شب یلدا، فراتر از یک جشن کهن، آئینی است که در ژرفای تاریخ ایران ریشه دوانده و هر سال، با نوای قصهها، یادآور پیوند ناگسستنی انسان با طبیعت، خورشید و مهربانی است.
یلدا فراتر از یک آیین کهن و سنتی، روایتی است از پیوند نسلها در سایه قصههای قدیمی و عاطفههایی که دور سفرههای رنگین شکل میگیرد. اما امروزه این سنت ارزشمند، در سایه نور صفحات مجازی و شبکههای اجتماعی کمرنگ شده است.
در رابطه با پیشینه شب یلدا و اینکه چرا این آیین در میان ما ایرانیان تا این اندازه ریشه دوانده و جذابیت یافته به سراغ محمدعلی الستی، جامعهشناس ارتباطات رفتیم. او در گفتوگویی مبسوط از ریشههای اسطورهای و معرفتی یلدا سخن گفت؛ از خورشید به عنوان «ایزد مهر» تا تفسیری نوین از مفهوم «نوروز» و «پرستش». الستی با مرور چرخه شناخت بشر از طبیعت، نشان داد که یلدا چگونه آیینی نمادین برای «تولد خورشید درونی» و «صبر برای بهثمر نشستن نور» است.
مصاحبه پیشرو، سفری است به ژرفای تاریخ و اسطوره، تا ببینیم چرا یلدا فقط یک شب نیست، بلکه «پیام ماندگار مهربانی و امید» است — پیامی که جامعه مصرفزده امروز بیش از هر زمان دیگری به بازخوانی آن نیاز دارد.
محمدعلی الستی در بخش نخست این گفتوگو با تبیین اینکه نیاکان ما شب تولد خورشید (شب یلدا) را جشن میگرفتند و گرد هم میآمدند و در واقع این جشن برای تولد خورشید یا مهر بود، گفت: پیام یلدا برای ما این است؛ مهربان بمانیم، خورشید را در قلب خود زنده نگه داریم و صبر کنیم تا خورشید محصول خود را بر زمین ارائه دهد. در ادامه بخش دوم این گفتوگو را با هم میبینیم و میخوانیم.
ایکنا ـ چگونه میتوانیم یلدا را از تبدیل شدن به یک مناسبت صرفاً مصرفی دور نگه داریم و کارکردهای واقعی آن را زنده کنیم؟
نمیتوانیم با یک شب یلدا، به این مقصود برسیم و جشن شب یلدا را به گونهای برگزار کنیم که خانواده را تحکیم بخشد. عنوان جالبی برای «شب یلدا» در تقویم انتخاب شده است؛ «روز ترویج میهمانی و پیوند با خویشان». در این روز و با این شعار چه کنم تا پیوند خانوادگی مستحکم شود؟ پیوند خویشاوندی و میهمانی در یک روز محقق نمیشود. باید ابتدا بنیادهای خانواده را تقویت کنیم. باید در مورد فضای دیجیتال که امروز به شکل دیگری در حال ایجاد پیوند است، بیندیشیم. عصر فرا صنعتی، یعنی عصر اطلاعات و ارتباطات، با توسعه رسانههای جدید، نیازهای انسان را به گونهای دیگر پاسخ میدهد. افراد احساس میکنند با داشتن یک گوشی، همه چیز دارند و اگر گوشی نباشد، هیچ چیز ندارند. اگر گوشی را از کسی بگیرید، احساس میکند معلولیتی برایش ایجاد شده و کمبودی دارد و این بسیار وحشتناک است.
در چنین شرایطی، استقلال فردی و انسانی باید تقویت شود. در آموزش و پرورش، در برنامههای خانوادهها، باید افراد با هم ارتباط واقعی برقرار کنند. در غرب مفهومی به نام «اسکرین فست» وجود دارد، یعنی در بازهای مشخص، مثلاً در ۲۴ ساعت، به هیچ صفحهای اعم از مانیتور، موبایل، تلویزیون و.... نگاه نکنید و با آدمها صحبت کنید. برای بسیاری از افراد، حتی ۲۴ ساعت دوری از صفحات دیجیتالی، مانند ترک یک اعتیاد سنگین است و دچار مشکل میشوند. این نشاندهنده اعتیاد به صفحات نمایش است. اگر بتوانیم کمی استقلال خود را از این ابزارها افزایش دهیم و سپس یاد بگیریم که خلأها را در روابط انسانی و بدون دیجیتال و گوشی پر کنیم، آنگاه دورهمیها و میهمانیهایی مانند یلدا، ما را به اهداف انسانیمان نزدیکتر خواهد کرد.

