کد خبر: 1429804
تاریخ انتشار : ۲۴ تير ۱۳۹۳ - ۰۸:۴۲
گفتاری از آیت‌الله‌العظمی تهرانی/

رابطه روحی میان انسان‌ها و نقش آن در دعا

گروه جامعه: مرحوم آیت‌الله‌العظمی حاج آقا مجتبی تهرانی در تشریح رابطه روحی انسان‌ها با یکدیگر، این رابطه را دلیلی برای دعای افراد برای هم عنوان می‌کنند؛ رابطه‌ای که بر مبنای آن پیامبران در حق امت‌هایشان دعا می‌کردند.

مرحوم آیت‌الله‌العظمی حاج آقا مجتبی تهرانی طی ماه رمضان سال 1390 مجموعه سخنرانی‌هایی ویژه ماه مبارک رمضان با محوریت موضوع دعا ایراد فرموده‌اند که بیان و مرور دوباره این مطالب ارزشمند خالی از لطف نیست. ایشان در بخش اول جلسه ششم این سلسله نشست‌ها با تقسیم روابط انسان با سایر افراد به رابطه وجودی و روحی، بر مبنای آیات قرآن و روایات به تشریح تقدم و تأخر دعا برای دیگران پرداخت.

ایشان در بخش دوم از جلسه سوم سخنرانی خود ادامه دادند: در آیه شریفه سوره ابراهیم دارد: «رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثیراً مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنی‏ فَإِنَّهُ مِنِّی».[9] یعنی بت‎ها بسیاری از مردم را گم‏راه کردند؛ پس هر کس که از من متابعت کند ـ‏ یعنی از مؤمنین باشد‏ ـ او از من است. این نشان‏ دهنده وجود یک رابطه است؛ همان‎طور که در رابطه وجودی می‏‌گویید فلانی از ما است، در رابطه روحی هم این‏طور است. به همین دلیل است که ما می‎بینیم انبیا و به خصوص پیغمبر اکرم، نسبت به دعا برای امّتشان خیلی مقیّد بودند.

دعای پیغمبر اکرم در حقّ امّتشان
در روایتی آمده وقتی پیغمبر اکرم این آیه شریفه را می‎خواند: «رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثیراً مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنی‏ فَإِنَّهُ مِنِّی»، و همچنین وقتی آیه شریفه‏‌ای را که از قول حضرت عیسی(ع) است را می‎خواند: «إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُکَ وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ»،[10] پیغمبر دو دستش را بالا می‎برد و می‎گفت: «اللّهمّ أُمَّتی أُمَّتی»؛ یعنی حضرت همه‎اش به فکر امّتش بود و برای آن‏ها دعا می‏‌کرد. در ادامه هم دارد: «وَ بَکَی»؛ یعنی حضرت برای امّتشان می‏‌گریستند.
در ادامه این‏طور دارد: «فَقَالَ اللهُ عَزَّ وَجَل یَا جِبْرِیلُ اذْهَبْ إِلَى مُحَمَّدٍ وَرَبُّکَ أَعْلَمُفَسَلْهُ مَا یُبْکِیکَ»؛ خداوند تعالی به جبرئیل فرمود برو پیش پیغمبر! نه این‏که من علّت گریه‏‌اش را نمی‏‌دانم، امّا از او سؤال کن که چرا گریه می‎کنی. «فَأَتَاهُ جِبْرِیلُ عَلَیْهِ الصَّلاَةُ وَ السَّلاَمُ فَسَأَلَهُ»؛ جبرئیل نزد پیغمبر آمد و از ایشان سؤال کرد. «فَأَخْبَرَهُ رَسُولُ اللهِ بِمَا قَالَ وَ هُوَ أَعْلَمُ» پیغمبر علّت گریه‌‏اش را گفت و فرمود البته می‎دانم که خدا خودش می‏‌داند؛ یعنی خودم می‌‏دانم که خدا به تو چه فرمود! «فَقَالَ اللهُ یَا جِبْرِیلُ اذْهَبْ إِلَى مُحَمَّدٍ فَقُلْ إِنَّا سَنُرْضِیکَ فی أُمَّتِکَ وَلاَ نَسُوءُکَ».[11] خداوند فرمود ای جبرئیل نزد پیغمبر برو و به او بگو که من تو را نسبت به امّتت راضی می‎کنم و ناراحتت نمی‎کنم.

