کد خبر: 1454969
تاریخ انتشار : ۰۶ مهر ۱۳۹۳ - ۱۵:۴۶

چارچوب تکراری فرهنگ‌سازی/ سفر در زمان با لمس حضور سال‌های دفاع مقدس

گروه خبرنگاران نبأ: در میان چارچوب‌های تکراری فرهنگ‌‌سازی برخی از بوستان‌ها، با وجود حرف‌های ناگفته‌ای برای نسل امروز از سال‌های جنگ و خون و عاشقی، این روزها در گوشه‌ای از این شهر و با وجود تمام رنگ‌ها و نماد‌های تکراری، عده‌ای مبتکرانه، جوانان را به معرکه‌ای فرا می‌خوانند تا با حضور در لحظاتی هر چند اندک، سفر در زمان را تجربه کنند و در سال‌های جنگ و تجاوز گذری داشته باشند.

به گزارش کانون نبأ وابسته به خبرگزاری ایکنا، این روزها صدای خمپاره‌ها و فریاد‌ها و ذکر‌ها و زمزمه‌ها، در میان هیاهوی شهر سربی، گم شده است؛ این روزها گاهی، هفته‌ای، روزی یادمان می‌افتد که برادر هم‌سنگری در کنار‌ی افتاده بود و آرام با ذکر یا حسین(ع) جان می‌داد.

این روزها با بهانه‌ یادآوری آن ایام، آن ناب‌ترین ایام، در خاطرمان زنده می‌شود که چه خون‌هایی ریخته شد و چه جان‌هایی داده شد و چه ایثار‌ها شد تا بمانیم و بماند این مرز و بوم.

هفته‌ای که شاید برای تلنگری نام دفاع مقدس گرفت؛ گوشه کنار‌های شهر نشانی از آن بی‌نشان‌ها دیده می‌شود؛ نشانی از آن بی‌نشان‌هایی که بدون تملک هیچ نشانی، در پی آنچه نشانه راه بود، صراط مستقیم در پیش گرفتند.

هفته‌ای که در حال گذر است و رو به پایان، هفته‌ دفاع مقدس نامیده شد و خیلی ار ارگان‌ها و نهادها، سازمان‌ها، مراکز تفریحی و سطح شهر‌ها حتی در کنار زرق و برق مراکز تفریحی، نامی و یادی و صدایی از آن دوران متصور کردند.

نمایش نادیدنی‌های شنیده شده

تصوری که شاید به اشتباه تنها در گونی‌های پر خاک و تزئین شده با چفیه‌ها و سربند‌ها خلاصه می‌شد؛ به راستی نسل امروز که هیچ نشانی از آن دوران در یاد ندارد، چگونه می‌تواند با برپایی نمایشگاه‌هایی که غالب آنها در چارچوبی تکراری به تصویر کشیده می‌شود، آن نادیدنی‌های بسیار گفتنی را تصور کند؟!

در میان نمایشگاه‌ها و فعالیت‌هایی که سازمان‌ها و نهادها و مراکز به مناسبت هفته دفاع مقدس برگزار کردند جست‌وجویی کنیم، شاهد این تکرار‌ها خواهیم بود؛ تکراری از دفاع مقدس با نماد‌هایی که تنها تصویر گوشه‌ای از آن خواهد بود؛ آن هم تصویری از ظاهر دفاع مقدس؛ و چه فاصله‌ای است میان این تصویر‌ها و آن‌چه باید به تصویر کشیده شود؟!

برخی از بوستان‌ها امسال میزبان برپایی نمایشگاه‌هایی از دفاع مقدس و در هفته‌ای متبرک به این نام بود؛ نمایشگاه‌هایی که باز هم با خاکریز‌ها و گونی‌های پر شده از خاک که نمادی از سنگر‌هاست، به دنبال بازسازی آن فضا‌هاست. گرچه این کار اندک و پر عیب خواهد بود اما قطره‌ای است که باید همان را نیز غنیمت شمرد در این روزگار تشنگی فراموشیه لاله‌ها.

نوشیدن شربت شهادت

کنار خیابانی در مرکز شهر چند نوجوان و چند داربست و نماد‌هایی از جنگ و پلاک‌های نیمه آویخته؛ جلوتر که می‌روم شربت‌هایی چیده شده بر روی میزی که بالای آن نوشته شده: شربت شهادت؛ نوجوانانی در حال عبور به این کلمات لبخند می‌زنند و چیزهایی می‌گویند؛ شاید این شربت شهادت با آن چیزی که روزگاری نوجوانانی بسیار کم سن و سال‌تر از این‌ها، برای نوشیدن آن سر از پا نمی‌شناختند زمین تا آسمان متفاوت باشد.

