به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) محمدحسن فؤادیان، استاد زبان و ادبیات عربی دانشگاه تهران گفتوگویی با ستاد خبری دومین کنگره علوم انسانی اسلامی انجام دادهاست که مشروح آن در ذیل می آید:
در آغاز بحث، نظر جناب عالی در مورد ضرورت و لزوم تحول در علوم انسانی و یا به تعبیری گفتمان علوم انسانی اسلامی چیست؟
تردیدی نیست که عدم توجه به موضوع تحول علوم انسانی ضررها و آسیبهای جبران ناپذیری برای جامعه نو پای اسلامی ما دارد و غفلتی که تاکنون نیز بوده است ما را از رسیدن به مطلوب فرهنگی - دینی خود بازداشته است؛ جامعه اسلامی با تکیه بر ارزشها و فرهنگ خود میتواند مسیر رشد، پویایی و تعالی را طی کند وگرنه با علوم انسانی وارداتی باید منتظر تبدیل یک جامعه سازنده به یک جامعه بازنده باشیم؛ جامعهای که داشتههای خود را فراموش کند و یا مورد بی مهری و کم اعتنایی قرار دهد و مقهور چرخ صنعت و غول تکنولوژی شده و اخلاق و فرهنگ را نیز با آن وارد نماید و بر خود و جامعه اش تحمیل نماید، به خود کشی فرهنگی مبتلا شده است. البته شکی نیست که یک فرهنگ غنی با تضارب آرا و اندیشه ها و دریافتهای مفید و سودمند، از غنا و دوام بیشتری برخوردار میشود ولی باید بین تضارب آراء با تهاجم که خاستگاه آن دشمنی دشمنان برای از بین بردن هویت طرف مقابل است فرق گذاشت.
اگر به آنچه در فرمایشات رهبر معظم انقلاب و موضع گیریهای ایشان در این خصوص توجه شود؛ علت نگرانی ایشان را روشن میسازد؛ به برخی از واژه های مورد استفاده ایشان توجه کنیم: شبیخون فرهنگی، ناتوی فرهنگی، تهاجم فرهنگی و ... این بدین معناست که در این راه با دشمنی روبرو هستیم که قصد نابودی ما را کرده است. پس باید دلسوزانه و به سرعت و بدون هیچ فوت وقتی برای مبارزه با این دشمن به پا خواست. دشمنی که لباس دوست بر تن کرده و ساده لوحان به اصطلاح روشنفکر را نیز پیاده نظام خود نموده است. جامعهای که بدون توجه به سیاستهای فرهنگی دشمنان بشریت، مرزهای خود را به روی غارتگران فرهنگ و اندیشه باز میگذارد بدون تردید باید منتظر ضربههای هولناک آنان باشد.
با توجه به این که جنابعالی در یکی از مهمترین مراکز علمی کشور حضور دارید، این تأکید رهبری –تحول در علوم انسانی- چه میزان محقق شده است؟
متاسفانه تاکیدات رهبری آنگونه که شایسته است نه این که توجه نشده بلکه درک هم نشدهاست، چون درک این مهم باید این مطالبه کارشناسانه و به حق رهبری را به نحوی فراگیر در اذهان متولیان امر، استادان و دانشجویان و حتی عامه مردم نشان میداد. مساله خیلی مهمتر از آن است که با برگزاری کنگره سالانه تحقق یابد؛ باید در همه سطوح فعالیتهایی آغاز کرد و همانطور که برای یک بیمار جسمی تحول غذا یا مراقبت لازم است مساله تحول در علوم انسانی به روح بیمار یک جامعه مربوط میشود؛ باید این بیماری را گوشزد کرد، باید مهاجم را شناخت، باید برای پرهیز تذکر داد، باید مداوم مراقبت نمود ولی این گونه نیست. تحول در علوم انسانی تحول در چند کتاب نیست، تحول در فرم نگاه است و هر آنچه در این راه موثر است و نگاه را تغییر میدهد باید به کار گرفته شود.
