به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا)، نشست تخصصی نسبت اخلاق و سیاست در اندیشه سیاسی امام خمینی(ره) با حضور علی مرشدیزاد، عضو هیئت علمی دانشگاه شاهد، مرتضی محمودی، رئیس دانشکده علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی، بهروز رشیدی عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی و جمعی از دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی برگزار شد.
مرتضی محمودی، رییس دانشکده علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی در ابتدای این نشست با اشاره به موضوع مقالهاش تحت عنوان «اولویتهای اخلاق سیاسی از منظر امام خمینی(ره)» گفت: اخلاق و سیاست و رابطه آنها با هم از جمله مواردی است که در حوزه فلسفه سیاسی و اخلاق مطرح است و از قدیم مورد مناقشه فیلسوفان و سیاستشناسان در همه دنیا و درطول تاریخ بوده است. حتی از زمان سقراط، ارسطو و افلاطون نیز این بحثها وجود داشته است.
اخلاق در تفکر سیاسی غرب
وی افزود: در تفکر سیاسی امروز که ملهم از دنیای غرب شکل گرفته است اخلاق در تفکر سیاسی و رفتار سیاستمداران از جایگاه چندانی برخوردار نیست و در بسیاری از موارد پرهیز از اخلاقیات مورد توجه سیاست مداران جهان قرار گرفته است. برای نمونه «اشتراوس» که اندیشههایش اساس اندیشه سیاسی نو محافظه کاران آمریکا را تشکیل میدهد، معتقد به جدایی کامل اخلاق از سیاست و حکومت غیر اخلاقی نخبگان است و با هرگونه رفتار اخلاقی نخبگان مخالف بوده است و برای اخلاق جایگاهی در عرصه حکومت و حاکمیت قائل نیست. بر اساس این طرز تفکر آنهایی که شایسته رهبری هستند کسانیاند که پایبندی به اخلاق ندارند و تنها یک حق را موجود میدانند و آن حکومت بالادستان بر پایین دستان است. این افراد همچون «ماکیاول» برای مذهب هم رسالت اخلاقی قائل نیستند و مذهب را تنها برای تودههای مردم قابل قبول میدانند و معتقدند برای حاکمان نباید مذهب مطرح باشد و مذهب حاکمان را با محدودیتهای متعددی روبرو میکند. بنابراین جهان غرب بر مبنای چنین تفکری بقا را بر مبنای جنگ تعریف میکند و برای بقا و داشتن قدرت همیشه باید در مبارزه و ستیز بود و جنگ دائمی یعنی قدرت دائمی و نه صلح دائمی که به عقیده آنها صلح دائمی قدرت را ضعیف میکند؛ اما امام خمینی(ره) بر مبنای آموزههای اسلام از همان ابتدا و از خرداد سال ۴۲ در درسهای اخلاقی خویش راه مبارزه با استبداد و استکبار را آموزش میداد و برای مبارزه اولویت را به اخلاق میداد و آموختن و عمل به اخلاق را نوعی مبارزه با اهداف استبداد و استکبار میدانستند به همین دلیل رژیم شاه حتی تحمل جلسات درس اخلاق ایشان را هم نداشت و آن را تعطیل کرد اما امام(ره) توانستند با ارائه اندیشههای سیاسی نوین، دین و اخلاق و معنویت و ارزشهای انسانی را به عنوان مفاهیم نوین سیاسی وارد دانش واژههای سیاسی بکنند و بر انفکاک اخلاق و سیاست خط بطلان بکشند و در تاسیس حکومت، هماهنگی و همراهی و ادغام اخلاق و سیاست را از ضروریات اداره جامعه قلمداد کردند.
