کد خبر: 3361926
تاریخ انتشار : ۲۲ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۱:۴۴
اصغر میری در گفت‌وگو با ایکنا مطرح کرد:

عشق به قرآن مرا به اوج رساند/ پدر برای موفقیت من مرارت‌های بسیار متحمل شد + فیلم

کانون خبرنگاران نبأ: یکی از سه قاری که در تنها دیدار جامعه قرآنی با امام خمینی(ره) قرآن را قرائت کرد در گفت‌وگو با ایکنا از عشق به قرآن کریم گفت و اظهار کرد: عشق به قرآن کریم در عرض چند سال من را به اوج رساند، امکانات و لوازم تنها روند رشد را تسریع می‌بخشند؛ اصل نیستند.

 

اصغر میری، یکی از سه قاری که در تنها دیدار امام خمینی(ره) با جامعه قرآنی به قرائت قرآن پرداخته بود، در گفت‌وگو با خبرنگار کانون خبرنگاران نبأ وابسته به خبرگزاری ایکنا، به شرح مختصری از زندگی و سوابق قرآنی خود پرداخت و گفت: پدرم از هشت سالگی مرا به هیئت‌های مذهبی می‌برد، هیئت ما با حضور عده‌ای از همشهریان و بستگان در تهران برگزار می‌شد، آغاز جلسات ما ابتدا با تلاوت قرآن بود و پس از آن روحانی به پای منبر می‌رفتند و مسائلی را پیرامون تفسیر و احکام مطرح می‌کردند، این جلسات به صورت هفتگی و سیار برگزار می‌شد و دو الی سه ساعت طول می‌کشید، بعضی از مواقع عزاداران به خانه ما می‌آمدند و جلسات هفتگی‌شان را در خانه ما برگزار می‌کردند.

وی افزود: نخستین باری که وارد هیئت مذهبی شدم هشت سال بیش‌تر نداشتم، سال ۴۵ - ۴۶ بود و در مقطع سوم دبستان تحصیل می‌کردم، آن موقع ما در دبستان جزوه‌های قرآن داشتیم و یک ساعت از برنامه درسی هفتگی ما، به جزءخوانی اختصاص داشت و در تلاش بودیم که قرآن را بیاموزیم.

 

این قاری قرآن کریم گفت: در مدرسه سوره‌های کوچک آخر قرآن مانند ناس و توحید به ما تعلیم داده می‌‌شد، به گونه‌ای که قرآن به عنوان یک درس از ما مورد پرسش قرار می‌گرفت و گاهی نیز پیش می‌آمد که برخی از سوره‌ها را از حفظ بخوانیم.

میری افزود: در هیئت، دیگران به آسانی و با تبحرمی‌توانستند قرآن تلاوت کنند اما برای من بر اساس مقتضای سنی که داشتم خواندن بسیار سخت و مشکل بود، آنها نیز این اجازه را به بنده می‌دادند تا آنجایی که برایم امکان پذیر است تلاوت کنم، البته هم سن‌و‌سالان من از بستگان، در آن جمع حضور داشتند که شرایطشان مشابه بنده بود، از این رو از ما می‌خواستند تلاوت سوره ناس، توحید و سوره های کوچک را داشته باشیم، تسهیل و آسان گیری آنها زمینه علاقه‌مندی را در من ایجاد کرد و به شیوه خاص آنها و تشویقی که نسبت به تلاوت بنده داشتند به یادگیری قرآن علاقه‌مند شدم، پایبندی ام به این جلسات به گونه ای بود که اگر پدر فرصت نمی‌کرد که در جلسات هفتگی شرکت کند به اجبار او را وادار به حضور در جلسات می‌کردم. این آغازی، بر ورودم به حیطه فعالیت‌های قرآنی و علاقه وافرم به کسب تعلم از محضر اساتید قرآنی بود، به مرور زمان در زمینه روخوانی مهارتی کسب کردم و قطعاً تشویق‌ها و ترغیب‌های دیگران بر روند رو به رشد فعالیت‌های قرآنی بی‌تأثیر نبود.



وی با اشاره به اینکه پس از سپری شدن دو سال به قدری مهارت یافته بودم که می‌توانستم قرآن را روان و به نحو سلیس تلاوت کنم گفت: هنوز از تجوید چیزی نمی‌دانستم یعنی در آن هیئت، مجالی برای طرح مسائل تجویدی نبود و کسانی که گرداننده هیئت بودند خودشان نیز شاید آن‌چنان در این زمینه مهارتی نداشتند.

