مرحوم آیتالله العظمی حاج آقا مجتبی تهرانی طی ماه رمضان سال 1390 مجموعه سخنرانیهای ارزشمندی با محوریت موضوع دعا ایراد فرمودند که مروری بر این سخنرانیها در ماه دعا خالی از لطف نیست. ایشان در بخش اول جلسه هشتم از این مجموعه جلسات با اشاره به اینکه مؤمن آنگاه به کمال ایمان میرسد که آنچه را که برای خود میخواهد، برای برادرهای ایمانیاش هم بخواهد، عنوان میکند: دعا برای غیر، نشانه کمال و فضیلت ایمان است.
مرحوم آیتالله العظمی حاج آقا مجتبی تهرانی در بخش دوم از جلسه هشتم این مجموعه سخنرانیها به بیان این مسئله پرداختهاند که چرا باید آنچه را برای خود میخواهیم برای دیگران هم بخواهیم و ادامه دادهاند:
چرا عین آنچه که برای خودم میخواهم، برای دیگری نمیخواهم؟ چون میترسم اگر برای او بخواهم دیگر نوبت به من نرسد! دو روایت از پیغمبر اکرم (ص) خواندم که هر دو مربوط به ایمان بود. میگوید استکمال ایمان به این است که آنچه برای خود میخواهی، برای دیگری هم بخواهی. معنای روایت این است که من به آن موجودی که قادر مطلق است و نعَمَش، رحمتش و کرمش بینهایت است، ایمان دارم. این کمال ایمان و افضل ایمان است. حالا ببین بینشت نسبت به خدا چگونه است؟
در همه حاجات غیر از غفران، دیگران را مقدّم کن
در روایاتی که جلسه گذشته مطرح کردم، داشتیم آنچه که برای خود میخواهی برای غیر هم بخواه و کم و کسر نگذار. پیغمبر اکرم(ص) هم نسبت به علی(ع) اینچنین بودند؛ فقط یک مورد استثنا بود که آن هم نشدنی بود و آن نبوّت بود. این کمال ایمان است. خزائن الهی انتها ندارد. من و تو هستیم که در این عالم هرچه میبینیم، همه را محدود میبینیم. او بینهایت و نامحدود است. لذا من عرض کردم که این تنگنظری در دعا در ارتباط با بینش غلط و مادّی انسان است.
امّا مسئله تقدیم و مقدّم داشتن غیر در دعا؛ در باب استغفار گفتم که قرآن به ما آموخته است که اوّل برای خودت و بعد برای دیگران آمرزش بخواه. جهتش را هم گفتم و دیگر تکرار نمیکنم. امّا نسبت به غیر آمرزش چطور؟ در آنجا غیر را بر خودت مقدّم بدار! میخواهی راجع به حاجات دنیوی دعا کنی، هم تو گرفتاری و هم دیگری گرفتار است، هم تو مریضی و هم او مریض است؛ اینجا او را مقدّم بدار. بهطور کلّی در همه حاجات، به جز بحث طلب غفران، غیر را مقدّم کن.
وجوه تقدیم غیر در دعا
راجع به تقدیم غیر، چند وجه وجود دارد. یکوقت هست او را مقدّم میدارم و مؤخراً بعد از او برای خودم دعا میکنم؛ البته این خودش خوب است و کاشف از یک حُسن باطنی است، امّا به نظر من این زیاد مهم نیست. وجه دوم این است که فقط برای او دعا میکنم؛ با اینکه خودم هم همان مشکل را دارم، ولی برای خودم دعا نمیکنم و فقط برای او دعا میکنم. این وجه نسبت به وجه قبل، یک سطح بالاتر است. من در گذشته این بحث را کردم و روایتش را هم آوردم که چرا این کار بالاتر است.
اگر کسی برای غیر دعا کند، خداوند هزار برابر به او میدهد
ما در روایات متعدّدی داریم که اگر کسی برای غیر دعا کند، خداوند هزار برابر به او میدهد. افرادی را هم از اصحاب ائمه(علیهمالسلام)، مثل ابراهیم بنشعیب، عبدالله بنجندب، عیسی بناعین و معاویه بنوهب را در تاریخ داریم که اینها عدّهای بودند که به خصوص در حساسترین موقعیّتها ـ مثل عرفات در روز عرفه که میگویند آنجا از زوال شمس تا غروب، دعا مستجاب است ـ فقط برای دیگران دعا میکردند و برای خودشان اصلاً دعا نمیکردند.
