گروه ادب: روحانی شاعر ماجرای درخواست خود از امام خمينی(ره) و گرفتن پيراهن ايشان را برای خبرگزاری ايكنا بازگو كرد.
حجتالاسلام والمسلمين سيدعبدالله حسينی، شاعر و فعال قرآنی در قاره آفريقا |
حجتالاسلام و المسلمين سيدعبدالله حسينی، شاعر و فعال قرآنی در قاره آفريقا در گفتوگو با خبرگزاری بينالمللی قرآن(ايكنا)، درباره ماجرای معمم شدن و درخواستش از امام خمينی(ره) گفت: به امام گفتم «شعری با عنوان «روزگار فخيم فقه» سرودهام، اين شعر يك شعر محرمانه است، بدون آنكه مهر محرمانه بر آن خورده باشد. حرفهای محرمانه مرا فقط همكسوتهايم خواهند فهميد كه با اصطلاحات حوزوی آشنا باشند.»
وی افزود: اين شعر بعد از صدور منشور مبارك حضرت امام خطاب به روحانيت سروده و بر حسب درخواست مرحوم آيتالله توسلی برای حضرت امام ارسال شد.
حجتالاسلام حسينی ادامه داد: آيتالله توسلی را يك سال پس از رحلت امام در محل كنسولگری ايران در جده كه به عمره مشرف شده بود، ملاقات كردم كه برای معرفی بنده خطاب به حاضران گفت «ايشان شعری گفته بودند و ما شعرشان را برای حضرت امام برديم. امام خيلی از شعر خوششان آمد و به من اجازه دادند 20 هزار تومان به ايشان جايزه بدهم.»
وی در ادامه گفت: اما ايشان زرنگی كرد و با يك تير دو نشان زد. هم آمد پيش امام معمم شد و هم پيراهن امام را خواست كه من، تا به امام گفتم، بدون تأمل رفت و پيراهنش را آورد و به آقای حسينی داد.
اين روحانی شاعر ادامه داد: بعد ايشان يك شعر ديگری در مورد مسايل حوزه گفته بودند كه به دفتر فرستادند. من كه خواندم، ديدم به مذاق امام جور در مياد و به امام دادم. امام با خواندن هر بيتش سرشان را تكان میدادند و گاهی هم میخنديدند.
وی افزود: همينطور اين شعر در جلسهای برای مقام معظم رهبری قرائت شد كه ايشان ضمن تمجيد بسيار، مطالبی را در مورد اين شعر فرمودند، اول آنكه فرمودند؛ «اين شعر در تاريخ حوزه ماندنی خواهد شد و دوم آنكه در بندی از اين شعر از اصطلاح (احتياط) استفاده شده است؛ بايد از جان گذشت، بايد رفت/كاهلی نيست در طبيعت ما؛ «عدمالاحتياط» هم گاهی/«احتياط» است در «شريعت» ما.»
حجتالاسلام حسينی در ادامه اظهار كرد: ايشان بعد از شنيدن اين بند به نكته بسيار ظريفی اشاره كرد كه برای من شگفتآور بود و آن اينكه ايشان فرمودند: «احتياط در فقه كار بسيار مثبتی است و شما در اينجا به آن بار منفی دادهايد. كه خدمتشان عرض شد منظور من همان مفهوم اصطلاحی كلمه احتياط است كه بار منفی دارد. سوم آنكه بعد از قرائت اين شعر 108 بيتی، ايشان نفس راحتی كشيدند و در مقام مطايبه گفتند عجب ايجازی رعايت كردهايد.»