این قاری بین‌المللی قرآن کریم افزود: محرم در محله ما تکیه‌ای زده بودند و ما انتهای خیابان امام خمینی(ره) ساکن بودیم، پیش از آغاز مراسم در آن مکان قرآنی قرار داده بودند، نواری از استاد منشاوی که سوره لقمان را تلاوت می‌کردند طنین‌انداز مراسم شد اکنون که سال‌ها از جریان می‌گذرد باز نیز به آن تلاوت علاقه‌مندم به گونه‌ای که اگر از بنده بخواهند تلاوت برگزیده‌ای را معرفی کنم به طور قطع آن را انتخاب می‌کنم.

وی ابراز کرد: گویا الهامی بود و آنچنان این نوا به دلم نشست که شیفته آن شدم و به هر طریقی که بود آن نوار را تهیه کردم، ضبط صوت هم نداشتیم و پدر را وادار به خرید آن ضبط صوت کردم.

میری افزود: پدر با هر مشقتی که بود آن ضبط صوت را تهیه کرد و نوار را در اختیار بنده گذاشتند، به این معنا که بنده تا مدت‌ها، شبانه روز نوای دلنشین این قاری بزرگ را به کرات می شنیدم و از آن حظ کافی می بردم هر چند که از جزئیات قرائت آگاهی نداشتم و حتی از نام قاری نیز بی اطلاع بودم اما پس از مدتی با نام ایشان آشنا شدم. در محله ما هیئت دیگری نیز برگزار می‌شد که آن هم هفتگی بود و برخی از دوستانم در آن هیئت حضور داشتند و آن‌ها نیز در زمینه هیئت و قرائت قرآن فعال بودند، به‌تدریج یک گروهی تشکیل دادیم که دوستان دوره نوجوانی در آن جمع بودند و جلسات قرآنی‌مان با آنها مشترک بود، ما جلسات مختلفی را با یکدیگر تجربه می‌کردیم.

وی ادامه داد: آقای «سحاف» به‌تازگی از عراق به ایران تشریف آورده بودند، به زبان فارسی نیز تبحر کافی نداشتند، ایشان به‌طور تصادفی با یکی از بستگان ما همکاری داشتند، گفتگویی میانشان صورت گرفته بود و قرار بر این شد که در هیئت ما قرائت قرآن داشته باشند، ایشان با آنکه در این کشور بیگانه بودند، قبول زحمت کردند و در جلسات ما تشریف می‌آوردند، در نخستین جلسه‌ای که وارد هیئت شدند از وی تقاضا شد که قرائت کند ایشان نیز آن‌چنان زیبا و دلنشین خواندند که اهالی آن هیئت از صدای آقای سحاف لذت بسیار بردند. از این قاری بزرگوار درخواست شد که امر قرائت قرآن را ایشان به عهده بگیرد وایشان نیز پذیرفتند و از آن پس عهده‌دار امر قرائت هیئت شدند.

 

میری تصریح کرد: همان‌طور که پیش از این عنوان کردم ایشان به خوبی نمی‌توانستند به زبان فارسی سخن بگویند و جملات ایشان ترکیبی از فارسی و عربی بود، از این رو تشریح مسائل از جانب وی به شاگردانش به‌سختی صورت می‌گرفت مثلاً آن زمان که قرآن تلاوت می‌کردیم ایشان غلط‌های ما را می‌گرفت واصلاح می کرد اما نمی‌توانست این مسائل را به خوبی به ما تفهیم کند و بگوید ایراد کارمان در کجاست؟ مثلا اگر در زمینه ادغام دچار خطا می‌شدیم ایشان قادر نبودند که برای ما توضیح دهند که ادغام به چه معناست، از این رو از ما درخواست می‌کردند که همان‌گونه قرائت می کند مشابه ایشان قرائت داشته باشیم.

