به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) به نقل از پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله العظمی خامنهای، «تعبیر خاور دور، خاور نزدیک، خاور میانه درست نیست. دور از کجا؟ از اروپا. نزدیک به کجا؟ به اروپا. یعنی مرکز دنیا اروپاست؛ هر جائی که از اروپا دورتر است، اسمش خاور دور است؛ هر جا نزدیکتر است، خاور نزدیک است؛ هر جا وسط است، خاورمیانه است! این تعریفی است که خود اروپائیها کردند؛ نه، ما این را قبول نداریم. آسیا یک قارهای است؛ شرقی دارد، غربی دارد، وسطی دارد؛ ما در غرب آسیا قرار داریم. بنابراین منطقه ما اسمش منطقه غرب آسیاست ، نه منطقه خاورمیانه.» (مقام معظم رهبری،22/5/91)
یادداشت زیر از دکتر ابراهیم متقی، استاد روابط بینالملل و عضو هیئت علمی دانشگاه تهران به بررسی چرایی این موضوع پرداخته است.
درباره اروپامداری و غربگرایی در سیاست بینالملل رویکردهای مختلفی ارائه شده است. برخی از پژوهشگران از جمله «سمیر امین» بر این اعتقادند که اروپامداری اساساً یک پدیدهی فرهنگی است. برخی از نئومارکسیستهای انتقادی در تحلیل مدرنیته و فرایندهای تحول در اقتصاد جهانی، اروپامداری را خصیصهی روبنایی نظام سرمایهداری تلقی مینمایند. نگرش دیگری نیز درباره نشانههای غربمداری نظام جهانی با رویکرد ژئوپلیتیکی ارائه شده است. بهطور کلی باید بر این موضوع تأکید داشت که رهیافت ژئوپلیتیکی قدرت در تبیین اعتبارسنجی کشورها در نظام جهانی در سالهای بعد از جنگ سرد از اهمیت بیشتری برخوردار شده است.
۱. رویکرد ژئوپلیتیکی اروپامداری در نظام جهانی
جغرافیدانان از دههی ۱۹۶۰ به بعد ادبیات سیاسی و بینالمللی خود را در قالب مفاهیم مطالعات ژئوپلیتیکی تولید کردهاند. از آنجایی که بخش قابل توجهی از ژئوپلیتیسینها دارای رویکرد غربمحور بودهاند، بنابراین تلاش کردند تا دیدگاههای جهانگرایانه از ماهیت فضای جغرافیایی را ارائه دهند. در این ارتباط سه رهیافت از اهمیت بیشتری برخوردار شد. رهیافت اول مبتنی بر سازماندهی نظام جهانی چندقطبی و چندمرکزی بوده است. وقتی که در اندیشههای ژئوپلیتیکی جهانگرایانه از رویکرد چندمرکزی صحبت به عمل میآید، به مفهوم آن است که جهان غرب در درون خود حوزههای متنوعی از منافع راهبردی را سازماندهی کرده است.
رهیافت دوم در قالب نظام جهانی متمرکز شده بر پایهی مؤلفههای اقتصادی بوده است. چنین رویکردی به مثابه آن است که اقتصاد سرمایهداری میتواند حوزههای مختلف قدرت را در مناطق مختلف جغرافیایی سازماندهی کند. تقسیم بینالمللی کار، سرمایه، تولید و مصرف را باید به عنوان انعکاس ضرورتهای ژئوپلیتیکی نظام جهانی متمرکزشدهی اقتصادمحور دانست. توسعه نظام سرمایهداری زمینههای لازم برای دگرگونی در شکلبندیهای جغرافیای امنیتی را به وجود آورد.
رهیافت سوم را باید در قالب فرایندهای ژئوپلیتیکی جامعهمحور مورد ارزیابی قرار داد. در این رویکرد مؤلفههای هویتی، اجتماعی، فرهنگی و هنجاری از اهمیت بیشتری برخوردار است. به طور کلی در نگرش ژئوپلیتیکی جامعهمحور، «قدرت» ماهیت چند بعدی، چند مرکزی و چند سطحی پیدا میکند. دگرگونیهای ژئوپلیتیکی در دوران بعد از جنگ سرد را باید در قالب تحولات اجتماعی در نظام ژئوپلیتیکی مورد ملاحظه قرار داد. در این ارتباط، مناطق ژئوپلیتیکی با نیروهای اجتماعی، دولتها، پیمانهای منطقهای و نهادهای بینالمللی خود را متوازن میسازد. آنچه در قالب بحرانهای اجتماعی با رویکرد هویتی، مذهبی و سیاسی در کشورهای آسیای غربی شکل گرفته است را باید انعکاس پویاییهای درونی فرایندهای ژئوپلیتیکی جامعهمحور دانست.
