متن پیام تاریخی حضرت امام به روحانیت
کد خبر: 1480881
تاریخ انتشار : ۰۳ اسفند ۱۳۸۴ - ۱۳:۱۸

متن پیام تاریخی حضرت امام به روحانیت

گروه سياسی: بنیانگذار انقلاب اسلامی حضرت امام خمينی (ره) در تاريخ سوم اسفند سال ‌1367 و در آخرین ماههای عمر پربرکت خود پيامی خطاب به روحانيون صادر كردند كه این پیام به علت اهمیت و جامع بودن آن به «منشور روحانيت» شهرت یافت.

به گزارش خبرگزاری قرآنی ایران (ایکنا) متن كامل پیام حضرت امام خمينی (ره) در تاريخ سوم اسفند سال ‌1367خطاب به روحانیت بدین شرح است:
« بسم‌الله الرحمن الرحيم
خدمت حضرات روحانيون سراسر كشور و مراجع بزرگوار اسلام و مدرسين گرامی و طلاب عزيز حوزه‌های علميه و ائمه‌ی محترم جمعه و جماعات - دامت بركاتهم
صلوات و سلام خدا و رسول خدا بر ارواح طيبه‌ی شهيدان خصوصا شهدای عزيز حوزه‌ها و روحانيت. درود بر حاملان امانت وحی و رسالت پاسداران شهيدی كه اركان عظمت و افتخار انقلاب اسلامی را بر دوش تعهد سرخ و خونين خويش حمل نموده‌اند.
سلام بر حماسه‌سازان هميشه جاويد روحانيت كه رساله‌ی علميه و عمليه‌ی خود را به دم شهادت و مركب خون نوشته‌اند و بر منبر هدايت و وعظ و خطابه‌ی ناس از شمع حياتشان گوهر شبچراغ ساخته‌اند. افتخار و آفرين بر شهدای حوزه و روحانيت كه در هنگامه‌ی نبرد رشته‌ی تعلقات درس و بحث و مدرسه را بريدند و عقال(رشته و ريسمان) تمنيات دنيا را از پای حقيقت علم برگرفتند و سبكبالان به ميهمانی عرشيان رفتند و در مجمع ملكوتيان شعر حضور سروده‌اند.
سلام بر آنان كه تا كشف حقيقت تفقه به پيش تاختند و برای قوم و ملت خود منذران (ترساننده، بيم دهنده) صادقی شدند كه بند بند حديث صداقتشان را قطرات خون و قطعات پاره پاره‌ی پيكرشان گواهی كرده است و حقا از روحانيت راستين اسلام و تشيع جز اين انتظاری نمی‌رود كه در دعوت به حق و راه خونين مبارزه‌ی مردم خود، اولين قربانيها را بدهد و مهر ختام دفترش شهادت باشد. آنان كه حلقه‌ی ذكر عارفان و دعای سحر مناجاتيان حوزه‌ها و روحانيت را درك كرده‌اند در خلسه‌ی حضورشان آرزويی جز شهادت نديده‌اند و آنان از عطايای حضرت حق در ميهمانی خلوص و تقرب جز عطيه‌ی شهادت نخواسته‌اند. البته همه‌ی مشتاقان و طالبان هم به مراد شهادت نرسيده‌اند. يكی چون من عمری در ظلمات حصارها و حجابها مانده است و در خانه‌ی عمل و زندگی جز ورق و كتاب منيت نمی‌يابد و ديگری در اول شب يلدای زندگی سينه‌ی سياه هوسها را دريده است و با سپيده‌ی سحر عشق عقد وصال و شهادت بسته است و حال من غافل كه هنوز از كتم (پنهان كردن، لايه‌ی پنهانی و درونی هر چيزی را گويند) عدمها به وجود نيامده‌ام، چگونه از وصف قافله‌سالاران وجود وصفی كنم؟ من و امثال من از اين قافله فقط بانگ جرسی می‌شنويم، بگذارم و بگذرم. ترديدی نيست كه حوزه‌های علميه و علمای متعهد در طول تاريخ اسلام و تشيع مهمترين پايگاه محكم اسلام در برابر حملات و انحرافات و كجرويها بوده‌اند. علمای بزرگ اسلام در همه‌ی عمر خود تلاش نموده‌اند تا مسائل حلال و حرام الهی را بدون دخل و تصرف ترويج نمايند.
اگر فقهای عزيز نبودند، معلوم نبود امروز چه علومی به عنوان علوم قرآن و اسلام و اهل بيت - عليهم السلام - به خورد توده‌ها داده بودند. جمع‌آوری و نگهداری علوم قرآن و اسلام و آثار و احاديث پيامبر بزرگوار و سنت و سيره‌ی معصومين - عليهم السلام - و ثبت و تبويب ( فصل بندی، جدا كردن ابواب) و تنقيح آنان در شرايطی كه امكانات بسيار كم بوده است و سلاطين و ستمگران در محو آثار رسالت همه‌ی امكانات خود را به كار می‌گرفتند، كار آسانی نبوده است كه بحمدالله امروز نتيجه‌ی آن زحمات را در آثار و كتب با بركتی همچون « كتب اربعه»(كتابهای چهارگانه‌ی معتبر احاديث فقهی شامل: «التهذيب»، «الاستبصار»(شيخ طوسی)، «من لايحضره الفقيه»(شيخ صدوق)، « الكافی»(شيخ مفيد).) و كتابهای ديگر متقدمين و متاخرين از فقه و فلسفه، رياضيات و نجوم و اصول و كلام و حديث و رجال، تفسير و ادب و عرفان و لغت و تمامی رشته‌های متنوع علوم مشاهده می‌كنيم. اگر ما نام اينهمه زحمت و مرارت را جهاد فی‌ سبيل‌الله نگذاريم، چه بايد بگذاريم؟
در بعد خدمات علمی حوزه‌های علميه سخن بسيار است كه ذكر آن در اين مختصر نمی‌گنجد. بحمدالله حوزه‌ها از نظر منابع و شيوه‌های بحث و اجتهاد، غنی و دارای ابتكار است. تصور نمی‌كنم برای بررسی عميق همه جانبه‌ی علوم اسلامی طريقه‌ای مناسبتر از شيوه‌ی علمای سلف يافت شود. تاريخ بيش از هزار ساله‌ی تحقيق و تتبع علمای راستين اسلام گواه بر ادعای ما در راه بارور ساختن نهال مقدس اسلام است. صدها سال است كه روحانيت اسلام تكيه گاه محرومان بوده است، هميشه مستضعفان از كوثر زلال معرفت فقهای بزرگوار سيراب شده‌اند. از مجاهدات علمی و فرهنگی آنان كه به‌حق از جهاتی افضل از دماء شهيدان(مداد العلماء افضل من دعاء الشهداء) است كه بگذريم، آنان در هر عصری از اعصار برای دفاع از مقدسات دينی و ميهنی خود مرارتها و تلخيهايی متحمل شده‌اند و همراه با تحمل اسارتها و تبعيدها، زندانها و اذيت و آزارها و زخم زبانها، شهدای گرانقدری را به پيشگاه مقدس حق تقديم نموده‌اند. شهدای روحانيت منحصر به شهدای مبارزه و جنگ در ايران نيستند، يقينا رقم شهدای گمنام حوزه‌ها و روحانيت كه در مسير نشر معارف و احكام الهی به دست مزدوران و نامردمان، غريبانه جان باخته‌اند زياد است.
