به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآنی (ایکنا)، «تحریفشناسی تاریخ امام حسین(ع) با رویکردی کتابشناسانه» عنوان یادداشتی از محمد صحتی سردرودی، پژوهشگر حوزه عاشوراشناسی است که بخش اول که شامل بررسی کتابهای تحریفساز در باب تاریخ امام حسین(ع) و واقعه عاشورا بود در سه نوبت از نظر خوانندگان گذشت و اکنون فصلی از بخش دوم این یادداشت که به بررسی و معرفی «آثار تحریفستیز» در حوزه عاشورا پرداخته، در ادامه میآید:
بخش پیشین این یادداشت را اینجا بخوانید!
بخش دوم: کتابهای تحریفستیز و تحقیقی
ممکن است که در نگاه نخست چنین به نظر رسد که عنوان «تحریفستیز» در اینجا مبالغه باشد، امّا با مطالعه کتابهایی که در این بخش شناسایی میشوند، خواهیم دید که به راستی نویسندگان اینگونه کتابهای کمنظیر و پر بار، در ستیز با دروغهای پرفروغ و اکاذیب مقدّسانگاشتهشده، جهاد اکبر کردهاند. انصاف را که مقابله با جاهلانِ مقدسمآبی که گرفتارِ جهل مرکّباند و به نوعی مغلوبِ نفسِ جمعی خویشاند، کمتر از جهاد با نفس فردی نیست و برخلاف جهت امواج پرخروش و پریشان در دریای آشفته و طوفانی، شنا کردن، کاری بس سخت و توانفرساست. دانشوران دردآشنایی که در این دایره هولانگیز، دل به دریا زدهاند، بسیار اندک شمارند؛ برخلاف کتابهای تحریفساز که برای هر یک، صدها مثل و مشابه میتوان یافت، آثار تحریفستیزان، هر کدام به نوبه خود بینظیر و نایابند؛ تا آنجا که به سختی میتوان سه یا چهار کتاب را در این بخش شناسایی کرد.
چنان مینماید که این کتابهای محدود ـ امّا مبارک و بس مفید ـ در میان چنان دریای خشمگین و آشفتهای، تنها کشتیهای نجاتی هستند که شناخته شدهاند و نشر روزافزون این قبیل کتابها لازم و ضروریاند، امّا بیگمان کافی نیستند؛ زیرا ویرانهای را که کتابهای تحریفساز ساختهاند، با یکی دو گل، گلستان نمیشود. با این آرزو که در آینده نزدیک، شاهدِ دهها اثر علمی ـ تحقیقی در وادی تحریفشناسی عاشورا باشیم. معدود کتابهای این بخش را به ترتیب تاریخی برمیرسیم.
لؤلؤ و مرجان
کتاب «لؤلؤ و مرجان» [1] که اسم کامل «لؤلؤ و مرجان در شرط پلّه اوّل و دوّم منبرِ روضهخوانان» است، آخرین اثر از آثار حسین بن محمدتقی نوری طبرسی (1254ـ1320ق) است که آن را در سال 1319ق نوشته است.[2]
درباره محدّث نوری نویسنده «لؤلؤ و مرجان»
از آنجا که نویسنده «لؤلؤ و مرجان»، گردآورنده آخرین مجموعه حدیثی شیعه ـ یعنی کتاب مستدرک وسائلالشیعه ـ است، او را «خاتم المحدّثین» وصف کردهاند. پیشتر با نام «میرزای نوری» یا «حاجی نوری» شناخته میشد، امّا در روزگار ما بیشتر به اسمِ «محدّث نوری» نامبردار است.
محدّث نوری در عصر خود، افزون بر حدیثپژوهی در علم رجال و کتابشناسی نیز سرآمد بود و شاگردان موفّق و تأثیرگذاری را نیز در مکتب حدیثی ـ علمی خویش، تربیت کرد که از میان آنان، محدّث قمی در علم حدیث و رجال و دعاشناسی نام او را و آثار او را همواره، گرامی میداشت و آقا بزرگ تهرانی در کتابشناسی و تراجمنگاری، پیوسته او را ثنا میگفت و هر دو خود را همیشه شاگرد و پیرو او میدانستند و بر این پیروی و شاگردی میبالیدند که اینک این حقیقت از جای جای آثار آن دو بزرگوار به وضوح پیداست.
در توفیق محدث نوری همین بس که شاگردانی چُنان بزرگ و وفادار داشته است که به دو بزرگوار از آنان اشارتی رفت، امّا در اخلاص و پارسایی محدث نوری، تردیدی نیست که همگان، حتی مخالفانِ سرسخت او، از خلوص و تقوا و صداقتش، فراوان سخن گفتهاند و همگی به اتفاق، وثاقت و راستی او را ستودهاند.
