گفت‌وگوی خواندنی ایکنا با جواد منصوری درباره نخستین دیدارش با امام(ره)
کد خبر: 2831666
تاریخ انتشار : ۲۱ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۳:۵۹
بازنشر/

گفت‌وگوی خواندنی ایکنا با جواد منصوری درباره نخستین دیدارش با امام(ره)

گروه ادب: اولین فرمانده سپاه، نویسنده و حافظ قرآن، با بیان خاطراتی از قرائت و حفظ قرآن در زندان طاغوت، درباره خاطرات نخستین دیدارش با امام خمینی(ره) سخن گفت.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا)، جواد منصوری در سال 1324 در کاشان و در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد. سپس به تهران مهاجرت کرد و زندگی، مسیر دیگری را برایش رقم زد. وی از اوایل دوران نوجوانی و جوانی وارد فعالیت‌های قرآنی شد؛ البته این فعالیت‌ها هم‌راستا با فعالیت‌های سیاسی است که در سال 40 شکل جدی‌تر به خود گرفت.

وی در تمام دوران زندگی خود از مطالعه و توجه به قرآن غفلت نکرده و در جای جای زندگی خود از کلام نورانی خداوند بهره‌مند شده و در راه آموزش قرآن به دیگران از جمله به هم‌‌بندهایش در زندان موفقیت‌های خوبی کسب کرده است.

منصوری پس از پیروزی انقلاب اسلامی مسئولیت‌های متعددی برعهده داشته که از جمله آنها می‌توان به نخستین فرمانده سپاه پاسداران، معاون فرهنگی و کنسولی وزارت امور خارجه، سفیر ایران در پاکستان، معاون فرهنگی دانشگاه آزاد اسلامی، رئیس مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجه، سفیر ایران در چین و ... را نام برد.

گفت‌وگوی جواد منصوری با ایکنا

در بخش نخست گفت‌وگوی ایکنا با جواد منصوری، به چگونگی آغاز فعالیت‌های قرآنی و ورود به فعالیت‌های سیاسی وی تا پیروزی انقلاب اسلامی پرداختیم و در بخش دوم این گفت‌وگو به حضور قرآن در زندگی کنونی وی و مسئولیت‌هایی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی داشته است، می‌پردازیم.

بازجوهای زندان تصور می‌کردند عربی صحبت می‌کنم

جواد منصوری درباره نقش قرآن در زندگی‌اش و آموزش قرآن به فرزندان خود می‌گوید: حقیقت این است که شاید یک انتقاد جدی به من این باشد که برنامه خاصی برای تربیت قرآنی فرزندانم پیاده نکردم و به این امید که در یک مدرسه خوب تحصیل می‌کنند و مدرسه برنامه‌ریزی‌های منظمی در این زمینه دارد، اکتفا کردم. از سوی دیگر شاید باز هم این انتقاد مطرح باشد که هیچ وقت فرصت اینکه با بچه‌هایمان قرآن بخوانیم، تمرین کنیم و از آنها مسائل قرآنی را بپرسیم، نداشتیم. البته دورادور در این زمینه همت کردیم.

وی با اشاره به وجود فضای قرآنی در خانه‌اش می‌افزاید: دو فرزند دارم؛ دخترم مهندس است و در عین حال معلومات دینی بسیار بالایی دارد و پسرم نیز دانشجوست که همانند دخترم علاقه‌مند به مطالعات قرآنی است، اما در حال حا‌ضر بیشتر به مسائل فنی و تحصیلی می‌پردازند، در صورتی که من تمام دوران تحصیلم اصلاًً از قرآن جدا نمی‌شدم.

منصوری به خاطره‌ای قرآنی از زمانی که در زندان بود، اشاره کرده و می‌گوید: در سال 52 در زندان ساواک بودم. قرآن نداشتیم و براساس آن مقداری که حفظ بودم، قرآن را با صدای بلند می‌خواندم. بازجوهای زندان گوش می‌کردند که من چه می‌خوانم و تصورشان این بود که در حال صحبت عربی هستم و یا کتاب عربی قاچاق دارم و آنها نمی‌فهمیدند و دریچه سلول را باز می‌کردند تا نگاه کنند که من در چه حالی هستم و متعجب می‌دیدند که خبری نیست. تا اینکه بالاخره در را باز کردند و گفتند: «تو چه کار می‌کنی؟» و من گفتم: «قرآن می‌خوانم». گفتند: «قرآنت کو؟» و گفتم: «از حفظ می‌خوانم.»