«شفاعت» دعا است!
در روز قیامت همه داد «وا نفسا» دارند. این تعبیری که الآن جزء محاورات عادّی شده، در حقیقت برای روز قیامت است. یعنی قیامت این‎گونه است. روز قیامت هول‎ناک‎ترین روز است و حتّی همه انبیا داد «وا نفسا» دارند؛ فقط یک موجود است که «وا نفسا» نمی‎گوید و او پیغمبر اکرم است. او می‎گوید: «وَا أُمَّتی وَا أُمَّتی». شفاعت، خودش یک دعا است. من دعا را معنا کردم؛ دعا به معنای درخواست و تقاضا از دیگری است. بنابراین، خود شفاعت هم دعا است؛ دعایی است که پیغمبر در قیامت در حقّ امّتش می‎کند. این شفاعت است.
این روایتی که خواندم اشاره به همین معنا بود. فرمود برو به پیغمبر بگو گریه نکن، من تو را نسبت به امّتت راضی‎ می‎کنم و نمی‎گذارم ناراحت شوی. یعنی من دعای تو را در باب امّتت می‎پذیرم. این همان شفاعت است. دعای پیغمبر در روز قیامت است. این تعبیری که در روایت بود اشاره به همین آیه قرآن داشت که می‌‏فرماید: «وَ لَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى».[12]

دعا و دعوت، سرآمد کار انبیا
جلسه گذشته به این بحث اشاره کردم که سرآمد کار انبیا دو چیز بود؛ یکی «دعوت» و دیگری «دعا». انبیا مردم را به راه حق دعوت می‎کردند، هدایتشان می‎کردند، بعد هم دعا می‎کردند و از خدا کمک می‎خواستند که دعوت‎هایشان نتیجه ‏بخش باشد. سیره و روش این‏طور نبود که فقط دعا کنند «خدایا هدایت‎شان کن»، بعد هم بی‏‌تفاوت از کنار انحرافات جامعه عبور کنند؛ بلکه اوّل دعوت می‎کردند و تا آنجایی که توان داشتند تلاش می‏‌کردند، بعد از خدا هم کمک می‎طلبیدند تا با امدادهای غیبی کمکشان کند که این دعوت نتیجه ‏بخش شود. این کار انبیا بود.
روش انبیا در هدایت خلق
حالا چند روایت می‎خوانم؛ خصوصاً آن کسانی که در صدد اصلاح دیگران هستند، دقت کنند! در روایتی راجع به پیغمبر اکرم دارد: «لما کان یدع الناس الی التوحید فهم یرمونه بالتراب و الحجاره و غیر ذلک»؛ وقتی حضرت مردم را دعوت به توحید می‎کرد، آنها با سنگ و کلوخ و پیغمبر را می‎زدند. «فقیل له قد آن لک تدعوا علیهم کما کذا»؛ به پیغمبر گفتند حالا که می‎بینی اینها دارند با تو این‎طور برخورد می‎کنند، آن‏ها را نفرین کن.[13]
به پیغمبر گفتند آقا دیگر وقتش رسیده است که اینها را نفرین کنی؛ اینها آدم بشو نیستند! پیغمبر فرمود نفرین کنم؟! نه! باز هم دعایشان می‎کنم. لذا فرمود: «اللهم اهد قومی فأنهم لا یعلمون و انصرنی علیهم أن یجیبونی الی طاعتک».[14] چه قدر زیبا است! یعنی خدایا من را بر آنها نصرت بخش، تا دعوت من را به فرمان‎برداری از تو پاسخ مثبت دهند. در غزوه احد دارد: «کَانَ النَّبِیُّ یُرْمِی وَ یَقُولُ اللَّهُمَّ اهْدِ قَوْمِی فَإِنَّهُمْ لَا یَعْلَمُونَ».[15] یعنی به سوی پیغمبر اکرم تیراندازی می‏‌کردند و با این حال حضرت می‌‏فرمودند خدایا، قوم مرا هدایت کن! عجیب است!
حالا من از شما یک سؤال می‎کنم! این روایت اخیر برای غزوه احد بود؛ همین مشرکانی که در غزوه احد در مقابل پیغمبر اکرم بودند و حضرت در حقّشان دعا فرمود، آیا بعد همه آنها مسلمان نشدند؟! دیگر بهترین شاهد است. حضرت در غزوه احد می‎گفت: «اللَّهُمَّ اهْدِ»؛ خدایا هدایتشان کن، اینها نمی‎فهمند! در تاریخ خوانده‏‌اید که بعد خبیث‏‌ترینِ آنها هم به حسب ظاهر اسلام آورد.
گذشته از اینکه همه انبیا به خصوص پیغمبر اکرم «رحمةللعالمین» بودند، امّا این کارها حساب‏ شده بود. این یک روش بود که ایشان آموزش می‎دادند. اصلاً به بشر روش می‎دادند که اگر بخواهی کسی را هدایت کنی باید ایستادگی کنی. این یک روش است که پیغمبر به ما می‌‏آموزد.
باید دعوت هم باشد؛ دعای تنها کارساز نیست