محدّث نوری افزون بر این همه در ارادتمندی به ساحت مقدّس امام حسین(ع) نیز مشارٌ بالبنان بود. در خانه خود، هر هفته جلساتی را برپا میداشت که دانشوران، نویسندگان، واعظان و دیگران در آن گرد هم مینشستند. در معارف اسلامی، بحث و فحص میکردند و بیش از همه از اهلبیت اطهار(ع)، به ویژه از امام حسین(ع) سخن میگفتند و در نهایت نیز به یاد عاشورا، خالصانه و عالمانه میگریستند. حتّی رسم پیادهروی و زیارت دستهجمعی از نجف تا کربلا را او دوباره ـ پس از آنکه به فراموشی سپرده شده بود ـ زنده کرد تا بالاخره در آخرین سفرش به کربلا بیمار شد و جان سپرد.
منظور از اندکی تفصیل در اینجا بیان شرح حال و آثار محدث نوری نیست که این کار در جای خود شده است،[3] بلکه مراد آن است که یادآوری گردد که محدّث نوری چنان بود که پس از نیم قرن و اندی تحصیل و تحقیق به نیکی دریافت که اینک نه به مصائب عاشورا که باید بر تحریفات عاشورا گریست و بر این همه توهین و تحقیری که توسط دوستان نادان درباره امام حسین(ع) روا داشته میشود، ندبه و زاری کرد و تا دیر نشده است، باید کاری کرد؛ زیرا این تحریفات، مدام در حال توالد و تزاید پیش میروند. تحریفسازان روز به روز تحریف تازهای میسازند و هر چه زمان پیش میرود، از هر تحریفی، تحریف دیگری زاده میشود. عجبا تو گویی، موش در این خانه بیصاحب، افتاده است و مدام زاد و ولد میکند! دریغا دردی را که محدّث نوری صد و اندی سال پیش دریافت و دردمندان و طبیبان را از این بیماری مُسری و کشنده آگاه ساخت و هشدار داد، امروز کم کسانی هستند که درمییابند و کمتر از آنها کسانی هستند که از آن مینالند و یا کاری میکنند که باید بکنند.[4]
باری مثل اینکه از بابِ «یخرج منهما اللؤلؤ والمرجان» پس از عمری غوّاصی کردن در دو دریای کتابشناسی و مردمشناسی بود که محدّث ما این دُرّ گرانبها را به دست آورد و با عنایت به گرانارجی و کمیابیِ «اخلاص» و «صدق» کتاب کیمیا اثر خویش را «لؤلؤ و مرجان» نامید.
سخنان محدّث نوری در باب اخلاص و صداقت به عنوان پیششرطهای لازم برای عاشوراپژوهی و عزاداری
لؤلؤ و مرجان در دو فصل مفصّل، از دو پیششرط لازم و ضروری برای عاشوراپژوهی و عزاداری، سخن میگوید: اوّل از اخلاص و در فصل دوم با تفصیل بیشتری از صداقت، سخن میراند.
فصل اخلاص
پس از آنکه در مقدمه بر «ثواب گریستن و گریاندن در عزای امام حسین(ع)» تأکید شده، از تاریخ روضهخوانی سخن رفته و تعریفی طنزگونه از روضهخوانی شده بود.[5] در فصل نخست (فصل اخلاص) از مفاسد ریا بحث شده است و با عنایت به آیات قرآن و سخنان معصومان، خطرهای ریا در روضهخوانی به ترتیب زیر نشان داده شده است:
1. محروم ماندن از پاداش معنوی و الهی؛
2. گرفتار تزویر و نفاق شدن؛
3. به دامِ «شرک خفی» (خودخواهی و خودنمایی و خود خداانگاریِ مرموز و پنهان) در افتادن؛
4. دین به دنیا فروختن؛
5. دوگانگی و تضادّ در گفتار و کارکرد.
در ضمن از چگونگی «ارتزاق از راه دین» و مزدورانه روضهخوانی کردن و «حرام بودن مزدخواهی در عبادت» مباحث مفیدی به میان آمده است که با تنبیه و توبیخ شدید روضهخوانان ریاکار و دینفروش، نوشته شده است. در پایان فصل، با عنوان «چند تنبیه»، نخست این پرسش به پیش کشیده شده است که آیا ریاکاری در عزاداری میتواند جایز باشد؟! که ضمن تخطئة این تصوّر باطل، تحریف رایجی که در ترجمه و توضیح «تباکی» متداول و معروف است، یادآوری میگردد و سپس با مراجعه به متون حدیثی، تفسیر و ترجمه صحیحی از تباکی، ارائه میشود؛ آن چنانکه که دیگر شائبه تزویر و ریا پیش نمیآید و تباکی را از تصنّعی و تکلّفی بودن میرهاند (ص 39ـ34).