به افراد زیادی در زندان قرآن یاد دادم

وی در پاسخ به اینکه آیا تلاش کردید که  قرآن را برای زندانی‌ها آموزش دهید، بیان می‌کند: این امر در سلول امکان‌پذیر نبود، اما در زندان عمومی امکان‌پذیر بود و به افراد زیادی قرآن خواندن یاد دادم.

منصوری درباره وضعیت اسلام و مسلمانان در دو کشور پاکستان و چین در زمانی که سفیر این دو کشور بود، اظهار می‌کند: اسلام در غرب چین سابقه طولانی دارد و زمانی مرکز علمی بزرگی در این منطقه بود و جزئی از خراسان بزرگ بوده است و علمای برجسته‌ای داشته و بخشی از مهد تمدن اسلامی بوده است و هنوز هم عده زیادی از مردم چین، خود را متعلق به خراسان بزرگ می‌دانند؛ از این رو می‌گویند که ما «ترک اُیغوری» هستیم و همین موضوع یکی از مشکلات دولت چین است.

30 سال پیش در حوزه‌های دینی چین، فارسی تدریس می‌شد

نویسنده کتاب «فرهنگ استقلال» ادامه می‌دهد: مردم این منطقه در طول 90 سال گذشته مشکلات زیادی داشته و دارند و دولت مرکزی معمولاً توجه زیادی به اسلام، حقوق مسلمانان، اماکن اسلامی و اعتقادات آنها نداشته است و هر چند وقت یک بار درگیری‌هایی بین مردم این منطقه و دولت به وجود می‌آید.

وی تعداد مسلمانان چین را مورد اشاره قرار داده و بیان می‌کند: درباره تعداد مسلمانان چین نمی‌توان آمار مشخصی داد؛ چرا که این آمار در جایی ثبت نشده است و فکر می‌کنم، حداقل 70 میلیون مسلمان در چین زندگی می‌کنند و اگر به غرب چین از جمله شهر «کاشغر» بروید، با شهرهای ما شباهت زیادی دارد و تا 30 – 40 سال پیش در حوزه‌های دینی آنها کتاب‌های فارسی تدریس می‌شد و اکنون فارسی نیز بلد هستند، اما به تدریج این فاصله زیاد شده و امپراتوری بریتانیا تلاش زیادی در این زمینه کرد تا رابطه ایران با این منطقه را قطع کند و این رابطه قطع شد.

ما نهضت انقلاب را یک جریان قطعی می‌دیدیم

منصوری در بخش دیگری از سخنان خود، چگونگی آشنایی با امام خمینی(ره) را مورد اشاره قرار داده و می‌گوید: نیمه دوم سال 41 به تدریج اعلامیه‌ها، سخنرانی‌ها و عکس‌های امام(ره) منتشر می‌شد و ما جزء کسانی بودیم که آنها را تکثیر و توزیع می‌کردیم. چند بار هم برای دیدار ایشان به قم رفتیم و با امام سلام‌علیک و صحبت کردیم و به هر حال احساس می‌کردیم که ایشان فردی است که می‌تواند تحولی در جامعه به وجود آورد.

منصوری تصریح می‌کند: شهامت امام خمینی(ره) را دوست داشتیم و به این دلیل به ایشان علاقه‌مند شدیم و نظراتشان را تبلیغ می‌کردیم، به علاوه وی را با دیگران مقایسه می‌کردیم و می‌دیدم که تفاوت، خیلی زیاد است؛ از این رو هم این تفاوت برای ما جالب بود و هم باعث می‌شد علاقه ما به امام(ره) بیشتر شود.