ایکنا ـ ریشههای اصلی گسیختگی ساختار خانواده و کمرنگ شدن روابط عمیق عاطفی در جوامع امروزی چیست؟
در جهان پدیدهای رخ داده است، یعنی دورهای بوده است که انسانها همیشه از گذشتگان خود تبعیت میکردند و خرافات با نقل «از قدیم گفتند...» منتقل شده و اصلاً معلوم نیست که چه کسی آن را گفته است. عدهای هستند که یک سوءتفاهم هم ایجاد میکنند و معتقدند که مثلاً افراد مذهبی اینگونه هستند، در صورتی که اشتباه است و سنتیها اینگونهاند. درواقع اسلام دینی است که صراحتاً به انسانها میگوید: «چرا راه پدرانتان را میروید؟ اگر پدرانتان اشتباه میکردند چه؟» اسلام قاطعانه گفته است؛ عقل خود را به کار گیرید. هیچ دیدگاهی به اندازه اسلام، انسان را به تعقل فرا نخوانده است: «لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» و همیشه تأکید بر عقل است. پس این ایراد از مذهب نیست، بلکه از سنتیهاست که کار را با همان «از قدیم گفتن»ها خراب میکنند. این افراد در واقع نمایندگان دورهای هستند که به آن «Tradition-Directed»(راهبری شده توسط سنت) میگویند؛ یعنی انسانهایی که کاملاً توسط سنت هدایت میشوند. در غرب نیز برای خروج از قرون وسطی، دوران روشنگری ایجاد شد تا جامعه را از حاکمیت کلیسایی که خرافات را رواج میداد، ضد علم بود و دانشمندان را به جرم جادوگری میسوزاند، نجات دهد. این دوران، ایران را نیز از قرون وسطی نجات داد. دورهای که رسانههای جدید شروع شدند، آن را «دوره درونراهبر»(Inner-Directed) مینامند؛ دورهای که انسانها با عقل خود تجزیه و تحلیل میکردند؛ اما این دوره نیز به پایان رسیده است. در غرب امروز، منتقدان از دورهای به نام «دوره برونراهبر» (Other-Directed) صحبت میکنند. در این دوره، شبکههای اجتماعی و رسانههای جمعی حاکم شدهاند. یعنی آنچه اکثریت رسانهها، اینترنت و ماهواره القا میکنند، بر انسانها حاکم شده است.
در واقع، مرحوم دکتر علی شریعتی به درستی اشاره کرده است که دو گروه هستند که ما را زیر فشار قرار میدهند؛ یکی اُمّلها و دیگری قرطیها. املها، خدایی را که نمیشناسند به شدت میپرستند و قرطیها، خدایی را که نمیشناسند به شدت انکار میکنند. ما در بین این دو گروه گیر کردهایم. این افراد «سنتراهبر»(Tradition-Directed) لایههای انسانی جوامع را در همه کشورها تحت فشار میگذارند. امروز در هر کشوری به شکلی شاهد اعتراضها هستیم. در غرب میگویند: «استفاده کودکان از رسانهها را محدود کنید». انتقاد نسبت به رسانههای جدید در همه جا وجود دارد و در کشور ما نیز وضعیت مشابهی حاکم است.
در کشور ما این مشکل وجود دارد که دوره «درونراهبر»(Inner-Directed) به دلیل داشتن تمدن اسلامی و عوامل دیگر، کوتاهتر بوده است. اکنون باید سعی کنیم آن فاز درونراهبری را در خود تقویت کنیم. باید از نظر فرهنگی و علمی بر این مسئله تمرکز کرده و آن را به بحث بگذاریم تا بتوانیم آن را به عنوان مبنای نظام آموزشی، نظام فرهنگی و روابط اجتماعی خود قرار دهیم. قطعاً با این کار بسیاری از معضلات، مفاسد و آسیبهای اجتماعی برطرف خواهند شد.