در تنبیه دوم و سوم نیز به ترتیب از «حرام بودن دروغ و افسانهسازی در روضهخوانی» و از «وظیفه بانیان و عزاداران در گرامیداشتِ روضهخوانان و مادحان حسینی» سخن گفته شده است که با آوردن روایتهایی در تکریم شاعرانِ مرثیهسرا همچون کمیت اسدی و دعبل خزاعی، توضیح داده شده است.
امّا در فصل دوم که بیش از سه چهارم کتاب را دربرمیگیرد، از شرط دوم، یعنی درستی و راستگویی، سخن گفته شده است که در پنج مقام و چند تنبیه و یک خاتمه به سامان رسیده است. در مقام اوّل با مراجعه به آیات قرآن و احادیث و اخبار، ضرورت صدق نشان داده شده و راستگویی از زبان دین، ستوده شده است و به این ترتیب، همگان به ویژه مادحان اهلبیت و عاشقان امام حسین(ع)، پیش از هر چیز به راستی و درستی فراخوانده شدهاند که: عشق، خصم کمی و کاستی است/ عشق در اصل همان راستی است.
فصل صدق
مقام دوم «در مذمّت دروغ گفتن و مفاسد آن در دنیا و آخرت» است که نخست با ده دلیل «بدتر بودن دروغگویی از شرابخواری» نشان داده شده است و سپس با آوردن دهها شاهد از قرآن و حدیث، چهل مفسده از مفاسد دروغگویی، یادآوری میشود. در مقام سوم نیز به همان ترتیب پیشین از دروغ بستن بر خداوند و رسول خدا و ائمه طاهرین(ع) سخن رفته که «بزرگترین گناه» و «ستم بزرگتر» است و از هر بدی، بدتر آنکه انسان، خودخواهی خود را با خرج کردن خدا، ارضا کند: حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی/ دام تزویر مکن چون دگران قرآن را.
اما در مقام چهارم، از اقسام و انواع دروغ و از حکم شرعی و وضعیِ هر یک به تفصیل سخن گفته و در ضمن، مباحث مربوط، مثل «دروغ مصلحتآمیز»، «توریه»، «زبان حال» و... مطرح شده و در هر حال، ساختن روایت، گناه و حرام دانسته شده است که «جعل حدیث به هیچ وجه جایز نیست» و در مقام پنجم از مراتب صدق و صادقان، سخن رفته که «صدق لسان» (راستگویی) از نازلترین درجات آن است که هر که این نیز ندارد عدمش بِهْ ز وجود.
در پایان این بخش نیز چند تنبیه دارد که به این ترتیب است:
1ـ لزوم تفحّص کامل در نقل ثقه؛
2ـ اعتبار مؤلف، دلیل بر اعتبار کتاب نیست؛
3ـ تشبیه دروغسازی برخی روضهخوانان به مسنای یهودیان؛
4ـ علل تحریف و دروغسازی در وقایع عاشورا.
بالاخره در خاتمه کتاب به این پرسش، پاسخ داده شده که تکلیف مردم در برابر روضههای دروغ و روضهخوانهای دروغپرداز چیست، و پاسخ محدّث نوری با عنایت به آیه شریفه «واجتنبوا قول الزور»[6] و آیات و احادیث دیگر، چنین است که از آنها دوری باید و شنیدن سخنانشان نشاید: فاعرض عنهم حتّی یخوضوا فی حدیث غیره».[7]
محدث نوری در لؤلؤ و مرجان به ساختگی بودن برخی اخبار مشهور، همچنین به دروغ بودن بعضی از روضههای بسیار معروف و گریهآور، تصریح کرده است که فهرستی از آنها را در اینجا به اجمال میآوریم:
1ـ در داستان لیلا مادر علیاکبر به امام حسین(ع) بستهاند که از زبانِ رسول خدا بگوید که «دعای مادر در حق فرزند، مستجاب میشود.» به اعتقاد محدث نوری این داستان «تا آخر آن، تمام دروغ است» (ص 90) و راستی مگر مادری میتوان یافت که فرزندش را دعا نکند؟!