بسترهای ایجاد این تحول و یا متولیان این امر را چه نهاد، ارگان و افرادی میدانید؟ و این ضعف عملکردی در دستیابی به علوم انسانی اسلامی از کجا ناشی میشود؟
مهمترین نهاد برای توجه به این امر که میتواند زیر ساختهای لازم برای حرکت موتور تحول آفرین در علوم انسانی را ایجاد نماید، شورای عالی انقلاب فرهنگی است. شورایی که متاسفانه جز در برخی موارد جزئی از ممیز انتفاع ساقط شده است؛ شورایی که به روزمرگی مبتلاست؛ شورایی که خود حال متحول شدن ندارد و متاسفانه نمیتواند تحول آفرین باشد. انقلاب فرهنگی همان تحول فرهنگی است که شاید علت تاسیس آن هم به مساله تحول فرهنگی بر میگردد و اگر قرار است در این راه قدمی برداشته شود باید با برنامه ریزی و هماهنگی و مدیریت این شورا که جمعی از علمای حوزه و دانشگاه در آن هستند به انجام رسد. یکی از مشکلات جامعه ما این است که متولیان حاشیه ای برای کارها و موضوعات مختلف تعریف میکنیم و در آخر کسی خود را پاسخگو و مسئول نمیداند و به همین خاطر است که همه منتظر اقدام دیگران میمانند. آنها باید عبای محبت بگسترانند و دیگران را هدفمند به بر گرفتن گوشه های آن دعوت نمایند. این ضعف عملکرد به خاطر به کار گیری نیروهای غیر دلسوز و بعضا بی اعتقاد در انجام وظیفه است. استادی که خودش سالها سخن از تحول علوم انسانی بگوید ولی خودش گرفتار کتب، آراء و نظرات غربی باشد و مروج اندیشههای آنها، چگونه میتواند در بخش برنامه ریزی برای تحول فرهنگی و علوم انسانی مفید و کارساز باشد. اصل این است که کارها را به کاردانان دلسوز و متعهد و تحول خواه بسپاریم تا نتیجه نسبتا مطلوبی به دست آید. این که دائما به دنبال مشاهیر قوم برای هر کاری باشیم و ایشان را با همه مسئولیت هایشان درگیر این کارها بکنیم خیلی آثار مطلوب و خوبی ندارد.
به عنوان یکی از صاحب نظران چه راهکارها و اقداماتی را برای تحول در علوم انسانی مدنظر دارید؟
البته بنده خود را صاحب نظر نمیدانم. شاید دلسوزیام بیشتر از داناییام باشد ولی با توجه به این که هرکس به وسع خود مسئولیتی دارد بهتر است برای پیشبرد کارها به این امور توجه شود:
الف - هر چند همگان باید احساس مسئولیت بکنند ولی باید این کار متولی مشخصی داشته باشد.
ب – بحث تحول در علوم انسانی از حالت مطالبه فردی یا گروهی به حالت مطالبه اجتماعی و عمومی یا ملی تبدیل شود. همه باید به گونه ای در این راه موثر باشند. عمومی شدن این مساله سدهای شناخته و نا شناخته را می شکند، قدرت تاثیر گذاری را بیشتر میکند، دست برنامه ریزها را بازتر میکند و این کار را از حالت فرمی و دستوری خارج میسازد و تحول پدیدار میگردد. مگر میتوان نهاد تاثیرگذاری مثل آموزش و پرورش، وزارت علوم، صدا و سیما، وزارت ارشاد، سازمان تبلیغات و حوزههای علمیه و .... را نادیده گرفت؟ آیا واقعا مطالبه تحول در علوم انسانی که با تحول فرهنگی نیز همراه است بدون بسیج همگانی و همه ارگان های ذی ربط امکان پذیر است؟
ج – بازشناسی داشتههای از دست رفته و جایگزینی آن به جای محصولات وارداتی و بازگشت به خویشتن خویش به جای گریختن از خود.
د – دشمنشناسی فرهنگی که در صورت موفقیت در این راه میتوان شبیخون و ناتوی فرهنگی را سد کرد. برخی هنوز متاسفانه غارتگران دین و دنیای خود را آموزگاران فرهنگ و انسانیت خود میدانند که بیشترین ضربه به هویت یک جامعه از همین تفکر است.