ایکنا ـ یکی از معضلاتی که بسیاری از کارشناسان نیز به آن اشاره میکنند، کمرنگ شدن فرهنگ گفتوگو در خانوادهها به دلیل وجود شبکههای اجتماعی و گوشیهای هوشمند است که آن خلأ و تنهایی را به صورت کاذب پر میکند. اما به خود موضوع کمرنگ شدن گفتوگو بپردازیم. آیا به راستی این کمرنگ شدن گفتوگو در خانواده میتواند آسیب جدی به دنبال داشته باشد؟
ابتدا باید معنی گفتوگو و حتی معنی سخن گفتن را بدانیم. هموطنان زرتشتی شعار زیبایی دارند: «پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک». بسیاری از افراد گمان میکنند پندار نیک یک چیز است، گفتار نیک چیز دیگری و کردار نیک امری جداگانه است. در حالی که در ماهیت، همه اینها سخن گفتن است. من اکنون با شما حرف میزنم. شما در درون خود دارید فکر میکنید: «چقدر پرحرف است، وقت برنامه دارد، تمام میشود». شما دارید حرف میزنید، ولی، چون صدایتان کم است، به این میگویند، «پندار». اما وقتی آن را به زبان میآورید و میگویید: «آقای دکتر، وقت برنامه تمام شده، لطفاً کوتاه کنید»، این میشود «گفتار». همان فکر شما که ابتدا درونی بود، اکنون بیان شد و موقعی که من به حرف شما توجه نکنم و به صحبت خود ادامه دهم و شما بگویید: «آقا میکروفون را قطع کنید» و این کار انجام شود، همه میگویند این «کردار» است. اما باز هم شما حرف میزنید. در نهایت، تفاوت در حجم یا شکل بیان است. پس چه فکر کنیم، چه حرف بزنیم، چه عمل کنیم، در حال حرف زدن هستیم.
گفتوگو نیز تقابل این دو سخن است؛ سخن و پاسخ. این گفتوگو، محور تکامل بشریت است. هرجا که در بین انسانها تمدنی پیشرفت کرده، پای گفتوگو در میان بوده است. برای مثال، تمدنهای چین و هند از قدیمیترین تمدنهای تاریخ هستند. اگر بدانید چه آثار تمدنی شگفتانگیزی در چین و هند وجود دارد، حیرت خواهید کرد. این دو تمدن مجاور هم، برای نزدیک به ۱۰ هزار سال در کنار یکدیگر بودند، اما هیچگاه به طور جدی از وضع خود خارج نشدند تا به سراغ دیگری بروند و ببینند «چه خبر است». چرا؛ زیرا گفتوگوی واقعی و دگرگونساز بین آنها وجود نداشت. آنها در جا زدند. مثال بسیار معروف این است؛ اولین قطبنما را چینیها ساختند، اولین باروت را نیز آنها اختراع کردند. اما هنگامی که این فناوریها به دست غربیها افتاد، در طی چند قرن، به سرعت دریانوردی متحول شد، مستعمرات گستردهای ایجاد کردند و جهان را دگرگون ساختند. چرا چنین شد؟ زیرا تمدن یونان، تمدنی پویا و هیدرولیک(سیال) بود که بر پایه حرکت و گفتوگو شکل گرفته بود. در شهرهای یونان گفتوگو جاری بود. همه بحث میکردند که چگونه باید گفتوگو کرد. حتی به کودکان در مدارس، فن سخن گفتن و بحث در محاکم(مناظره) آموخته میشد.
هرگاه گفتوگو را تقویت کنید، تمدن رشد میکند. هرگاه گفتوگو را متوقف کنید، تمدن منجمد باقی میماند. برای مثال بدون اشاره به جای خاصی، برخی نقاط در دنیا هستند که از نظر انسانیت و رفتارهای فرهنگی آنچنان قوی و گاه به نظر سی سال از ما جلوتر هستند؛ اما اگر به جایی مانند حکومت طالبان بنگرید، انگار سی سال از ما عقبترند. انگار در یک ماشین زمان، سه دوره مختلف تاریخی را همزمان مشاهده میکنیم؛ در عناصر یک تمدن فرهیخته، گفتوگو بین انسانها، بین مردم و حکومت، بین پدر و مادر و فرزند، بین معلم و شاگرد جریان دارد؛ در نقطهای دیگر چنین گفتوگویی وجود ندارد.