اما چه درکی می‌توانند داشته باشند نوجوانان امروزی در میان فوران تکنولوژی و امکانات و تهاجم‌های فرهنگی و جنگ نرم از شربت شهادت؟ و چه فرهنگ‌سازی می‌تواند در پی این واژه‌ها و این روش‌های انتقال پیام از آن نسل تا این نسل وجود داشته باشد؟!

بوستانی دیگر در جنوب تهران و میزبانی از نمایشگاه یاد لاله‌ها؛ در نگاه اول باز همان چارچوب‌ها؛ تنها ابتکاری که در این نمایشگاه می‌توان دید تابلو نوشته‌هایی به سبک آن زمان‌هاست؛ روی برخی نوشته‌های زیبایی به چشم می‌خورد: «اگر حوصله‌ی ثواب کردن نداری، حداقل گناه نکن»، «لبخند بزن بسیجی...»، «برو این چنین شتابان که بهشت نزدیک است...» و ... .

فرهنگ‌سازی با چاشنی پیتزا!

آن طرف‌تر اما چند غرفه به فروش فست‌‌فوت‌هایی می‌پردازد که بازدید‌کنندگان بسیاری را نیز جذب خود کرده است؛ بوی غذاهایی که برایمان نا آشناست در میان هیاهوی نواهایی از روزگاران گذشته و تصویر‌هایی که به هیچ وجه با چند غرفه میان نمایشگاه هم‌خوانی ندارد؛ فرهنگ‌سازی با چاشنی غذای فرنگی و پیتزا و سیب‌زمینی سرخ کرده! این تنها جمله‌ای است که با دیدن غرفه‌های بی ربط این نمایشگاه در ذهنم متجلی می‌شود.

از جلوی درب یکی از سازمان‌هایی در شمال شهر می‌گذرم که به گفته مدیر روابط‌عمومی آن سازمان هزینه‌ خوبی صرف فعالیت‌های ویژه هفته دفاع مقدس کرده است؛ کنجکاوم برای دیدن ماحصل آن هزینه و فعالیت‌های ویژه‌ای که خود آن را بسیار جذاب برای نوجوانان می‌داند.

باز هم تکرار تصاویری از نمادها

دور تا دور دیوار بیرونی آن سازمان تا فاصله یک متری از سطح زمین با چفیه پوشانده شده است؛ روی چفیه‌های نیز به صورت نامرتب چندین سربند با اذکار مختلف به چشم می‌خورد؛ در ورودی سازمان نیز با تصاویر و گل‌های لاله تزیین شده است.

وارد محوطه‌ داخلی سازمان که می‌شوم، گوشه‌ای دکوری زیبا به این فعالیت‌های ویژه اختصاص داده شده است. پلاک‌هایی آویزان که گاهی همراه با خنکای کولر‌های بزرگ گازی، تکان تکان می‌خورد و صدایی از میان به هم خوردن پلاک‌ها به گوش می‌رسد؛ و همین.

تمام فعالیت‌های ویژه‌ای که با صرف هزینه‌ای قابل در این سازمان و به گفته مدیر روابط عمومی این سازمان مقرر شده بود که انجام گیرد در همین فضاسازی‌هایی نهفته بود که باز هم با هنری بیشتر در معرض دید بازدید‌کنندگان قرار می‌گرفت.

سفر در زمان با لمس سال‌های حضور

اما در میان همه این تکرارها، یکی از همین روزها، در فضایی کوچک و با صرف حداقل هزینه‌ای، جوانانی گرد هم آمدند تا داوطلبانه برای لحظاتی کوتاه در فضای دفاع مقدس، روحشان جانی تازه گیرد. سبک زندگی جهادی که این روزها شعار برخی از این نمایشگاه‌ها بود، در میان همین فضاسازی کوچک و این ابتکار عمل بیش از هر چیزی به چشم می‌خورد.

