
به گزارش ایکنا به نقل از الجزیره، از قرن شانزدهم میلادی قرآن کریم در آلمان مورد توجه قرار گرفت و طی قرنها پژوهشگران و
شرقشناسانی که به یادگیری زبان عربی روی آورده بودند و این کتاب مقدس را مورد تحقیق و پژوهش قرار داده بودند به آن اهتمام میورزیدند. اما از آغاز قرن هفدهم میلادی
ترجمههای قرآنی تحت تأثیر گرایشهای سیاسی و دینی قرار گرفت و فقط تعداد کمی از آنها با متن قرآن ارتباط صرفاً علمی برقرار میکردند.
کتابخانه آلمان ترجمههایی سطحی و به دور از معنویت قرآن را در خود جای داده بود مانند ترجمه دیوید فردریش مگرلین (1722م) و ترجمههای لودویک اولمن و فردریش روکرت که صنایع ادبی در آن غلبه داشت. پس از آن ترجمههایی روشمندتر مانند ترجمه ماکس هینینگ (1901م) و رودی باریت (1966م) انجام شد که بحث و جدل گستردهای درباره موضع آنها نسبت به اسلام ایجاد کرد. با این حال، تأثیرگذارترین اثر در مطالعات دانشگاهی غرب طی دهههای متمادی، کتاب «تاریخ قرآن» اثر تئودور نولدکه شرقشناس بود که به سنگ بنای پژوهشهای غربی تبدیل شد.
در مقابل، در دهههای اخیر شاهد بروز ترجمههای موضوعیتر بودهایم که برخی از مترجمان پس از بررسی طولانی مدت آیات قرآن به دین اسلام گرویدند و این مسئله در
ترجمههای آلمانی آنها نیز منعکس شد که جمعی بین دقت لغوی و تجربه عمیق درونی بود. از معروفترین این افراد زیگرید هونکه و
آنه ماری شیمل بودند.
در این زمینه، داستان دکتر آلفرد هوبر، عربشناس آلمانی شنیدنی است که تجربه شخصی منحصر به فردی داشت و از تحقیقات دانشگاهی خشک به فضای ایمان و نزدیکی به قرآن کریم روی آورد. داستان هوبر تنها سرگذشت یک دانشمند نیست بلکه سفر یک انسان در میان ادیان و قارهها در جستوجوی حقیقت است تا در پایان این سفر معجزهای را در زبان عربی و آیات قرآن مییابد.
جوانی در جستوجوی خدا
آلفرد هوبر در وین، پایتخت اتریش متولد شد و در یک محیط مسیحی کاتولیک و متدین رشد یافت، تا اینکه والدین وی او را برای قدم گذاشتن در مسیر رهبانیت آماده کردند و او کشیش شد. اما این جوان مضطرب به بدیهیات ایمان نداشت و همواره به دنبال حقیقت بود.
او از سنین پایین، مجذوب مسئله ایمان، تنوع ادیان و تضاد شدید بین آنها بود. وی همواره این سؤال را تکرار میکرد که: «اگر همه خدا را میپرستند، پس چرا این همه تفاوت وجود دارد؟» از اینجا بود که سفر طولانی او در جستوجوی «الله» آغاز شد.
هوبرت با یادآوری آن روزها میگوید: «من همیشه در مورد زندگی، آخرت و زندگی پس از مرگ فکر میکردم. این کنجکاوی مرا به تحقیق و سفر به بسیاری از کشورها در جستوجوی دانش و حقیقت انسانی سوق داد. من از طریق مطالعه، عاشق خاورمیانه شدم. صحرا مرا جذب خود کرد و مجذوب زیبایی آن شدم. آرزو داشتم روزی از منطقه عربنشین دیدن کنم و در آنجا زندگی کنم.»
هوبر از سن 18 سالگی سفرهای خود را آغاز کرد. وی پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه، در اولین سفر خود به رم، پایتخت مسیحیت در جهان سفر کرد.
وی میگوید: «من به این دلیل که بسیار متدین بودم به واتیکان رفتم و وقتی مجسمههای بزرگ را مشاهده کردم از ظاهرشان وحشت کردم و نگاههای مجسمهها و پاپها مرا وحشتزده کرد. با خودم گفتم: اینها نه کسانی هستند که خدا را روی زمین نشان میدهند، و نه آن مردان مقدسی که خداشناسان تصور میکنند.»
