کد خبر: 3580499
تاریخ انتشار : ۱۴ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۷:۱۵
در نشست رهبری کارکنان سازمان عنوان شد؛

مدیریت سازمانی از نگاه اسلام مبتنی بر نرمش، رفق و مدارا است

گروه حوزه‌های علمیه: براساس آموزه‌های اسلامی به خصوص فرمایشات امام علی(ع) تا آنجا که با نرمش و رفق بتوان امور سازمانی را مدیریت کرد و به سامان رساند، نوبت به شدت عمل نمی‌رسد.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) حجت‌الاسلام والمسلمین علی آقا پیروز، مدیر گروه مدیریت اسلامی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی امروز، 14 اسفند ماه در نشست علمی رهبری کارکنان سازمان براساس آموزه‌های اسلامی در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با طرح این سؤال که شیوه رهبری بر اساس آموزه‌های اسلامی چگونه است؟ گفت: با مراجعه به منابع اسلامی، دو دسته گزاره، مشخص می‌شود؛ دسته اول به صورت مطلق توصیه به نرمش و مدارا می‌کند و دسته دوم علاوه بر نرمش، به شدت عمل نیز توصیه کرده است.

وی افزود: مقتضای جمع بین دو دسته آن است که برای مدیران اعمال هریک از نرمش و شدت عمل ضروری است و بر اساس اصلی‌ترین گزاره دسته دوم اعمال هر کدام از نرمش و شدت وابسته به موقعیت است و تا آنجا که با نرمش و رفق بتوان امور را به سامان رساند، نوبت به شدت عمل نمی‌رسد.

وی با اشاره به عبارتی از حضرت علی(ع) به مالک اشتر افزود: در روایت حضرت امیر (ع) چهار صورت از ضرب احتمالات ترکیب اتحادی و انضمامی و معنای «ضغث» ترسیم می‌شود که فرض ترکیب انضمامی نرمش و شدت با سهم حداکثری برای نرمش متعین می‌شود زیرا نرمش و مدارا سبب نفوذ بر افراد شده، آنان را در مسیر تحقق اهداف و مقاصد مهیا می‌سازد.

این محقق و مدرس حوزه با بیان اینکه نرمش و رفق دارای شاخص‌های رفتاری است ادامه داد: تفقد و رسیدگی به امور کارکنان، مشورت و پرهیز از خودکامگی، گوش دادن مؤثر به کارکنان، انتقادپذیری، در دسترس بودن و دوری از احتجاب، گذشت و غفلت‌ورزی مثبت، استفاده مناسب از ظرفیت‌ها و پرهیز از سخت‌گیری از مهمترین شاخصه‌هاست. 

آقاپیروز بیان کرد: مدیران برای به‌کارگیری افراد لازم است نوع تعامل با آنان را مشخص کنند و از طریق همین تعامل است که افراد به کار گرفته می‌شوند در واقع تعامل با آن‌ها، تعیین‌کننده نوع نفوذ است که آیا با آن‌ها خشک و خشن برخورد کرده و در آن‌ها نفوذ کنند؟ آیا آمرانه و مستبدانه با آن‌ها برخورد کنند؟ آیا قاطعیت و شدت عمل را اعمال نمایند؟ آیا با آن‌ها نرم و دوستانه برخورد کرده و در آن‌ها نفوذ کنند؟ یا برخورد متفاوتی داشته باشند.

این محقق تصریح کرد: موضوع «رهبری» در مدیریت به عنوان یکی از اصول و وظایف مدیران در واقع مشخص‌کننده نوع تعامل با منابع انسانی برای نفوذ در آن‌هاست تا بتوان اهداف و مأموریت‌های سازمان را محقق ساخت که نظریه‌های فراوانی در این باب مطرح شده است.

آقاپیروز با طرح این سؤال که شیوه رهبری کارکنان سازمانی در مدیریت اسلامی چگونه است؟ عنوان کرد: بر اساس آموزه‌های اسلامی شیوه رهبری ترکیبی از نرمش و شدت عمل است که از آموزه علوی استفاده می‌شود که فرمودند شدت را با نرمی مخلوط کن؛ از ضرب دو احتمال ترکیب انضمامی و اتحادی نرمش و شدت در معانی ضغث، چهار صورت ترسیم می‌شود از میان این چهار صورت، فرض ترکیب انضمامی (موقعیتی) با سهم نرمش حداکثری و شدت حداقلی متعین است.