این جوانان که به همت بسیج عبدالمحمد شرکت فرودگاه‌های کشور و با مشارکت کانون خبرنگاران نبأ خبرگزاری ایکنا، با فراخوانی که در میان جوانان بسیجی کارمندان شرکت فرودگاه‌های کشور و دانشکده صنعت هوایی کشوراعلام شد، داوطلبانه در این محیط حاضر شدند تا با پوشیدن لباس رزم و حتی با تلفیقی از جهاد سال‌های دهه شصت و جهادی حسینی، در فضایی مقدس برای لحظاتی کوتاه هم که شده، قرار گیرند و یادی و خاطراتی را با بند بند وجود خودشان لمس کنند.

لبخند بزن بسیجی

شاید در نگاه اول برای خودشان نیز جالب بود؛ برخی لبخندزنان لباس رزم می‌پوشیدند و شاید باورهایشان را در عرصه‌ی تثبیت کشانده بودند؛ باور‌هایی از جنس همان شنیدن‌ها و ندیدن‌هایی که امروز به چشم گوشه‌ای از آن را تصویر‌سازی می‌کردند.

شاید در قاب دوربین خیلی از این لحظات ثبت نشد؛ چشمان پدری که فرزند در حال جان دادن خود را در آغوش کشیده بود، ثبت نشد؛ نگاه نگران دختری که تمام رویای جوانی‌اش را در میان جیپ جنگی به جای می‌گذاشت، ثبت نشد؛ آرزوهای پسر نوجوانی که غرق در خون نگاه مشتاقش در آسمان جا می‌ماند، ثبت نشد.

آری خیلی از ندیدن‌ها در قاب دوربین جای نگرفت و در پس تصویر به تصویر کشیده نشد، اما لحظاتی که میان این جوانان و این فضای به وجود آمده در رفت و آمد بود، آن قدر ماندگار بود که راز ماندگاری‌اش در هیاهوی پر سکوت شهر، خاموش ماند.

و چه زیبا بود طرحی ماندگار از به تصویر کشاندن لحظاتی که نسل امروز با کنجکاوی امروزی خود به دنبال کشف آن بود؛ چه زیبا و ماندگار و مبتکرانه بود قرار دادن آنانی که شوق حضور در آن سال‌ها را حسرت‌وار با خود به همراه داشتند.

در گزارش تهیه شده توسط عکاس کانون خبرنگاران نبأ، بخشی از این تصاویر را می‌بینیم؛ تصاویری از حضور داوطلبانه آنانی که خود را در قابی دیگر و دنیای دیگر رها کردند تا شاید لحظه‌ای و اندکی پر پرواز داشته باشند و عروجی شدن را در حداقل‌ترین حالت ممکن لمس کنند.

هفته دفاع مقدس به پایان می‌رسد و باز هم سالی خواهد گذشت و باز خیابان‌ها در هیاهوی زرق و برق‌های خاموش خود روشن‌تر می‌شوند؛ سالی دیگر خواهد گذشت تا در روزهای پایانی تابستانی دیگر یاد‌ها و خاطرات را در میان تصویر‌ها زنده کنیم و شاید باز همان تکرار‌ها و روندی کند از انتقال مفاهیمی که به اشتباه در میان چند نماد برای نسلی نو، خلاصه شده است.

و کاش به یاد داشته باشیم که دفاع مقدس همان عظمت دفاعی متبرک به نام و یاد آنانی بود که باید در یاد تاریخ این مرز و بوم ماندگار شود؛ نه تنها در هفته‌ای و هفت روزی از سال که در روزها و لحظات هر ایرانی؛ که تبرک آن هم به واسطه دفاع از وطن بود و هم به واسطه‌ وعده‌ای ‌که خداوند در قرآن به مسلمانان و آنان که با او هم‌پیمان شده‌اند، محقق کرد و به راستی که نصر من الله و فتح قریب در بند بند روزها و لحظات هشت سال دفاع جانانه جوانان این مرز و بوم از جان و ناموس و دین و آئین این مردمان معنا یافت و تفسیر شد.

لحظات سفر به زمان با لمس حضور آن سال‌ها که به پایان می‌رسد در میان غروبی آرام و سربی رنگ، از فضایی که حتی یک تماشاچی را با خود همراه و همسفر ساخته بود، خارج می‌شوم و پیاده‌روهای خسته شهر را در پیش می‌گیرم؛ نوایی از اشعار رزمی آن روزها باز از کناری و گوشه‌ای به گوش می‌رسد؛ نگاه‌های بی‌تاب و عجول عابران را می‌گذرانم و در میان هیاهوی شهر خاموش خود، باز گم می‌شوم.

گزارش تصویری را اینجا ببینید!

*طاهره رفعت

captcha