طبقهبندی اخلاق و سیاست بر اساس دیدگاههای مختلف
محمودی اظهار کرد: درباره اخلاق و سیاست بر اساس دیدگاههای مختلف طبقه بندیهای متفاوتی شکل گرفته است که در این مجال نمیگنجد، اما همه این دیدگاهها را در یک طبقه بندی نیز میتوان خلاصه کرد با توجه به چهار نگرش مورد بررسی قرار گرفته است: به این شکل که گروهی جدایی اخلاق و سیاست را مطرح میکنند و گروه دوم تبعیت اخلاق از سیاست را مطرح کردهاند؛ گروه سوم جدایی و در عین حال دوسطحی بودن این دو را به صورت فردی و اجتماعی مطرح میکند و گروه چهارم نیز یگانگی اخلاق و سیاست را مد نظر قرار دادهاند. دسته اول میگوید باید میان قواعد اخلاقی و الزامات سیاست جدایی و تفاوت قائل شد؛ آنان بر اساس این نظریه با توجه به منافع مادی و آنچه در حیات مادی بشر و مصالح زندگی دنیایی او شکل میگیرد به سیاست نگاه میکنند و بر اساس چنین دیدگاهی دست به اقدام سیاسی زده میشود؛ یعنی اساس این رویکرد که واقع گرایی سیاسی نامیده میشود بیان هرگونه توجه به اخلاق به شکست در عرصه سیاست منجر میگردد زیرا مدار اخلاق بر حق و حقیقت استوار است و هدف سیاست منفعت و مصلحت است. اخلاق از ما میخواهد به انسانها نگاه ابزاری نداشته باشیم و آنها را دارای ارزشهای انسانی بدانیم در حالی که لازمه سیاست در این دیدگاه دست شستن از پارهای از اصول اخلاقی است و هرگونه اقدام سیاسی با اخلاقی ستیزی سازگار است و با زیر پا گذاردن اخلاقیات آغاز میشود و گفته شده هیچ فعالیت سیاسی بدون دستهای آلوده میسر نیست و این تعبیر دستهای آلوده اولین بار در نمایشنامهای از ژان پل سارتر آمده است و گفته میشود حتی قرنها قبل از آن در کتاب مقدس مسیحیت نیز آمده است و با تعبیر دستهای چالاک شرارت ذکر شده است. در کتاب مقدس آمده است که: «سیاستمداران برای یکدیگر کمین میگذارند تا خون یکدیگر و رقیبان خود را بریزند، خون میریزند و دیگران را صید میکنند و در این مورد دستهای ایشان بسی چالاک است» این آموزههای برای جدایی اخلاق از سیاست در اندیشه و آموزههای ماکیاول متفکر ایتالیایی چهرهای صریحتر به خود میگیرد و او پایبندی به اخلاق را برای حاکمان خطرناک میداند و پادشاهان را از خطر تقوا ورزیدن بر حضر میدارد و میگوید: هر کس بخواهد در همه حال پرهیزگار باشد، در میان این همه ناپرهیزگاران سرنوشتی جز ناکامی نخواهد داشت. بنابراین اگر شهریاری بخواهد قدرتش را حفظ کند باید شیوه ناپرهیزگاری را پیشه کند. پس در تفکر نخست جدایی اخلاق از سیاست هر نوع رفتار اخلاقی در به کارگیری اعمال سیاسی برای آنان جنبه منفی و دلیل شکست تلقی میگردد و این اندیشه بیشتر برآمده از اندیشه لیبرالیسم است.
وی افزود: دیدگاه دوم یعنی تبعیت اخلاق از سیاست برآمده از تفکر مارکسیسم لنینیسم است چون از دیدگاه مارکسیستی تاریخ چیزی نیست جز عرصه منازعات و جنگ و تضاد طبقاتی. تضاد طبقاتی به دلیل شیوه تولیدزاده میشود و پس از مدتی در دل خود ضد خودش را پرورش میدهد و نابود میشود و جای خودش را به طبقه جدید میدهد و این روند ادامه دارد و جریان جبری تاریخ را به وجود میآورد. بدین ترتیب هر طبقهای که همراه و همساز با این حرکت باشد انقلابی است و اخلاق را رعایت کرده است؛ یعنی همراهی با تحولات تاریخی یعنی اخلاقو بر اساس این طرز تفکر هیچ چیز مطلق نیست و همه چیز طبقاتی است.