بهترین نمونه تمرین گفتوگو، همان تعامل اعضای خانواده است. از کودک بسیار کوچکی که همه فکر میکنند، ساده است و نمیتواند مشارکت کند، تا پیرزن و پیرمرد و پدربزرگ و مادربزرگ. در یک شب مانند یلدا فرصت داریم که همه به گونهای در گفتوگو مشارکت داشته باشند. این، همان تمرین گفتوگوست که ما را پیش میبرد.

ایکنا ـ برخی افراد معتقدند شبکههای اجتماعی نوعی «شبهصمیمیت» ایجاد میکنند. یعنی فرد با عضویت در این شبکهها خیال میکند صدها دوست دارد، اما در عمل در همان تنهایی و انزوای خود باقی میماند. این تضاد و دوگانگی چه آسیبهایی برای فرد و خانواده میتواند داشته باشد؟
این وضع، پاسخی سراب مانند به یک نیاز است. سراب، پاسخی بر تشنگی است، اما پاسخی کاذب و فیک. در بیابان به سوی آبی میدوی و میدوی، اما آب وجود ندارد. هنگامی که نیاز به ارتباط دارم، شبکههای اجتماعی به صورت کاذب این نیاز را پاسخ میدهند. اصطلاح «رسانه اجتماعی»(Social Media) را داریم. در ابتدا، تنها یوتیوب یک رسانه اجتماعی محسوب میشد(چون امکان تعامل دوطرفه به شکل امروزی را نداشت)؛ اما بقیه پلتفرمها مانند لینکدین، اینستاگرام، توییتر و... به «شبکه اجتماعی» یا Social Networking تبدیل شدند. زیرا اینها امکان برقراری ارتباط دوطرفه را فراهم میکنند. این فقط تبادل اطلاعات نیست؛ ماتریسی از ارتباط است. انسان نیازمند برقراری ارتباط است، اما این فضا به طور کاذب این نیاز را پاسخ میدهد. در واقعیت، شما احساس میکنید روز به روز با سرعت فناوری پیش میروید، اما نیازهای واقعی ارتباطی شما برآورده نشده باقی میماند. بنابراین، باید به سمت روابط واقعیتر و صمیمانهتر انسانها با یکدیگر بازگردیم، با رویکردی مبتنی بر سنتها و آدابی که داریم. این معرفتی که در آیینی مانند یلدا نهفته است، بسیار گسترده است.
اگر به دقت نگاه کنید، فقط آریاییها یا ایرانیان نبودهاند که خورشید را گرامی میداشتهاند. تمدن هلنی در یونان را «تمدن خورشیدی» نیز مینامند. یا مثلاً در اسطورههای یونانی، زئوس آتش را در اختیار داشت، اما پرومته آمد و فن افروختن آتش را به انسان آموخت. این داستانها در همه جوامع بشری به شکلهای مختلف وجود داشته است. حتی در ایران باستان برای جلوگیری از خاموش شدن شعله در باد، زاویه خاصی به آن میدادند که به آن «زاوش» میگفتند. این نشان میدهد این مفاهیم جهانی بودهاند.
وقتی مسیحیت آمد، بسیاری از عناصر میترائیسم را در قالب خود جذب کرد. چرا شب تولد خورشید که شب یلدا است، تولد حضرت عیسی مسیح (که ۲۵ دسامبر، تقریباً نزدیک به همین زمان است) همراه شده است؟ زیرا عیسی مسیح نیز به عنوان «خورشید حقیقت» شناخته میشود. چرا روزی که براساس روایت مسیحیان، عیسی به آسمان عروج کرد، یکشنبه (Sunday) است که معنای آن «روز آفتاب» است؟ حتی ترتیب ماههای تقویم مسیحی نیز تحت تأثیر این نگرش قرار گرفته است. اینها همه نشان از تبادل و امتزاج فرهنگی و اسطورهای در طول تاریخ دارد.