ضمانتنامه هزار دعای مقبول
ابراهیم بنهاشم نقل میکند که عبدالله بنجندب را در موقف عرفات دیدم که دعا میکرد و هر چه بود، برای دیگران میگفت تا این که مردم از عرفات خروج کردند. گفتم این چه روش عجیب و غریبی بود؟! او هم در جواب به من گفت: «وَ اللَّهِ مَا دَعَوْتُ إِلَّا لِإِخْوَانِی»؛ به خدا قسم من دعا نکردم مگر برای برادرهایم؛ بعد علّتش را میگوید: «وَ ذَلِکَ أَنَّ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ أَخْبَرَنِی أَنَّهُ مَنْ دَعَا لِأَخِیهِ بِظَهْرِ الْغَیْبِ نُودِیَ مِنَ الْعَرْشِ هَا وَ لَکَ مِائَةُ أَلْفِ ضِعْفِ مِثْلِهِ»؛ امام هفتم(ع) من را آگاه کرد که هرکسی پشت سر برادر مؤمنش دعا کند، از عرش ندا میرسد هزار برابرش برای تو! «فَکَرِهْتُ أَنْ أَدَعَ مِائَةَ أَلْفِ ضِعْفٍ مَضْمُونَةً لِوَاحِدٍ لَا أَدْرِی یُسْتَجَابُ أَمْ لَا».[3] و من خوشم نمیآید که هزار دعای ضمانتشده را به خاطر دعایی که نمیدانم مستجاب میشود یا نه، رها کنم!
ما به این میگوییم سوداگری! روایات متعددی داریم که من قبلاً اینها را بحث کردهام و فقط به یک روایت اشاره کردم. این سوداگری است که میدانم اگر برای دیگری دعا کنم، خدا هزار برابر به من میدهد و میدانم که این هزار برابر شدن ضمانتشده است؛ ولی اگر برای خودم دعا کنم معلوم نیست که اجابت شود.
ما بالاتر از این هم داریم. یکوقت هست که اوّل برای غیر دعا میکنم که خدایا او را شفا بده، بعد برای خودم میخواهم که من را شفا دهد. مثلاً اوّل میگویم: «اللّهم اشفِ کُلَّ مَریض»، بعد میگویم: «اللّهم اشفِنِی»؛ یعنی خودم را وسط میکشم. این صورت اوّل بود. امّا یکوقت میگویم: «اللّهم اشفِ مَریضَ کذا»؛ یعنی راجع به خودم چیزی نمیگویم. چون میدانم که خدا هزار برابر میکند؛ که این صورت دوم بود. و امّا یکوقت هست که نه آن است و نه این که این را بعد بحث میکنم.
توسّل به حضرت علی اصغر(ع)
امشب به ذهنم آمد که به بابالحوائجی توسّل داشته باشم که اینطور که در نقلها داریم به دَم او، یعنی به خون او قسم میخورند؛ امّا خونی که از یک محل مخصوص جاری شده است. مینویسند روز عاشورا وقتی که حسین(ع) خواست خودش به میدان برود، دید دیگر کسی از اصحاب و جوانها باقی نمانده است؛ «فَتَقَدَّمَ إِلَى بَابِ الْخَیْمَة»؛ آمد کنار درِ خیمه، «قالَ یا اختاه»؛ خواهرش را صدا کرد؛ گفت: «ایتینی بولدی الرضیع حتی اودّعه»؛ بچه شیرخواره من را بیاور، میخواهم با او وداع کنم.
اینجا دو تا نقل وارد شده است؛ یکی از آنها را که مجلسی نقل کرده، بیان میکنم. حضرت لباس رزم از تن خود در آورد و این بچه را گرفت؛ در بعضی از نقلها آمده است که عمامه پیغمبر را به سر بست که به آنها بفهماند من نیامدهام با شما بجنگم. آمد در مقابل دشمن قرار گرفت. این بچه را روی دست گرفت و شروع کرد این جملات را گفتن: «ان لم ترحمونی فارحموا هذا الرضیع»؛ اگر به من رحم نمیکنید، به این طفل شیرخواره رحم کنید. «أما ترونه کیف یتلظّی عطشا»؛ آیا نمیبینید چگونه از تشنگی دارد بیتابی میکند؟
حالا میخواهم آن خون مقدّس را بگویم که به آن قسم میخورند؛ آن خون گلوی علی اصغر است. «الهی بدم المظلوم»... مینویسند: «اذ رماه حرمله بن کاهل الاسدی بسهم له ثلاث شعب»؛ حرمله تیر سه شعبهای را رها کرد... «فذبح الطفل من الاذن الی الاذن»....
[1]. سوره ابراهیم، آیه 41
[2]. بحارالأنوار، ج69، ص257
[3]. بحارالأنوار، ج48، ص171