نکتهای که در خصوص مقایسه دیدگاه اول و دوم وجود دارد این است که دیدگاه اول درست است که اخلاق و سیاست را جدا از هم میداند اما برای اخلاق اصالتی قائل است منتهی حوزه فعالیت آنها را جدا از هم میداند. اما در دیدگاه مارکسیست لنینیستی هیچ اصالتی برای اخلاق قائل نیستند و همه چیز را تابع جبر تاریخ و سیاست اجتماعی و اقتصادی میدانند و لنین نیز در خصوص اخلاق میگوید: اخلاق ما از منافع مبارزه طبقاتی پرولتاریا بدست میآید، برای ما اخلاقی که از خارج جامعه به دست آمده باشد وجود ندارد و چنین اخلاقی جز شیادی چیزی نیست. دیدگاه سوم در عین حال که اخلاق و سیاست را جدا از هم میداند به شکل فردی و اجتماعی این دو را مطرح میکند یعنی نوعی اخلاق برای فرد و نوعی اخلاق برای اجتماع. برای ذفتار فردی و رفتار اجتماعی اخلاق را از هم تفکیک میکند. این طرز نگرش به اخلاق و سیاست که نگرش دوآلیستی یا دوگرایی نیز نامیده میشود، در جهت حفظ ارزشهای اخلاقی و پذیرش پارهای از اصول اخلاقی در سیاست بیان میشود.
بر اساس این نگرش اخلاق در دو سطح فرد و اجتماع مورد بررسی قرار میگیرد و اگرچه این دو سطح دارای مشترکاتیاند اما از دیدگاه طرفداران این نگرش لزوما اینگونه نیست که آنچه در سطح فردی اخلاقی است، در سطح اجتماعی نیز اخلاقی باشد و بالعکس. و میگویند که اخلاق فردی مهرورزانه است اما اخلاق اجتماعی اخلاق هدفدار و نتیجه گراست. حاصل این طرز تفکر به مبنای پذیرش دو سیستم اخلاقی مجزاست که هر کدام از اصول خاص خود پیروی میکنند. افلاطون دروغگویی برای فرد را غیرمجاز و قابل مجازات میداند در حالی که دروغگویی را برای حاکم غیرمجاز نمیداند و میگوید دروغ گفتن اگر برای کسی مجاز باشد برای زمامداران شهر است و آنان بر اساس مصلحت میتوانند دشمنان خارجی و حتی شهروندان خودشان را فریب دهند. اندیشمندانی چون «راسل» و «مارتین لوتر»، «ماکس وبر» و «هانس مورگنتا» از طرفداران این طرز تفکراند.
وبر اخلاق را به دو نوع اخلاق عقیدتی و سیاسی تقسیم میکند و میافزاید اخلاق عقیدتی تکلیف گرا و اخلاق سیاسی مصلحت گراست و سازش این دو اخلاق را امکان پذیر نمیداند و این دیدگاه نیز شبیه به دیدگاه ماکیاول است با ادبیات و فلسفهای دیگر، چراکه وبر نیز معتقد است اگر کسی معتقد به اخلاق عقیدتی و تکلیف گراست، بهتر است از سیاست دوری کند چون سیاست امری نتیجه گرا و واقع گراست.
رییس دانشکده علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی گفت: اما دیدگاه چهارم که یگانگی اخلاق و سیاست را مطرح میکند، اخلاق و سیاست هر دو در پی تامین سعادت انسان است و نمیتوانند متناقض و متضاد همدیگر باشند. از جمله وظایف سیاست پرورش معنوی شهروندان اجتماعی و اجتماعی ساختنشهروندان، برقراری عدالت میان آنها و تعلیم دیگر خواهی و حقوق دیگران است که این قواعد همان قواعد اخلاقی فرد در محیط زندگی همان فرد در اجتماع است و از هم قابل تفکیک نیست و همان اخلاقی که در فرد رعایت میشود باید در جامعه نیز رعایت گردد. گرچه در این نگرش نیز از اخلاق فرد و اجتماع نام برده میشود اما اینگونه نیست که اصول اخلاقی فرد بر خلاف اجتماع و یا بالعکس باشد و ارزشهای اخلاقی در هر دو ساحت اخلاق است.