در هر نهضت و انقلاب الهی و مردمی، علمای اسلام اولين كسانی بوده‌اند كه بر تارك جبينشان خون و شهادت نقش بسته است. كدام انقلاب مردمی - اسلامی را سراغ كنيم كه در آن حوزه و روحانيت پيشكسوت شهادت نبوده‌اند و بر بالای دار نرفته‌اند و اجساد مطهرشان بر سنگفرشهای حوادث خونين به شهادت نايستاده است؟ در ‌15 خرداد و در حوادث قبل و بعد از پيروزی، شهدای اولين، از كدام قشر بوده‌اند؟ خدا را سپاس می‌گزاريم كه از ديوارهای فيضيه گرفته تا سلولهای مخوف و انفرادی رژيم شاه و از كوچه و خيابان تا مساجد و محراب امامت جمعه و جماعات و از دفاتر كار و محل خدمت تا خطوط مقدم جبهه‌ها و ميادين مين، خون پاك شهدای حوزه و روحانيت افق فقاهت را گلگون كرده است و در پايان افتخارآميز جنگ تحميلی نيز رقم شهدا و جانبازان و مفقودين حوزه‌ها نسبت به قشرهای ديگر زيادتر است. بيش از دو هزار و پانصد نفر از طلاب علوم دينيه در سراسر ايران در جنگ تحميلی شهيد شده‌اند و اين رقم نشان می‌دهد كه روحانيت برای دفاع از اسلام و كشور اسلامی ايران تا چه حد مهيا بوده است.
امروز نيز همچون گذشته شكارچيان استعمار در سرتاسر جهان از مصر و پاكستان و افغانستان و لبنان و عراق و حجاز و ايران و اراضی اشغالی به سراغ شيردلان روحانيت مخالف شرق و غرب و متكی به اصول اسلام ناب محمدی - صلی‌الله عليه و آل و سلم - رفته‌اند و از اين پس نيز جهان اسلام هر از چندگاه شاهد انفجار خشم جهانخواران عليه يك روحانی پاكباخته است. علمای اصيل اسلام هرگز زير بار سرمايه‌داران و پول‌پرستان و خوانين نرفته‌اند و همواره اين شرافت را برای خود حفظ كرده‌اند و اين ظلم فاحشی است كه كسی بگويد دست روحانيت اصيل طرفدار اسلام ناب محمدی با سرمايه‌داران در يك كاسه است. و خداوند كسانی را كه اينگونه تبليغ كرده و يا چنين فكر می‌كنند، نمی‌بخشد. روحانيت متعهد، به خون سرمايه‌داران زالو صفت تشنه است و هرگز با آنان سرآشتی نداشته و نخواهد داشت. آنها با زهد و تقوا و رياضت درس خوانده‌اند و پس از كسب مقامات علمی و معنوی نيز به همان شيوه زاهدانه و با فقر و تهيدستی و عدم تعلق به تجملات دنيا زندگی كرده‌اند و هرگز زير بار منت و ذلت نرفته‌اند. دقت و مطالعه در زندگی علمای سلف، حكايت از فقر و نهايتا روح پرفتوت آنان برای كسب معارف می‌كند كه چگونه در پرتو نور شمع و شعاع قمر تحصيل كرده‌اند و با قناعت و بزرگواری زيستند.
در ترويج روحانيت و فقاهت نه زور سر نيزه بوده است، نه سرمايه‌ی پول‌پرستان و ثروتمندان، بلكه هنر و صداقت و تعهد خود آنان بوده است كه مردم آنان را برگزيده‌اند.
مخالفت روحانيون با بعضی از مظاهر تمدن در گذشته صرفا به جهت ترس از نفوذ اجانب بوده است. احساس خطر از گسترش فرهنگ اجنبی، خصوصا فرهنگ مبتذل غرب موجب شده بود كه آنان با اختراعات و پديده‌ها برخورد احتياط آميز كنند. علمای راستين از بس كه دروغ و فريب از جهانخواران ديده بودند، به هيچ چيزی اطمينان نمی‌كردند و ابزاری از قبيل راديو و تلويزيون در نزدشان مقدمه‌ی ورود استعمار بود، لذا گاهی حكم به منع استفاده از آنها را می‌دادند. آيا راديو و تلويزيون در كشورهايی چون ايران وسايلی نبودند تا فرهنگ غرب را به ارمغان آورند؟ و آيا رژيم گذشته از راديو و تلويزيون برای بی‌اعتبار كردن عقايد مذهبی و ناديده گرفتن آداب و رسوم ملی استفاده نمی‌نمود؟ به هر حال خصوصيات بزرگی چون قناعت و شجاعت و صبر وزهد و طلب علم و عدم وابستگی به قدرتها و مهمتر از همه احساس مسئوليت در برابر توده‌ها، روحانيت را زنده و پايدار و محبوب ساخته است و چه عزتی بالاتر از اينكه روحانيت با كمی امكانات، تفكر اسلام ناب را بر سرزمين افكار و انديشه‌ی مسلمانان جاری ساخته است و نهال مقدس فقاهت در گلستان حيات و معنويت هزاران محقق به شكوفه نشسته است. راستی اگر كسی فكر كند كه استعمار، روحانيت را با اينهمه مجد و عظمت و نفوذ تعقيب نكرده و نمی‌كند، ساده انديشی نيست؟
مسئله‌ی كتاب آيات شيطانی(نويسنده‌ی اين كتاب، سلمان رشدی، هندی‌ الاصل مقيم انگليس و عضو «انجمن سلطنتی قلم انگليس» می‌باشد. در اين كتاب وقيحانه به مقدسات اسلام، قرآن كريم و مقام شامخ پيامبر اكرم (ص) در قالب يك رمان مستهجن و ضد اخلاقی اهانت شده است. محافل صهيونيستی، دولت امريكا و جهان غرب به حمايت از انتشار اين كتاب برخاستند و حضرت امام خمينی با صدور فتوای ارتداد رشدی و وجوب قتل‌ وی و ناشرين كتاب ضد اخلاقی او، به مقابله با هجوم فرهنگی دشمنان اسلام برخاست و موجی از بيداری و مقاومت در جهان اسلام پديد آورد.) كاری حساب شده برای زدن ريشه‌ی دين و دينداری و در راس آن اسلام و روحانيت است. يقينا اگر جهانخواران می‌توانستند، ريشه و نام روحانيت را می‌سوختند ولی خداوند همواره حافظ و نگهبان اين مشعل مقدس بوده است و ان‌شاءالله از اين پس نيز خواهد بود، به شرط آنكه حيله و مكر و فريب جهانخواران را بشناسيم. البته بدان معنا نيست كه ما از همه‌ی روحانيون دفاع كنيم، چرا كه روحانيون وابسته و مقدس‌نما و تحجر‌گرا هم كم نبودند و نيستند. درحوزه‌های علميه هستند افرادی كه عليه انقلاب و اسلام ناب محمدی فعاليت دارند. امروز عده‌ای با ژست تقدس‌مآبی چنان تيشه به ريشه‌ی دين و انقلاب و نظام می‌زنند كه گويی وظيفه‌ای غير از اين ندارند. خطر تحجرگرايان و مقدس نمايان احمق در حوزه‌های علميه كم نيست. طلاب عزيز لحظه‌ای از فكر اين مارهای خوش خط و خال كوتاهی نكنند، اينها مروج اسلام امريكايی‌اند و دشمن رسول‌الله. آيا در مقابل اين افعيها نبايد اتحاد طلاب عزيز حفظ شود؟ 2
استكبار وقتی كه از نابودی مطلق روحانيت و حوزه‌ها مايوس شد، دو راه برای ضربه زدن انتخاب نمود؛ يكی راه ارعاب و زور و ديگری راه خدعه و نفوذ درقرن معاصر. وقتی حربه‌ی ارعاب و تهديد چندان كارگر نشد، راههای نفوذ تقويت گرديد. اولين و مهمترين حركت، القای شعار جدايی دين از سياست است كه متاسفانه اين حربه در حوزه‌ و روحانيت تا اندازه‌ای كارگر شده است تا جايی كه دخالت در سياست دون‌شان فقيه و ورود در معركه‌ی سياسيون تهمت وابستگی به اجانب را به همراه می‌آورد؛ يقينا روحانيون مجاهد از نفوذ بيشتر زخم برداشته‌اند. گمان نكنيد كه تهمت وابستگی و افترای بی‌دينی را تنها اغيار به روحانيت زده است، هرگز؛ ضربات روحانيت ناآگاه و آگاه وابسته، به مراتب كاريتر از اغيار بوده و هست.