این قاری بین‌اللمللی قرآن اظهار کرد: گاهی می‌شد که ایشان ۱۰ بار می‌خواندند و ما نیز به تبع ایشان قرائت می‌کردیم اما مطلوب ایشان واقع نمی‌شد و باز از ما درخواست می‌کردند که بار دیگر همراه با وی تکرار کنیم، تنها من و دو نفر دیگر بودیم که از روند تکرارهای پی در پی ایشان خسته و ملال‌زده نمی‌شدیم و مابقی دوستان به وی می‌گفتند که دیگر بس است و در همین جا تمرینات باید خاتمه بیابد، هر زمانی که دچار مشکل می‌شدم و از ایشان تقاضای راهنمایی می‌کردم ایشان قادر نبودند در این زمینه بنده را راهنمایی کنند از این رو به صورت طوطی وار و تقلیدی در محضر ایشان یادگیری تقلیدی را فراگرفتم بدون آنکه با قواعد آشنا شوم و قادر به درک و فهم آن باشم، یعنی طی این سه چهار سالی که از محضر ایشان تجوید را به نحو تقلیدی و تکرار‌وار فرا گرفتیم ۸۰ درصد تجوید را می‌توانستیم رعایت کنیم اما قادر به توضیح آن نبودیم.

وی عنوان کرد: در اواخر سال ۵۴ سعادت بزرگی نصیب ما شد، یکی از بچه‌های آن هیئت محلی، به صورت سببی با آقای دکتر موسوی ارتباطاتی پیدا کرده بودند، ظاهراً یکی از بستگانشان با ایشان وصلت کرده بودند، از دکتر موسوی تقاضا کرده بودند یک جلسه‌ای به هیئت ما بیایند وایشان هم تشریف آوردند وخلاصه، ما برنامه معمولمان این بود که قرآن می‌خواندیم. 

میری ادامه داد: قرائت بچه‌ها مورد پسند ایشان واقع شد، آن زمان که نوبت به قرائت بنده رسید تلاوت کردم و ایشان از نحوه قرائتم راضی بودند و مرا ترغیب به ادامه فعالیتم کردند، پرسیدند که قرآن را از محضر کدام استاد فراگرفتم؟ من هم آن‌چه را که پیش آمده بود به مختصر در خدمتشان عرض کردم و قرارشد که ایشان قبول زحمت کنند و به هیئت ما تشریف می‌آوردند، ایشان آن زمان که بنده تجوید و حتی وقف و ابتدا را رعایت می‌کردم متعجب و حیرت زده می شدند که می‌دیدند قادر به عمل کردن هستم اما به نحو تئوری تبحری ندارم، ایشان گفتند که من یک دوره تجوید برای شما برگزار می‌کنم و شما نیز دفتر وقلم به همراه داشته باشد و نکته‌هایی که بیان می‌کنم یادداشت کنید، هفته‌ای یک ربع ایشان نکته‌ای را می‌گفتند وما یادداشت می‌کردیم و نحوه کار، کلاسیک وآکادمیک بود.

وی با اشاره به اینکه بچه‌ها از شیوه استاد استقبال کردند، گفت: قرار شد که این نحوه تدریس ادامه یابد و ایشان هر‌ از‌ گاهی آزمونی را برگزار کنند، آغاز بحث ایشان با مخارج حروف بود و به‌ تدریج صفات حروف و یک دوره کامل تجوید به ما تدریس شد و من در واقع می توانم بگویم استاد اصلی من دکتر موسوی است.

میری با بیان اینکه در هر شرایط و هر زمان تا می‌توانید برای موفقیت در کارتان تلاش کنید، گفت: عشق نسبت به کارتان داشته باشید، البته اگر امکانات و وسایل باشد یک مقدار تسریع می‌شود و اگر نباشد روند کُند می‌شود اما در نهایت خاتمه می‌یابد. عشق به حیطه فعالیت‌های قرآنی، موجب شد که در مدت زمان تقریباً سه چهار ساله به اوج فعالیت‌های خود دست یابیم، شاید باورتان نشود اگر بگویم که بنده روزی سه الی چهار ساعت می‌نشستم و قرآن قرائت می‌کردم.

وی افزود: دبیرستان ما دو نوبته بود، یعنی صبح از ساعت ۸ تا ۱۲ به مدرسه می‌رفتیم و ساعت ۱۲ تعطیل می‌شدیم، آن زمان که به خانه می‌رسیدیم بنده بی‌آنکه به خوردن غذا اهتمامی نشان دهم در فاصله ساعت ۱۲ تا ۲ وارد اتاقم می‌شدم و نیم ساعت یا سه ربع به قرائت قرآن می‌پرداختم و تا زمانی‌که خستگی بر من عارض نمی‌شد و یا اهل خانه دلخور نمی‌شدند از قرائت قرآن دست بر نمی‌داشتم و پس از انجام کارهای شخصی باز راهی مدرسه می‌شدم.

