کد خبر: 2920364
تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۶:۲۳

«کابوس شب نیمه آذر»؛ روایت کارگردانی که خود در متن واقعه بود

گروه هنر: نمایش «کابو‌س‌های شب نیمه آذر» با وجود ضعف‌های تکنیکی و فنی که در آن وجود دارد، اما از آنجا که کارگردان، خود بخشی از واقعیت روایی آن است، توانسته فضایی ملموس و قابل درکی را در مواجهه با مخاطب به منصه ظهور برساند.

این روزها در تالار سایه مجموعه تئاتر شهر نمایشی با نام «کابوس شب نیمه‌آذر» در حال اجراست، نمایشی به نویسندگی ایوب آقاخانی و کارگردانی علی کشوری که تلویحاً به فرازهایی از زندگی شهید‌احمد کشوری می‌پردازد، اما در اصل، روایتگر رنج‌ها و مصائبی است که خانواده شهدا و ایثارگران متحمل آن شده‌اند.
نکته مهم اینکه کارگردان این نمایش خود فرزند این شهید بزرگوار است و در مواجهه با نمایش  می‌توان به این امر واقف شد که علی کشوری در کارگردانی این نمایش تنها متوسل به نمایشنامه نبوده و به آن بسنده نکرده است.
مراد از این یادداشت نقد فنی این نمایش و تأکید بر نقاظ ضعف و تکنیکی نمایش نیست هر چند که علی کشوری به عنوان دانش‌آموخته تئاتر اما همچنان در عرصه اجرای نمایش فرد تازه‌کاری است که قطعاً آینده‌ای درخشان در عرصه کارگردانی تئاتر خواهد داشت، بلکه منظور فضایی نسبتاً گیرا و باورپذیری است که نمایش در مواجهه با مخاطب، آن را القا می‌کند.
نمایشنامه برداشت‌های ذهنی نویسنده آن براساس یادداشت‌ها و مطالعاتی است که وی در مورد زندگی شهید کشوری انجام داده است، اما از آنجا که نمایشنامه تا به فعلیت نرسد، اثر هنری کاملی نیست، لذا آنچه که روی صحنه آن را شاهد هستیم، حاکی از تراوشات ذهنی کارگردان است که در امتداد ذوق نگارنده، یک اثر هنری را کامل می‌کند.
تولید و اجرای این نمایش بهانه‌ای شد تا به یک موضوع مهم اشاره کنیم و آن توجه به این نکته که چرا آثاری همچون «کابوس نیمه شب آذر» فضایی دوستانه‌تر و باورپذیر مترادف با واقعیتی دارد که در زندگی این قشر از جامعه حاکم است؟ چیزی که شاید در آثار دیگر با وجود حساسیت بالایی که عوامل سازنده نسبت به تولید آن دارند شاهد آن نباشیم.
معمولاً در جریان تولید یک اثر نمایشی در هر مدیومی چه تئاتر، چه سینما و چه تلویزیون با موضوعات خاص ارزشی همچون دفاع مقدس علاوه بر تحقیقات کتابخانه‌ای مستند به منابع موجود و موثق، گروه سازنده برای دریافت صحیح از فضایی که در آن واقع شده است باید سلسله تحقیقات میدانی نیز داشته باشد، پای صحبت افراد گوناگونی که در ارتباط مستقیم با آن رویداد هستند نشسته تا مجموعه‌ای از داده‌های مورد نیاز به او منتقل شود که تازه با وجود طی همه این مراحل باز چون در زمان خاص و به اصطلاح در موقعیت بزنگاه، آن فضا را به شکل مستقیم لمس نکرده است پس همچنان با اصل واقعه فاصله دارد.
البته بر مبنای اصول درام برگرفته از نگرش افلاطون و بوطیقای ارسطو در عالم تئاتر همیشه فاصله‌ای میان واقعیت و بازنمایی آن وجود دارد و این اتفاق نیفتاده است که همواره اثر نمایشی مو به مو با واقعیت منطبق باشد؛ این اندیشه در نگرش تئاتر حماسی(اپیک) برتولت برشت که برمبنای رعایت اصل فاصله‌گذاری است، به شکل فاحشی حس می‌شود و شخص نمایشگر ممزوج با اثر نمایشی و شخصیت‌های آن نمی‌شود بلکه هر لحظه که اراده کند از قالب شخصیت نمایشی خارج و شخصیت حقیقی خود را درمی‌یابد.
با این وجود، اگر هدف ایجاد حس همزات‌پنداری مخاطب با شخصیت‌های واقعی است که بخشی از تاریخ سراسر غرور این مرز و بوم را رقم زده‌اند، لذا براساس فرضی که در ابتدای نشست به آن اشاره شد بهتر است تا آنچه که در نمایش‌هایی از این دست روایت می‌شود انطباق منطقی با واقعیت داشته باشند.
به موضوعی ابتدایی این یادداشت یعنی فضای نزدیک به واقع نمایشی همچون «کابوس شب نیمه آذر» بازمی‌گردیم، نمایشی که از یک امتیاز ویزه بهره می‌برد و آن اینکه کارگردان آن، خود فرزند شهید است، یعنی به شکلی بی‌واسطه و مستقیم در جریان ماوقع شهادت پدر و همرزمانش قرار گرفته است، خود در خانه‌ای بزرگ شده است که فقدان پدر، مرارت‌هایی را برای او و خانواده‌اش به دنبال داشته و قطعاً آنچه که تصویر می‌کند زائیده تخیل او براساس برداشت‌ها و مطالعات نیست چرا که او خود شاهد عینی جریان و بهترین راوی آن محسوب می‌شود.

captcha