نقش حوزه و دانشگاه در تحقق علوم انسانی اسلامی چیست؟ آیا وحدت حوزه و دانشگاه کمکی به این مهم میکند؟ به صورت مشخص چه راهکارهایی را برای تعامل این دو مرکز علمی کشور در نظر دارید؟
بدون تردید امکان تحقق علوم انسانی اسلامی به نحو مطلوب در گرو وحدت حوزه و دانشگاه است. دیگر روزگار تفکیک حوزه و دانشگاه به ویژه در علوم انسانی به سر آمده است و خوشبختانه حوزویان با برخورداری از علوم دانشگاهی قدم بلندی در راستای این وحدت برداشتهاند ولی این کار از طرف دانشگاهها هنوز ملموس و محسوس نیست و شاید بتوان گفت که کار جدی نکردهاند. کاش دانشگاهها نیز با برنامهریزیهای بهتر زمینه بهره گیری دانشگاهیان را از معارف حوزه فراهم میآوردند. بیشتر فارغ التحصیلان علوم انسانی در دانشگاهها خزانه دار علوم وارداتی هستند و از دانش های بومی که عمدتا اسلامی است بی بهرهاند. برای انجام این مهم لازم است ضمن ارتباط مستمر حوزه و دانشگاه از طریق برگزاری کارگروههای تخصصی به شناخت نیازها، اهداف و برنامهریزی برای وصول به آن، گام موثر و بلندی در این راه بردارند و آینده روشنی را برای تحول در علوم انسانی رقم زنند.
بنا بر گفته بسیاری از متخصصین عمده مشکل ما در علوم انسانی ابزار انتقال آن یعنی زبان علمی این دانشهاست، زبان علمی این دانشها از نظر جنابعالی کدام است؟
زبان فرهنگ و علوم انسانی یک زبان خاص نیست؛ هر قومی که در این راه تلاش بیشتری کند نا خود آگاه نقش زبان خود را در ترویج این علم افزایش میدهد؛ برای جامعه مسلمین زبان عربی و فارسی نقش اول را دارند و انتقال فرهنگ و علوم انسانی از دیگر سرزمین ها نیز به وسیله ترجمه صورت میپذیرد. در جامعه ما زبان فارسی که زبان شیرین و منعطف و شعر و شور آفرین است نقش اصلی را باید بر عهده داشته باشد ولی آشنایی با زبان عربی برای متخصصین علوم انسانی نیز لازم است. نهضت ترجمه در علوم انسانی نقش سازندهای را ایفا میکند و این امر سبب تبادل اطلاعات علمی میگردد.
با توجه به این که زبان عربی زبان اسلام و قرآن و پیشوایان ماست؛ آیا برای زبان عربی به عنوان یکی از ملزومات و علوم پایهای که به تحول علوم انسانی می تواند کمک کند؛ سهمی قائلید؟
سهم زبان عربی در فهم علوم انسانی که از منابع اصلی آن قرآن و احادیث است آشکار است و همانطور که عرض شد زبان عربی از جایگاه مهمی برخوردار است و در کلام معصوم علیه السلام هست که فرمودند "تعلموا العربیه فانها کلام الله الذی یکلم بها خلقه" ولی این بدین معنا نیست که زبان ترویج و نوشتاری در علوم انسانی باید عربی باشد. فراگیری زبان قرآن به عنوان یک ابزار فهم برای متخصصین لازم است و چه بسا بدون آشنایی با این زبان فهم دیدگاههای اصیل اسلامی میسر نباشد و بهتر است بین زبان قرآن و زبان عربی نیز تفکیک قائل شویم. آنچه مهم است این است که پژوهشگران و متخصصان علوم انسانی با زبان قرآن آشنا باشند و این مساله مهمتر از آشنایی ایشان با زبان انگلیسی و یا .... میباشد. نهضت ترجمه میتواند بار سنگینی در انتقال این علوم را به دیگر جوامع به عهده گیرد.
و در آخر برگزاری کنگره هایی نظیر دومین کنگره بین المللی علوم انسانی اسلامی را تا چه حد موثر و مفید میدانید؟
حتما برگزاری این چنین کنگرههایی لازم و مفید است و بهتر است با اطلاع رسانی بیشتر از حالت انحصاری خارج شود و در حاشیه آن با برگزاری کارگاهها، مناظرات و نمایش دستاوردها و معرفی پژوهشگران نمونه در فراگیر شدن نهضت تحول در علوم انسانی و جریان سازی علمی انجام وظیفه نمود. البته پیشنهاد میکنم که سالی دو بار این کنگره برگزار شود تا در رسیدن به اهداف خود موفقتر باشد.