کد خبر: 1432325
تاریخ انتشار : ۰۱ مرداد ۱۳۹۳ - ۰۸:۳۰
آیت‌الله العظمی حاج آقا مجتبی تهرانی:

ضمانت‏نامه هزار دعای مقبول / در همه حاجات غیر از غفران، دیگران را مقدّم کن

گروه جامعه: مرحوم آیت‌الله العظمی حاج آقا مجتبی تهرانی با اشاره به اینکه در روایات آمده است اگر برای غیر دعا کنیم خدا هزار برابر به خودمان می‌دهد، فرموده‌اند: در همه حاجات غیر از غفران، دیگران را مقدّم کن.

مرحوم آیت‌الله العظمی حاج آقا مجتبی تهرانی طی ماه رمضان سال 1390 مجموعه سخنرانی‌های ارزشمندی با محوریت موضوع دعا ایراد فرمودند که مروری بر این سخنرانی‌ها در ماه دعا خالی از لطف نیست. ایشان در بخش اول جلسه هشتم از این مجموعه جلسات با اشاره به اینکه مؤمن آنگاه به کمال ایمان می‎رسد که آنچه را که برای خود می‎خواهد، برای برادرهای ایمانی‎اش هم بخواهد، عنوان می‌کند: دعا برای غیر، نشانه کمال و فضیلت ایمان است.

مرحوم آیت‌الله العظمی حاج آقا مجتبی تهرانی در بخش دوم از جلسه هشتم این مجموعه سخنرانی‌ها به بیان این مسئله پرداخته‌اند که چرا باید آنچه را برای خود می‌خواهیم برای دیگران هم بخواهیم و ادامه داده‌اند:
چرا عین آنچه که برای خودم می‎خواهم، برای دیگری نمی‎خواهم؟ چون می‎ترسم اگر برای او بخواهم دیگر نوبت به من نرسد! دو روایت از پیغمبر اکرم (ص) خواندم که هر دو مربوط به ایمان بود. می‎گوید استکمال ایمان به این است که آنچه برای خود می‎خواهی، برای دیگری هم بخواهی. معنای روایت این است که من به آن موجودی که قادر مطلق است و نعَمَش، رحمتش و کرمش بی‎نهایت است، ایمان دارم. این کمال ایمان و افضل ایمان است. حالا ببین بینشت نسبت به خدا چگونه است؟
در همه حاجات غیر از غفران، دیگران را مقدّم کن
در روایاتی که جلسه گذشته مطرح کردم، داشتیم آنچه که برای خود می‎خواهی‎ برای غیر هم بخواه و کم و کسر نگذار. پیغمبر اکرم(ص) هم نسبت به علی(ع) این‏چنین بودند؛ فقط یک مورد استثنا بود که آن هم نشدنی بود و آن نبوّت بود. این کمال ایمان است. خزائن الهی انتها ندارد. من و تو هستیم که در این عالم هرچه می‎بینیم، همه را محدود می‎بینیم. او بی‎نهایت و نامحدود است. لذا من عرض کردم که این تنگ‎نظری در دعا در ارتباط با بینش غلط و مادّی انسان است.
امّا مسئله تقدیم و مقدّم داشتن غیر در دعا؛ در باب استغفار گفتم که قرآن به ما آموخته است که اوّل برای خودت و بعد برای دیگران آمرزش بخواه. جهتش را هم گفتم و دیگر تکرار نمی‎کنم. امّا نسبت به غیر آمرزش چطور؟ در آنجا غیر را بر خودت مقدّم بدار! می‎خواهی راجع به حاجات دنیوی دعا کنی، هم تو گرفتاری و هم دیگری گرفتار است، هم تو مریضی و هم او مریض است؛ اینجا او را مقدّم بدار. به‌‏طور کلّی در همه حاجات، به جز بحث طلب غفران، غیر را مقدّم کن.
وجوه تقدیم غیر در دعا
راجع به تقدیم غیر، چند وجه وجود دارد. یک‏‌وقت هست او را مقدّم می‎دارم و مؤخراً بعد از او برای خودم دعا می‏‌کنم؛ البته این خودش خوب است و کاشف از یک حُسن باطنی است، امّا به نظر من این زیاد مهم نیست. وجه دوم این است که فقط برای او دعا می‎کنم؛ با این‏که خودم هم همان مشکل را دارم، ولی برای خودم دعا نمی‎کنم و فقط برای او دعا می‎کنم. این وجه نسبت به وجه قبل، یک سطح بالاتر است. من در گذشته این بحث را کردم و روایتش را هم آوردم که چرا این کار بالاتر است.