«روزگار فخيم فقه
كولهباری از آفتاب به دوش
از اقاليم نور میآييم
خسته و داغدار و دردآلود
از افقهای دور، میآييم
****
ريشه داريم، مثل كوه و درخت
باد از جا نمیكند، ما را
چون «حديث مُوثّقِ قُدسی»
میرسد تا خدا، سند ما را
****
از ازل، گوييا كه در تقسيم
عشق، كارش به ما محول شد
«مُختصر» بود اصل نسخه عشق
با «حواشی» ما «مُطوّل» شد
****
روزگاری لوای بيداری
بود بر شانه «كلينی» ما
اينك آن سرخ رايت خون را
میكشد، شانه خمينی ما
****
از نفسهای پاك روح خدا
گل خورشيد، از(دِمَاء) دميد
شام ديجور جهل پايان يافت
«روزگار فخيم فقه» رسيد
****
قرنها قرن، ساليان دراز
بحث كردند در «عموم و خصوص»
ره سپردند در «حواشی متن»
چشم بستند بر «ظهور نصوص»
****
بسته بر رويشان برای ابد
باب پاكيزه «طهارت» بود
«نهی از منكر، امر بر معروف»
مختصر در همان عبارت بود
****
شامل جمعشان نمیگرديد
بركاتی كه جمع در جمعه است
«حجره»ها را جلا نمیبخشيد
لمعاتی كه لامع از «لُمعه» است
****
ياد آن روزها كه «شيرازی»
در صفوف جهاد، با ما بود
شيخ مظلوم شهر، «فضلالله»
بر بلندای دار، تنها بود
****
گر چه فرزانگان وادی فقه
باب «اَلاِنسِدَاد» را بستند
قائلين به انسداد، هنوز
در ميان صفوف ما، هستند
****
مثل سنگند ساكت و سنگين
چشم بر گردش فلك، دارند
ديده بربستهاند و «عِندالظّهر»
باز بر آفتاب، شك دارند
****
راهی كوچههای بنبستند
در حصار «مقدمات»، اسير
از سرانجام راه خود، غافل
پای دربند آرزوی حقير
****
پشت كرده، به واجبات خدا
رو به انجام «نفل» و «استحباب»
«حال سابق» برايشان باقی است
با تمسّك به «اصل اِستِصحَاب»
****
ای سلف مسلكان، كه میسازيد
«صيغه» اختلاف امت را
اينك اينك بيا كه صرف كنيم
«مصدر» باشكوه وحدت را
****
ما كه از پيروان خورشيديم
دلمان از اميد، «اشباع» است
منكرين «طهارت» خورشيد
قولتان بر خلاف «اِجماع» است
****
تا به كی مثل «زيد و خالد و عَمرو»
تحت تأثير «حرف جَر» بودن؟
خوش بود استوار، چون موسی
ايمن از «عامل» اثر بودن
****
وقت تنگ است و راه، طولانی
درگذشت زمان، خلافی نيست
بس كنيد آی همرهان! آيا
بحث «حيض و نفاس» كافی نيست
****
وقت آن است كز سر همت
گذر از سنگلاخ «سَطح» كنيم
با «اصول» اصيل علم و عمل
فقه را ، قله قله، فتح كنيم
****
وقت آن است، تا در اين يلدا
پاسدار حريم نور شويم
فرصتی نيست، روبهرو، ما را
بايد آماده «ظهور» شويم
****
آمد از دامن افق، مردی
كرد ما را، ز خواب خوش بيدار
پير ما در «كتاب حج» وا كرد
باب سرخ «بَرائت از كفار»
****
پای درس «مدرّس» نستوه
باب «سَبق و رِمايه» را خوانديم
اينچنين، در «اصول» بيداری
ما كتاب «كِفايه» را، خوانديم
****
داد بر معشر بشر ،«توضيح»
حكم مجموعه «مسائل» را
كرد با شيوهای دگر، تدريس
دفتر «شيخُنا»، « رَسائل» را
****
شاهدان «حَوادِث وَاقع»!
اين روايت، «خِلافِ ظَاهر» نيست
گرچه شبباوران ظلمتخو
قائلند آفتاب، "طاهر" نيست
****
آه ای ساكنان شب! تا كی
ناظر «عكسِ مُستَوی» بودن؟
فصل «ارشاد» میرسد، زيباست
در پی امر «مَولَوی» بودن
****
بايد از جان گذشت، بايد رفت
كاهلی نيست در طبيعت ما
«عدمُالاِحتياط» هم گاهی
«احتياط» است در «شريعت» ما
****
اينك اينك برای ياری عشق
تا بسازيم فكر فردا را
بر بلندای كرسی تدريس
كاش میداشتيم «صدرا» را
****
گرچه فيضيه را شبستانها
روشن از صد سراج وهّاج است
حوزههای رشيد علميه
به تو ای «شيخ طوس»، محتاج است
****
بر بلندای منبر تفسير
گر جناب «طباطبايی» نيست
شكر لله، كه از عنايت او
بين «ميزان» و ما جدايی نيست
****
اينك اينك «شهيد ثانی» را
باز مصداق ديگری داريم
تا كه در حوزه نور افشاند
«شيخ اشراق» ديگری داريم
****
خرقه فكر و فلسفه بر دوش
باز بر گشته از «چهار سفر»
مُلِ آمل جناب «شيخ العشق»
برده مارا به صد هزار سفر
****
میپسندند بعضی از طلاب
بحث در قسمهای «عادت» را
من از ابواب فقه مشتاقم
باب روحانی «شهادت» را
****
بايد از آسمان فراتر رفت
شرط پرواز را رعايت كرد
«بَسط و اِطناب» درد جايز نيست
بايد «ايجاز» را رعايت كرد»