در شروع مبارزات اسلامی اگر می‌خواستی بگويی شاه خائن است، بلافاصله جواب می‌شنيدی كه شاه شيعه است! عده‌ای مقدس نمای واپسگرا همه چيز را حرام می‌دانستند و هيچ كس قدرت اين را نداشت كه در مقابل آنها قد علم كند. خون دلی كه پدر پيرتان از اين دسته‌ی متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختيهای ديگران نخورده است. وقتی شعار جدايی دين از سياست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احكام فردی و عبادی شد و قهرا فقيه هم مجاز نبود كه از اين دايره و حصار بيرون رود و در سياست [و] حكومت دخالت نمايد، حماقت روحانی در معاشرت با مردم فضيلت شد. به زعم بعض افراد، روحانيت زمانی قابل احترام و تكريم بود كه حماقت از سراپای وجودش ببارد و الا عالم سياس و روحانی كاردان و زيرك، كاسه‌ای زير نيم كاسه داشت. و اين از مسايل رايج حوزه‌ها بود كه هر كس كج راه می‌رفت متدينتر بود. ياد گرفتن زبان خارجی، كفر و فلسفه و عرفان، گناه و شرك به‌شمار می‌رفت. در مدرسه‌ی فيضيه فرزند خرد سالم، مرحوم مصطفی از كوزه‌ای اب نوشيد، كوزه را آب كشيدند، چرا كه من فلسفه می‌گفتم. ترديدی ندارم اگر همين روند ادامه می‌يافت، وضع روحانيت و حوزه‌ها، وضع كليساهای قرون وسطی می‌شد كه خداوند بر مسلمين و روحانيت منت نهاد و كيان و مجد واقعی حوزه‌ها را حفظ نمود.
علمای دين باور در همين حوزه‌ها تربيت شدند و صفوف خويش را از ديگران جدا كردند. قيام بزرگ اسلامی‌مان نشات گرفته از همين بارقه است. البته هنوز حوزه‌ها به هر دو تفكر آميخته‌اند و بايد مراقب بود كه تفكر جدايی دين از سياست از لايه‌های تفكر اهل جمود به طلاب جوان سرايت نكند و يكی از مسائلی كه بايد برای طلاب جوان ترسيم شود، همين قضيه است كه چگونه در دوران وانفسای نفوذ مقدسين نافهم و ساده‌لوحان بيسواد، عده‌ای كمر همت بسته‌اند و برای نجات اسلام و حوزه و روحانيت از جان و آبرو سرمايه گذاشته‌اند. اوضاع مثل امروز نبود، هر كس صد در صد معتقد به مبارزه نبود زير فشارها و تهديدهای مقدس نماها از ميدان به در می‌رفت؛ ترويج تفكر «شاه سايه‌ی خداست» و يا با گوشت و پوست نمی‌توان در مقابل توپ و تانك ايستاد و اينكه ما مكلف به جهاد و مبارزه نيستيم و يا جواب خون مقتولين را چه كسی می‌دهد و از همه شكننده‌تر، شعار گمراه كننده‌ی حكومت قبل از ظهور امام زمان -عليهم السلام - باطل است و هزاران «ان قلت» ديگر، مشكلات بزرگ و جانفرسايی بودند كه نمی‌شد با نصيحت و مبارزه‌ی منفی و تبليغات جلوی آنها را گرفت؛ تنها راه حل، مبارزه و ايثار خون بود كه خداوند وسيله‌اش را آماده نمود. علما و روحانيت متعهد سينه را برای مقابله با هر تير زهر‌آگينی كه به طرف اسلام شليك می‌شد آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند. اولين و مهمترين فصل خونين مبارزه در عاشورای ‌15 خرداد رقم خورد. در ‌15 خرداد ‌42 مقابله با گلوله‌ی تفنگ و مسلسل شاه نبود كه اگر تنها اين بود مقابله را آسان می‌نمود. بلكه علاوه بر آن از داخل جبهه‌ی خودی گلوله‌ی حيله و مقدس مآبی و تحجر بود؛ گلوله‌ی زخم زبان و نفاق و دورويی بود كه هزار بار بيشتر از باروت و سرب، جگر و جان را می‌سوخت و می‌دريد. در آن زمان روزی نبود كه حادثه‌ای نباشد، ايادی پنهان و آشكار امريكا و شاه به شايعات وتهمتها متوسل شدند حتی نسبت تارك الصلوت و كمونيست و عامل انگليسی به افرادی كه هدايت مبارزه را به عهده داشتند می‌دادند. واقعا روحانيت اصيل در تنهايی و اسارت خون می‌گريست كه چگونه امريكا و نوكرش پهلوی می‌خواهند ريشه‌ی ديانت و اسلام را بركنند و عده‌ای روحانی مقدس نمای ناآگاه يا بازی خورده و عده‌ای وابسته كه چهره‌شان بعد از پيروزی روشن گشت، مسير اين خيانت بزرگ را هموار می نمودند.