در چنین شرایطی رهیافت هندسه ژئوپلیتیک جدید نظام جهانی بر اساس رویارویی جبهه مقاومت و نظام سلطه در سالهای دهه ۱۳۸۰ از سوی رهبری جمهوری اسلامی ایران ارائه شد. رویکرد ایشان را باید در قالب مقاومت دربرابر فرادستی نظام جهانی غربمحور تبیین کرد. چنین رویکردی ماهیت معناشناسانه، هستیشناسانه و معرفتشناسانه دارد. بیان چنین نگرشی به مفهوم آن است که اولاً: نظام فرادستی جهان غرب در شرایط افول قرار دارد. ثانیاً: نشانههای فرهنگی فرادستی نظام مسلط غربمدار با چالش بازیگران هویتی روبهرو شده است. ثالثاً: لازم است تا قالبهای معنایی و مفهومی جدیدی به کار گرفته شود که منجر به عبور از مفاهیم مشروعیتبخش نظام جهانی غربمحور گردد.
۲. گفتمان اروپامداری و غربمحوری در تبیین ژئوپلیتیک نظام جهانی
با توجه به نشانههای یادشده میتوان بر این موضوع تأکید داشت که گفتمان اروپامداری تلاشی در جهت مرکز قرار دادن غرب در الگوی عام نظام جهانی محسوب میشود. چنین رویکردی بیانگر آن است که اروپامداری طرحی برای احیای مرکزیت جهان غرب محسوب میشود. برخی از گروهها و شخصیتهای اسلامگرا اروپامداری را به عنوان عامل تداوم نظام سرمایهداری و برتریگرایی جهان غرب تلقی میکنند. در چنین نگرشی، انگارههای اروپامداری با نشانههای دیگری از جمله غربیسازی، آمریکاییسازی و هژمونیکگرایی ایالات متحده در نظام جهانی پیوند یافته است.
این طرح تنها زمانی میتواند وجود داشته باشد که غرب و مرکز جهانی دیگر هممعنا و مترادف تلقی نشود. زیرا در چنین شرایطی رهیافت اروپامداری تلاش میکند تا طرح غربی را به عنوان الگویی عام تصور کند. این امر به منزله آن است که غربیسازی جهان با جلوههایی از عامگرایی پیوند مییابد. عامگرایی را باید به عنوان مرکزیتیابی هنجارها، سیاستها و قابلیتهای ابزاری کشورهای جهان غرب دانست.
«بابی سعید» در کتاب محققانه خود با عنوان «هراس بنیادین» تلاش دارد تا آثار غربگرایی و پیامدهای آن در جهان اسلام را تبیین کند. نامبرده بر این اعتقاد است که: منطق اروپامداری، امپراتوری نامرئی است که با گسترش دادن ابزارهای آشکار تسلط غرب بر سایر نقاط عالم، تلاش دارد تا گروههای اجتماعی و فرهنگ غیرغربی را در کنترل خود قرار دهد. بابیسعید همچنین بر این موضوع تأکید دارد که: «رهبران اسلامی در ایران تا حد زیادی در راستای تخریب منطق اروپامداری و غربمداری در جهان تلاش کردهاند. بنابراین ظهور اسلامگرایی تنها در فضایی قابل فهم است که در آن، غرب و اروپا در وضعیت مرکزیتزدایی قرار گیرد.»
اندیشه اسلامگرایی بر جلوههایی از خاصگرایی فرهنگی در برابر عامگرایی فرهنگی جهان غرب و گروههای اروپامدار تأکید دارد. اعتراضات موجود و ظهور هویتگرایی اسلامی در غرب آسیا، شمال آفریقا و شرق مدیترانه نمادهایی از «مرکززدایی غرب» محسوب میشود. این رویکرد با آنچه فوکویاما در نظریه پایان تاریخ از آن نام برد مغایرت دارد. به عبارت دیگر، فوکویاما پایان جنگ سرد را نشانه پیروزی نهایی جهان غرب دانست. فوکویاما تلاش داشت تا نشان دهد که هیچ ایدئولوژی و رهیافت سیاسی دیگری وجود ندارد که به مقابله با اندیشههای غربی در قالب لیبرالدموکراسی قرار گیرد. روایتهای اسلامگرایانه را میتوان در اندیشههای ژئوپلیتیکی و بازاندیشی دربارهی محیطهای جغرافیایی مورد ملاحظه قرار داد. ارزیابی انتقادی درباره مفاهیمی همانند خاور دور، خاور نزدیک و خاورمیانه را باید بهعنوان یکی دیگر از نشانههای نقد اروپامداری در نظام جهانی دانست.
۳. نقد تحلیلی ژئوپلیتیک نظام سلطه
نقد تحلیلی مفاهیم ژئوپلیتیکی به معنای آن است که اگرچه اروپا و جهان غرب بهطرق زیادی بر دنیا کنترل دارد، اما دیگر نمیتوانند نقش هژمونیک را در ارتباط با قالبهای مفهومی، تحلیلی و رفتاری داشته باشند. یکی از نشانههای تضعیف هژمونی غرب، چالش در برابر قالبهای مفهومی، ادراکی و فرایندهای کنترل نظام جهانی محسوب میشود. در سالهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، روند تحلیل انتقادی نسبت به قالبهای مفهومی و کارکردی جهان غرب بر اساس پارادایمهای غیرمارکسیستی ظهور یافت. چنین نگرشی به معنای آن است که نه تنها اقتصاد سرمایهداری در معرض نقد سیاسی قرار میگیرد بلکه هویت اروپامداری که به موجب آن غرب تلاش دارد تا مرکزیت هنجاری، سیاسی و اقتصادی خود را در جهان تثبیت کند نیز در شرایط نقد هویتی قرار میگیرد.