2ـ «خبر مجعول و آن دروغی که به زبان عربی» در قتلگاه از زبان امام حسین(ع) خطاب به خواهرش زینب، «نقل کنند که: فرمقها بطرفه فقال لها: أخیّة ارجعی إلی الخیمة فقد کسرت قلبی، وزدت کربی ـ الخ.» (ص 90).
3ـ «حضرت چند حمله کرد در روز عاشورا و در هر حمله ده هزار نفر را کشت!» (ص 90)
4ـ دنبالهای که به دروغ به آخر زیارت وارث بستهاند که البته اصل زیارت وارث «از زیارات مأثورة معتبره است» اما از «السلام علی ابیضکم وعلی اسودکم...» به بعد را «عوام کالأنعام» بر آن میافزایند، که افزون بر «جسارت ارتکاب بر بدعت و جسارت افزودن بر فرموده امام(ع)»، «متضمن چند دروغ واضح است.» (ص 98ـ97).
5ـ کتاب «مفتاح الجنان، جمع کرده بعضی عوام» است. (ص 98).
6ـ درباره محل دفن حُرّ بن یزید ریاحی و «آنچه گویند در سبب بیرون بردن حُرّ از میان شهدا و دفن کردن او در آن موضع، پس داخل در مجعولات و بافتههای دروغگویان است.» (ص 100ـ99)
7ـ «در داخل مسجد، جایی را معین کردند و مختار را در او [آنجا] دفن کردند و تصدیق آن را از علما نقل نمودند، تمام دروغ مجعول» است (ص 100)
8ـ چند نمونه از اعمال خرافی و «بدعتهای محتقره، مثل غسل اویس قرن و آش ابوالدرداء» و... (ص 101).
9ـ «حال هانی [بن عروه] تاکنون درست مکشوف نشده و نزد عُلما هنوز به حدّ وثاقت نرسیده.» (ص 102).
10ـ «رسیدن اهل بیت در اربعین به کربلای مُعلّی به نحوی که سید در لهوف ذکر نموده، منافی است با امور بسیار و جملهای از اخبار و تصریح جمعی از علماء اخیار.» (ص 145).
محدث نوری در این باره به تفصیل بیشتری سخن میگوید و آن را با آوردن هفت دلیل و چندین شاهد و قرینه، مردود میداند (ص 155ـ143). از جمله اینکه راوی داستان، مجهول است. سید ابن طاووس هم که آن را در لهوف آورده «در اوائل تحصیل و سنّ شباب، تألیف نموده بود»(ص 144) امّا، «بعد از مدّتی خود ملتفت به بعضی از خرابیهای این نقل از آن راوی مجهول شده، لهذا در کتاب اقبال[8] در اعمال روز بیستم صفر بعد از اشاره به آنچه در لهوف سابقاً نوشته بود، فرموده که این بعید است» (ص 145).
11ـ عطیّة کوفی، غلام مملوک جابر بن عبدالله انصاری نبود، بلکه خود «محدّث» و «تابعی» بود (ص 155). محدّث نوری در این مورد، در ادامه بحث پیش، مینویسد: «اخبار جزمی روضهخوانان به وقوع این واقعه به مجرّد کلام مذکور، کاشف از نهایت جهل و تجرّی است و کاش به همان چند سطر لهوف یا مقتل ابیمخنف قناعت میکردند و آن را مانند ریشه درخت در زمین شورزار قلبِ ویران نمیکاشتند، آنگاه این همه شاخه و برگ از او نمیرویانیدند. پس از آن این همه میوههای گوناگون اکاذیب از آن نمیچیدند، و از زبان حجت بالغه خداوند، حضرت سجاد(ع) این همه دروغ در وقت ملاقات خیالی با جابر نقل نمینمودند.
کار به آنجا رسیده که عطیه کوفی محدثّ تابعی را غلام مملوک جابر انصاری مدنی کردند» (ص 155).
12ـ داستان هاشم مرقال ـ از شهدای جنگ صفّین ـ در کربلا و عاشورا بنا به نقل ملامهدی نراقی در محرق القلوب و اینکه «در این کتاب [محرق القلوب] مطالب منکره یافت میشود که ناظر بصیر، از نوشتن چُنان عالمی چنین مطالبی را متعجّب میشود» (ص 157ـ156) و «شبههای در کذب آنچه در محرق و قبل از او در روضة کاشفی است، نیست» (ص 157).
13ـ «قصة مجعولة» فضل بن علی، برادر ساختگی امام حسین و افزودن آن به شهدای کربلا (ص 157).