آنقدر كه اسلام از اين مقدسين روحانی نما ضربه خورده است، از هيچ قشر ديگر نخورده است و نمونه‌ی بارز آن مظلوميت و غربت‌ اميرالمومنين - عليه السلام - كه در تاريخ روشن است. بگذارم و بگذرم و ذائقه‌ها را بيش از اين تلخ نكنم. ولی طلاب جوان بايد بدانند كه پرونده‌ی تفكر اين گروه همچنان باز است و شيوه‌ی مقدس‌مآبی و دين فروشی عوض شده است. شكست خوردگان ديروز، سياست‌بازان امروز شده‌اند. آنها كه به خود اجازه‌ی ورود در امور سياست را نمی‌دادند، پشتيبان كسانی شدند كه تا براندازی نظام و كودتا جلو رفته بودند. غائله‌ی قم و تبريز(در سال ‌1358 طرفداران حزب نوظهور«خلق مسلمان» به بهانه‌ی دفاع از آقای شريعتمداری، در شهر قم و تبريز دست به آشوب و بلوا زدند ولی با هوشياری مردم غيور و مسلمان آذربايجان و قم اين توطئه‌ خنثی و حزب مذكور منحل و غير قانونی اعلام گرديد.) با هماهنگی چپيها و سلطنت‌طلبان و تجزيه‌طلبان كردستان تنها يك نمونه است كه می توانيم ابراز كنيم كه در آن حادثه ناكام شدند ولی دست برنداشتند و از كودتای نوژه(در تاريخ 19 / 4 / 1359 ماجرای كودتايی كه از مدتها قبل از طريق عوامل سازمان سياه در ايران تدارك ديده شده بود و در آستانه‌ی اجرای عمليات كودتا كه طبق آن بيت امام خمينی و مراكز حساس نظام جمهوری اسلام بمباران و تهران به تصرف عوامل وابسته به بيگانه در می‌آمد، به گونه‌ای معجزه‌آسا كشف و عوامل كودتا دستگير شدند. شرح ماجرای كودتا را در كتاب«كودتای نوژه» از انتشارات موسسه‌ی مطالعات و پژوهشهای سياسی ببينيد. نام اين كودتا به خاطر انتخاب پايگاه هوايی «نوژه» كه قبل از پيروزی انقلاب به پايگاه «شاهرخی» در همدان معروف بود و پس از انقلاب به پايگاه «حر» تغيير نام داد و به واسطه‌ی شهادت يكی از افسران، پايگاه به نام «شهيد نوژه» نامگذاری گرديد، به عنوان اولين پايگاه تجمع و اقدام برگزيده شده بود.) سر در آوردند، باز خدا رسوايشان ساخت. دسته‌ای ديگر از روحانی نماهايی كه قبل از انقلاب دين را از سياست جدا می دانستند و سر به آستانه‌ی دربار می‌ساييدند، يكمرتبه متدين شده و به روحانيون عزيز و شريفی كه برای اسلام آنهمه زجر و آوارگی و زندان و تبعيد كشيدند تهمت وهابيت و بدتر از وهابيت زدند. ديروز مقدس نماهای بيشعور می‌گفتند دين از سياست جداست و مبارزه‌ی با شاه حرام است، امروز می‌گويند مسئولين نظام كمونيست شده‌اند! تا ديروز مشروب‌فروشی و فساد و فحشا و فسق و حكومت ظالمان برای ظهور امام زمان - ارواحنا فداه - را مفيد و راهگشا می دانستند، امروز از اينكه در گوشه‌ای خلاف شرعی كه هرگز خواست مسئولين نيست رخ می‌دهد، فرياد «وا اسلاما» سر می‌دهند! ديروز «حجتيه‌ای»ها (اعضا و وابستگان انجمن حجتيه) مبارزه را حرام كرده بودند و در بحبوحه‌ی مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نيمه‌ی شعبان را به نفع شاه بشكنند، امروز انقلابيتر از انقلابيون شده‌اند! «ولايتی‌»های ديروز كه در سكوت و تحجر خود آبروی اسلام و مسلمين را ريخته‌اند، و در عمل پشت پيامبر و اهل بيت عصمت و طهارت را شكسته‌اند و عنوان ولايت برايشان جز تكسب و تعيش نبوده است، امروز خود را بانی و وارث ولايت نموده و حسرت ولايت دوران شاه را می‌خورند! راستی اتهام امريكايی و روسی و التقاطی، اتهام حلال كردن حرامها و حرام كردن حلالها، اتهام كشتن زنان آبستن و حليت قمار و موسيقی از چه كسانی صادر می شود؟ از آدمهای لامذهب يا از مقدس نماهای متحجر و بيشعور؟! فرياد تحريم نبرد با دشمنان خدا و به سخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهيدان و اظهار طعنها و كنايه‌ها نسبت به مشروعيت نظام كار كيست؟ كار عوام يا خواص؟ خواص از چه گروهی؟ از به ظاهر معممين يا غير آن؟ بگذريم كه حرف بسيار است. همه‌ی اينها نتيجه‌ی نفوذ بيگانگان در جايگاه و در فرهنگ حوزه‌هاست، و برخورد واقعی هم با اين خطرات بسيار مشكل و پيچيده است.
از يك طرف وظيفه‌ی تبيين حقايق و واقعيات و اجرای حق و عدالت در حد توان و از طرف ديگر مراقبت از نيفتادن سوژه‌ای به دست دشمنان كار آسانی نيست.
اينكه در كشور ما در اجرای عدالت بين روحانی و غير آن امتيازی نيست، ولی وقتی با متخلفی از روحانيت خوش سابقه يا بدسابقه برخورد شرعی و قانونی و جدی می‌شود، فورا باندها فرياد می‌زنند كه چه نشسته‌ايد، جمهوری اسلامی می‌خواهد آبروی روحانيت را ببرد. اگر احيانا كسی مستحق عفو بوده و بخشيده شود، تبليغ می‌كنند كه نظام به روحانيت امتياز بيجا می‌دهد.
مردم عزيز ايران بايد مواظب باشند كه دشمنان از برخورد قاطع نظام با متخلفين از به اصطلاح روحانيون سوء استفاده نكنند و با موج‌ آفرينی و تبليغات اذهان را نسبت به روحانيون متعهد بدبين ننمايند و اين را دليل عدالت نظام بدانند كه امتيازی برای هيچ‌كس قائل نيست و خدا می‌داند كه شخصا برای خود ذره‌ای مصونيت و حق و امتياز قائل نيستم. اگر تخلفی از من هم سر زند مهيای مؤاخذه‌ام. حال بحث اين است كه برای جلوگيری از تكرار آن حوادث تلخ و رسيدن به اطمينان از قطع نفوذ بيگانگان در حوزه‌ها چه بايد كرد؟ گر چه كار مشكل است ولی چاره چيست بايد فكری كرد. اولين وظيفه‌ی شرعی و الهی آن است كه اتحاد و يكپارچگی طلاب و روحانيت انقلابی حفظ شود و گرنه شب تاريك در پيش است و بيم موج و گردابی چنين هايل.
امروز هيچ دليل شرعی و عقلی وجود ندارد كه اختلاف سليقه‌ها و برداشتها و حتی ضعف مديريتها دليل به هم خوردن الفت و وحدت طلاب و علمای متعهد گردد. ممكن است هر كس در فضای ذهن و ايده‌های خود نسبت به عملكردها و مديريتها و سليقه‌های ديگران و مسئولين انتقادی داشته باشد، ولی لحن و تعابير نبايد افكار جامعه و آيندگان را از مسير شناخت دشمنان واقعی و ابرقدرتها كه همه‌ی مشكلات و نارساييها از آنان سرچشمه گرفته است، به طرف مسائل فرعی منحرف كند و خدای ناكرده همه‌ی ضعفها و مشكلات به حساب مديريت و مسئولين گذاشته شود و از آن تفسير انحصار طلبی گردد كه اين عمل كاملا غير منصفانه است و اعتبار مسئولين نظام را از بين می‌برد و زمينه را برای ورود بی‌تفاوتها و بی‌دردها به صحنه‌ی انقلاب آماده می‌كند.
