عباس کیارستمی فیلمساز بزرگی بود، هر چند که شاید این اواخر برخی حب و بغضها و واکنشهای ضد و نقیض برخی مخاطبان و منتقدان سینما در پی تجارب اخیر سینمایی او که فی نفسه مخاطبان خاصی را طلب میکرد و برای عام مردم ساخته نشده بود از محبوبیت عام او کاسته بود.
تعظیم و ادای احترام بسیاری از فیلمسازان مطرح سینمای جهان صرفنظر از هر باور و اعتقاد و مشرب فکری که داشته و دارند و برخی از آنها غولهای سینمای دنیا محسوب میشوند به مقام هنری مرحوم کیارستمی، نشان از عظمت و شکوه این فیلمساز فقید ایرانی دارد؛ وی هر موفقیتی کسب کرد و هنرش آوازه جهانی یافت به سبب نوع نگاه تربیتیافتهاش در فضا و حال و هوای زندگی در ایران بود. با نگاه به بسیاری از آثار وی میتوان به وضوح نگرشی انسانی و الهی را در ارتباط و مناسبات میان بازیگران فیلمهایش مشاهده کرد.
به دور از انصاف است که سینمای کیارستمی را مطلقاً آبشخور تفکرات ضددینی غرب بدانیم، آن هم به سبب محبوبیت بیشتری که او در محافل سینمایی غرب به نسبت سینمای ایران داشت که حتی اگر کیارستمی موفق به فتح قلههای رفیع سینمای جهان شد به سبب باورپذیری، آثاری متقدم از او بود که روزگاری در سینمای ایران در اوج باور به اندیشه پاک انسانی و الهی مبادرت به ساخت آنها کرده بود و از آنجا که زبان او تأکید بر برخی سجایا و مناقب انسانی داشت که مشترک میان همه انسانهای موحد و دیندار است، لذا دیری نپایید که آثار محبوب او در منظر مخاطب داخلی، مورد وثوق و استقبال از نظرگاه مخاطبان غربی قرار گرفت و او را به عنوان فیلمسازی شهیر در سینمای جهان مطرح کرد.
محبوبیت شخصیت هنری کیارستمی و فیلمهای او در اغلب محافل هنری و سینمای جهان نه به سبب استفاده و بهرهگیری او از آخرین دستاوردهای تکنولوژیک و جلوههای ویژه سینمایی، بلکه نگرش انسانی که او بر کالبد سینمای خود تزریق میکرد اتفاق افتاد و بیشتر از اینکه مخاطب مقهور و مسحور جادوی تصویری شود که در شرایط کنونی برگ برندهای در دستان فیلمسازان برای موفقیت فیلمهایشان و جذب حداکثری مخاطب است، این فیلمساز فقید به وجه گمشده در نهاد هر انسان یعنی بازگشت به خویشتن خویش و یافتن نیمهای از وجود هر کس که اصالت وجودی اوست، اشاره داشت.
سینمای کیارستمی از نقطه نظر نگرشی، سینمای فلسفی است که البته تنه به سینمای موج نوی فرانسه میزند و با رجوع به این جریان سینمایی در کشوری که مهد تمدن و نحلههای فلسفی است به روشنی میتوان دریافت که حال و هوای فیلمهای او بسیار شبیه به سینمای فیلمسازان فرانسوی همچون مارگریت دوراس و ژان لوک گدار است، در نتیجه از آنجا که نمیتوان به واسطه عدم اشراف به موضوعات فلسفی به رمزگشایی از فیلمهای او دست زد، لذا اجازه نداریم انگ دگراندیشی و نگرش ضددینی به فیلمهای او بزنیم.
مرحوم کیارستمی پس از سالها تلاش در عرصه هنرهای تجسمی و نقاشی و گرافیک که تخصص اصلی او بود و ساخت برخی از عنوانبندیهای فیلمهای فیلمسازان برجسته ایرانی، ورود خود را به سینما و عرصه فیلمسازی با ژانر کودک و نوجوان آغاز کرد و البته نگارش فیلمنامهای همچون «کلید» که سال 64 توسط ابراهیم فروزش، کارگردانی و مورد توجه بسیاری از مخاطبان و منتقدان سینمایی قرار گرفت؛ فیلمی در بیان حس مسئولیتپذیری پسربچهای که با خواهر شیرخوارهاش در خانهای تنها رها شدهاند و اینکه او باید به تجربههای جدیدی در زمینه مدیریت زندگی دست بزند که زمینه را برای بروز بسیاری از مظاهر ارزشی و نیل انسان به سوی کمال موجب میشود.