هوبر پس از ایتالیا به یونان و سپس ترکیه رفت و در آنجا نخستین برخورد حقیقی با اسلام را تجربه کرد. وی میگوید: من در آنجا روحیهای انسانی، چهرههایی متبسم و میهمانی بسیار خوب را تجربه کردم و با اسلام حقیقی همانگونه که درباره آن خوانده بودم روبرو شدم. سپس به قونیه و مزار جلال الدین رومی (مولوی) رفتم و در آنجا معنویت و آرامشی وصف ناپذیر را تجربه کردم.
تولدی دوباره
در اوایل دهه هفتاد قرن گذشته میلادی، هوبر سفرهای خود را به مشرق زمین آغاز کرد. وی به سوریه و اردن و از آنجا به قدس سفر کرد. او با وجود اینکه تحت تأثیر مکانهای مقدس این شهر مثل کلیسای قیامت قرار گرفت اما فضای کشیشی آن، او را آرام نکرد. وی درباره تجربه خود میگوید: «روز یکشنبه با حداقل ۱۲ مراسم عشای ربانی مختلف روبرو شدم. من در فضای کشیشی آنجا راحت نبودم، جایی که کشیش با لحنی خشن به شما دستور میدهد صلیب را ببوسید و سپس به شما دستور میدهد که کمک مالی کنید. در مقبره مسیح، همان رفتار ناراحتکننده دیده میشود. احساس میکردم که انگار همه عبادتها، تجارت و امور دنیوی هستند، نه چیزی بیشتر.»
اشتیاق او به خواندن متون دینی به زبان اصلی، او را به یادگیری زبانهای عبری، یونانی، لاتین و سانسکریت واداشت. او به هند سفر کرد و در آنجا با دین بودایی آشنا شد. در آنجا، او یک تجربه نزدیک به مرگ را تجربه کرد، اما این یک تولد دوباره بود.
هوبر میگوید: «یکی از آیینهای آنها رفتن به رودخانه برای غسل است، همانطور که بودا انجام میداد. من به رودخانه مقدس گنگ رفتم و جریان شدید آب مرا با خود برد و نزدیک بود غرق شوم و تقریباً خودم را در دنیای دیگری دیدم. حالتی از آرامش و سکون شدید، بین زندگی و مرگ، مرا فرا گرفت. من وقتی بیدار شدم کاملاً برهنه بودم، زیرا جریان آب تمام لباسهایم را از تنم درآورده بود. برای من، این یک تولد دوباره بود.»
اما نقطه تحول هوبر در تاج محل بود. وی میگوید: «نمیدانم چه اتفاقی برایم رخ داد؛ احساس آرامش و زیبایی کردم. احساس کردم که در بهشت هستم. در اینجا مطمئن شدم که دین اسلام انتخاب روح من است و یقین کردم که نه کاتولیک و نه هندو، هیچ کدام دینی نیستند که من میخواهم برای خودم برگزینم. اطمینان یافتم که دین اسلام همان دینی است که روح من آن را انتخاب کرده است.»
رویارویی با میراثها
وقتی از هوبر درباره تصویر ذهنی او در مورد دین اسلام پیش از مسلمان شدنش سؤال شد، وی به صراحت اعتراف میکند که سفرش را با روحیهای کاملاً بیطرف آغاز نکرده است. وی میگوید: «اگر بگویم که من با روحیهای بیطرفانه از این سفر بهره بردم دروغ گفتهام. من پیشزمینهای اروپایی کاتولیک دارم و تصاویری کلیشهای از اسلام در ذهنم وجود داشت. در ابتدا میخواستم قرآن را بخوانم تا به خودم ثابت کنم که یک متن دشوار و پر از تناقض است، آنگونه که شرقشناسان پیش از من تصویر کردهاند. اما با کمال تعجب، در آن انسجامی شگفتانگیز، وحدتی درونی و قدرت بلاغی بینظیری یافتم. آن لحظه، آغاز شکستن تصاویر کلیشهای بود که با خود حمل کرده بودم.»
هوبر میافزاید: انسان در غرب غالباً با نوعی نفرت از اسلام متولد میشوند که توسط رسانهها، که اسلام را با تروریسم مرتبط میکنند، و تبلیغات صهیونیستی، که مفاهیم صحیح در مورد این دین را تحریف میکنند، تقویت میشود.