من امروز بر اين عقيده‌ام كه مقتدرترين افراد در مصاف با آنهمه توطئه‌ها و خصومتها و جنگ‌افروزيهايی كه در جهان عليه انقلاب اسلامی است، معلوم نبود موفقيت بيشتری از افراد موجود به دست می‌آوردند. در يك تحليل منصفانه از حوادث انقلاب خصوصا از حوادث ده سال پس از پيروزی بايد عرض كنم كه انقلاب اسلامی ايران در اكثر اهداف و زمينه‌ها موفق بوده است و به ياری خداوند بزرگ در هيچ زمينه‌ای مغلوب و شكست خورده نيستيم، حتی در جنگ پيروزی از آن ملت ما گرديد و دشمنان در تحميل آنهمه خسارات چيزی به دست نياورند.
البته اگر همه‌ی علل و اسباب را در اختيار داشتيم در جنگ به اهداف بلندتر و بالاتری می‌نگريستيم و می‌رسيديم ولی اين بدان معنا نيست كه در هدف اساسی خود كه همان دفع تجاوز و اثبات صلابت اسلام بود مغلوب خصم شده‌ايم. هر روز ما در جنگ بركتی داشته‌ايم كه در همه‌ی صحنه‌ها از آن بهره‌ جسته‌ايم. ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر نموده‌ايم، ما مظلوميت خويش و ستم متجاوزان را در جنگ، دوستان و دشمنانمان را شناخته‌ايم، ما در جنگ به اين نتيجه رسيده‌ايم كه بايد روی پای خودمان بايستيم، ما در جنگ ابهت دو ابر قدرت شرق و غرب را شكستيم، ما در جنگ ريشه‌های انقلاب پربار اسلامی‌مان را محكم كرديم، ما در جنگ حس برادری و وطن‌ دوستی را در نهاد يكايك مردمان بارور كرديم، ما در جنگ به مردم جهان و خصوصا مردم منطقه نشان داديم كه عليه تمامی قدرتها و ابرقدرتها ساليان سال می‌توان مبارزه كرد، جنگ ما كمك به افغانستان را به دنبال داشت، جنگ ما فتح فلسطين را به دنبال خواهد داشت، جنگ ما موجب شد كه تمامی سردمداران نظامهای فاسد در مقابل اسلام احساس ذلت كنند، جنگ ما بيداری پاكستان و هندوستان را به دنبال داشت، تنها در جنگ بود كه صنايع نظامی ما از رشد آنچنانی برخوردار شد و از همه‌ی اينها مهمتر استمرار روح اسلام انقلابی در پرتو جنگ تحقق يافت.
همه‌ی اينها از بركت خونهای پاك شهدای عزيز هشت سال نبرد بود، همه‌ی اينها از تلاش مادران و پدران و مردم عزيز ايران در ده سال مبارزه با امريكا و غرب و شوروی و شرق نشأت گرفت. جنگ ما جنگ حق و باطل بود و تمام شدنی نيست، جنگ ما جنگ فقر و غنا بود، جنگ ما جنگ ايمان و رذالت بود و اين جنگ از آدم تا ختم زندگی وجود دارد. چه كوته‌نظرند آنهايی كه خيال می‌كنند چون ما در جبهه به آرمان‌نهايی نرسيده‌ايم، پس شهادت و رشادت و ايثار و از خودگذشتگی و صلابت بی‌فايده است! در حالی كه صدای اسلامخواهی افريقا از جنگ هشت ساله ماست، علاقه به اسلام‌شناسی مردم در امريكا و اروپا و آسيا و افريقا يعنی دركل جهان از جنگ هشت ساله‌ی ماست.
من در اينجا از مادران و پدران و خواهران و برادران و همسران و فرزندان شهدا و جانبازان به خاطر تحليلهای غلط اين روزها رسما معذرت می‌خواهم و از خداوند می‌خواهم مرا در كنار شهدای جنگ تحميلی بپذيرد. ما درجنگ برای يك لحظه هم نادم و پشيمان از عملكرد خود نيستيم. راستی مگر فراموش كرده‌ايم كه ما برای ادای تكليف جنگيده‌ايم و نتيجه فرع آن بوده است. ملت ما تا آن روز كه احساس كرد كه توان و تكليف جنگ دارد به وظيفه‌ی خود عمل نمود. و خوشا به حال آنان كه تا لحظه‌ی آخر هم ترديد ننمودند، آن ساعتی هم كه مصلحت بقای انقلاب را در قبول قطعنامه ديد و گردن نهاد، باز به وظيفه‌ی خود عمل كرده است، آيا از اينكه به وظيفه‌ی خود عمل كرده است نگران باشد؟ نبايد برای رضايت چند ليبرال خود فروخته در اظهارنظرها و ابراز عقيده‌ها به گونه‌ای غلط عمل كنيم كه حزب‌الله عزيز احساس كند جمهوری اسلامی دارد از مواضع اصولی‌اش عدول می‌كند. تحليل اين مطلب كه جمهوری اسلامی ايران چيزی به دست نياورده و يا ناموفق بوده است. ايا جز به سستی نظام و سلب اعتماد مردم منجر نمی‌شود؟! تاخير در رسيدن به همه‌ی اهداف دليل نمی‌شود كه ما از اصول خود عدول كنيم. همه‌ی ما مامور به ادای تكليف و وظيفه‌ايم نه مامور به نتيجه. اگر همه‌ی انبيا و معصومين - عليهم‌ السلام - در زمان و مكان خود مكلف به نتيجه بودند، هرگز نمی‌بايست از فضای بيشتر از توانايی عمل خود فراتر بروند و سخن بگويند و از اهداف كلی و بلندمدتی كه هرگز در حيات ظاهری آنان جامه‌ی عمل نپوشيده است ذكری به ميان آورند. در حالی كه به لطف خداوند بزرگ، ملت ما توانسته است در اكثر زمينه‌هايی كه شعار داده است به موفقيت نايل شود. ما شعار سرنگونی رژيم شاه را در عمل نظاره كرده‌ايم، ما شعار آزادی و استقلال را به عمل خود زينت بخشيده‌ايم، ما شعار «مرگ بر امريكا» را در عمل جوانان پرشور و قهرمان و مسلمانان در تسخير لانه‌ی فساد و جاسوسی امريكا تماشا كرده‌ايم، ما همه‌ی شعارهايمان را با عمل محك زده‌ايم. البته معترفين كه در مسير عمل، موانع زيادی به وجود آمده است كه مجبور شده‌ايم روشها و تاكتيكها را عوض نماييم. ما چرا خودمان و ملت و مسئولين كشورمان را دست كم بگيريم و همه‌ی عقل و تدبير امور را در تفكر ديگران خلاصه كنيم؟
من به طلاب عزيز هشدار می‌دهم كه علاوه بر اينكه بايد مواظب القائات روحانی نماها و مقدس‌مآبها باشند، از تجربه‌ی تلخ روی كار آمدن انقلابی نماها و به ظاهر عقلای قوم كه هرگز با اصول و اهداف روحانيت آشتی نكرده‌اند عبرت بگيرند كه مبادا گذشته‌ی تفكر و خيانت آنان فراموش و دلسوزيهای بی‌مورد و ساده‌انديشيها سبب مراجعت آنان به پستهای كليدی و سرنوشت‌ساز نظام شود.