14ـ ترجمة غلط «مولی» به «غلام» در عبارت «وجاء عابس بن شبیب الشاکری ومعه شوذب مولی شاکر» (ص 158).
15ـ انتقاد شدید از فاضل دربندی و کتابش اسرار الشهادة و اینکه «این کتاب در نزد علماء فن و نقّادین احادیث و سِیَر، بیوقع و بیاعتبار، و اعتماد بر آن کاشف از خرابی کار ناقل و قلّت بصیرت اوست» (ص 161).
16ـ داستانی که میگوید امام حسین(ع) چون پادشاهان با دبدبه و کبکبه، با خدم و حشم از مدینه خارج شد که «هر سطر آن مشتمل است بر چند دروغ» (ص 168).
17ـ پیمان بستن اصحاب به رهبری حبیب بن مظاهر در شب عاشورا بر اینکه نگذارند که فردا کسی از بنیهاشم پیش از ایشان به میدان رود و صدر و ذیل داستان که شاخه و برگ زیادی دارد و «واضعش را در این فن [جعل حدیث] مهارتی بود تمام» (ص 170).
18ـ اتّهام بیخبری به امام زینالعابدین(ع) با جعل قصهای که به صورت پرسش و پاسخهای مفصّلی ساخته شده است و در پایان از زبان امام حسین(ع) میگویند که فرمود: بدان در میان خیمهها غیر از من و تو مردی نمانده! (ص 170).
19ـ خبر عجیبی که میگوید به هنگام وداع و عزم میدان، چون کسی نبود، امام را سوار اسبش کند، پس حضرت زینب آن حضرت را سوار کرد! «و بر حسب تعدد منابر، مکالمات بسیار، بین برادر و خواهر ذکر میشود و مضامین آن در ضمن اشعار عربی و فارسی نیز درآمده و مجالس را به آن رونق دهند و به شور درآرند. والحق جای گریستن است، امّا نه بر این مصیبت بیاصل، بلکه در گفتن چنین دروغ واضح و افتراء بر امام(ع) در بالای منبر، و نهی نکردن آنان که متمکناند از نهی کردن، به جهت بیاطلاعی یا ملاحظة عدم نقص در بعضی شئونات، و متمکّن نبودنِ ضعیفالحال از عرض کردن به آن گوینده بیانصاف کذّاب که ای متجرّی بر خداوند جبّار، نه در مقاتل معتمده موجود است...» (ص 170).
20ـ اسب خاصّه رسول خدا(ص) را که امام حسین(ع) در روز عاشورا در زیر پا داشت «مُرتجز میگفتند که در السنة عوام به ذوالجناح معروف شده» (ص 170.)
21ـ از همین اقسام دروغ است آن عبارتهای سوزناکی که میگویند حضرت زینب به بالین برادرش در قتلگاه میگفت: «أأنت أخی، أأنت رجائنا، أأنت...» (ص 171).
22ـ داستان گریهآوری که میگوید: در یک روز دوبار امام سجاد(ع) از گریه بیهوش شده بود، ابوحمزة ثمالی آمد و به او تسلّی داد و نصیحتش کرد! «و اگر خبر اصل میداشت برای مجالسِ مصیبت، بسیار با فایده بود.» (ص 171).
23ـ و بالاخره آن قصه جعلی که از زبان هشام بن الحکم ساختهاند تا امام صادق(ع) را به خیال خودشان به آستانه تکیهها و حسینیهها «محل کشفها» بکشانند و او را چون «جامهای» عبا بر سر، در روی زمین اندازند! (ص 172).
24ـ قصّه زعفر جنّی و افسانه عروسی قاسم (ص 184 ـ 183).
25ـ مبالغه عجیب و غریب در افزودن به شمار سپاه یزید (ص 185 ـ 184).
26ـ شعر «یا کوکباً ما کان اقصر عمره/ وکذلک عمر کواکب الاسحار» را؛ که ابوالحسن تهامی از شاعران سدة چهارم و پنجم در سوگ فرزندش سروده بود، «صریحاً [نه به عنوان زبان حال] در بالای منبر نسبت میدهند به حضرت که در بالای سر جناب علیاکبر خواند و خود در بعضی از کتابهای بافتة جدیده دیدم» (ص 191).
27ـ داستان جنگ ابوالفضل العباس در صفّین (ص 191).
28ـ قصّه آب آوردن ابوالفضل در کودکی (ص 191).
مرحوم محدّث نوری، داستانهای عبرتآموز و طنزآمیزی را نیز در جای جای کتاب آورده است که در اینجا مجال نقلش نیست. شهید مطهری بعضی از آنها را در سخنرانیهای خود نقل کرده که بارها در کتاب حماسه حسینی منتشر شده اند.