نگاه امام(ره) و دیدگاه ایشان به اخلاق و سیاست
وی خاطرنشان کرد: دیدگاه امام خمینی(ره) و اولویتهای اخلاقی ایشان تفکری متفاوت است و البته با دیگاه چهارم شباهاتی دارد. ایشان از جمله عالمان و متفکرانی هستند که در مورد اخلاق و سیاست تاملات فراوانی از خویش نشان دادهاند و در باره نوع ارتباط اخلاق و سیاست نظریات ارزشمند و قابل بررسی دارند. به گونهای که برخی پژوهشگران اعلام کردهاند از دیدگاه امام خمینی(ره) اخلاق سیرت سیاست و سیاست صورت اخلاق است و جدا کردن سیرت و صورت از یکدیگر ناممکن است و این رابطه نوعی تاثیر و تاثر متقابل است و مانند فلاسفه متاله چون فارابی و خواجه نصیرالدین طوسی ایشان میفرمایند: «اخلاق به سیاست تعین میدهد و سیاست به اخلاق تحصن»، و تعین به معنای اعتبار و ارزش است و تحصن نیز به معنای حاصل و نتیجه است؛ در تقسیم بندی نظامهای اخلاقی-سیاسی، نظامی اخلاقی- سیاسی تقسیم بندی دیگری نیز وجو دارد که این نظامها را به سه گونه «نظام اخلاقی سیاسی فردگرا»، «نظام اخلاقی-سیاسی جامعه گرا» و «نظام اخلاقی-سیاسی توحیدی» تقسیم شده است که اندیشه امام (ره) در نظام اخلاقی-سیاسی توحیدی جای میگیرد. این تقسیم بندی به این دلیل بود که امام خمینی (ره) به عنوان یکی از حکمای متعالیه دیده شدهاند.
دسته بندی دیگری نیز وجود دارد که بسیار به دسته بندی نخست شباهت دارد و سه دیدگاه «جدایی اخلاق و سیاست»، «تبعیت اخلاق از سیاست» و «تبعیت سیاست از اخلاق» در آن مطرح میشود و بر اساس نظر اما خمینی (ره) هر سه نگاه مردود است، چون همه این دسته بندی حوزه اخلاق و سیاست را از هم جدا میکند و دیدگاه امام (ره) در مورد یگانگی اخلاق و سیاست، توحیدی است. و حتی در صورت یگانه بودن اخلاق و سیاست باید به الهی بودن و غیرالهی بودن آن در دیدگاه امام (ره) توجه کرد. ایشان میفرمایند: اسلام تمامش سیاست است، یعنی تمام زوایای دین، هدایت بشر در عرصههای زندگی است و دخالت در سیاست وظیفه انسان دین مدار و برجسته است. ایشان سیاست را به سه دسته تقسیم میکنند که این سه دسته بندی عبارتند از «سیاست شیطانی»، «سیاست انسانی صحیح» و «سیاست الهی». امام (ره) سیاست شیطانی را اساسا باطل میدانند و سیاست انسانی صحیح را ناقص اعلام میکنند و آن را متوجه یک بعد از ابعاد انسان یعنی بعد مادی میدانند و ایشان تنها سیاست الهی را جامع تمام ابعاد و زوایای زندگی انسان معرفی میکنند، چرا که سیاست الهی دارای تمام مراتب وجودی انسان است. سیاست الهی اداره انسان در صراط مستقیم است و پاسخگوی تمام نیازهای مادی و معنوی، دنیایی و اخروی انسان است که از ملک تا ملکوت ترسیم شده است.