دوستانی که با شیمی آشنایی دارند یا اعداد رومی و یونانی را میشناسند، میدانند که در شیمی از پیشوندهایی مانند مونو(یک)، دی(دو)، تری(سه)، تترا(چهار)، پنتا(پنج)، هگزا(شش)، هپتا(هفت)، اکتا(هشت)، نونا(نه) و دکا(ده) استفاده میشود. به عنوان مثال، «اکتا» به معنای هشت است. بنابراین، انتظار میرود که اکتبر ماه هشتم سال باشد، اما اکنون ماه دهم است. به همین ترتیب، دسامبر(از ریشه دکا به معنای ده) باید ماه دهم باشد، اما ماه دوازدهم است. یا نوامبر(از نونا به معنای نه) باید ماه نهم باشد، اما ماه یازدهم است. چرا این تغییر صورت گرفته است؟ دلیل آن این است که تقویم میلادی دستکاری شده تا آغاز سال و تولد عیسی مسیح با زمان تولد خورشید و انقلاب زمستانی همزمان شود. برای این تطبیق، دو ماه به تقویم اضافه و ماهها جابجا شدند. حتی نام ماههایی مانند سپتامبر(هفت)، اکتبر(هشت)، نوامبر(نه) و دسامبر(ده) که هنوز ریشه عددی خود را حفظ کردهاند، شاهد این جابجایی هستند. این داستانی طولانی است که به دلیل محدودیت وقت به صورت خلاصه بیان شد. بنابراین، یک جنبش جهانی برای بازگشت به فطرت انسانی در جریان است و آثار آن را در جایجای جهان میتوان مشاهده کرد.
ایکنا ـ شاید بد نباشد در شب یلدا گریزی هم به نوجوانان و جوانان بزنیم. به نظر شما چرا این افراد تا حدودی از جمعهای خانوادگی فاصله میگیرند؟
این «جذاب نبودن» دورهمیهای خانوادگی، یکی از مشکلات بسیار بزرگ ماست. نه تنها جوانان باید سعی کنند برای بزرگترها جذابیت داشته باشند، بلکه بزرگترها نیز باید برای جوانان جذاب باشند. اما متأسفانه از هم جدا شدهایم و میگوییم: «ما زبان همدیگر را نمیفهمیم». هنر ما باید در این باشد که بتوانیم برای سنین مختلف جذابیت ایجاد کنیم. به عنوان یک انسان ۶۰ ساله، باید بتوانم هم برای کودک دو ساله و هم برای پیرمرد ۸۰ ساله جذاب باشم؛ باید بتوانم زبان نسلهای مختلف را به کار گیرم و تفاهم متقابل ایجاد کنم. این نیازمند تمرین است.
تکنون چرا مردم به نگهداری از سگ روی آوردهاند؟ صریح و واضح میگویم: انسان موجودی تنبل است. دلیل ساخت آسانسور، پلهبرقی و کنترل از راه دور نیز همین است. این به خودی خود اشکالی ندارد. یکی از مظاهر این تنبلی در روابط انسانی ظاهر میشود. برای برقراری رابطهای موفق با انسان دیگری خواه همسر، خواه فرزند باید زحمت کشید. این حرف که «نیمه گمشدهات را پیدا کن» حرف مزخرفی است. این تصور که من یک نیمه گمشده دارم و اگر پیدایش کنم، بیهیچ زحمتی خوشبخت میشوم، اشتباه است. انسان برای داشتن رابطهای سالم و موفق با هر فرد دیگری، باید زحمت بکشد؛ طرف مقابل را بشناسد، خود را بشناساند، تفاهم ایجاد کند و گذشت داشته باشد. با زحمت است که میتوان رابطه خوبی ایجاد کرد.