اگر کسی برای غیر دعا کند، خداوند هزار برابر به او می‎دهد

ما در روایات متعدّدی داریم که اگر کسی برای غیر دعا کند، خداوند هزار برابر به او می‎دهد. افرادی را هم از اصحاب ائمه(علیهم‎السلام)، مثل ابراهیم بن‌‏شعیب، عبدالله بن‏‌جندب، عیسی بن‌‏اعین و معاویه بن‌‏وهب را در تاریخ داریم که این‏ها عدّه‎ای بودند که به خصوص در حساس‎ترین موقعیّت‎ها ـ‏ مثل عرفات در روز عرفه که می‎گویند آنجا از زوال شمس تا غروب، دعا مستجاب است‏ ـ فقط برای دیگران دعا می‎کردند و برای خودشان اصلاً دعا نمی‎کردند.
ضمانت‏نامه هزار دعای مقبول
ابراهیم بن‏‌هاشم نقل می‎کند که عبدالله بن‏‌جندب را در موقف عرفات دیدم که دعا می‎کرد و هر چه بود، برای دیگران می‎گفت تا این که مردم از عرفات خروج کردند. گفتم این چه روش عجیب و غریبی بود؟! او هم در جواب به من گفت: «وَ اللَّهِ مَا دَعَوْتُ إِلَّا لِإِخْوَانِی»؛ به خدا قسم من دعا نکردم مگر برای برادرهایم؛ بعد علّتش را می‎گوید: «وَ ذَلِکَ أَنَّ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ أَخْبَرَنِی أَنَّهُ مَنْ دَعَا لِأَخِیهِ بِظَهْرِ الْغَیْبِ نُودِیَ مِنَ الْعَرْشِ هَا وَ لَکَ مِائَةُ أَلْفِ ضِعْفِ مِثْلِهِ»؛ امام هفتم(ع) من را آگاه کرد که هرکسی پشت سر برادر مؤمنش دعا کند، از عرش ندا می‎رسد هزار برابرش برای تو! «فَکَرِهْتُ أَنْ أَدَعَ مِائَةَ أَلْفِ ضِعْفٍ مَضْمُونَةً لِوَاحِدٍ لَا أَدْرِی یُسْتَجَابُ أَمْ لَا».[3] و من خوشم نمی‎آید که هزار دعای ضمانت‏‌شده را به خاطر دعایی که نمی‎دانم مستجاب می‎شود یا نه، رها کنم!
ما به این می‎گوییم سوداگری! روایات متعددی داریم که من قبلاً این‏ها را بحث کرده‏‌ام و فقط به یک روایت اشاره کردم. این سوداگری است که می‎دانم اگر برای دیگری دعا کنم، خدا هزار برابر به من می‎دهد و می‎دانم که این هزار برابر شدن ضمانت‌‏شده است؛ ولی اگر برای خودم دعا کنم معلوم نیست که اجابت شود.
ما بالاتر از این هم داریم. یک‏وقت هست که اوّل برای غیر دعا می‎کنم که خدایا او را شفا بده، بعد برای خودم می‎خواهم که من را شفا دهد. مثلاً اوّل می‎گویم: «اللّهم اشفِ کُلَّ مَریض»، بعد می‎گویم: «اللّهم اشفِنِی»؛ یعنی خودم را وسط می‎کشم. این صورت اوّل بود. امّا یک‏وقت می‎گویم: «اللّهم اشفِ مَریضَ کذا»؛ یعنی راجع به خودم چیزی نمی‎گویم. چون می‎دانم که خدا هزار برابر می‎کند؛ که این صورت دوم بود. و امّا یک‏وقت هست که نه آن است و نه این که این را بعد بحث می‎کنم.
توسّل به حضرت علی اصغر(ع)
امشب به ذهنم آمد که به باب‏‌الحوائجی توسّل داشته باشم که این‎طور که در نقل‎ها داریم به دَم او، یعنی به خون او قسم می‎خورند؛ امّا خونی که از یک محل مخصوص جاری شده است. می‎نویسند روز عاشورا وقتی که حسین(ع) خواست خودش به میدان برود، دید دیگر کسی از اصحاب و جوان‎ها باقی نمانده است؛ «فَتَقَدَّمَ إِلَى بَابِ الْخَیْمَة»؛ آمد کنار درِ خیمه، «قالَ یا اختاه»؛ خواهرش را صدا کرد؛ گفت: «ایتینی بولدی الرضیع حتی اودّعه»؛ بچه شیرخواره من را بیاور، می‎خواهم با او وداع کنم.
اینجا دو تا نقل وارد شده است؛ یکی از آن‏ها را که مجلسی نقل کرده، بیان می‎کنم. حضرت لباس رزم از تن خود در آورد و این بچه را گرفت؛ در بعضی از نقل‎ها آمده است که عمامه پیغمبر را به سر بست که به آن‏ها بفهماند من نیامده‏‌ام با شما بجنگم. آمد در مقابل دشمن قرار گرفت. این بچه را روی دست گرفت و شروع کرد این جملات را گفتن: «ان لم ترحمونی فارحموا هذا الرضیع»؛ اگر به من رحم نمی‎کنید، به این طفل شیرخواره رحم کنید. «أما ترونه کیف یتلظّی عطشا»؛ آیا نمی‎بینید چگونه از تشنگی دارد بی‎تابی می‎کند؟
حالا می‎خواهم آن خون مقدّس را بگویم که به آن قسم می‎خورند؛ آن خون گلوی علی اصغر است. «الهی بدم المظلوم»... می‎نویسند: «اذ رماه حرمله بن کاهل الاسدی بسهم له ثلاث شعب»؛ حرمله تیر سه شعبه‎ای را رها کرد... «فذبح الطفل من الاذن الی الاذن»....

[1]. سوره ابراهیم، آیه 41
[2]. بحارالأنوار، ج69، ص257
[3]. بحارالأنوار، ج48، ص171

captcha