حمایت از سینمای ارزشی و دینی اصلی است که تمام مدیران سینمایی بر آن تاکید دارند؛ این ویژگی نیز به هیچ دوره و دولتی ربط پیدا نمیکند، بلکه اصل و اساس نظام است. نظامی که بر پایه دین مبین اسلام شکل گرفته و باید تمام اجزایش نیز وامدار چنین خصیصهای باشند. در کلام دیگر همانگونه که مقام معظم رهبری بارها در سخنان خود فرمودهاند سینما ابزاری مهم و تأثیرگذار در اشاعه مضامین انقلابی است.
با توجه به توضیح فوق باید انتظار داشت در چنین فضایی فیلمهای دینی در بهترین شرایط و موقعیت ممکن روی پرده بروند، اما در واقع چنین چیزی به چشم نمی خورد، بلکه کارهایی اینچنینی در مهجوریت هر چه تمامتر اکران میشوند. برای این گفته میتوان مثالهای زیادی زد که «ترنج» آخرین آن است. در این فیلم به مضمون مرگ و معاد توجه شده و به هیچ وجه معنا را، فدای گیشه نکرده است، اما در عوض شاهدیم که فیلم در نامناسبترین شرایط و با کمترین سینما اکران شد.
زمانیکه از شرایط بد اکران سخن میگوییم منظور تنها تعداد سالن و سینماها نیست، هرچند این شاخصه مهمترین بخش است، اما آیا برای این دست تولیدات تبلیغات لازم نیز انجام میشود؟ مسلما جواب خیر است! زیرا در سطح شهر، ما حتی اندک بیلبوردهایی را هم نمیبینیم که این فیلم را تبلیغ کنند. جدا از تبلیغات شهری، تلویزیون نیز نسبت به این تولیدات کم توجهی کاملی انجام میدهد، درصورتیکه یکی از وظایفی که برای رسانه ملی تبیین شده همین حمایت همه جانبه از فیلمهای دینی است.
سؤال ما از سیما یا شهرداری این است که آیا چنین بخشهایی باید از تولیداتی که هدف و مبنایشان پرداختن به دین است، مبالغی را دریافت کنند؟ آیا این فیلم باید هم اندازه یک فیلم گیشه حق پخش پرداخت کند؟ البته ممکن است مسئولان سیما یا شهرداری مدعی تخفیف به این فیلمها شوند؛ توجیهی که عذر بدتر از گناه است، چون حمایت از کاری با مضمونی اسلامی باید همه جانبه و صمیمانه باشد نه اینکه با تخفیفی جزئی نسبت به کار مدعی بود. این مسائل در شرایطی مطرح میشود که ما هر روزه بیشتر شاهد فراگیر شدن ماهواره در کشورمان هستیم.
نکته تأسفآور اینکه برای مبارزه با ماهواره، راههایی که پیموده میشود به هیچ وجه کارشناسی شده نیست، بلکه مسیری است که تنها عکسالعمل منفی مردم را در پی دارد، درصورتیکه در این حوزه بهترین قدم، راه فرهنگی است که میتواند هجمه مستکبران را خنثی کند. این خواسته نیز آرزوی دست نیافتنی نیست و میتوان به آن دست یافت به شرطی که برای آن هزینه شود. در این میان حمایت از کارهایی چون «ترنج» بخشی ویژهای از این هزینهها را در میگیرد.
مطلب دیگر که در این بحث توجه به آن ضروریست، سلیقهسازی برای مردم است، زیرا ذائقه سازی امری تربیتی است که قابل هدایت است، اما این نکته به فراموشی سپرده شده است، درصورتیکه میشود با رشد کمی و کیفی تولیدات دینی در یک پروسه 10 ساله سینما را به سر منزل مقصود هدایت کرد تا هنر هفتم بار دیگر همانند دهه 60 مأمن تولیدات دینی و انقلابی شود. برای رسیدن به این خواسته نیز رسانه ملی با بالا بردن کیفیت کارهای خود قادر است یاریرسان سینما باشد.
در پایان باید در نظر داشت که سینما ابزاری جنگی در دست مستکبران است که از آن برای رسیدن به اهداف پلیدشان استفاده میکنند؛ فیلمهایی چون «آرگو»، «300»، «سنگسار»، «بدون دخترم هرگز» بخش کوچکی از این تولیدات را در بر میگیرد، بنابراین بی توجهی ما به تولیداتی که سعی دارند زیباییهای تفکر اسلامی را ترسیم میکنند در حقیقت نوعی همراهی با کارهای اسلامستیزانانه است.