسوسی و سایر تخلفات قانونی، با ضربه مواجه شد و در حال حاضر، در ظاهر، این محافل متلاشی به نظر میرسند. هرچند اوایل دهه ۶۰ بهائیان نامهای صادر کردند و مدعی شدند که در ایران تشکیلات ندارند، اما عملاً به آن تعهد عمل نکردند.
در هر منطقه، این تشکیلات محافل منطقهای و محلی دارند و همه دستورات اجرایی بهائیان از رأس هرم به پایین صادر میشود. از سوی دیگر، یکی از تکالیف واجب بهائیان ـ مشابه نماز در میان مسلمانان ـ رصد منطقهای است. این رصد از طریق جلساتی که هر ۱۹ روز یک بار برگزار میشود، انجام میگیرد و گزارش آن از پایین به بالا ارسال میشود، در حالی که دستورات از بالا به پایین میآید. بدین ترتیب، بهائیان در هر منطقه و هر مجموعهای که فعالیت دارند، موظف به انجام این رصدها و تهیه گزارشها هستند.
وظیفه اصلی بهائیان تبلیغ است؛ چه در زمان حسینعلی نوری (بهاءالله) و چه پس از آن. خود حسینعلی نوری بر این نکته تأکید میکرد که «نصرت من و یاری من به تبلیغ است»، یعنی رسالت و قدرت او در گرو فعالیت تبلیغی و گسترش آموزههای بهائیت بود.
بهائیان به زعم خودشان ۱۲ تعلیم بهعنوان اصول دین جدید خود معرفی کردهاند. من در اینجا به چند نمونه گزینشی اشاره میکنم. یکی از مهمترین این تعالیم که بهنوعی به ابزاری برای جذب دیگران تبدیل شده، بحث «تحری حقیقت» یا همان آزاداندیشی است. این مفهوم به بهائیان امکان میدهد مخاطبان ناآگاه و کسانی که پایههای اعتقادی محکمی ندارند، به سوی خود جذب کنند. آنها این شبهه را ایجاد میکنند که «لا اکراه فی الدین»؛ یعنی در دین اجبار نیست، و سپس میگویند: «پس بیایید آزاداندیشانه به دین نگاه کنید و ما دین عقلانیت را ارائه میدهیم».
در حالی که اسلام نیز بر عقلانیت تأکید دارد و در کتب روایی و آیات قرآن، جایگاه ویژهای برای عقل در نظر گرفته شده است. قریب به ۷۰ بار واژه عقل و مشتقات آن در قرآن آمده و خداوند انسانها را به تعقل و تأمل دعوت کرده است تا بدانند چرا مسلمان هستند و به چه اصول و فروعی اعتقاد دارند.
اما در عمل، بهائیان خود به این اصل پایبند نیستند. بهعنوان نمونه، اگر فردی از بهائیت جدا شود یا بخواهد از این جریان فاصله بگیرد، با شدیدترین فشارهای تشکیلاتی مواجه میشود. مواردی وجود دارد که فردی ـ حتی مادر خانواده ـ تصمیم به خروج از بهائیت میگیرد و تشکیلات به حدی بر او فشار وارد میکند که فرزندانش از او گرفته میشوند.
در بهائیت، مفهومی به نام «طرد» وجود دارد که به دو صورت روحانی و اداری اعمال میشود. هر کسی که از بهائیت جدا شود یا حتی سوالی داشته باشد و بر پاسخ آن اصرار کند، توسط تشکیلات طرد میشود. در نتیجه، حتی پدر، مادر یا نزدیکان او حق سلام کردن به فرد مطرود را ندارند؛ و طبق حکم تشکیلات، اگر کسی به فرد مطرود سلام کند، خود نیز شامل طرد خواهد شد.
بهاین ترتیب، «تحری حقیقت» که در تبلیغات بهائیان و در فعالیتهایشان به عنوان ابزار اصلی تبلیغ مطرح میشود، در واقع برای خودشان اعمال نمیشود. بسیاری از بهائیان نیز اعتراف کردهاند که به دلیل ترس از فشارهای تشکیلات، قادر به جدا شدن از این جریان نیستند.
اگر واقعاً مبلغین بهائی به اصل «تحری حقیقت» پایبند بودند، باید ابتدا ترس و فشار را از همکیشان خود برمیداشتند و فضای آزاداندیشی را در داخل تشکیلات خود فراهم میکردند.
یکی از ابزارها و شعارهای تبلیغی دیگر بهائیان، «وحدت عالم انسانی» است. آنها با افرادی که مورد ظلم قرار گرفتهاند صحبت میکنند و این شعار را مطرح میسازند. در برخی کشورهای آفریقایی، این موضوع از طرف بهائیان بسیار مورد تأکید است، زیرا مردم این کشورها غالباً در معرض ظلم مستکبران قرار دارند و شعار «وحدت انسانی» بهانهای برای جذب آنها میشود.