این تفکر یک سال بعد در نویسندگی و ساخت فیلم تحسینشده «خانه دوست کجاست؟» به اوج وقار و پختگی خود میرسد و کیارستمی با دستمایه قرار دادن محتوایی به ظاهر سطحی و دمدستی یعنی حس مسئولیتپذیری و نگرانی پسربچهای که دفتر مشق همکلاسیاش را اشتباهاً با خود همراه آورده است و آن را باید به او برساند، سیر و سلوکی عارفانه هر چند در قالبی کودکانه را آغاز میکند که شاید در قالب بینشی متعالی فرضاً شخصیت یک عارف وارسته دینی، گذر از هفت شهر عشق معنا شود و او را به جایی برساند که به جز خدا نبیند.
کیارستمی با ساخت این فیلم شاید به دنبال انتقال این پیام مهم در زندگی یکایک ما بوده است و آن اینکه برای تحول و تعالی باید از پای ننشست و هر امر به ظاهر ناچیز و دمدستی را خوار نشمرد و برای رساندن آن به سرمنزل مقصود در شرایطی که مسئولیت آن به تک تک ما واگذار شده است، نهایت تلاش خود را باید به کار بست که «كُلُّكُم راعٍ وَ كُلُّكُم مسؤول عَنْ رَعيتِه» و توجه به این نکته که اگر انتظار فرج بزرگی را که وعده آن داده شده است را میکشیم باید خود امکان و زمینه را برای تحقق فرجهای کوچکتر در زندگی روزمرهمان فراهم آوریم.
مرحوم کیارستمی سال 67 با ساخت فیلمی مستندگونه با نام «مشق شب» که باز در ساخت آن از وجود چند پسربچه خردسال به سبب معصومیت و راستگویی مطلقی که تنها در این سنین میتوان سراغ گرفت استفاده کرده بود، تلنگری دیگر را این بار به شکلی کاملاً هوشمندانه خطاب به مخاطب بزرگسال سینمای خود داشت.
«مشق شب» واکنشهای متفاوت چند کودک مدرسهای در قبال تکالیف شبانهای است که مدرسه به آنها واگذار میکند و آنها ملزم به انجام آن هستند؛ این محتوا به منزله آن است که ما نیز در زندگی که ودیعهای از جانب خداوند است هر کدام مجموعهای از تکالیف و مسئولیتها را به گردن داریم که البته به فرض مشابهت در ماهیت تکالیف محول شده به هر یک از انسانها چیزی که ارزشمندتر است و عیار هر انسانی را مشخص میکند، نوع رفتار و واکنشی است که هر کدام از ما به نوعی سعی در انجام آنها داریم.
برخی از ما تکالیف محولهمان را در حد همان رفع تکالیف از سر باز میکنیم. برخی هر یک از این امور را برای خود زمینهای برای امتحان و سنجش توانایی و ظرفیتهای خود که در نهایت ما را به سوی کمال رهنمون خواهد کرد استنباط میکنیم و یا مثلاً بدون آنکه اعتقادی به ماهیت وجودی این امور داشته باشیم تنها از سر ترس اینکه شماتت و مؤاخذه نشویم مجبور به انجام آن هستیم و البته برخی دیگر نگرشها که در انجام امور زندگی، حتی وجوه عبادی و اعتقادی آن نیز چنین رفتاری از ما بروز میکند.
اگر قرار باشد به مؤلفههای دیگری از سینمای کیارستمی در راستای بیان مفاهیم ارزشی و انسانی بپردازیم سخن به درازا خواهد کشید، اما چقدر خوب است فارغ از شخصیت حقیقی او که البته باز هم تأکید میشود حب و بغضهایی موجب شده است آنچنان که باید و شاید، ارزش وی به سبب شخصیت حقیقی و هنریاش معرفی نشود با استناد به این حدیث شریف از حضرت علی(ع) که فرمود: «اُنْظُرْ اِلي ما قالَ وَ لا تَنْظُرْ اِلي مَنْ قالَ» به این معنی که «نگاه كن به آنچه گفته میشود، نه به گوينده سخن»، کوشش شود که بازشناسی عمیقی نسبت به آثار این فیلمساز فقید در بیان اندیشههای ناب انسانی صورت گیرد.
امیرسجاد دبیریان