من امروز بعد از ده سال از پيروزی انقلاب اسلامی همچون گذشته اعتراف می‌كنم كه بعض تصميمات اول انقلاب در سپردن پستها و امور مهمه‌ی كشور به گروهی كه عقيده‌ی خالص و واقعی به اسلام ناب محمدی نداشته‌اند، اشتباهی بوده است كه تلخی آثارآن به راحتی از ميان نمی‌رود، گر چه در آن موقع هم من شخصا مايل به روی كار آمدن آنان نبودم ولی با صلاحديد و تاييد دوستان قبول نمودم و الان هم سخت معتقدم كه آنان به چيزی كمتر از انحراف انقلاب از تمامی اصولش و هر حركت به سوی امريكای جهانخوار قناعت نمی‌كنند، در حالی كه در كارهای ديگر نيز جز حرف و ادعا هنری ندارند. امروز هيچ تاسفی نمی‌خوريم كه آنان در كنار ما نيستند چرا كه از اول هم نبوده‌اند. انقلاب به هيچ گروهی بدهكاری ندارد و ما هنوز هم چوب اعتمادهای فراوان خود را به گروهها و ليبرالها می‌خوريم، آغوش كشور و انقلاب هميشه برای پذيرفتن همه‌ی كسانی كه قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشوده است ولی نه به قيمت طلبكاری آنان از همه‌ی اصول، كه چرا مرگ بر امريكا گفتيد! چرا جنگ كرديد! چرا نسبت به منافقين و ضد انقلابيون حكم خدا را جاری می‌كنيد؟ چرا شعار نه شرقی و نه غربی داده‌ايد؟ چرا لانه‌ی جاسوسی را اشغال كرده‌ايم و صدها چرای ديگر. و نكته‌ی مهم در اين رابطه اينكه نبايد تحت تاثير ترحمهای بيجا و بی‌مورد نسبت به دشمنان خدا و مخالفين و متخلفين نظام، به گونه‌ای تبليغ كنيم كه احكام خدا و حدود الهی زير سوال بروند. من بعض از اين موارد را نه تنها به سود كشور نمی‌دانم كه معتقدم دشمنان از آن بهره می‌برند، من به آنهايی كه دستشان به راديو - تلويزيون و مطبوعات می‌رسد و چه بسا حرف‌های ديگران را می‌زنند صريحا اعلام می‌كنم: تا من هستم نخواهم گذاشت حكومت به دست ليبرالها بيفتد، تا من هستم نخواهم گذاشت منافقين اسلام اين مردم بی‌پناه را از بين ببرند، تا من هستم از اصول نه شرقی و نه غربی عدول نخواهم كرد، تا من هستم دست ايادی امريكا و شوروی را در تمام زمينه‌ها كوتاه می‌كنم و اطمينان كامل دارم كه تمامی مردم در اصول همچون گذشته پشتيبان نظام و انقلاب اسلامی خود هستند كه علاوه بر دهها و صدها صحنه‌ی اعلام حضور و آمادگی خود امسال نيز در راهپيمايی ‌‌٢٢ بهمن حقيقت آمادگی كامل خويش را به جهانيان نشان دادند و واقعا دشمنان انقلاب را شگفت‌زده كردند كه تا كجا حاضر به فداكاری‌اند. من در اينجا خود را شرمنده و كوچكتر از آن می‌دانم كه زبان به وصف و تقدير از آنان بگشايم. خداوند پاداش عظيم اينهمه اخلاص و رشد و بندگی را خواهد داد ولی به آنان كه ناآگاهانه مردم شريف و عزيز ما را متهم به رويگردانی از اصول و انقلاب و روحانيت می‌كنند سفارش و نصيحت می‌كنم كه در گفتار و كلمات و نوشته‌ها با دقت و مطالعه عمل كنند و برداشتها و تصورات نابجای خود را به حساب انقلاب و مردم نگذارند. مسئله‌ی ديگر اينكه امروز مقابله و تجزيه‌ی روحانيت انقلابی به سود كيست؟ دشمنان از ديرباز برای اختلاف افكنی ميان روحانيون آماده شده‌اند. غفلت از ان، همه چيز را برباد می‌دهد. حال اختلاف به هر شكلی باشد، بدبينی شديد نسبت به مسئولين بالا باشد يا مرزبندی فقه سنتی و پويا و امثال آن. اگر طلاب و مدرسين حوزه‌ی علميه با يكديگر هماهنگ نباشند، نمی‌توان پيش بينی نمود كه موفقيت از آن كيست و اگر بر فرض محال حاكميت فكری از آن روحانی نماها و متحجرين گردد روحانيت انقلابی جواب خدا و مردم را چه می‌دهد.
ان‌شاءالله در بين جامعه‌ی مدرسين و طلاب انقلابی اختلافی نيست، اگر باشد بر سر چيست؟ بر سر اصول يا بر سر سليقه‌ها؟ آيا مدرسين محترم كه ستون محكم انقلاب در حوزه‌های علميه بوده‌اند - نعوذبالله - به اسلام و انقلاب و مردم پشت كرده‌اند؟ مگر همانها نبودند كه وقتی يك روحانی به ظاهر در منصب مرجعيت از اسلام و انقلاب فاصله گرفت، او را به مردم معرفی كردند؟ آيا مدرسين عزيز از جبهه و رزمندگان پشتيبانی ننمودند؟ اگر خدای ناكرده اينها شكسته شوند چه نيرويی جای آنان را خواهد گرفت؟ و آيا ايادی استكبار، روحانی نماهايی را كه تا حد مرجعيت تقويت نموده است، فرد ديگری را برحوزه‌ها حاكم نمی‌كنند؟ و يا آنها كه در توفان پانزده سال مبارزه قبل از انقلاب و ده سال حوادث كمرشكن بعد از انقلاب نه غصه‌ی مبارزه و نه غم جنگ و اداره كشور را خورده‌اند و نه از شهادت عزيزان متاثر شده‌اند و با خيالی راحت و آسوده به درس و مباحثه سرگرم بوده‌اند می‌توانند در آينده پشتوانه‌ی انقلاب اسلامی باشند؟ راستی شكست هر جناحی از علما و طلاب انقلابی و روحانيون و روحانيت مبارز و جامعه‌ی مدرسين، پيروزی چه جناحی و چه جريانی را تضمين می‌كند؟ جناحی كه پيروز شود يقينا روحانيت نيست و اگر آن جناح الزاما به روحانيت رو آورد، راستی به سراغ كدام قشر و تفكر از روحانيت می‌رود؟ خلاصه اختلاف به هر شكلی كوبنده است. وقتی نيروهای مومن به انقلاب حتی به اسم فقه سنتی و فقه پويا به مرز جبهه‌بندی برسند، آغاز باز شدن راه استفاده‌ی دشمنان خواهد بود. جبهه‌ بندی نهايتا معارضه پيش می‌آورد. هر جناح برای حذف و طرد طرف مقابل خود واژه و شعاری انتخاب می‌كند، يكی متهم به طرفداری از سرمايه‌داری و ديگری متهم به التقاطی می‌شود كه من برای حفظ اعتدال جناحها هميشه تذكرات تلخ و شيرينی داده‌ام، چرا كه همه را فرزندان و عزيزان خود می‌دانم البته هيچ‌گاه نگران مباحثات تند طلبگی در فروع و اصول فقه نبوده‌ام ولی نگران تقابل و تعارض جناحهای مومن به انقلابم كه مبادا منتهی به تقويت جناح رفاه طلب بی‌درد و نق‌بزن گردد.