وی در پاسخ به اینکه قبل از دیدارتان با امام خمینی(ره) چه تصویری از ایشان داشتید، اظهار می‌کند: به عنوان مثال شنیده بودیم که ایشان از جوانی به مسائل سیاسی توجه داشتند و در سال 1322 کتاب «کشف‌الاسرار» را نوشتند و اینکه به طور اعلام نشده‌ای تقریباً مشاور سیاسی آیت‌الله بروجردی بودند و یا از لحاظ خانوادگی، خانواده مبارزی در خمین بودند؛ بالاخره وقتی اینها را می‌شنیدیم، قطعاً علاقه‌مند می‌شدیم.

منصوری ادامه می‌دهد: صحبت‌های حضرت امام(ره) در عصر روز عاشورا طی سال 1342 در مدرسه فیضیه که منتهی به دستگیری ایشان نیز شد، کاملاً نشان داد که ایشان با دیگران بسیار متفاوت هستند و می‌توانم بگویم که این صحبت‌ها تأثیر زیادی روی نسل جوان داشته است که تا آخر(پیروزی انقلاب اسلامی)، از امام(ره) به عنوان یک رهبر تبعیت و از ایشان حمایت کردند و خیلی‌ها در این راه شهید شدند.

وی در پاسخ به اینکه آیا تصویر عامه مردم هم این بود که امام خمینی(ره) به عنوان رهبر یک نهضت هستند، می‌افزاید: بله، ما نهضت را یک جریان قطعی می‌دیدیم، منتها در مورد رهبری طبعاً در نیمه دوم سال 41 به تدریج امام خمینی(ره) برای رهبری شاخص شد؛ از این رو در سال 42 رهبر نهضت، امام(ره) بود.

نخستین دیدار منصوری با امام(ره) به همراه هم‌کلاسی‌های خود

وی در ادامه به خاطراتی از دیدار با امام خمینی(ره) پرداخته و می‌گوید: در سال 41 که به اتفاق یکی از معلمان مدرسه، به نام محمود هاشمیان که اخیراً هم مرحوم شد و معلم بسیار دلسوز و مهربانی بود، برای دیدار امام خمینی(ره) به قم رفتیم. حدود پنج، شش نفر بودیم و به منزل ایشان رفتیم که به گرمی از ما استقبال کردند و ما درباره اینکه تکلیف ما در رابطه با مبارزه و تحصیل چیست و باید چه کار کنیم با امام صحبت کردیم؛ ایشان چند جمله مهم گفتند؛ «شما هیچ گاه خدا را فراموش نکنید و توکل‌تان به خدا باشد، دوم اینکه به مسئله «اصلی» فکر کنید و خودتان را به مسائل فرعی سرگرم نکنید» و بعداً معلوم شد که منظور امام(ره) از مسئله اصلی، شاه بوده که مسئله اصلی مملکت است؛ البته ما این موضوع را بعدها فهمیدیم.

وی می‌افزاید: همچنین خیلی تأکید داشتند که «با هم باشید و دست به دست هم بدهید»، این سه مسئله از صحبت‌ و ملاقات کوتاهی بود که با ایشان داشتیم در خاطرم هست، اما بعد از انقلاب چندین بار در حد خصوصی و تعدادی زیادی هم به صورت محدودتر و تعداد زیادی هم جلسات عمومی با ایشان داشتم.

نویسنده کتاب «سیر تکوینی انقلاب اسلامی» با اشاره به خاطره دیگری از دیدار با امام خمینی(ره) بیان می‌کند: این خاطره مربوط به سال 63 است که به اتفاق تعدادی از دوستان وزارت خارجه خدمت امام(ره) رفتیم. بحث درباره اوضاع کشور بود، یکی از حاضران گفت که ما نگران این هستیم که مبادا به خاطر تهدیداتی که علیه ما(کشور و انقلاب) وجود دارد، مشکلاتی برای ما به وجود آید و نگران از دست رفتن انقلاب هستیم. سپس یک مرتبه، امام(ره) برگشتند و گفتند؛ «مگر ما انقلاب کردیم، مگر ما انقلاب را نگه داشتیم، همانی که انقلاب کرد، همان هم نگه می‌دارد.»

