چند سالی است که تماشای سریالهای آمریکایی عادتی متداول برای کسانی که سینما را به صورت جدی پیگیری میکنند، شده است. این موج با سریال «لاست» شروع شد و با «فرار از زندان» ادامه پیدا کرد. از آن زمان به بعد سریالهای متعددی ساخته شده است که هر کدام جذابیتهای خاص خود را دارد. این تولیدات تنها به یک شکل و زبان خاص خلاصه نمیشود، بلکه در تمامی ژانرها شاهد این آثار مختلف هستیم. زمانی با سریالهایی چون «دیمین» ژانر ترسناک محور قرار میگیرد یا در زمانی دیگر با سریال «ترن» موضوعی ملی و حماسی اتفاقات مجموعه را شکل میدهد.
اما بحث ما چیز دیگری است. میخواهیم در این مطلب به موضوعی اشاره کنیم که یکی از نکات اصلی اکثر سریالهای آمریکایی است. آن نیز جایگاه کلیسا در این تولیدات است. در اکثر این سریالها، کلیسا تنها محلی برای انجام فرایض دینی نیست، بلکه تصمیماتی که در این مکان گرفته میشود، تاثیرات بسیار مهمی در سرنوشت داستان دارد. برای مثال از سریالی مثال میزنم که در ظاهر هیچ ربطی به موضوعات دینی ندارد؛ «پیادهروی مردگان» عنوان سریالی به کارگردانی فرانک داربونت است. این مجموعه در ظاهر یک کار ترسناک است، اما در لفافه بسیاری از آموزههای مسیحی را تبلیغ میکند، حتی میتوان از آن به عنوان کاری تبشیری نام برد.
در ارزیابی اجمالی خود به چند نمونه در این سریال اشاره میکنم. در قدم اول باید بگویم، پوستر فصل اخیر «پیادهروی مردگان» نوعی تبلیغ مسیحیت است؛ چون دستی را میبینیم که صلیبی را حمل میکند، اما در داستان نگاه به این موضوع کاملا تیزهوشانه است. در بخشی از سریال وقتی قرار است شخصیتهای داستان درباره سرنوشت خود تصمیم بگیرند به کلیسا میروند و معمولا تصمیمات مهم در آنجا گرفته میشود. یا وجود یک کشیش در چنین سریالی پاسخ دهنده به برخی شبهات در جامعه امروز غرب است.
این سریال به هیچ وجه ظاهری دینی ندارد، اما به وفور میتوان از
گرایشات تبشیری آن مثال زد، حال تصور کنید مجموعهای چون «دیمین» که در ظاهر
گرایشات عیان مسیحی دارد تا چه حد میخواهد مبلغ اندیشههای مورد نظر باشد؟ در
کنار دو کاری که به آن اشاره شد تمام آثاری که در آمریکا ساخته میشود به
نوعی این رویکرد را مد نظر قرار دادهاند. گرایشی که نشان از یک سیاستگذاری خاص
در این زمینه دارد.
جایگاه مسجد را در هنر هفتم فراموش کردهایم
اما هدف ما از بیان این موضوع چیست؟ آیا میخواهیم سریالهای آمریکایی را نقد کنیم؟ جواب خیر است، چون آنها کار خود را انجام میدهند و اتفاقا خوب هم کار میکنند، ولی ما در این زمینه تا چه حد کار کردهایم؟ آیا مسجد در فیلمها و سریالهای ایرانی چنین جایگاهی دارد؟
معمولا مسجد و روحانی در سینما و تلویزیون ایران شکلی تاثیرگذار ندارند، یعنی جریانسازی را به خوبی انجام نمیدهند، حتی در فیلمی چون «زیر نور ماه» که قهرمان آن یک طلبه است شاهد هستیم که کاراکتر به نوعی محل امن خود را در میان کارتونخوابها جستجو میکند و هیچ گاه تصویری از مسجد را در فیلم نمیبینیم! آیا در چنین کاری که محور داستان یک طلبه است، توقع پرداختن به مسجد خواستهای دور از ذهن است؟
نگاه سطحی به موضوع مسجد زمانی جدیتر میشود که تلویزیون
بخواهد این موضوع را تصویر کند، زیرا سیما تبحر خاصی در ساده نشان دادن چنین
موضوعاتی دارد! برای همین است که به راحتی میتوان فیلمها و سریالهای متعددی را
مثال زد که در آنها روحانی تنها نقش یک واعظ را دارد و مساجد هم تنها محلی برای
انجام فرایض دینی هستند! نگاهی که متاسفانه نه تنها ما را به مسجد نزدیک نمیکند،
بلکه در برخی افراد دافعه نیز به وجود میآورد.
برنامهریزی طولانیمدت را در سینما فراموش کردهایم
با توجه به توضیحات فوق چه راهحلی میتوان اندیشید؟ به نظرم تنها با یک فیلم و چند سریال نمیتوان انتظار داشت که سینمای ما در مقابل فیلمها و سریالهای آمریکایی قد علم کند، چون اگر بخواهیم اینگونه فکر کنیم، در حقیقت خود را فریب دادهایم. برای همین توصیه میشود که اجازه دهیم در این زمینه یک برنامهریزی چند ساله شروع شود. قدم اول در این حوزه هم، نگارش فیلمنامههای خوب است که تنها توسط یک نفر نوشته نشده باشد، بلکه یک تیم اندیشمند قوی در تولید متون مورد نظر به کار گرفته شوند. در کنار کارهای مورد نظر، حمایت از اندیشههای نو و جدید میتواند قدمی موثر در این حوزه باشد. برای مثال وقتی به فیلمسازی چون «مهدویان» که «ایستاده در غبار» را ساخته است فرصت میدهیم، کاری تاثیرگذار تولید میشود و همه را به نوعی شوک زده میکند.
در پایان تصویرگری از مساجد در فیلمها و سریالها نباید با این تفکر صورت بگیرد که بیننده را جذب خود کند، چون با این نگرش به خواست خود نمیرسیم، اما اگر بخواهیم مسجد را جزئی از داستان کنیم که در بخشهای مهم داستان حضوری تاثیرگذار دارد، مطمئن باشید که دستاوردهای مورد نظرمان مثبت خواهد بود.