کد خبر: 1466430
تاریخ انتشار : ۱۱ آبان ۱۳۹۳ - ۰۹:۲۵
تقویم نینوا/۸

مذاکره با جریان باطل برای جلوگیری از مناقشه

گروه سیاسی: حسین بن علی(ع) برای جلوگیری از بروز درگیری میان مسلمانان و ایجاد اختلاف بین امت اسلامی با استفاده از مذاکره تلاش می‌کند عمر سعد را از قصدی که دارد بازدارد.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن (ایکنا)، در هشتمین روز از ماه محرم‌الحرام آب در کاروان حسینی نایاب شد. با توجه به حضور کودکان و زنان در این کاروان امام حسین(ع) به فرمانده سپاه خود مأموریت می‌دهد تا به همراه سی نفر سواره و بیست نفر پیاده برای آوردن آب به سمت فرات حرکت کند. حضرت ابوالفضل العباس(ع) شبانه به سمت فرات حرکت کردند. نافع بن هلال پیشتاز این گروه بود.
عمرو بن حجاج که با پانصد سرباز از سوی عمر سعد به عنوان نگهبان فرات تعیین شده است، متوجه این اقدام می‌شود و راه را بر این گروه می‌بندد. ابوالفضل العباس(ع) پیاده‌نظام را مأمور پرکردن مشک‌ها می‌کند و خود به همراه سواره‌نظام یزیدیان را به خود مشغول می‌سازد. با این تدبیر، مشک‌ها به خیمه‌ها می‌رسد.
از سوی دیگر فرماندهان دو جبهه تمایلی به درگیری ندارند. حسین بن علی(ع) برای حفظ اصل دین و جلوگیری از بروز اختلاف میان مسلمانان نمی‌خواهد درگیری رخ دهد. عمر سعد نیز می‌داند در مقابل چه جبهه‌ای صف‌آرایی کرده اما وعده‌ها و تهدیدهای عبیدالله مانع از عقب‌نشینی کامل می‌دهد.
امام حسین(ع) وارد مذاکره با عمر سعد می‌شود تا از وقوع جنگ جلوگیری کنند. حسین بن‌علی(ع) می‌فرمایند «ای پسر سعد! آیا با من مقاتله می‌کنی و از خدا هراسی نداری؟» ابن‌سعد گفت: «اگر از این گروه جدا شوم، خانه‌ام را خراب و اموالم را از من می‌گیرند و من بر حال افراد خانواده‌ام از خشم ابن‌زیاد بیم‌ناکم.» حضرت فرمودند: «تو را چه می‌شود؟ خدا جان تو را به زودی در بستر بگیرد و تو را در روز قیامت نیامرزد ... گمان می‌کنی که به حکومت ری و گرگان خواهی رسید؟ به خدا سوگند چنین نیست و به آرزویت نخواهی رسید».
سخنان اباعبدالله الحسین(ع) دل عمر سعد را لرزاند. نامه‌ای به عبیدالله نوشت تا او را برای مصالحه با حسین بن علی(ع) متقاعد سازد. در این نامه عمر سعد نوشت «حسین حاضر است به همان مکان که آمده باز گردد یا به یکی دیگر از کشور‌های اسلامی برود و یا این‌که به شام برود تا هرچه یزید بخواهد در مورد او انجام گیرد».
شمر که در مجلس ابن‌زیاد حاضر بود با شنیدن محتوای نامه او را وسوسه کرد تا محاصره را تشدید کند. شمر بن ذی‌الجوشن خطاب به عبیدالله گفت: «حسین در چنگ توست؛ اگر بیعت نکند و برود دیگر دستت به او نمی‌رسد». پس از آن، عبیدالله با لحن عتاب‌آمیزی عمر سعد را خطاب داد و گفت: «ما تو را نفرستادیم که از حسین دفع شر کنی و کار را به درازا بکشانی. اگر حسین و یارانش حکم من را قبول نکردند آنان را از دم تیغ بگذران و پیکر او را زیر سم اسبان لگدکوب کن! اگر چه این عمل ضرری به او نمی‌رساند اما سخنی که گفتم باید انجام گیرد».
عبیدالله همچنین عمر را تهدید کرد که اگر دستور او را عملی نکند فرماندهی لشکر را به شمر بن ذی‌الجوشن خواهد سپرد.

captcha