بر اساس نگرش انتقادی نسبت به مرکزیتگرایی جهان غرب، قالبهای تحلیلی اروپامداری در اندیشه سیاسی و تقسیمبندیهای ژئوپلیتیکی انعکاس تصور قوممدارانه تلقی میشود. چنین رویکردی مبادرت به نقد «شرقشناسی» میکند. اگرچه اولینبار، «ادوارد سعید» چنین مفهومی را به مثابه نماد قوممداری و نژادپرستی جهان غرب تلقی کرد. شرقشناسی در نگرش ادوارد سعید صرفاً یک دیدگاه کلیشهای و ذاتگرا نسبت به شرق و اسلام محسوب نمیشود بلکه در آن نشانههایی از گفتمان دانش و قدرت نیز مشاهده میشود. رابطه میان قدرت و دانش در نگرش شرقشناسی اروپامدارانه، معطوف به کنترل و تسلط هنجاری بر جهان غیرغربی تلقی میشود.
بر اساس چنین نگرشی، هر رابطهی مبتنی بر قدرت در اندیشه اروپامداری، رابطهای نابرابر تلقی میشود. ریشه چنین تحلیلی را میتوان در دیالکتیک ارباب ـ برده «هگل» ملاحظه کرد. رهیافتی که انگیزه و تمایلات جهان غرب برای مطیع ساختن سایر حوزههای جغرافیایی را منعکس میسازد. بنابراین خصیصه اصلی اروپامداری در تاریخ معاصر را باید تلاش پایانناپذیر برای جهانیسازی نظم غربی دانست. چنین رویکردی تا زمانی تداوم پیدا میکند که از بنیانهای فرهنگی غرب مشروعیتزدایی شود. هویت فرهنگی را باید نمادی از تلاش برای مرزبندی با فرایندهای اروپامدار دانست.
فرایندهای تحول نظام ژئوپلیتیکی نشان میدهد که نیروهای اثرگذار بر معادله قدرت در سالهای بعد از جنگ سرد در قالب کنش نیروهای هویتبخش شکل گرفته است. هویت سیاسی به عنوان نشانه مقاومت در برابر قالبهای معنایی، مفهومی، ساختاری و ژئوپلیتیکی محسوب میشود. ادبیات سیاسی و ژئوپلیتیکی انعکاسدهنده نمادهای معنایی در نظام جهانی در حال گذار محسوب میشود. نشانههای چنین فرایندی را میتوان بهشرح ذیل مورد توجه قرار داد:
- ظهور اسلامگرایی منجر به فرسایش و تخریب اروپامداری در اندیشه قدرت و رهیافتهای ژئوپلیتیکی شده است.
- در دوران جنگ سرد، کشورهای مسلمان برای ارتقای میزان کارامدی و اثربخشی سیاسی نیازمند همکاری با جهان غرب و بهرهگیری از ادبیات مفهومی تولیدشده در نظام جهانی غربمحور و اروپامدار بودهاند. در این دوران، جهان غرب توانست امپراتوری نامرئی خود را از طریق تولید اندیشههای راهبردی گسترش دهد.
- از زمان پیروزی انقلاب اسلامی الگوهای کنش بازیگران در کشورهای اسلامی با تغییراتی همراه شد. مطالبات سیاسی بر اساس واژگان و مفاهیم اسلامی و بومی انجام پذیرفت. گروههای اسلامی که در قالب کنش هویتی قرار داشتند به این جمعبندی رسیدند که میتوان هویت خود را بدون اتصال به مفاهیم، ادبیات و انگارههای غربی تثبیت کرد.
- تعابیر و مفاهیم اسلامی را باید به عنوان مرز جدید جدال ژئوپلیتیکی با اروپامداری غربمحور دانست. جهان غرب برای از بین بردن اراده معطوف به کنش گروههای اسلامی، اراده آنان را هدف قرار داده بود. هویتگرایی اسلامی و بومیسازی مفاهیم ژئوپلیتیکی به مفهوم آن است که اسلامگرایی میتواند مرکز جدیدی را در نظام چند مرکزی ایجاد کند.
- مرکززدایی جهان غرب و اروپامداری فضایی را ایجاد کرده است که مجموعههای مختلف فرهنگی بتوانند در آن واژگان سیاسی مختلفی را جدا از ادبیات، مفاهیم و رهیافتهای تولید شده در جهان غرب جستوجو کنند. چنین فرایندی میتواند مشروعیت گفتمانی جهان غرب را که برای مدتهای طولانی مبتنی بر نگرش شرقشناسانه و اروپامدار قرار داشته است را با چالش و بحران مشروعیت روبهرو سازد.