شعار دیگری که بهائیان بهطور گسترده تبلیغ میکنند، «حقوق زنان و مردان» است. آنها مدعی هستند که به تساوی کامل میان حقوق زن و مرد معتقدند. این ادعا از نظر عقل و تجربه منطقی نیست، زیرا زن و مرد نیازها و وظایف متفاوتی دارند و بر اساس آن نیازها باید پاسخهای مناسب به هر فرد داده شود. حسینعلی نوری نیز در آموزههای خود بر تساوی کامل تأکید کرده، اما در عمل، امکان تحقق چنین برابری کامل و بیتفاوت نسبت به تفاوتهای طبیعی انسانها وجود ندارد.
اگر به ساختار تشکیلات خودشان نگاه کنیم، تناقضها آشکارتر میشود. رأس هرم سازمان بهائیت، یعنی بیتالعدل، متشکل از ۹ نفر است و هیچ زنی اجازه حضور در این جمع ۹ نفره را ندارد. علاوه بر این، در مسائل حقوقی مانند ارث، طبق کتاب اقدسی که به زعم بهائیان کتاب آسمانی حسینعلی نوری است، بین مردان و زنان تفاوت قائل شدهاند. حتی در مهریه نیز بین شهر و روستا تفاوتهایی وجود دارد.
این موارد نشان میدهد که بسیاری از شعارهای تبلیغی بهائیان، هرچند ظاهر جذابی دارد، در عمل محتوای درست و پایبندی واقعی ندارد و خود آنها نیز به این اصول عمل نمیکنند.
نکته دیگری که بهائیان در فضای امروزی مطرح میکنند، مسئله تطابق دین با علم است. آنها میگویند دین باید مطابق با علم باشد و برخی از ادیان را مثال میزنند که بهزعم آنها با علم تطابق ندارند. در حالی که دیدگاه صحیح این است که دینداری باید با عقل مطابق باشد، نه علم. دلیل این امر آن است که علم نسبی است؛ یعنی یک روز دانشمندان به نتیجهای میرسند و مدتی بعد به نتیجهای دیگر، اما حکم عقل ثابت و مستقل از تغییرات علمی است.
اخیراً مشاهده شده که بهائیان به جای تطابق دین با علم، از عبارت «تطابق با علم و عقل» استفاده میکنند، گویا قصد دارند عقل را جایگزین علم کنند تا اشکالات خود را برطرف نمایند. این نوع بیان برای جوانانی که بستر فکری و اعتقادیشان با دلیل شکل نگرفته و باورهای خود را با دلیل نپذیرفتهاند، میتواند جذاب باشد.
این افراد برای القای چنین مطالبی از بسترهای مختلف استفاده میکنند؛ از جمله شبکههای ماهوارهای، سایتها و کانالها. برخی از شبکههای ماهوارهای آنها در ظاهر برنامههای فیلم و سریال پخش میکنند و یا تنشها و اغتشاشات داخلی کشور را پوشش میدهند. اما باید توجه داشت که هدف واقعی آنها دلسوزی برای مردم نیست؛ بلکه مأموریت و پروژه آنها همین است.
بهائیت از زمان بابیت تاکنون به دنبال تشکیل حکومت بوده و تمرکز ویژهای بر ایران دارد. هدف آنها همواره این بوده که حکومتهای داخل ایران را ناکارآمد جلوه دهند؛ چه در دوران قاجار، چه پهلوی و چه جمهوری اسلامی. در دوران پهلوی نیز بهائیان در جایگاههای مختلف حضور داشتند؛ بهطور مثال، در عصر هویدا نزدیک به ۱۵۰ نفر از مدیران میانی و عالی کشور بهائی بودند. آنها تلاش میکردند که حکومت را تحت کنترل خود درآورند و نمونه بارز آن عبدالکریم ایادی بود؛ کسی که به ظاهر پزشک شاه بود، اما در کنار شاه نقش مؤثری در اداره کشور داشت و به دنبال ایجاد حکومت مستقل برای بهائیت بود.
جالب است که در سالهای اخیر دیده شده برخی بهائیان از طریق کانالهای مرتبط با یوگا، ورزش و مدیتیشن وارد میشوند و بر مخاطبان خود تأثیرگذاری میکنند. حتی در حوزه گیاهخواری نیز نمونههایی وجود دارد؛ بهعنوان مثال، فردی با ظاهری خاص که برای خود طراحی کرده، افراد را جذب میکند و سپس آنها را به دیگر بهائیان متصل میسازد. این روش باعث میشود جوانانی که صرفاً قصد داشتهاند سبک تغذیه خود را به سمت گیاهخواری سوق دهند، تحت تأثیر این افراد قرار گرفته و به تدریج به سمت تفکرات و آموزههای بهائیت هدایت شوند.