 

این قاری قرآن تشریح کرد: با گروهی از دوستان در طول هفته در ۱۰ هیئت حضور پیدا می‌کردم، بیشترین حضورمان در اماکن مذهبی روز جمعه بود که شب‌های آن در جلسات قرآنی حرم شاه عبدالعظیم حضور پیدا می‌کردیم و گاهی تا دو نیمه شب در آنجا می‌ماندیم، این را در تأیید عرض ابتدای ام مطرح کردم که عشق بود و شما هیچ نام دیگری نمی‌توانید بر روی آن بگذارید.

میری ابراز کرد: بسیار به این کار علاقه‌‌مند بودیم اما مرارت‌ها و مشقت‌های خودش را داشت زیرا امکانات و رسانه‌ها در آن زمان آنچنان فراهم نبودند، همواره اهتمام به خریدن نوارهای کاست استاد منشاوی داشتم زیرا به ایشان بسیار علاقه‌مند بودم و مجدانه در تلاش بودم که همانند ایشان قرائت داشته باشم هر چند که در این زمینه موفق نشدم اما دوستان عقیده‌شان بر این بود که همانند این استاد بزرگوار تلاوت می‌کنم. آقای شریف در خیابان شهباز مغازه‌ای داشتند که در آن نوار‌های مذهبی را تکثیر می‌کردند، انتهای خیابان امام خمینی منزلمان بود، به سختی به آنجا مراجعت می‌کردم به‌گونه‌ای که یک تا دو ساعت در مسیر می‌ماندم، به کرات پیش می‌آمد که ایشان در مغازه‌اش تشریف نداشتند و یا اگر پس از دو ساعت وارد مغازه می‌شدند آن نواری که بنده به دنبال آن آمده بودم در مغازه موجود نبود و اگر روزی به نوار دلخواه‌ام دست می‌یافتم گویا که دنیا را به بنده داده بودند.

وی افزود: اکنون که به گذشته‌ام می‌نگرم به وضوح درمی‌یابم که پدر از دست بنده متحمل چه سختی‌ها و مرارت‌هایی شده بودند و اگر روزی فرزند من بخواهد در زمینه‌ای، فعالیتی مشابه بنده داشته باشد به قطع به وی اجازه همچین کاری را نمی‌دهم، زیرا در هیج زمانی ضبط صوتم خاموش نمی شد و زحمت رفت‌و‌آمد ما به اماکن مذهبی و هیئت‌ها توسط پدر صورت می‌گرفت، اگر زحمات پدر نبود به قطع در این موقعیت فعلی قرار نمی‌گرفتم.

میری ادامه داد: شب‌های ما مبارک رمضان در مصر و قاهره مراسم‌هایی برگزار می‌شد، در این شب‌ها در فاصله افطار تا سحر خصوصاً در مسجد امام حسین‌(ع) و مسجد حضرت زینب(س) و مساجد دیگر قرائت‌هایی صورت می‌گرفت و چند ساعتی طول می‌کشید تا بتوانیم به تلاوت یک قاری مصری یا قاهره‌ای گوش فرا دهیم، اما لذت بسیاری با شنیدن نوایشان برایمان حاصل شد، به هرحال ما با چنین ابزارها وامکاناتی در زمینه قرآن فعالیت می‌کردیم.

وی با بیان اینکه در آن دوره فعالیت‌های قرآنی به صورت یک امر فرهنگی یا آموزشی یا همچین عناوینی مطرح نبود، گفت: در مجموع یک امر فردی بود که بر اساس علاقه‌مندی شخص به سمت آن تمایل نشان می‌داد و برخی از مواقع مورد تشویق اطرافیان نیز قرار می‌گرفت و ممانعتی در کار نبود، زیرا جامعه افراد متدین یا قاری قرآنی یا خوانندگان مذهبی را مورد استقبال قرار می‌دادند و قشر مردمی نیز احترام بسیاری برای این افراد قائل بودند حتی آنهایی که در این وادی نبودند.

این قاری بین‌المللی قرآن کریم اظهار کرد: در دوره ما نیز به عنوان بچه‌های هیئتی محل، مورد احترام مردم قرار داشتیم حتی بزرگترها لطف می‌کردند و برایمان احترام می‌گذاشتند و ما شرمنده آنها می‌شدیم. و این روند برایمان جذاب و پرکشش بود و ومحرکی بود که در این زمینه ثبات بیشتری داشته باشیم و فعالیتمان را گسترش دهیم.