اگر می‎خواهی انسان بسازی، تا اتّفاقی افتاد نفرینش کنی فایده‏‌ای ندارد. نفرین یعنی چه؟! به پدر و مادرها می‎گویم، به اساتید می‎گویم، همه کسانی را می‎گویم که نقش سازندگی و تربیتی برای دیگران دارند. چرا زود نفرین می‎کنی؟ این روشِ دست‎گیری نیست؛ روش انبیاء این‏گونه نبوده است. روش انبیا «دعوت و دعا» بوده است، آن هم دعای خیر. انبیا اصلاً مأیوس نمی‎شدند، وگرنه کار هدایت را پیش نمی‎بردند. بله، دعا هم هست؛ مسلّماً دعا مؤثّر است و ما شکّی هم در این نداریم؛ امّا باید دعوت هم باشد. دعای تنها کارساز نیست.
إن‌شاء الله در آینده در این جهت بحثی دارم که حتّی انبیا آنچه که برای خود و اولیای خود می‎خواستند، برای دیگران هم همان را از خدا طلب می‏‌کردند. همان چیزی را که برای خودش می‎خواستند، همان را برای دیگران هم می‎خواستند و فرقی نمی‎گذاشتند. جایی که می‎دیدند مقتضی هدایت در طرف مقابلشان هست، برای او کم نمی‎گذاشتند و ـ ‏نعوذبالله ‏ـ بخل نمی‎ورزیدند.
دعوت‏نامه امام حسین(ع) برای حبیب
وقتی امام حسین(ع) وارد کربلا شد، از کربلا برای یک نفر نامه‎ای به کوفه می‎نویسد. می‎دانید که این صحنه، صحنه کوچکی نیست؛ جنبه‎های معنوی صحنه کربلا در خیلی سطح بالایی است. حسین(ع) می‏‌گوید چرا من کسی را محروم کنم؟! آنهایی که می‎دانم اهلش هستند را دعوت می‎کنم.
در نامه می‎نویسد: «بسم الله الرحمن الرحیم، من الحسین بن علی الی الرجل الفقیه حبیب بن مظاهر الاسدی، امّا بعد انّا قد نزلنا کربلا»؛ ای حبیب، ما به کربلا آمدیم. گویا بین آنها در مورد کربلا رمزی هم بوده است. «و انت تعلم قرابتنا من رسول الله»؛ تو هم از نزدیکی ما با پیغمبر با خبری. «و ان اردت نصرتنا فقدِم الینا عاجلا». اگر می‎خواهی ما را یاری کنی، زود خودت را برسان که عقب نمانی! آنچه که حسین برای خودش می‎خواهد، برای حبیب هم همان را می‎خواهد. لذا دعوتش می‎کند.
نامه به دست حبیب می‎رسد، از خانه بیرون می‎آید؛ وارد بازار کوفه می‎شود، می‎بیند چه بساطی است! یک عدّه دارند شمشیرها را تیز می‎کنند، یک عدّه دارند نیزه‎ها را تیز می‎کنند و آماده می‏‌شوند که به جنگ حسین(ع) بروند. به پیرمردی مثل خودش بر‎خورد می‎کند؛ مسلم بن عوسجه است. می‎گوید مسلم کجا می‎روی؟ مسلم می‎گوید می‎خواهم بروم محاسنم را خضاب کنم. حبیب گفت بیا برویم محاسنت را جایی خضاب کن که رنگش تا قیامت پاک نشود. مسلم می‎گوید مگر چه شده است؟ حبیب جواب می‌‏دهد حسین(ع) به کربلا آمده است، بیا با هم برویم.
این دو پیرمرد به کربلا آمدند. خاندان حسین(ع) هر روز می‎دیدند هزاران هزار نفر از کوفه برای یاری لشکر عمرسعد می‎آید، امّا کسی به طرف خیام حسین(ع) نمی‎آید. یک‏وقت برای حسین(ع) خبر می‎آورند که دو تا پیرمرد دارند به این سمت می‎آیند. بی‎بی‎ها سؤال می‎کنند اینها چه کسانی هستند؟ می‎گویند حبیب بن‏ مظاهر و مسلم بن‏ عوسجه، از کوفه برای یاری حسین آمده‌‏اند. زینب(س) می‎گوید سلام من را به حبیب بن‏ مظاهر برسانید. وقتی پیام زینب را به حبیب می‎دهند می‎گویند حبیب مشتی از خاک را برداشت و روی سرش ریخت؛ گفت من که باشم که دختر علی برای من سلام برساند...

[1]. سوره ابراهیم، آیه 41
[2]. سوره الاعراف، آیه 151
[3]. سوره البقره، آیه 128
[4]. سوره الشعراء، آیه 169
[5]. این‏ها بحث دقیقی است که من عرض می‎کنم، ولی گذرا می‎گویم و رد می‎شوم.
[6]. سوره الحجرات، آیه 10
[7]. سوره نوح، آیه 28
[8]. بحارالأنوار، ج21، ص210
[9]. سوره ابراهیم، آیه 36
[10]. سوره المائده، آیه 118
[11]. اسماء الله الحسنی، ج 34، ص 37
[12]. سوره الضحی، آیه 5
[13]. یک وقت می‎گویی «دَعا له»، که این به نفع است؛ امّا یک وقت می‎گویی «دَعا علیه»، که این نفرین است و به ضرر طرف است.
[14]. الإعلام، ج1، ص299
[15]. بحارالأنوار، ج20، ص117

captcha