به گزارش ایکنا، شهدای دوران دفاع مقدس، همگی عاملان به آموزههای قرآن بوده و سیره اهل بیت(ع) به ویژه سالار شهیدان اباعبدالله الحسین(ع) را سرلوحه طریق جاوید خود قرار داده بودند، اما در صف اول این مبارزات، قاریان خوشخوان و حافظان آیات قرآن کریم نیز حضور داشتند که نه تنها جسم خود را در خدمت به وطن وقف کرده بودند، بلکه با صدای خود نیز روحی دیگر به رزمندگان میبخشیدند.
در روز پنجشنبه یاد میکنیم از شهید مجتبی محمدی دارانی ...
شهید مجتبی محمدی دارانی در سومین روز از شهریور سال 1344 در تهران دیده به جهان گشود. دوران تحصیل را در تهران گذراند و همواره جز شاگردان ممتاز کلاس بود. در دوران مبارزات انقلاب در تظاهرات شرکت میکرد و همچون سدی در مقابل گروهکهای ضدانقلاب در دبیرستان بود. پس از کسب دیپلم از دبیرستان سحاب، یک سال تا خدمت سربازی مهلت داشت. در این مدت به استخدام آموزشوپرورش درآمد و در قسمت امور تربیتی و تدریس قرآن شروع به کار شد.
فعالیت ایشان در مدرسه میثم، واقع در محله مجیدیه تهران بود. به کار خویش عشق میورزید و عاشقانه حتی روزهای تعطیل را به مدرسه میرفت و در مدرسه از بهترینها بود تا اینکه در مردادماه 1362 به عضویت سپاه پاسداران درآمد و در 18 بهمنماه 1362 به ندای رهبرش لبیک گفت و قدم در جبهههای نور علیه ظلمت نهاد.
مجتبی، همزمان نزد پدر نیز به کار مشغول شد. کار ساختمانی بر روی کوهی بود که بر اثر حادثهای، مجتبی، از ارتفاعی نسبتاً بلند سقوط میکند بهطوریکه همه تصور میکنند که او دیگر چشم از جهان فروبسته، اما ازآنجاییکه ایزدمنان سرنوشت بهتری را برای مجتبی مقدر کرده بود، سالم میماند.
کسب مقام برتر در مسابقات قرآن
مجتبی دارای صوتی دلنشین بود و در دوران دبیرستان در مسابقات قرآن، مقام اول را کسب کرد. در مجالس دعای کمیل و توسل شرکت و به عشق مولا و سرور خویش مداحی و نوحهسرایی میکرد. در کار خویش خیلی جدی بود و محال بود که مسئولیتی را قبول کند و آن را به درستی انجام ندهد.
از عاشقان و مشتاقان امام روحالله بود، یکی از آرزوهایش دیدار با امام(ره) بود که این سعادت نصیب ایشان نگشت. مجتبی محمدیدارانی در 11 اسفند سال 1362 در بزرگترین عملیات تاریخ هشت سال دفاع مقدس یعنی عملیات خیبر که در منطقه طلائیه و در جزایر مجنون شمالی و جنوبی برگزار شد، به درجه رفیع شهادت رسید.
پیکر مطهر معلم قرآن پاسدار شهید مجتبی محمدیدارانی پس از 13 سال دوری از وطن در محرم سال 1375 هجری شمسی به میهن اسلامی بازگشت.
برگهایی از وصیتنامه شهید
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ(انعام 79)
همانا که من روی به سوی آفریدگاری برگرداندم که آسمانها و زمین را یکتاپرست آفریده است و من از شرک ورزندگان نیستم.
