به گزارش خبر گزاری بینالمللی قرآن (ایکنا)، نشست «بررسی مقاله قاعده فقهی حرمت تنفر از دین» عصر دیروز، پنجشنبه 7 آذرماه، با حضور حجتالاسلام والمسلمین رحیم نوبهار، مؤلف مقالهای با همین عنوان و استاد حقوق جزا و جرمشناسی دانشگاه شهید بهشتی، در مؤسسه مطالعات دین و اقتصاد برگزار شد.
بر اساس این گزارش، حجتالاسلام نوبهار، مؤلف مقاله «قاعده فقهی حرمت تنفر از دین» گفت: این نخستین بار است که در فقه اسلامی، این قاعده مطرح میشود. مبانی این قاعده در فقه اسلامی موجود است ولی تا کنون به صورت یک قانون یکپارچه و به سامان در نیامده است. محتوای اصلی این قاعده این است که اگر اجرا و عمل به یک حکم شرعی و دینی مستلزم نفرت و دین گریزی باشد، میتوان و بلکه باید از اجرای آن احکام جلوگیری شود.
فطرت دینی و فطرت بشری
وی با بیان اینکه در اینجا باید مسائلی از این دست که مقصود از حکم شرعی چیست؟ ایجاد نفرت در چه کسانی از جامعه ایجاد میشود؟ آیا حداقل و حد اکثریت جمعیت متنفر مد نظر است؟ بحث کرد، ادامه داد: درباره این مقاله و حکم باید گفت که اصولا وقتی ما ادعا میکنیم که یک دین فطری است، قواعد آن هم باید فطری باشد و مورد تایید انسانهای عاقل باشد، پس چگونه میشود که حکمی هم خدایی باشد و هم مورد نفرت عدهای از انسانها؟
وی در پاسخ به سؤال مذکور اظهار کرد: جواب این سؤال تلقیها است. تلقیهای عقلانی و دریافتهای بشری از بحث عقلانیت، واکنش اجتماعی، تعامل انسانی و دهها مسئله پیرامونی عوض شدهاست. به خاطر این که دریافتهای عقلایی فرق میکند، استنباط و احساس میکنیم که برخی از احکام مُنفِّر از دین هستند. وقتی که تلقیها فرق میکند و عوض میشود، همه قواعد و احکام نیز باید عوض شود. وقتی پارادایمی عوض شد دیگر تغییرات جزئی کافی نخواهد بود، بلکه همه چیز باید با پارادایم جدید منطبق شود.
نوبهار افزود: همانطور که گفتهشد، تنفر از دین به تلقیها باز میگردد. تلقی باید وصف عقلانی داشته باشد و قرآن و اسلام اصلا نخواسته ما را در عرفها و تلقیهای مردم صدر اسلام، یعنی همان مردمی که به دلیل تلقی ناشایست مورد سرزنش بودهاند، نگه دارد، نتیجتا مهم این است که تلقی و عمل سرشار از عقلانیت و معنویت باشد.
عقل به عنوان منبع شناخت احکام شرعی
وی با اشاره به اینکه در میان دانشمندان اصولی بحثی است که آیا بناها و روشهای عقلایی میتواند یکی از منابع استفاده از احکام شرعی باشد؟، خاطرنشان کرد: برخی مانند مرحوم علامه طباطبایی بناها و روشهایی عقلایی را بالذات حجت میدانند یعنی اگر ثابت شود که امری محصول دریافت و برداشتهای عقل خالص بشری است، برای اثبات حجیت نیازی به تأیید و امضای ایجابی دین و شریعت ندارد.
وی با اشاره به اینکه این مقاله خواهان پذیرش دین گریزی و سکولاریسم غربی نیست، ادامه داد: ما در اینجا نمیخواهیم بگوییم که دین و عرف این همانی دارند و هر چه که عرف میخواهد دین هم باید بپذیرد و انجام دهد. این قاعده ، قاعده پیروی از شهوات، راحت طلبی و مادی گرایی و ضد دینی نیست، بلکه باید در نظر داشت که یکی از پیش فرضهای این مقاله این است که احکام الهی تابع مصالح است.
حسن و قبح ذاتی
این استاد دانشگاه اظهار کرد: در یونان باستان، در اینکه آیا وقتی خدا یا خدایان امر به چیزی میکنند، آن امر بالذات خوب است یا اینکه چون خدایان امر به فعلی میکنند، آن فعل خوب است. در دوران نهضت ترجمه این نزاع به جامعه مسلمین وارد شد و رواج پیدا کرد که در پی آن مسلمانان به دو دسته تقسیم شدند. عدهای از مسلمانان اشعریان بودند که گفتند خدا از هر امری حکمتی دارد و برای امتحان جامعه مسلمین است که شرایع و احکام دارد و عدهای هم معتزلیان شدند که گفتند که حسن و قبح ذاتی است و فعل خود بالذات خوب است.