ایکنا - خاتمیت بهعنوان یکی از مهمترین ابزارهای تبلیغاتی بهائیان در میان جوامع، بهویژه مسلمانان، مطرح شده است. لطفاً در این مورد توضیح دهید و نحوه استفاده آنها از این ابزار را تشریح کنید.
در همان گفتمان «تحری حقیقت» که بهائیان مطرح میکنند، یکی از مهمترین شبهاتی که در جوامع اسلامی مطرح میشود، بحث خاتمیت پیامبر اسلام است. بهائیان منکر خاتمیت هستند و ادعا میکنند که دین آنها دین جدیدی است و خداوند در کنار یهود، مسیحیت و اسلام، بهائیت را نیز برای سعادت بشر فرستاده است. آنها برای اثبات خود، ناچار به انکار خاتمیت پیامبر اسلام هستند؛ در حالی که در قرآن کریم، سوره احزاب، خداوند به صراحت میفرماید پیامبر اسلام خاتم انبیاء است.
بهائیان ادعا میکنند که آنها ادیان گذشته را قبول دارند، اما زمان آن ادیان گذشته است. به تعبیر آنها، همانطور که مسلمانان مسیحیت و یهودیت را قبول دارند اما زمان آنها را پایانیافته میدانند، آنها نیز چنین نگاهی نسبت به اسلام دارند.
در بحث خاتمیت، پیامبر بهائیان مدعی هستند که آیه قرآن «مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَد مِّن رِّجَالِكُم وَلَكِن رَّسُولَ ٱللَّهِ وَخَاتَمَ ٱلنَّبِيِّـنَ وَكَانَ ٱللَّهُ بِكُلِّ شَيءٍ عَلِيما» را به اشتباه تفسیر میکنند. آنها میگویند «خاتم» به معنای انگشتر است و چون در گذشته عرب به انگشتر «خاتم» میگفتند، این آیه هم به معنای زینت و زیور است. در حالی که معنای واقعی آیه این است که پیامبر اسلام(ص) پدر شما نیست، بلکه رسول خدا و خاتم انبیاست؛ یعنی زینت سلسله انبیاست و خداوند او را نگین انبیا قرار داده است.
در پاسخ به این شبهه باید گفت که در ادبیات عرب و علم لغت، هر واژه معنای مشخص و حقیقی خود را دارد. وقتی واژه «ختم» و مشتق آن «خاتم» را در متون عربی قرون اولیه اسلام بررسی میکنیم، روشن میشود که این واژه همیشه به معنای «پایاندهنده» یا «تمامکننده» به کار رفته است. معنای اصلی آن پایان دادن بوده است.
علت اینکه به انگشتر نیز «خاتم» گفته میشده، به کارکرد آن مربوط است؛ در گذشته افراد نقشهایی را روی انگشترهای خود حک میکردند و آن مهر را برای ممهور کردن نامهها یا اسناد مهم استفاده میکردند. این مهر نشاندهنده پایان متن یا پایان نامه بود. امروزه انگشترها عمدتاً جنبه زینتی پیدا کردهاند، اما در اصل «خاتم» همان ابزار پایان دادن به نوشتهها و اسناد بوده است.
خداوند قرآن را بر اساس زبان و فرهنگ قوم عرب نازل فرموده است و آیات قرآن در همان فضای فرهنگی و زبانی، به ویژه در زمان پیامبر، برای مردم قابل فهم و معجزهآسا بوده است. در این زمینه، خداوند میفرماید که پیامبر اسلام(ص) خاتم انبیاء است؛ یعنی پایاندهنده سلسله پیامبران و این معنا با لغت عرب و کاربرد آن در آن دوران کاملاً تطابق دارد.
در مجموع، آنچه بهائیها مطرح میکنند، ناشی از تمایلات نفسانی رهبران اولیه آنهاست. این رهبران میخواستند خود را در مقام خدا و پیامبر جلوه دهند و پیروانشان آنها را محل پرستش و عبادت قرار دهند. به مرور زمان، بهائیت به ابزاری برای مستکبران و قدرتهای جهانی تبدیل شد تا اهداف استعماری خود را پیش ببرند.
بهعنوان نمونه، آقای عباس افندی پس از آنکه منطقه فلسطین تحت کنترل بریتانیا قرار گرفت، به واسطه جاسوسیهایی که نسبت به حکومت عثمانی انجام داده بود و تأثیرش بر فروپاشی حکومت عثمانی، از طرف بریتانیا نشان شوالیه دریافت کرد. اقدامات او باعث شد منطقه فلسطین از کنترل مسلمانان خارج شود و در نهایت، دولت اسرائیل در آنجا تأسیس شود. به گفته خانم روحی مکسول، سرنوشت بهائیان و صهیونیستها به گونهای با هم پیوند خورده است که میتوان آن را همچون حلقههای یک زنجیر دانست.
انتهای پیام