محمد کرمینیا؛ دانشآموخته دکتری فلسفه و کلام امامیه در یادداشتی که در اختیار ایکنا قرار داده است، نوشت: سیاست، همواره میدان کشاکش میان حقیقت و توهم است؛ جایی که زبان میتواند روشنکننده باشد و هم پردهای بر واقعیت بکشد. سخنرانی اخیر رهبر انقلاب، اگر از سطح سیاسی-خبری فراتر رود و در افق فلسفی تأمل شود، میتواند بهمنزلهی یک «رخداد زبانی» تلقی گردد؛ رخدادی که کارکرد اصلی آن نه صرفاً اعلام مواضع روزمره، بلکه زدودن لایههای توهمی است که بر افکار عمومی و حتی بخشی از نخبگان سایه انداخته است.
در سنت اندیشه سیاسی، از افلاطون تا معاصران، همواره میان «واقعیت» و «تصویر» تمایزی بنیادین نهاده شده است. افلاطون در اسطوره غار، مردمانی را تصویر میکند که سایهها را حقیقت میپندارند و کسی که از غار بیرون میرود، وظیفه دارد سایهها را توهم و خورشید را حقیقت معرفی کند. اگر سیاست را صحنهی غار در نظر بگیریم، آنگاه هر سخنرانی مهم میتواند نقشی «توهمزدایانه» ایفا کند: کنارزدن سایهها و گشودن روزنی به سوی امر واقعی.
رهبر انقلاب در سخنان اخیر خود، سه محور را برجسته ساخت: نخست، توهم تضعیف اتحاد ملی و امکان فعالسازی موتور آشوب؛ دوم، توهم امکان دست کشیدن از غنیسازی؛ و سوم، توهم مذاکره و تسلیم برابر آمریکا. این سه محور، اگر صرفاً بهعنوان مواضع سیاسی شنیده شوند، شاید در سطحی خبری باقی بمانند. اما از حیث فلسفه سیاسی، میتوان آنها را سه صورت از یک مسأله بنیادین دانست: نسبت میان «حقیقت قدرت» و «تصویرسازی دشمن».
تصویر نخست، یعنی تضعیف اتحاد ملی، همانند سایهای است که دشمن بر دیوار غار میافکند؛ گویی جامعه ایرانی در آستانه فروپاشی و آشوبی درونی است. اما زبان سیاسی رهبر انقلاب این تصویر را میشکند و حقیقت دیگری را جایگزین میکند: استحکام پیوند مردم و نظام، بهرغم همه دشواریها. اینجا، کارکرد زبان نه صرفاً توصیف وضع موجود، بلکه «خلق حقیقت» است؛ چیزی که فیلسوفانی چون هایدگر و آرنت نیز بر آن تأکید کردهاند: زبان میتواند حقیقت را بهمنزله یک امکان تاریخی در افق گشودگی آشکار سازد.
تصویر دوم، یعنی توهم دست کشیدن از غنیسازی، در سطح فلسفی به مسأله «اراده» بازمیگردد. ارادهی یک ملت برای حفظ فناوری و استقلال، بهنوعی امر وجودی است؛ دست کشیدن از آن، نه یک تصمیم فنی، بلکه نوعی انکار خود و پذیرش نحوی «نیستی» است. بنابراین وقتی در این گفتار سیاسی بر ادامه غنیسازی تأکید میشود، در حقیقت از «هویت وجودی» یک ملت دفاع میشود؛ همانگونه که نیچه از «اراده معطوف به قدرت» بهعنوان جوهر حیات سخن میگفت.
اما تصویر سوم، یعنی توهم مذاکره و تسلیم در برابر آمریکا، عمیقترین بُعد فلسفی را دارد. در اینجا ما با دوگانگی «خود» و «دیگری» مواجهیم. غرب، و بهویژه ایالات متحده، همواره کوشیده است خود را در مقام «امر کلی» و «امر جهانی» جا بزند، و دیگری را تنها در نسبت با خویش تعریف کند. مقاومت در برابر چنین نسبتی، به معنای احیای خودآیینی تاریخی است؛ امری که هگل آن را «روح ملت» مینامید. تسلیم در برابر دیگری، نه صرفاً یک سازش سیاسی، بلکه انکار این روح تاریخی است. از این رو، بیان صریحِ «نه» در برابر آمریکا، خود عملی فلسفی است: عملی که «سوژهی جمعی» را در مقام فاعل تاریخ حفظ میکند.
اگر این سه محور را در کنار یکدیگر بگذاریم، روشن میشود که سخنرانی اخیر تنها پاسخی مقطعی به تهدیدهای ترامپ یا دیگر مقامات غربی نیست، بلکه تلاشی است برای بازتعریف میدان سیاست در سطحی عمیقتر. دشمن میکوشد با افکندن سایهها ــ چه در قالب رسانه، چه از طریق فشار اقتصادی و چه با تهدید نظامی ــ واقعیت را به شکلی دیگر وانمود کند. کارکرد گفتار سیاسی در چنین شرایطی، نه صرفاً اطلاعرسانی یا اقناع، بلکه «توهمزدایی» است؛ همانگونه که فیلسوفان قارهای از «رفعِ حجاب» و «گشودن افق» سخن میگویند.
به این معنا، گفتار رهبر انقلاب را میتوان نوعی «رخداد حقیقت» دانست؛ رخدادی که در آن، زبان از سطح روزمره فراتر میرود و بدل به کنشی میشود که واقعیت تاریخی را میسازد. این همان چیزی است که آرنت از آن بهعنوان «قدرت زاده از عمل و گفتار مشترک» یاد میکرد: حقیقت در سیاست نه محصول گزارش عینی، بلکه نتیجه کنش جمعی است که از طریق زبان به صحنه میآید.
از این منظر، اهمیت زمانبندی سخنان اخیر نیز آشکار میشود. آنکه در پی تصویرسازی توهمآمیز است، نیازمند استمرار دروغ و تکرار آن در زمانهای حساس است. و آنکه در پی زدودن توهم است، باید گفتار خویش را درست در لحظهای بیان کند که توهم به اوج رسیده است. تقارن سخنان رهبر ایران با تهدیدها و گزافهگوییهای رئیسجمهور آمریکا، این نسبت را بهخوبی نمایان ساخت: رخداد حقیقت درست در لحظهای روی داد که سایهها بر دیوار غار پررنگتر شده بودند.در نهایت، میتوان گفت که اهمیت این سخنرانی نه فقط در سیاست روز، بلکه در تاریخ اندیشه سیاسی ایران نیز باقی خواهد ماند. زیرا در آن، زبان سیاسی نقش خود را بهعنوان ابزار توهمزدایی و گشودن افق حقیقت ایفا کرد؛ نقشی که هر ملتی برای بقا و تداوم هویت خویش بدان نیازمند است.
در جهان امروز که مرز میان واقعیت و تصویر هر لحظه مبهمتر میشود، بازگشت به چنین گفتارهایی یادآور آن است که هنوز میتوان میان حقیقت و توهم تمایز گذاشت و این تمایز، شرط بنیادین هر سیاست اصیل است.