وی با بیان اینکه این یک مقاله با صبغه اعتزالی است، افزود: شریعت و دین در حوزههای مختلف دارای مقاصد و قواعد مختلف هستند و احکام شریعت مجموعه پراکندهای نیستند، بلکه برای نیل به مقاصد کلی و مهم است. از خواستهای مهم کلی دین، خداشناسی و توحید است و آنچه که خداوند برای این شناخت و توحید مورد نظر داشتهاست، این بوده که دینی را بیاورد که مورد پذیرش جامعه نیز باشد.
مستندات قاعده فقهی حرمت تنفر از دین
وی گفت: مستندات این قاعده نخست به نظر میرسد که عقل باشد. خلاصه بیان این تقریر از عقل، این است که هر چیزی که در دین مایه نفرت و دینگریزی مردم باشد و باعث میشود دین مقبول قرار نگیرد، نمیتواند یکی از احکام و آموزههای دینی باشد. این قاعده به مباحث کلامی هم کشیده شدهاست. متکلمین در شرایط نبی گفتهاند که پیامبر نمیتواند صاحب اوصاف نفرت انگیز باشد. پس اگر پیامبر به خاطر دین گریز نشدن مردم، باید دارای شرایط و اوصافی باشد، خود دین به طریق اولی باید از هر عیب مبری باشد.
این استاد حقوق دانشگاه شهید بهشتی دلیل دوم بر قاعده نفی تنفر قرآن مجید خواند و بیان کرد: در قرآن آمده «وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ کَذَلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِم مَّرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُم بِمَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ؛ و آنهایى را که جز خدا را میخوانند دشنام مدهید که آنان از روى دشمنى [و] به نادانى خدا را دشنام خواهند داد این گونه براى هر امتى کردارشان را آراستیم آنگاه بازگشت آنان به سوى پروردگارشان خواهد بود و ایشان را از آنچه انجام میدادند آگاه خواهد ساخت»(انعام/108)؛ استدلالی که از این آیه برای قاعده مذکور شدهاست، امری منحصر به فرد نبود.
توصیه پیامبر به مأمورین
وی ادامه داد: در سنت آمده که وقتی پیامبر(ص) افراد را به مأموریت میفرستادند، به آنها توصیه میکردند که بر مردم آسان بگیرید، سخت نگیرید و به مردم بشارت دهید و مردم را از دین و آیین گریزان نسازید. قدمایی مانند شیخ صدوق و متأخرین مثل مرحوم محقق اردبیلی از قاعده آسانگیری برای استنباط احکام استفاده میکردند، به این ترتیب که وقتی در روایات بر سر یک موضوع چند روایت گفته میشد، معتقد بودند باید به حدیث آسانگیرنده اتکا کرد، چون با روح شریعت سهله سازگارتر است.
تغییر عرف؛ مبنای تغییرات در احکام
وی افزود: دلیل دیگر که باعث میشود برخی از احکامی که به دین نسبت میدهیم دین گریزانه باشد، مسئله تغییر عرفهاست. احکامی که در باور مسلمانان به عنوان حکم شرع تلقی میشوند اما محصول عرف و باور مردم زمانه پیامبر اکرم(ص) بودهاند، کم نیستند. اسلام و آموزههای اسلامی در یک تعامل سازنده خواستهاند که آن عرفها را انسانی و متکامل کنند ولیکن ما گاهی آنها را به عنوان احکام لایتغیر اسلام گرفتهایم. اگر در این مورد بخواهیم مثالی بزنیم، میتوانیم به ازدواج صغیر اشاره کنیم که در دین مجاز است ولیکن در روزگار کنونی با توجه به اینکه تعریف از زن، خانواده و اهداف خانواده عوض شده، دیگر مسئله ازدواج صغیر یا بریدن ناف اشخاص به نام همدیگر معنا ندارد.
این مدرس دانشگاه خاطرنشان کرد: این قاعده مبتنی بر این است که دین هم هدف کلان دارد و هم در حوزههای مختلف باورهای مشخصی حداقل به صورت کلی دارد. در بسیاری از موارد مقصد را با هدف خلط میکنیم و به آن وسیله و ابزار پایبندیم. هدف اصلی توحید و خداشناسی است. فنگراییها و شکلگرایی در متدولوژی و روش استنباط باعث میشود به شکل و ظاهر حکم بیشتر از روح و هسته آن توجه شود.
وی در آخر گفت: آخرین بحث که ضرورتا از لحاظ اهمیت آخر نیست، مسئله اخلاق و گذراندن احکام از فیلتر اخلاق، درکهای اخلاقی و شهودهای اخلاقی است. امکان ندارد حکمی هم شرعی باشد و هم دلهای مؤمن و ایمانهای همدلانه را نتواند به خود جلب کند. اغلب احتمال این است که اگر جامعه مؤمنان همدل در احکام شریعت کاستیهایی را میبینند شاید به دلیل این است که در روشها و برداشتهای استنباطی اشکالاتی هست.