نتيجه می‌گيرم كه اگر روحانيون طرفدار اسلام ناب و انقلاب دير بجنبند ابرقدرتها و نوكرانشان مسائل را به نفع خود خاتمه می‌دهند. جامعه‌ی مدرسين بايد طلاب عزيز انقلابی و زحمت‌ كشيده و كتك خورده و جبهه رفته را از خود بدانند. حتما با آنان جلسه بگذارند و از طرحها و نظريات آنان استقبال نمايند و طلاب انقلابی هم مدرسين عزيز طرفدار انقلاب را محترم بشمارند و با ديده‌ی احترام به آنان بنگرند و درمقابل طيف بی‌عرضه و فرصت‌طلب و نق‌زن يد واحده باشند و خود را برای ايثار و شهادت در راه هدايت مردم آماده‌تر كنند، حال جامعه و مردم، طلاب حقيقت باشند مثل زمان ما كه حقا مردم بيشتر از آنچه كه ما فكر می‌كنيم وفادار به روحانيت بوده و خواهند بود، يا نباشند مثل زمان معصومين - عليهم السلام. اما مردم شريف ايران توجه داشته باشند كه نوعا تبليغاتی كه عليه روحانيت انجام می‌پذيرد به منظور نابودی روحانيت انقلاب است، ايادی شيطان در تنگناها و سختيها به سراغ مردم می‌روند كه بگويند روحانيت مسبب مشكلات و نارساييهاست؛ آن هم كدام روحانی، روحانی بی‌درد و بی‌مسئوليت نه، بلكه روحانيتی كه در همه‌ی حوادث جلوتر از ديگران در معرض خطر بوده است. كسی مدعی آن نيست كه مردم و پابرهنه‌ها مشكلی ندارند و همه‌ی امكانات در اختيار مردم است. مسلم آثار ده سال محاصره و جنگ و انقلاب در همه جا ظاهر می‌شود و كمبودها و نيازها رخ می‌نمايد ولی من با يقين شهادت می‌دهم كه اگر افرادی غير از روحانيت جلودار حركت انقلاب و تصميمات بودند امروز جز ننگ و ذلت و عار در برابر امريكا و جهانخواران و جز عدول از همه‌ی معتقدات اسلامی و انقلابی چيزی برايمان نمانده بود.
لازم به يادآوری است كه ذكر شمه‌ای از وقايع انقلاب و روحانيت به معنای آن نيست كه طلاب و روحانيون عزيز در فردای اين نوشته حركت تند و انقلابی بنمايند بلكه هدف، علم و آگاهی به نكته‌هاست كه در انتخاب مسير با بصيرت حركت كنند و خطرها و گذرها و كمينگاه‌ها را بهتر بشناسند. اما در مورد دروس تحصيل و تحقيق حوزه‌ها، اينجانب معتقد به فقه سنتی و اجتهاد جواهری هستم و تخلف از آن را جايز نمی‌دانم. اجتهاد به همان سبك صحيح است ولی اين بدان معنا نيست كه فقه اسلام پويا نيست، زمان و مكان دوعنصر تعيين كننده در اجتهادند. مسئله‌ای كه در قديم دارای حكمی بوده است به ظاهر همان مسئله در روابط حاكم بر سياست و اجتماع و اقتصاد يك نظام ممكن است حكم جديدی پيدا كند، بدان معنا كه با شناخت دقيق روابط اقتصادی و اجتماعی و سياسی همان موضوع اول كه از نظر ظاهر با قديم فرقی نكرده است، واقعا موضوع جديدی شده است كه قهرا حكم جديدی می‌طلبد. مجتهد بايد به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد. برای مردم و جوانان و حتی عوام هم قابل قبول نيست كه مرجع و مجتهدش بگويد من در مسائل سياسی اظهار نظر نمی‌كنم. آشنايی به روش برخورد با حيله‌ها و تزويرهای فرهنگ حاكم بر جهان، داشتن بصيرت و ديد اقتصادی، اطلاع از كيفيت برخورد با اقتصاد حاكم بر جهان، شناخت سياستها و حتی سياسيون و فرمولهای ديكته شده‌ی آنان و درك موقعيت و نقاط قوت و ضعف دو قطب سرمايه‌داری و كمونيزم كه در حقيقت استراتژی حكومت بر جهان را ترسيم می‌كنند، از ويژگيهای يك مجتهد جامع است. يك مجتهد بايد زيركی و هوش و فراست هدايت يك جامعه‌ی بزرگ اسلامی و حتی غير اسلامی را داشته باشد و علاوه بر خلوص و تقوا و زهدی كه در خور شأن مجتهد است واقعا مدير و مدبر باشد. حكومت در نظر مجتهد واقعی فلسفه‌ی عملی تمامی فقه در تمامی زوايای زندگی بشريت است، حكومت نشان دهنده‌ی جنبه‌ی عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی و سياسی و نظامی و فرهنگی است، فقه، تئوری واقعی و كامل اداره انسان از گهواره تا گور است.
هدف اساسی اين است كه ما چگونه می خواهيم اصول محكم فقه را در عمل فرد و جامعه پياده كنيم و بتوانيم برای معضلات جواب داشته باشيم و همه‌ی ترس استكبار از همين مسئله است كه فقه و اجتهاد جنبه‌ی عينی و عملی پيدا كند و قدرت برخورد درمسلمانان به وجود آورد. راستی به چه علت است كه در پی اعلام حكم شرعی و اسلامی مورد اتفاق همه‌ی علما در مورد يك مزدور بيگانه(اشاره به حكم وجوب قتل سلمان رشدی مرتد و ناشرين كتاب ضد اخلاقی و ضد دينی او) اينقدر جهانخواران برافروخته شدند و سران‌كفر و بازار مشترك و امثال آنان به تكاپو و تلاش مذبوحانه افتاده‌اند؟ غير از اين نيست كه سران استكبار از قدرت برخورد علمی مسلمانان در شناخت و مبارزه با توطئه‌های شوم آنان به هراس افتاده‌اند و اسلام امروز مسلمانان را يك مكتب بالنده و متحرك و پرحماسه می‌دانند و از اينكه فضای شرارت آنان محدود شده است و مزدبگيران آنان چون گذشته با اطمينان نمی‌توانند عليه مقدسات قلمفرسايی كنند مضطرب شده‌اند. من قبلا نيز گفته‌ام همه‌ی توطئه‌های جهانخواران عليه ما از جنگ تحميلی گرفته تا حصر اقتصادی و غيره برای اين بوده است كه ما نگوييم اسلام جوابگوی جامعه است و حتما در مسائل و اقدامات خود از آنان مجوز بگيريم. ما نبايد غفلت بكنيم، واقعا بايد به سمتی حركت نماييم كه ان‌شاءالله تمام رگه‌های وابستگی كشورمان از چنين دنيای متوحشی قطع شود.