در رابطه با سگ نیز همینطور است، هر بار یک دستور را بیست بار تکرار کنی، اطاعت میکند. تنبلی من باعث میشود نتوانم با فرزند خود رابطه خوبی برقرار کنم. حوصله ندارم خودم را زیر فشار بگذارم. نمیتوانم با او ارتباط مؤثر برقرار کنم. در نتیجه، مردم عملاً به سگبازی روی آوردهاند. البته ما به حیوانآزاری متهم نشویم؛ داستان این است که؛ چون نمیخواهیم برای تقویت روابط انسانی خود حوصله به خرج دهیم، به جای آن به سراغ نگهداری حیوانات میرویم. در مورد یلدا نیز همین اصل صدق میکند. من باید تلاش کنم تا به تفاهم و ارتباط موفق با اعضای خانواده خود برسم.
ایکنا ـ از نظر شما اساس معرفت یلدا چیست؟
اساس این معرفت در یک جمله خلاصه میشود؛ «آتش مهر را در قلب خود زنده نگه دارید و صبر کنید». همانگونه که شعری میگوید:
وای از این شام سیه تا به چه حد تاریک است
راه در جنگل بیراهه بسی باریک است
اولین و واپسین معنی یلدا این است
اندکی صبر سحر نزدیک است.
سحر آن نیست که با بانگ خروسان برسد
سرفرازی نه متاعی است که ارزان برسد
سحر آن است که بیدار شود اقیانوس
سحر آن است که خورشید بگوید نه خروس

ایکنا ـ استاد موافق هستید، در شب یلدا تفألی به دیوان حافظ بزنیم؟
بله حتماً. بسم الله الرحمن الرحیم. امیدوارم در شبهای آینده نیز افرادی که دور هم جمع میشوند، حافظ بخوانند و توانایی توزیع و اشتراک این اشعار را داشته باشند.
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدیم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد
آن همه ناز و تنعم که خزان میفرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
صبح امید که بد معتکف پرده غیب
بیرون آی که کار شب تار آخر شد
آن پریشانی شبهای دراز و غم دل
همه در سایه گیسوی نگار آخر شد
باورم نیست ز بدعهدی ایام هنوز
قصه غصه که در دولت یار آخر شد
ساقیا لطف نمودی، قدحت پر میباد
که به تدبیر تو تشویش خمار آخر شد
در شمار ارچه نیاورد کسی حافظ را
شکر کان محنت بیحد و شمار آخر شد
این شعر به شکلی جالب با مفهوم یلدا انطباق دارد. «روز هجران و شب فرقت یار آخر شد»؛ اینجا میتوان خورشید را به عنوان یار در نظر گرفت؛ برای کسانی که در تاریکی ماندهاند و منتظر تولد خورشید هستند.
«آن همه ناز و تنعم که خزان میفرمود/ عاقبت در قدم باد بهار آخر شد»؛ توجه کنید که حافظ پس از خزان یعنی پاییز، مستقیماً به بهار اشاره میکند. یعنی بهار را از یلدا آغاز میکند. این همان دیدگاه اسطورهای است که شب یلدا را شروع راهی به سوی روشنایی میداند.
«صبح امید که بد معتکف پرده غیب/ بیرون آی که کار شب تار آخر شد»؛ صبح امید و روشنایی که پشت پرده غیب است، بیرون بیا که کار شب تاریک به پایان رسیده است. این اشاره به همان پایان طولانیترین شب سال است.
«آن پریشانی شبهای دراز و غم دل/ همه در سایه گیسوی نگار آخر شد»؛ «گیسوی نگار» در اینجا میتواند نماد پرتوهای خورشید باشد. پریشانی شبهای دراز در سایه(یا زیر پرتوهای) این گیسو(خورشید) به پایان میرسد. در نگاهی عمیقتر، این میتواند اشاره به نور الهی باشد؛ «الله نور السماوات و الارض». زیر نور خداوند، تاریکیها و غمها برطرف میشود.
«باورم نیست ز بدعهدی ایام هنوز / قصه غصه که در دولت یار آخر شد»؛ یعنی باور نمیکنم که این روزگارِ به ظاهر بدعهد، بالاخره قصه غصه در دوران دولت یار به پایان برسد. این پیام نهایی امیدواری است و این دولت میتواند حکومت امام زمان(عج) و یا هر پیروزی دیگر باشد.
این شعر، پیام یلدا را به زیبایی منتقل میکند؛ امیدوار باشید که به روشنایی و پیروزی برسید.
انتهای پیام