اَللّهُمَّ عَرِّفْنی نَفْسَکَ، فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی نَفْسَکَ لَمْ اَعْرِفْ نَبِیَّکَ، اَللّهُمَّ عَرِّفْنی رَسُولَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعْرِفْ، حُجَّتَکَ، اَللّهُمَّ عَرِّفْنی حُجَّتَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دینی
به نام الله آفریننده تمامی مخلوقات
برحسب نظم و انسجام و ارتباط مشخص و به نام محمد(ص) آورنده و تکمیلکننده تکمیلترین و بنیادیترین دین در طول تمام تاریخ از آدم تا به آخر یعنی اسلام عزیز و به نام علی(ع) مظهر جوانمردی و اخلاص و کرم و نمونه و سنبل دین اسلام و به نام حسین(ع) سراینده بحق ندای آزادی و آزادمردی و به نام یگانه منجی عالم بشریت مهدی موعود(عج) روحی له الفداء و به نام نامی نائب برحقش حسین زمان دنبالهرو واقعی خط خونین شهدای کربلا خمینی روحالله در این لحظات حساس که اسلام عزیز از طرف ابر جنایتکاران اسلام در معرض خطر قرار گرفته است.
در زمانی که هر روز به بهانههای واهی و پوچ مظلومین و مستضعفین از طرف ابرقدرتها مورد هجوم قرار میگیرند و در زمانی که از یکسو روزانه صدها نفر از گرسنگی در معرض خطر مرگ قرار گرفته و از سوی دیگر شاهان و ظالمان برای انتخاب غذای مورد علاقه متوسل به استخاره میشوند و در زمانی که ظلم و استبداد بیداد میکند و ... ساکت نشستن جایز نیست و انتظار برای وقوع معجزهای جهت نابودی ظلم خیلی خام است.
آری! بایستی ساکت ننشست و باید به داد محرومان و مستضعفان و یاری اسلام عزیز شتافت. آیا زمانی که صدام کافر مردم مستضعف و بیپناه کشورمان را با موشکهای چند متری مورد حمله قرار میدهد و ما را هر روز تحت ظلم و استبداد خود قرار میدهد و دست به تهدیدهای گوناگون میزند، ساکت ماندن جایز است؟
مگر نه این است که ما خود را پیرو شهیدان کربلا و حسین بن علی(ع) میدانیم پس چرا سخن «لا أرَی المَوتَ إلّا السعادَة» او را نشنیده گرفته و تن به ظلم و جور دهیم.
من نیز با مختصر آگاهی که در این مورد داشتم و میخواستم باری از دوش انقلاب اسلامی برداشته باشم، راه خود را انتخاب کردم و امیدوارم خداوند نیز این تحفه ناقابل مرا به درگاهش بپذیرد و صدام کافر بداند که نه با محاصره اقتصادی و نه با حملات پیدرپی به شهرها و نه با تهدیدات مکرر خود و نه موشکهای چند متری خود و نه با کمک و یاری گرفتن از اربابان و دوستان خود نمیتواند ذرهای در روحیه و عزم راسخ ما خدشه وارد سازد.
این مسئله را هم نباید از نظر دور داشت که اسلام به ما احتیاجی ندارد و خداوند متعال به ما احتیاجی ندارد و اسلام هیچگاه بی یار و یاور نمیماند و این ما هستیم که محتاج خداوند و پیامبر اسلام(ص) هستیم، زیرا اگر بخواهیم در جهان آخرت عنایت بر ما شود باید با دستی پر در محضر عدالت حاضر شویم باید در راه خدا جهاد کنیم که به فرموده مولای متقیان «جهاد دری از درهای بهشت است که به روی بندگان خاص خدا باز میشود» و این کوچکترین کاری است که میتوانیم در این زمینه انجام دهیم و اگر خدا قبول کند در عوض اجر و مزد اخروی برای ما در نظر گیرد.
فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ (زلزله/7)
مادر عزیز و مهربانم که هیچگاه نتوانستم قدر زحمات شبانهروزیات را بدانم و میدانم اگر بخواهم در قیامت سرفراز باشم باید شما مرا تأیید کنید زیرا هیچگاه فرزند خوبی برای شما نبودم شما خیلی دوست داشتید که من به دانشگاه بروم ولی من موفق نشدم اما با سعی و کوشش فراوان در دانشگاه جبهه پذیرفته شدم و با توفیق خداوند متعال رتبه خوبی هم به دست آوردم امیدوارم همانقدر که از رفتن من به دانشگاه خوشحال میشدید، الان هم که فارغالتحصیل شدهام خوشحال باشید.