چشماندازی به تحریفات عاشورا
آقای مصطفی درایتی، کتاب «لؤلؤ و مرجان» را تحقیق کرده و همراه با تعلیقات و پاورقیهای مفید و مفصّلی، منتشر ساخته است که حواشی ایشان اگر به صورت مستقل، منتشر شود، خود کتاب سودمندی خواهد بود. آقای درایتی کار پر بار خود را با عنوان «چشماندازی به تحریفات عاشورا: لؤلؤ و مرجان» منتشر کرده است. ایشان در پیش درآمدی که بر کتاب نوشته، به تفصیل از مقام ثبوتی و اثباتی معصوم و فرقهای آن دو مقام سخن گفته و در جای جای کتاب نیز تحقیقات کارآمدی را ارائه کرده است که به برخی اشاراتی میرود:
1ـ داستان دزد راهزنی که از غبار خاک پای زائران کربلا از جهنم رهید و بهشتی شد. (ص 80 ـ 79).
2ـ حکایت مهلاً مهلاً و بوسه بر زیر گلوی امام حسین(ع) به هنگام وداع آخرین (ص 154).
3ـ داستان دختر امام حسین(ع) به هنگام وداع که نوازش دختر مسلم بن عقیل را به یاد پدرش آورد. (ص 155).
4ـ دربارة «زبان حال». (ص 200 ـ 199)
5ـ «اصل جریان فاطمة صغری در مدینه و مرغ، دروغ است و مأخذ معتبری ندارد». (ص 199).
6ـ نقل وقایع مشکوک، چگونه است و پاسخ علامة شعرانی در این باره که بسیار عالمانه و مفید است (ص 214 ـ 212).
7ـ بحثی پیرامون کتاب محرق القلوب که «اقتباسی از روضة الشهداء کاشفی است» (ص 244).
8ـ افسانة بستن پاهای امام سجاد(ع) از زیر شکم شتر تا نیفتد که «ناقل اصلی آن مرحوم دربندی در اسرار الشهادة است که وضع این کتاب معلوم است.» (ص 265).
9ـ انتقادی از کتاب حماسه حسینی و دفاع از کتاب لؤلؤ و مرجان. (ص 266).
10ـ استناد روضهخوانان به خواب و رؤیا به جای تاریخ و روایت. (ص 272).
11ـ پژوهشی پیرامون حسین بن حمدان جنبلانی که به گفتة علامة حلّی: «مذهبش فاسد و خودش کذّاب است و دارای مقاله و عقیدة ملعونه است.»(ص 283 به نقل از خلاصة الرجال، ص 217) و «اکثریت علماء رجال، بل همة آنان او را به شدیدترین وجهی که تصوّر شود، طعنزده، وی را به دروغگویی و فساد مذهب وصف کرده اند.» (ص 283 به نقل از ریاض العلماء 2/51) با این همه «همین فرد، ناقل داستانهایی در حادثة عاشورا است که امروز برخی از آنها بسیار معروف است.» (ص 285).
12ـ با این همه تحریفات چه باید کرد؟ (ص 296 ـ 294)
13ـ نکاتی چند «در جهت ساماندهی شایسته و هدایت صحیح مجالس دینی». (ص 315 ـ 307)
14ـ نقش مردم و شنودگان در ترویج تحریفات و تشویق روضهخوانانِ تحریفپرداز. (ص 307 ـ 304)
آقای درایتی در پایان پیش درآمدی که بر کتاب نوشته است، از محدّث نوری و کار او (لؤلؤ و مرجان) به تکریم یاد کرده و گفته است:
«اگر ما در آینده، شاهد چند اثر جدّی همچون لؤلؤ و مرجان، از عالمان بزرگوار باشیم، دامنة سخنان بیمأخذ و دروغهای شاخدار کاسته خواهد شد؛ ولی اگر بنا باشد، همه در خلوت، سخن را تأیید کنند، ولی همّت و جرأتی به خرج ندهند، باید هر سال بیش از سال قبل شاهد آلودهسازی این فرهنگ باشیم و حتماً در برابر اهلبیت(ع) مسؤول خواهیم بود.»[9]
ستایش دانشوران و کتابشناسان از «لؤلؤ و مرجان»
پس از انتشار لؤلؤ و مرجان، بسیاری از دانشوران و کتابشناسان، هر کدام به نوعی آن را ستودهاند. واعظ خیابانی (1282ـ1367ق) نویسندة وقایع الایام و علمای معاصرین در جایی مینویسد:
ا»گر کتاب لؤلؤ و مرجانِ علامه نوری ـ قدّس الله نفسه وشکر مساعیه الجمیله ـ به نظرت برسد مبادا بدت بیاید و بگویی که چرا به این درجه به روضهخوان پیچیده شده، زیرا که این احقر آن کتاب مستطاب را من البدو الی الختم ملاحظه و مطالعه کردم؛ ابداً کاری با روضهخوان راستگو ندارد...، آن بزرگوار، وحید دهر و فرید عصر خود بود و در عهد خود، مجلسی زمان خودش بوده و در ترویج شرع مبین و تهذیب معالم دین سیّد المرسلین و تألیف و تصنیف آثار و مطالب علماء ماضین و تحصیل کتب و رسائل متقدّمین و متأخّرین آنچه لازمة جدّ و جهد بود، مبذول داشته...، طول باع و کثرت اطّلاع و مزید بصیرت و خُبرت او، در هرگونه مطالب، اظهر من الشمس و ابین من الأمس است، و مؤلفات و مصنّفاتش به اعلی صوت بدین مطلب، ندا میکند. باری شأن همچنین عالم، اجلّ از این است که غرض و عنادی با کسی داشته باشد، بلکه همة تعرّضات و کنایه و مثلش از برای روضهخوان دروغگو است...، و انصاف نیست که لؤلؤ و مرجان را ارزان و فراوان شمرد؛ زیرا که در خزینة هیچ پادشاهی اینگونه لؤلؤ و مرجان یافت نمیشود. آن را مکرّراً مطالعه و ملاحظه کن و در مضامینش درست تأمّل و غوص کن و در بحار مطالبش به تفصیل تعمّق و غور بنما. اینگونه اطلاعات و تحقیقات و تألیفات، کار هر بافنده نیست. اطّلاع از وضع کتاب لهوف و منتخب و ابیمخنف و اسرار الشهادة و مخزن و مُحرق و غیرها و دانستن صحّت و سقم و قوّت و ضعف مطالب آنها هر یک عمری به دست میآید، [حالا] شخصی در نیم سطر به ما بگوید چرا قدر آن را ندانیم و حق او را ضایع بکنیم؟»[10]
ملا علی خیابانی در ادامة سخنش همچنان محدّث نوری را میستاید و از لؤلؤ و مرجان، دفاع میکند و در ضمن از تأثیر گستردة کتاب در میان مردم و علمای معاصرش یاد میکند که در تهران و تبریز با مجادلات و زد و خوردهای تندی نیز همراه بوده است.[11]
استاد مرتضی مطهری هم آن چنان لؤلؤ و مرجان را میستاید که بیشتر و بهتر از آن متصوّر نیست. در جایی میگوید: «فوقالعاده کتاب خوبی است.»، «چنین کتابی شاید در دنیا وجود نداشته باشد. عجیب این مرد تبحر به خرج داده است!»[12]
وی میگوید: «کتاب لؤلؤ و مرجان از مرحوم حاجی نوری (رضوان الله علیه)، درست یک قیام به وظیفة بسیار مقدّسی است که این مرد بزرگ کرده است؛ مصداق قسمت اول این حدیث است که: اذا ظهرت البدع فلیظهر العالم علمه.»[13]
یکی از محققان معاصر که خود دانشوری اندیشمند و کتابشناسی نکتهسنج و تیزبین است، سخنی در این باره دارد که نقل میشود :«لؤلؤ و مرجان نخستین کتابی است که دربارة اصلاح روضهخوانی و پاکسازی آن نوشته شده است. این کتاب، به لحاظ خرافهزدایی، مانند کتاب التنزیه فی اعمال الشبیه، از علامه سید محسن امین است؛ یعنی همانگونه که امین در التنزیه عهدهدار خرافهزدایی از عزاداری و پاکسازی آن شده، حاجی نوری در لؤلؤ و مرجان عهدهدار خرافهزدایی از روضهخوانی و اصلاح آن شده است. با این تفاوت که اولاً فضل تقدّم در خرافهزدایی از آن مؤلف لؤلؤ و مرجان است؛ اما رسالة التنزیه مورد مناقشه قرار گرفت و بر آن ردّیههای متعددی نوشته شد.»[14]
تأثیر لؤلؤ و مرجان را در آثار دانشورانی که محدّث نوری، استاد یا شیخ روایتی آنها بود، بیشتر میتوان دید. مانند محدّث قمی (شیخ عباس قمی)، محمدتقی ارباب، سید محسن امین و شیخ حسین کاشفالغطاء که هر یک پس از محدّث نوری، به پیروی از او، تحریفزدایی از تاریخ عاشورا و عزاداری را پی گرفته اند. با این تفاوت که پژوهشهای سید محسن امین و محدّث قمی به صورت مفصّل و مستقل، منتشر شده است، اما پژوهشهای محمدتقی ارباب ـ نویسندة الاربعین الحسینیة ـ و کاشف الغطاء به صورت پراکنده و در میان آثارشان نهفته است.
