فیلم سینمایی «بدون مرز» اولین ساخته امیرحسین عسکری روز گذشته در برج میلاد به نمایش درآمد. این اثر با نگاهی ضدجنگ داستان پسری را روایت میکند که هر روز برای ماهیگیری به کشتی به گل نشستهای در نقطه صفر مرزی پا میگذارد وآنجا را به محلی برای آرامش خود تبدیل کرده، اما حضور غریبهای این آرامش به هم میزند.
بازیگران اصلی فیلم دو پسربچه اهل جنوب هستند که تقریبا تا یک ساعت و نیم از فیلم بدون هیچ دیالوگی در کنار هم حضور دارند. فیلم این گونه شروع میشود که پسر هر روز برای ماهیگیری به داخل کشتی می رود و هر روز هم یک سری کار تکراری را انجام میدهد و تقریبا در نیمی از کل فیلم با زندگی روتین پسرک بدون هیچ کد مشخص و یا دیالوگی روبرو هستیم که در نهایت به پیچیدهترین شکل ممکن قصد دارد پیام ضدجنگ بودن فیلم را در ذهن مخاطب بگنجاند.
اولین سؤالی که در این جا مطرح میشود این است که کارگردان با ساختن این فیلم که بیشتر بیان دغدغههای خصوصی و ذهنی خودش با خودش است در پی چیست و چرا تا این حد حضور مخاطب برای او بیاهمیت بوده است. جالبتر آنجاست که یکی از اصلیترین دغدغههای فیلمسازان این است که چگونه و با چه رویکردی بهتر میتوانند مخاطب را تا آخر فیلم با خود همراه کنند و از همین رو به هزار و یک گره داستانی و فراز و فرود متوسل میشوند و امکان دارد در بیشتر مواقع پیروز هم از میدان به در نیایند. حال این سوال پیش میآید که جایگاه مخاطب در این اثر کجاست؟
فیلم «بدون مرز» شباهت بسیاری به نامش دارد؛ فیلمی بدون دیالوگ، بدون فراز و فرود و گره های داستانی، بدون در نظر گرفتن مخاطب، بدون ساختار مشخص و البته بدون مرز.
قطعا وضعیت این فیلم هم در اکران قابل پیشبینی خواهد بود و میتوان تقریبا مطمئن بود که این اثر شانسی در گیشه نخواهد داشت؛ چرا که در همین ابتدای امر نتوانسته نظر منقدان را به خود جلب کند و بسیاری از کسانی که این فیلم را در سالن سینما رسانه تماشا میکردند یا از سالن خارج شدند یا حوصله نداشتند بیرون بروند و همان جا خوابیدند!
رسالت اصلی سینما سرگرمسازی است؛ حتی اگر حاوی و حامل پیام مهمی هم باشد، باید آن را در قالب اثری سرگرمکننده و جذاب به مخاطب ارائه کنند. اصل مهمی که نه تنها در این فیلم فراموش شده بود که حتی به نظر میرسد کارگردان چیزی از آن نمیداند. ضمن این که صرف فیلم اولی بودن دلیل بر حمایت از هر اثری نیست. باید در این بین بیشتر به آثاری بها داد که حرفی برای مخاطب دارد که دست کم می تواند ذهن او را درگیر کند.