من از این بابت هم سرفرازم که پدری کاملاً در خط اسلام و انقلاب دارم و از زحمات شما با زبان قاصر و کلام ناقص نمیتوانم تشکر کنم انشاءالله که بعد از رفتن من بیشازپیش حافظ اسلام و انقلاب و قرآن باشید و با منافقین و مشرکین به صورتی قاطع برخورد کنید. خواهرانم که هر یک با حجاب و نجابت خود مایه افتخار من و خانواده هستید راهی همچون راه زینب(ص) در پیش گیرید و همیشه خود را برای مصیبتهای بزرگتر آماده سازید، زیرا نهال انقلاب اسلامی تشنه خون شهیدان است و وظیفه ما مسلمانان است که آن را سیراب سازیم.
عزیزانم سعی کنید در تربیت فرزندانتان دقت فراوان به خرج دهید از برادر کوچکم میخواهم مرا ببخشد که خیلی باعث ناراحتیاش میشدم و باز میخواهم که در پی درس و تعلیمات اسلامی باشد. عزیزانم همه شما سختی و مصیبت دیدهاید و انشاءالله در رفتن من نیز بردبار و صبور باشید که خداوند کسانی را که در برخورد با سختیها و مصائب بردبار هستند، بشارت میدهد.
وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ(بقره 155)
امیدوارم مرا حلال کنید و همیشه مصداق گویندگان «انالله و انا الیه راجعون» باشید.
دانشآموزان عزیز و برادران کوچک من بدانید که اهمیت درس خواندن و تعلیم کمتر از رفتن به جبهه و فعالیت در سنگر رزم با دشمنان دین و قرآن نیست زیرا با داشتن فرهنگی کاملاً اسلامی میتوانیم سد محکمی در برابر دشمنان اسلام برپا کنیم. عزیزانم به نماز(مخصوصاً جماعت) بیشتر اهمیت بدهید و با قرآن بیشتر آشنایی پیدا کنید و برای قرآن احترام خاصی قائل شوید زیرا که قرآن کتاب سعادت و دستور زندگی راستین و کتاب سیاست و هدایت است.
من طی این مدت درسهای زیادی از شما برادران کوچک فراگرفتم و از این بابت افتخار میکنم امیدوارم مرا حلال کرده و از من راضی باشید دوست دارم اگر جنازهام را نیافتید که هیچ ولی اگر جنازهام به دستتان رسید به پیروی از علامه مجلسی در ورقی از 40 نفر مسلمان با ایمان در مورد اینکه من شخص با ایمان و مسلمان بودهام، امضا بگیرید و در کفنم بگذارید این کار به برادر عزیزم، حسن گندمکار واگذار میکنم.
دفترچهای دارم به نام دفترچه هجرت که آن را به همراه چند عکس که در آلبوم خودم هست به دوستم محسن شعبانی بدهید تا به یادگار از من داشته باشد دفترچه دیگری به نام دفترچه شهادت دارم که به برادر و دوست عزیزم مجتبی خداداد بدهید تا اگر مایل بود از آن استفاده کند.
یک ماه نماز و روزه قضا دارم که یا برایم بخوانید یا بدهید تا شخص دیگری برایم بخواند. خواهر بزرگم! از من نواری خواسته بودید که از صدای خودم پر شده باشد این نوار بین نوارهای خودم است، امیدوارم از من راضی باشید، لباسهای ورزشی مرا به برادرم اکبر بدهید و به او و تمامی دوستان ورزشکارم از قول من بگویید که سعی کنند، ورزشهایشان هم برای خدا باشد و به عنوان مسئله مهمی در ذهنشان تداعی نشود، زیرا به قول معروف ورزش هدف نهایی ما نیست و هدف اصلی ما رسیدن به آرمانهای الهی و اسلامی است.
همیشه به یاد خدا باشید که خدا هم در عوض شما را یاری میکند.
دیگر عرضی ندارم جز اینکه دعا برای پیروزی اسلام و رهبر عزیز و رزمندگان اسلام را فراموش نکنید.
از همه شما التماس دعا دارم
میروم مادر که اینک کربلا میخواندم ******از دیار دور یار آشنا میخواندم
خداحافظ امام و رزمندگان
مجتبی محمدی دارانی
اندیمشک پادگان دوکوهه 30/11/1362»
انتهای پیام