ادامه دارد ...
نوشته محمد صحتی سردرودی*، دانشآموخته حوزه علمیه قم
--------------------------------------------
پینوشتها
*وی از پژوهشگران عرصه علوم اسلامی به ویژه در تاریخنگاری عاشورا مدتی قلم زده است. تاکنون علاوه بر چندین مقالات که در نشریات علمی کشور به چاپ رسیده چندین عنوان کتاب نیز دربارة عاشورا و تاریخ اسلام از ایشان چاپ و منتشر شده است. وی هماکنون در کتابخانة بزرگ آیتالله مرعشی نجفی به تحقیق اشتغال دارد.
[1] لوءلوء و مرجان، میرزا حسین نوری طبرسی، به تحقیق حسین استاد ولی، تهران، دارالکتب الاسلامیّه، فارسی، چاپ اول، بهار 1375ش، 248 صفحة رقعی، 18+226 ص.
[2] لؤلؤ و مرجان نزدیک به ده بار، در ایران و هند، تجدید چاپ و منتشر شده است و ترجمة آن به زبان اردو، توسط سیدسعید حیدر زیدی به 1418ق، در پاکستان با نام «آداب اهل منبر» و در 350 صفحه منتشر شده است.
ر.کـ: سید علی شرفالدین موسوی، معجم کتب و مؤلفین حیات و قیام امام حسین، ص 46؛ همچنین ترجمة آن به عربی نیز منتشر شده است که آگاهیهای کتابشناختی آن به این ترتیب است: اللوءلوء والمرجان فی آداب اهل المنبر، حسین بن محمدتقی النوری الطبرسی، تعریب: ابراهیم البدوی، چاپ اوّل، دارالبلاغه، بیروت، 1423ق / 2003م، 293 ص.
[3] ر.کـ: «محدّث نوری، روایت نور»، از نگارنده، چاپ اول، تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، 1372ش.
[4] از شگفتیهای روزگار این که نگارنده، یکی را که احتمال میرفت توانایی این کار را داشته باشد به این کار فراخواندم و او که از این مقالة ما خبر داشت آن را خواست که مطالعه کند، مقاله را گرفت و از روی آن کپی کرد تا اینکه قسمت اوّل آن (کتابهای تحریفساز) را با عنوان «منابع تحریف گستر» منتشر ساخت و تنها کاری که کرد کتابها را از ترتیب تاریخی خارج و به صورت ترتیب الفبایی که هیچ فایدة مؤثری بر آن مترتب نیست، تنظیم کرد و با افزودن سه کتابی که هرگز عنوانِ «منابع» به آنها (تذکرة الشهدا، محرق القلوب، و عنوان الکلام) صدق نمیکند، به خیال خودش کاری کرد و با چند نقل قول که بیشتر شفاهی مینماید و هرگز حاکی از اثر مکتوبی نیستند، چه رسد به این که «منابع» باشند، بالاخره مقالهای ساخت، و تنها لطفی که دارد همین است که به منبع و مأخذ اصلی مقاله (مقالة ما) هرگز اشارتی نمیکند!
[5] ر.کـ: محدث نوری، لؤلؤ و مرجان: ص 9: «علم یبحث فیه عن عوارض اجساد الشهداء وما یتعلّق بها.».
[6] سورة حج، آیة 30.
[7] سورة نساء، آیة 68.
[8] سید ابن طاووس، الاقبال الاعمال، ج 3، ص 100ـ101.
[9] چشماندازی به تحریفات عاشورا (لؤلؤ و مرجان) ص 30، چاپ اول، انتشارات استاد احمد مطهری، قم / 1379ش، فارسی،
393ص رقعی، سی + 363ص.
[10] واعظ خیابانی، وقایع الایام، جلد شعبان، ص 273ـ272.
[11] همان، ص 274ـ273.
[12] مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 17، ص 71.
[13] همان، ج 17، ص 131.
[14] محمد اسفندیاری، کتابشناسی تاریخی امام حسین(ع)، ص 135 و 155.