محمد محمدرضایی، استاد پردیس قم دانشگاه تهران در گفتوگو با خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا)، به طرح مباحثی درباره ریشه آسیبها و انحرافات علوم تجربی و انسانی موجود و شرایط علوم انسانی اسلامی پرداخت.
محمدرضایی با اشاره به نبود تفاوت بین علوم تجربی و علوم دینی در حوزه تمدن اسلامی اظهار کرد: عالمان در این حوزه تمدنی با علوم پایه و تجربی از یک سو و قرآن و روایات از سوی دیگر، آشنایی داشتهاند و بر همین اساس، جامعه هم تمایزی بین علوم تجربی و علوم دینی قائل نبود. یک عالم دینی میتوانست هر دو را فرا بگیرد و در نتیجه اختلاف و تفاوتی بین دین و علوم تجربی مشاهده نمیشد. اساس این مطلب نیز این بود که از نظر این عالمان، تفاوتی میان عالم تکوین و تشریع وجود نداشت و هر دوی این ساحتها در بر گیرنده آیات الهی و نشانههای آفاقی و انفسی خداوند بودند.
وی افزود: بعد از رنسانس و به خاطر تعارضاتی که بین مسیحیت و علم پدید آمده بود، قول به تمایز بین علم و دین شکل گرفت و علم بر دین سیطره یافت و از دل این جریانات نیز جریان تجربهگرایی غالب شد که بر اساس آن، همه معلومات ما باید از تجربه آغاز شود و به تجربه هم ختم شود و اگر چیزی خارج از قلمرو تجربه بود، از جمله دین، خرافه و سفسطه دانسته میشود.
پرورش یافتن نگاه تجربهگرایانه به عالم و منجر شدن به علمگرایی
محمدرضایی با اشاره به پرورش یافتن نگاه تجربهگرایانه به عالم گفت: جریان تجربهگرایی در تفکر فلسفی فیلسوفانی مانند کانت، پوزیتویستهای منطقی، مکتبهای تحلیلی، فلسفههای فوئرباخ، مارکس، فروید، برتراند راسل، جان دیویی و اگزیستانسیالیستهای الحادی ادامه یافت و هر کدام از اینها به نوعی حامل تفکر تجربهگرایانه شدند و بر آن بودند که دین را از حوزه سنجش تفکر فلسفی و عقلی خارج کنند. آنان حکم به جدایی و ناسازگاری کامل تفکر عقلی و علمی از دین میکردند و محصول این تجربهگرایی، علمگرایی یا «scientism» بود.
این استاد دانشگاه تهران در تشریح علمگرایی بیان کرد: علمگرایی جهان را مانند یک ماشین در نظر میگیرد. این رویکرد قائل به ضرورت است و چیزی به نام علت مختار را نمیتواند بپذیرد. در قرن هجدهم لاپلاس، ریاضیدان و فیزیکدان و منجم بزرگ فرانسوی طرحی برای عالم در نظر گرفت که در آن خداوند هیچ دخالتی در حرکت و مسیر این عالم نداشت و وقتی از او در این مورد سؤال شد گفت که نیازی به این فرض نداشتم و نتوانستم برای خداوند جایگاهی در این عالم پیدا کنم.
وی ادامه داد: علمگرایی دیدگاهی است که معتقد است ما بر اساس محوریت علوم تجربی میتوانیم همه پدیدهها و همه امور عالم را توجیه و تبیین کنیم و حتی تبیین پدیدهها و مسائل دینی نیز باید بر اساس همین روش علمی انجام شود. در واقع با علمگرایی، روش تجربی و مکانیکی تنها معیار کشف واقعیت شد و هر چیزی که با این روش سازگار نبود، از جمله اخلاق و مابعدالطبیعه و دین، از دایره معرفت بشری کنار گذاشته شد و ادعا شد که ما نه نیازی به اینها داریم و نه میتوانیم اینها را تبیین کنیم؛ چرا که با معیارهای علوم تجربی نمیشد آنها را توجیه و تبیین کرد.
محدود شدن روشهای کشف واقعیت با غلبه علمگرایی
محمدرضایی با اشاره به شکلگیری علوم تجربی و انسانی بعد از رنسانس، بر اساس این علمگرایی، عنوان کرد: رویکرد تجربهگرایانه این علوم در حوزه معرفتشناسی، آنها را بر یک پشتوانه و اساس مادی استوار کرد و اکنون شما میتوانید در محدودیتهای تبیینی آنها، مشکلاتشان را ببینید. اکنون در اوایل قرن 21 این سؤال برای ما مطرح شده است که آیا واقعاً علوم باید با این مبانی مادی و تجربهگرایانه و سکولاریستی شکل بگیرد یا میتوان حرف جدیدی هم مطرح کرد و اساساً به نوع دیگری فکر کرد و تبیین دیگری ارائه داد.
وی ادامه داد: مخصوصاً در حوزه قلمرو علوم انسانی، این سؤال مطرح است که آیا انسان همان گونه است که این علوم معرفی میکنند و روابط و تعاملات انسانی یا افکار و عقایدی که پیدا کرده است همه باید به شکل مادی و تجربی تبیین شود و یا میتوانیم نظریات و فرضیات دیگری در این حوزه مطرح کنیم که متفاوت از آن نظریات گذشته باشد و بر اساس مبانی صحیح و درست قرار بگیرد.
محدودسازی قلمرو معرفت بشری به حس؛ خطای علم غربی
محمدرضایی با بیان اینکه مبنای درست این است که ما تنها ابزار شناخت را حس ندانیم، اظهار کرد: ابزارهای شناخت انسان محدود به حس نیست، بلکه ما عقل را نیز باید ابزار شناخت به حساب آوریم و همچنین تجربههای عرفانی را. علاوه بر اینها نهاد و فطرت پاک انسان نیز میتواند یک منبع معرفت باشد. آموزههای دینی و وحی نیز بخشی از معرفت بشری را تشکیل میدهند اما علوم غربی قلمرو معرفت بشر را فقط محدود به مسائل تجربی کرده و انسان را از دیگر حوزههای معرفت محروم میکنند؛ در حالی که انسان نباید خود را از این ابزارهای شناخت و آن معرفتهایی که در اختیار بشر هست محروم کند.
این استاد دانشگاه تهران افزود: لذا ما که میگوییم علوم انسانیای میخواهیم که متفاوت از گذشته باشد یعنی این که باید بیاییم و منابع معرفت را اعم از حس و تجربه بدانیم و آن را گسترده کنیم و عام در نظر بگیریم.
وی با بیان این که توسع بخشیدن به منابع معرفت موجب تغییر در جهانبینی میشود، اظهار کرد: اگر ما منابع معرفتمان را گسترده و عام کنیم در نتیجه جهانبینی ما عوض میشود و وقتی که جهانبینی ما عوض شد در نتیجه تحلیلهای ما متفاوت از گذشته و واقعبینانهتر میشود.
محمدرضایی افزود: بنابراین علوم انسانی و علوم تجربی دینی یعنی علومی که ابزار شناخت را اعم از تجربه میداند و همچنین در واقع میخواهد دیدگاهها و نظریاتی را مطرح کند که متفاوت از آن جهانبینیای که پیشفرض این علوم است و در غرب شکل گرفته است، باشد. در واقع میخواهیم حرف تازه و جدیدی در این حوزه بزنیم. این بحثی است که ما در حوزه علوم انسانی داریم.