داستان رسانههای غربی
وقتی سخن از مسئله فلسطین به میان میآید، هوبر اعتقاد دارد که رسانههای غربی همواره حقیقت را وارونه جلوه میدهند. او میگوید: «اغلب ملتهای غربی تحت تأثیر این رسانههای دروغین قرار دارند و نمیدانند که یک ملتی به نام ملت فلسطین وجود دارد که در این سرزمین زندگی میکردند که به قتل رسیده و از وطن خود آواره شدهاند و هرگاه فلسطینیان از خود دفاع کنند، به تروریسم متهم میشوند. با این حال گفته میشود که اسرائیل از خودش دفاع میکند و قربانی تروریسم شده درحالی که قاتل متجاوز همان کسی است که از خودش دفاع میکند.»
از دیدگاه او، راه حل در «حضور اعراب» نهفته است. او ادامه میدهد: «بدون حضور فعال اعراب، چه از نظر جغرافیایی و چه از نظر تاریخی، و استفاده از قدرت خود، هیچ راه حلی وجود نخواهد داشت. سؤالی که اکنون مطرح میشود این است: اعراب نسبت به اتفاقات غزه کجا هستند؟ نقش آنها چیست؟ کشورهای بزرگ عربی کجا هستند؟»
وی اشاره میکند که دولتهای غربی ممکن است حقیقت را بدانند، اما به دلیل سلطه لابیهای امپریالیستی بر سیاست و رسانهها قادر به سخن گفتن نیستند.
همراهی با قرآن و ترجمه مفاهیم این کتاب مقدس
هوبر پس از یادگیری زبان عربی، متن قرآن را دارای تفاوت ریشهای با ترجمههایی که تا آن زمان مطالعه کرده بود یافت. او اصرار دارد که نمیتوان چیزی یافت که نام ترجمه قرآن کریم بر آن اطلاق کند. زیرا عربی، زبانی مقدس است و قرآن یک نص الهی است که جز از طریق خود آن خوانده نمیشود. لذا هرآنچه که نوشته میشود فقط معانی قرآن است.
وی میافزاید: «وقتی برای اولین بار قرآن کریم را قرائت کردم، عاشق آن شدم زیرا من شعر را دوست داشته و میسرودم. من قرآن کریم را یک زبان زیبا یافتم.»
این ارتباط عمیق با آیات قرآن، در نهایت او را بدان سو کشاند که از مدرسی دانشگاه الازهر به مأموریت وزارت اوقاف مصر برای ترجمه مفاهیم قرآن سوق داده شد و این پروژه 13 سال طول کشید.
گرویدن به دین اسلام و لحظه تحول
هوبرت نخستینبار در سال ۱۹۸۰ در استانبول، در لحظهای که خودش آن را لحظهای سرنوشتساز توصیف میکند، گرویدنش به دین اسلام را اعلام کرد. وی در این باره میگوید: «من با یکی از دوستانم بحث میکردم و پس از پایان صحبتمان، او به من گفت: «آلفرد، تو مسلمانی. تمام سخنان تو بر مسلمان بودنت تأکید دارد.»، من از سخن او شگفتزده شدم. سپس به من گفت: «بیا به مسجد برویم.» و در همان زمان، من شهادتین را گفتم.»
او سپس در سال ۱۹۸۱ برای دومین بار در مسجد جامع الازهر، هنگامی که برای تدریس زبان آلمانی به مصر آمده بود، گرویدن خود به اسلام را علنی کرد و با خوشحالی نمازگزاران روبهرو شد. واکنشها به اسلام آوردن او متفاوت بود، اما سرسختترین موضع از سوی مادر کاتولیک متعصبش اتخاذ شد. هوبر میگوید: «مادرم از من عصبانی شد؛ من به او گفتم: تو دین خودت را داری و من دین خودم را. گرویدن من به اسلام نتیجه جستجوی طولانی برای حقیقت است.
هوبر در ارزیابی خود از شرقشناسی در آلمان معتقد است که هر ترجمهای از قرآن، اگر از عقل یک مسلمان مؤمن سرچشمه نگرفته باشد، هرگز ترجمه قابل قبولی نخواهد بود، هرچند از نظر علمی بیطرف باشد. او معتقد است که بهترین مترجم معانی قرآن به زبان آلمانی، فریدریش روکرت، شاعر آلمانی است که به باور او «یک مسلمان واقعی بود».
هوبر سفر طولانی خود قبل و بعد از مسلمان شدن را اینگونه توصیف میکند: «میتوانم این سفر طولانی را در یک جمله خلاصه کنم: من از تاریکی به سوی نور حرکت کردم.»
ترجمه از فرشته صدیقی
انتهای پیام