مرتضی محمودی با اشاره به سخنان امام (ره) گفت: ایشان میفرمایند: اخلاق حد اعتلای قوای نفس انسان است و فضایل انسانی و اخلاقی به آن مترتب میباشد. اصول اخلاق که شامل قوه شهویه، قوه عدلیه، قوه علمیه و قوه غضبیه است، نقطه اتصال اخلاق و سیاست هستند و سیاستهای غیر الهی و حکومتهای افراطی بر جهات افراط و تفریط این قوا تاکید دارند. اما امام (ره) فضایل اخلاقی را زمانی که تبدیل به حکمت، عفت، شجاعت و عدالت میشود آنها را سیاست صحیح و الهی قلمداد میکنند که حکایت از اعتدال قوای مذکور دارد. از دیدگاه ایشان مکتب اسلام یک مکتب مادی معنوی است؛ اسلام برای تهذیب انسان آمده است، مقصد اسلام و مقصد همه انبیا این است که آدمی را تربیت کنند. بر اساس چنین تفکری خواستگاه هر رویکرد سیاسی باید اخلاق باشد و توجه به معنویت اجتناب ناپذیر است، بنابراین سیاست امتداد اخلاق است و اخلاق زیربنای سیاست. از این رو امام راحل اخلاق و سیاست دینی را یگانه میشمارند و میفرمایند اسلام احکام اخلاقیش نیز سیاسی است. ایشان در ادامه میفرمایند: «سیاست خدعه نیست، سیاست یک حقیقت است، سیاست یک چیز است که مملکت را اداره میکند، خدعه و فریب نیست، اینها همهاش خطاست؛ اسلام اسلام سیاست است، اسلام حقیقت سیاست است، خدعه و فریب نیست». امام در این دیدگاه اسلام را عین سیاست میدانند و اینگونه سیاست را از خدعه و نیرنگ دور میدارند و اسلام را که منبع اخلاقیلات است با سیاست یکی میدانند. ایشان با چنین دیدگاهی و با تعریف سیاست از منظر دین، سیاست ضد اخلاق و جدای اخلاق را نه تنها سیاست نمیداند بلکه آن را خدعه و نیرنگ میداند. و میفرمایند: «نیرنگ نمیتواند سیاست باشد و میباید میان سیاست و خدعه و نیرنگ جدایی افکند و نه میان اخلاق و سیاست؛ اگر کسی میخواهد حقیقت سیاست را بیاموزد و بفهمد باید اسلام را بشناسد تا ببیند که اخلاق و سیاست و اسلام یکی هستند»
وی افزود: سیاست از دیدگاه امام همان عملکرد و رفتار انبیا و اولیا خداست و همان آموزههای قرآن و سنت پیامبران و پیروان و اولیای الهی است که برای هدایت و سعادت بشر و برای برقراری عدالت در میان بشر مبعوث شده است. امام در تعریف سیاست میفرمایند: «سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد و اینها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاحشان هست، صلاح ملت هست، صلاح فرد هست». از دید ایشان همه مکاتب توحیدی برای انسان سازی آمدهاند و از این رو میفرمایند، ما مکلفیم انسان بسازیم. در اندیشه سیاسی امام تمام رفتارهای غیر اخلاقی و غیر انسانی و نیز ناهنجاریهای اجتماعی و همه منکرات بزرگ که بشریت را با مشکلات روبرو کردهاند به دلیل وجود حاکمان و دولتمردان فاسدی است که بر امور و سرنوشت مردم حاکماند و نیز در اثر پیروی از مکاتبی است که سیاست بیاخلاق و ناعادلانه را به عنوان علم و علم سیاست تبلیغ میکنند. لذا ایشان تنها راه عملی شدن هنجارهای اسلامی و اخلاقی و برقراری عدالت و اخلاق در حوزههای سیاست، فرهنگ و اقتصاد را در تلاش برای کسب مبارزه برای کسب قدرت و برپایی حکومت اسلامی و جاری کردن حقیقت اسلام میدانند و چون حکومت اسلام حکومت قانون و مبتنی بر قانون الهی است، برقراری و استمرار این حکومت الهی سعادت دنیا و آخرت جامعه و افراد خواهد بود.
وی در پایان به دیدگاه امام در خصوص دو مقوله دیگر نیز اشاره کرد و افزود: یکی اینکه امام این اصل را که هدف وسیله را توجیه میکند را نفی میکنند و معتقدند نمیتوان با انحراف، انحراف دیگر را برطرف کرد و تنها بانور هدایت و آموزههای الهی میتوان فرد و جامعه را به صراط مستقیم هدایت کرد.
دیگر آنکه در مکتب سیاسی-اجتماعی امام (ره)، تزکیه و تهذیب شخص هدایت کننده بسیار مهم است و بر مبنای این اصل، کسی که در صدد هدایت دیگران است، نخست خودش باید هدایت شده باشد، باید مراحل تهذیب و تزکیه را گذرانده باشد در غیر این صورت در امر هدایت تاثیرگذار نیست و ممکن است جامعه به انحراف ببرد و از این رو ایشان میفرمایند: اگر کسی میخواهد جامعه را تهذیب کند باید از خویش شروع کند. گام نخست رویکرد معنادار و اولویت امام (ره) برای استقرار دولت اخلاقی، نوسازی و تحول اخلاقی در انسان است که باید تربیت و تزکیه شود.