وی افزود: در آن دوره مسابقات رسمی از سوی دولت یا ارگان رسمی یا سازمان اوقاف که متولی این حیطه بودند برگزار نمی‌شد و ما به ندرت و از طریق برخی از افراد که در محله‌ای فعالیت قرآنی داشتند در مناسبات خاص در مسابقه‌ای شرکت می‌کردیم و از آن جهت که بچه‌های قرآنی در سطح تهران با یکدیگر ارتباط داشتند نحوه اطلاع‌رسانی از سوی بچه‌ها صورت می‌گرفت و از این طریق در مسابقات ثبت‌نام می‌کردیم و هیچ ابزار اطلاع‌رسانی در آن دوره نبود، تقریباً در تمامی مسابقات شرکت کردم، رتبه آوردم و جوایز متعددی را در این مسابقات کسب کردم.


 

میری با اشاره به اینکه در اوایل زمستان سال ۵۶ دکتر مسوی در هیئتی که در شب جمعه برگزار می‌شد حضور داشت، گفت: وی آن شب اعلام کرد قرار است که مسابقه‌ای به همت یک نهاد برگزار شود و اصرار ایشان بر این بود که ما در آن مسابقه شرکت کنیم، ما به درخواست و اصرارهای مکرر ثبت‌نام کردیم و پس از مدتی دریافتیم که جایزه درنظر گرفته شده برای کسی که مقام نخست را کسب کند اعزام به عمره است، پس از برگزاری مسابقات دریافتیم که برای آن شخص مقدور نیست هزینه‌ها را تقبل کند، زمانی که آنها از عهده این کار برنیامدند آقای سلطانی زحمت تقبل آن را کشیدند و مشکلی که در این زمینه وجود داشت برطرف شد.


وی ادامه داد: به همت و لطف ایشان بنده و استادان آقای سحف، پرهیزگار، خرمیان، استاد ابو‌القاسمی، میردامادی و یک کودک خردسال به‌نام صفوی‌به که در آن زمان هفت سال بیش‌تر نداشت برای نخستین بار در ۲۸ اسفند سال ۵۶ به این مکان متبرکه مشرف شدیم.
 

میری با توجه به اینکه این سفر فقط برای به جاآوردن حج عمره بود و حدود ۱۰-۱۵ روز طول کشید، گفت: بعضی از کاروان‌های دیگر که مطلع شده بودند ما یک اکیپ قرآنی هستیم برای پر کردن برنامه خودشان یا حالا به هر جهتی که بود، دعوتمان می‌کردند و ما هم می‌رفتیم.
یک کاروان معروفی به نام شربت اوغلی در آنجا بود که شاید الان هم معروف باشد، کاروان درجه یکی بود پروازهایش همه پروازهای لوکس و هتل‌هایش همه لوکس بود و یک کاروان سطح بالایی بود. ایشان دعوت کردند و سالن اجتماعات هتل را گرفتند و بچه‌ها را فراخواندند و به همه جوایزی دادند و تنها برنامه‌ایی که ما داشتیم آنجا بچه‌ها خودشان یک بازدیدی ترتیب داده بودند. مثلا در «دارالتحویز» مدینه رفتیم که دانش‌آموزانشان آموزش قرآن و حفظ قرآن انجام می‌دادند، کلاس‌های مختلف با توجه به میزان حافظان بود حافظان یک جزء داشتند تا حافظ ۳۰ جزء.

وی در پایان گفت: در واقع تبلیغ نبود و یک حالت معارفه و بازدید بود و تصور نمی‌کردند که در ایران یک ملت فارسی زبان در کار قرآن تا این حد پیشرفت کرده باشند. چون هر کدام از بچه‌های ما که می‌خواندند از خود اساتید یک سر و گردن بالاتر که چه عرض کنم از نظر کیفیت بالاتر بودند.
سطح کار ما را که می‌دیدند برایشان عجیب بود، آقای پرهیزکار خیلی کم سن و سال بود، ۱۰-۱۲ سال بود و وقتی گفتند ایشان حافظ کل قرآن بودند همه تعجب کرده بودند. تلاوت ما از خودشان خیلی بهتر بود یعنی استاد مدرسه که تلاوت کرد خیلی زیبا تلاوت کرد ولی بچه‌های ما چیزی از آنها کم نداشتند بلکه بهتر هم می‌خواندند. سبک‌های روز می‌خواندند منشاوی، عبدالباسط، استاد اسماعیل و قرای دیگر، انتظار نداشتند که ما با این سبک‌ها آشنا باشیم. در کیفیت بالای تلاوت یکی از پارامترهای مهم رعایت قواعد و نکات تجویدی است.

captcha