حکم فرماندهی سپاه به امضای شهید بهشتی(ره) بود

منصوری در پاسخ به اینکه چه طور شد امام خمینی(ره) شما را به عنوان فرمانده سپاه انتخاب کردند، می‌گوید: انتخاب فرمانده سپاه در سال 58 در واقع به این شکل شد که تعدادی از کسانی که در تأسیس سپاه نقش داشتند، بحث زیادی بر سر اینکه چه کسی فرمانده سپاه باشد، داشتند و تقریباً به نتیجه‌ای نرسیدند. در این حین، شهید بهشتی سؤال کرد که چه کسی در میان این جمع است که توافق بیشتری نسبت به ایشان در برعهده‌گیری این مسئولیت باشد؟ تقریباً همه آنها به اتفاق گفتند؛ منصوری. حدود 15 نفر از مجموعه گروه‌ها و تشکل‌ها بودند که بنیان‌گذاری سپاه را در سال 57 و 58 برعهده داشتند.

وی ادامه می‌دهد: سرانجام شهید بهشتی گفت؛ ما منصوری را به عنوان فرمانده سپاه معرفی کردیم. من گفتم؛ نه، واقعاً نمی‌خواهم فرمانده سپاه باشم. اولاً اینکه تازه از زندان آمده‌ام و نمی‌توانم و بلد هم نیستم، نمی‌دانم باید چه کار بکنم، نه کار اداری کردم و نه فرماندهی نظامی انجام داده‌ام. اساساً می‌خواهم یا کار سیاسی بکنم یا کار فرهنگی؛ از این رو تمایل داشتم در وزارت امور خارجه، وزارت آموزش و پرورش و یا صدا و سیما باشم.

10 ماه، مسئولیت فرماندهی سپاه را برعهده داشتم

منصوری می‌افزاید: با توجه به اصرار آنها، سرانجام گفتم، من می‌پذیرم که شش ماه فرمانده سپاه باشم، تا فرد مناسبی را انتخاب کنید و جای من بگذارید. شهید بهشتی پذیرفتند و وقتی به امام(ره) گزارش داده شد، امام(ره) نیز تائید کردند. از این رو در حکم فرماندهی من هم نوشته شد که به مدت شش ماه فرمانده خواهم بود و عملاً 10 ماه، فرمانده بودم تا زمانی که بنی‌صدر فرمانده کل قوا شد. این نخستین وظیفه سیاسی من بود. البته در کمیته استقبال، کمیته انقلاب و کمیته‌های مرکزی مسئولیت‌هایی داشتم، اما اینکه به عنوان مثال رسماًً حکم داشته باشم، نبود و به هر حال در تاریخ 58/2/2 شورای انقلاب، رأی شورای فرماندهی سپاه را تائید کرد و حکم به امضای شهید بهشتی که دبیر شورای انقلاب بود، صادر شد و ما کارمان را از آن روز شروع کردیم تا 58/12/2 که بنی‌صدر آمد.

نخستین فرمانده سپاه درباره بنی‌صدر می‌گوید: در آن روز من به دوستان گفتم که این آدم(بنی‌صدر) را می‌شناسم، این آدم خائن است، به من هم ربطی ندارد که چرا امام(ره) وی را انتخاب کرد، ولی من با این فرد کار نمی‌کنم و استعفاء دادم.

امام(ره) نمی‌خواست خودرأیی کند

وی در پاسخ به این سؤال که بنی‌صدر را از کجا می‌شناختید، ادامه می‌دهد: وی را بر اساس سوابق جبهه ملی، فرانسه و نوع حرف‌های که در بهمن 57 زده بود می‌شناختم. سخنرانی‌هایش را تجزیه و تحلیل کردم و فهمیدم آدم خائنی است و امام خمینی(ره) هم وی را به صورت مستقیم انتخاب نکردند و این فرد پیشنهاد شد، همان طور که بازرگان را پیشنهاد کردند و امام(ره) نامه‌ای در سال 68 نوشتند که؛ «من نه با بازرگان موافق بودم و نه با بنی‌صدر» و علت این انتخاب این بود که امام(ره) نمی‌خواستند خودرأیی کنند و می‌خواستند به رأی دیگران احترام بگذارند.

captcha