استكبار غرب شايد تصور كرده است از اينكه اسم بازار مشترك و حصر اقتصادی را به ميان بياورد ما درجا می‌زنيم و از اجرای حكم خداوند بزرگ صرف نظر می‌نماييم. خيلی جالب و شگفت‌انگيز است كه اين به ظاهر متمدنين و متفكرين وقتی يك نويسنده‌ی مزدور با نيش قلم زهرآگين خود احساسات بيش از يك ميليارد انسان و مسلمان را جريحه‌دار می‌كند ، عده‌ای در رابطه با آن شهيد می‌شوند برايشان مهم نيست و اين فاجعه عين دموكراسی و تمدن است اما وقتی بحث اجرای حكم و عدالت به ميان می‌آيد، نوحه‌ی رأفت و انسان دوستی سر می‌دهند. ما كينه‌ی دنيای غرب را با جهان اسلام و فقاهت از همين نكته‌ها به دست می‌آوريم. قضيه‌ی آنان قضيه‌ی دفاع از يك فرد نيست، قضيه‌ی حمايت از جريان ضد اسلامی و ضد ارزشی است كه بنگاههای صهيونيستی و انگليس و امريكا به راه انداخته‌اند و با حماقت و عجله خود را رو به روی همه‌ی جهان اسلام قرار داده‌اند. البته بايد ببينيم كه بعض دولتها و حكومتهای اسلامی چگونه با اين فاجعه‌ی بزرگ برخورد می‌كنند. اينكه ديگر مسئله‌ی عرب و عجم و فارس و ايران نيست بلكه اهانت به مقدسات مسلمانان از صدر اسلام تاكنون و از امروز تا هميشه تاريخ است و نتيجه‌ی نفوذ بيگانگان در فرهنگ مكتب اسلام است كه اگر غفلت كنيم اين اول ماجراست و استعمار از اين مارهای خطرناك و قلم به دستان اجير شده در آستين فراوان دارد.
ضرورتی نيست كه در چنين شرايطی ما به دنبال ايجاد روابط و مناسبات گسترده باشيم، چرا كه دشمنان ممكن است تصور كنند كه ما به وجود آنان چنان وابسته و علاقه‌مند شديم كه از كنار اهانت به معتقدات و مقدسات دينی خود ساكت و آرام می‌گذريم. آنان كه هنوز بر اين باورند و تحليل می‌كنند كه بايد در سياست و اصول و ديپلماسی خود تجديد نظر نماييم و ما خامی كرده‌ايم و اشتباهات گذشته را نبايد تكرار كنيم و معتقدند كه شعارهای تند يا جنگ سبب بدبينی غرب و شرق نسبت به ما و نهايتا انزوای كشور شده است و اگر ما واقعگرايانه عمل كنيم، آنان با ما برخورد متقابل انسانی می‌كنند و احترام متقابل به ملت ما و اسلام و مسلمين می‌گذارند. اين يك نمونه است كه خدا می‌خواست پس از انتشار كتاب كفر آميز « آيات شيطانی» در اين زمان اتفاق بيفتد و دنيای تفرعن و استكبار و بربريت چهره‌ی واقعی خود را در دشمنی ديرينه‌اش با اسلام برملا سازد تا ما از ساده‌انديشی به درآييم و همه چيز را به حساب اشتباه و سوء مديريت و بی‌تجربگی نگذاريم و با تمام وجود درك كنيم كه مسئله اشتباه ما نيست، بلكه تعمد جهانخواران به نابودی اسلام و مسلمين است و الا مسئله‌ی فردی سلمان رشدی آنقدر برايشان مهم نيست كه همه‌ی صهيونيستها و استكبار پشت سر او قرار بگيرند.
روحانيون و مردم عزيز حزب‌الله و خانواده‌های محترم شهدا حواسشان را جمع كنند كه با اين تحليلها و افكار نادرست خون عزيزانشان پايمال نشود. ترس من اين است كه تحليلگران امروز، ده سال ديگر بر كرسی قضاوت بنشينند و بگويند كه بايد ديد فتوای اسلامی و حكم اعدام سلمان رشدی مطابق اصول و قوانين ديپلماسی بوده است يا خير؟ و نتيجه‌گيری كنند كه چون بيان حكم خدا آثار و تبعاتی داشته است و بازار مشترك و كشورهای غربی عليه ما موضع گرفته‌اند، پس بايد خامی نكنيم و از كنار اهانت كنندگان به مقام مقدس پيامبر و اسلام و مكتب بگذريم! خلاصه كلام اينكه ما بايد بدون توجه به غرب حيله‌گر و شرق متجاوز و فارغ از ديپلماسی حاكم بر جهان در صدد تحقق فقه عملی اسلام بر آييم و الا مادامی كه فقه در كتابها و سينه‌ی علما مستور بماند، ضرری متوجه جهانخواران نيست و روحانيت تا در همه‌ی مسائل و مشكلات حضور فعال نداشته باشد، نمی‌تواند درك كند كه اجتهاد مصطلح برای اداره‌ی جامعه كافی نيست. حوزه‌ها و روحانيت بايد نبض تفكر و نياز آينده‌ی جامعه را هميشه در دست خود داشته باشند و همواره چند قدم جلوتر از حوادث، مهيای عكس‌العمل مناسب باشند. چه بسا شيوه‌های رايج اداره‌ی امور مردم در سالهای آينده تغيير كند و جوامع بشری برای حل مشكلات خود به مسائل جديد اسلام نياز پيدا كند. علمای بزرگوار اسلام از هم اكنون بايد برای اين موضوع فكری كنند.
نكته‌ی آخری كه توجه به آن لازم است اينكه روحانيون و علما و طلاب بايد كارهای قضايی و اجرايی را برای خود يك امر مقدس و يك ارزش الهی بدانند و برای خود شخصيت و امتيازی قائل بشوند كه در حوزه‌ ننشسته‌اند بلكه برای اجرای حكم خدا به راحتی حوزه‌ را رها كرده و مشغول به كارهای حكومت اسلامی شده‌اند. اگر طلبه‌ای منصب امامت جمعه و ارشاد مردم يا قضاوت در امور مسلمين را خالی ببيند و قدرت اداره هم در او باشد و فقط به بهانه‌ی درس و بحث مسئوليت نپذيرد و يادلش را فقط به هوای اجتهاد و درس خوش كند، در پيشگاه خداوند بزرگ يقينا مؤاخذه می‌شود و هرگز عذر او موجه نيست، ما اگر امروز به نظام خدمت نكنيم و استقبال بی‌سابقه‌ی مردم از روحانيت را ناديده بگيريم، هرگز فرصت و شرايط بهتر از اين را نخواهيم داشت. اميدوارم از نصايح و تذكرات مشفقانه‌ی اين پدر پير و اين خدمتگزار حقير خود، دلگير نشده باشيد و درمظان استجابت دعا با انفاس قدسيه و با دلهای منور خود برايم دعا و طلب مغفرت نماييد. من هم از ياد و دعای خير برای روحانيت اصيل و حوزه‌های علمی غفلت نمی‌كنم.
خداوندا! توان علما و روحانيت را در خدمت به دين خود افزون نما. خداوندا! حوزه‌های علميه، اين سنگرهای پاسداری از فقاهت و اسلام‌ناب را تا ابد پا برجا بدار. خداوندا! شهدای روحانيت و حوزه‌ها را از نعم بيكران و رزق حضور خويش بهره‌مند فرما. خداوندا! به جانبازانشان شفا مرحمت كن و به خانواده‌های شهداشان صبر و اجر مرحمت فرما. مفقودين و اسراشان را هر چه زودتر به اوطانشان برگردان. خداوندا! ارزش خدمت و خدمتگزاری به دين خود و به مردم را در دل و ديدگان ما افزون و جاودانه نما «انك ولی النعم». والسلام عليكم و رحمت الله و بركاته.
روح الله الموسوی الخمينی
زمان: ‌‌٣ اسفند ‌‌١٣٦٧



captcha