وی با اشاره به تعریف رهبری اظهار کرد:  برای رهبری تعاریف زیادی شده است ولی هیچ یک از آن‌ها مورد پذیرش عام قرار نگرفته است اگر چه عناصر مشترکی در اغلب آن‌ها وجود دارد که از طریق آن‌ها می‌توان به یک تعریف مشترک دست یافت. در اکثر تعاریف واژه توانایی نفوذ ذکر شده و در برخی نیز، به‌جای آن، از واژه تأثیرگذاری استفاده شده که با توانایی نفوذ مترادف است. همچنین در بیشتر تعاریف، عنصر اهداف نیز وجود دارد یعنی رهبر تلاش می‌کند تا با نفوذ در دیگران، اهداف را محقق سازد بنابر این توانایی نفوذ در دیگران، جهت‌دار و به سمت اهداف است.

وی افزود: معمولاً سه عنصر در تعاریف رهبری، یافت می‌شود؛ توانایی نفوذ، میل و اشتیاق افراد و در یک جمع‌بندی می‌توان رهبری را توانایی نفوذ در دیگران به منظور نیل به اهداف تعریف کرد منتهی اگر این نفوذ به گو‌نه‌ای باشد که افراد با میل و اشتیاق به سمت اهداف گام بردارند به طور مسلم از مطلوبیّت بیشتری برخوردار خواهد بود و شاید بتوان آن را نفوذ اثر بخش نامید.

وی تاکید کرد: رهبر کسی است که بتواند در رفتار و افکار دیگران نفوذ و تغییراتی در رفتار و افکار آن‌ها ایجاد کند و به عبارتی هر جا نفوذی صورت می‌گیرد رهبری صورت گرفته است. از طرفی بالاترین رهبران اگر توان نفوذ در افراد را نداشته باشند طبق این تعریف در واقع رهبر نیستند. در حقیقت، رهبری، پذیرش قلبی از جانب افراد مورد نظر است بنابراین دست مایه اصلی رهبری، توانایی نفوذ است و اگر نفوذی نباشد رهبری اتفاق نمی‌افتد اما این نفوذ نیز نیازمند قدرت است این قدرت ممکن است زور و تنبیه باشد که در شکل سیاسی‌اش با زندان و تبعید، در شکل اداری‌اش با توبیخ در پرونده و در شکل خانوادگی‌اش با محروم کردن از محبّت، خود را نشان دهد و ممکن است این قدرت به صورت پاداش یا قدرت تخصص به وجود آید. ممکن است شخصیت الهی فردی (انسان الهی) انسان‌ها را تحت تأثیر قرار دهد و رهبر را الگوی خود قرار دهند.

آقاپیروز عنوان کرد: رهبری در دو مقام می‌تواند مورد بحث قرار گیرد یکی آنکه ماهیت رهبری چیست؟ و دیگر آنکه در موفقیت رهبری چه عواملی مؤثر هستند؟ رهبری توانایی نفوذ در دیگران به گونه ای است که با اشتیاق در جهت تحقق اهداف تلاش کنند از این رو نظریه‌پردازان رهبری قدیماً و جدیداً، همه روی عنصر «رهبر» تاکید داشته‌اند صفات رهبری، رفتار رهبری، رفتار رهبری با توجه به مقتضیات، رهبری اسنادی، رهبری کاریزما، تبادلی و ... در همه آن‌ها رهبری روی عنصر «رهبر» رفته است یعنی روی تاثیرگذاری و نفوذ نه روی تأثیر پذیری و شرایط. بر این اساس هیچ یک از عناصر پیروان و موقعیت، داخل در ماهیت رهبری نیستند بلکه تنها در موفقیت رهبری به طور قطع مؤثر هستند.

وی با اشاره به ماهیت رهبری و تحول عنوان کرد: برخی مقوله «تحول» را مقوم ماهیت رهبری دانسته و چنین اظهار می‌کنند که رسالت رهبری تحول است و رهبر در صدد ایجاد تحول است اما مدیریت به دنبال حفظ وضع موجود است، به زعم این‌ها اگر پیوستاری ترسیم کنیم که یک بُعد آن را، تغییرات کم و بُعد دیگر را تغییرات شدید تشکیل بدهد در واقع هر چه از تغییرات کم به تغییرات شدید نزدیک می‌شویم از مدیریت به رهبری گرایش پیدا می‌کنیم و بر عکس هر چه دامنه تلاطم‌های شدید کوتاه‌تر شود و تغییرات کوتاه‌تری را در برگیرد به زمینه بروز مدیریت نزدیک‌تر می‌شویم این تغییر زیر بنایی که برای تفاوت رهبری و مدیریت بکار برده می‌شود بر این مبناست که اساس مدیریت ایجاد نظم است که برای حل پیچیدگی‌های سازمان به کار می‌رود در حالی که اساس در رهبری، ایجاد تحول است رسالت رهبری به هم ریختن نظم موجود و ایجاد نظم جدید است. 

بنیان رهبری بر عشق بنا نهاده شده است

وی ادامه داد: مدیریت‌ها هنگامی که در انتهای پیوستار تغییر قرار می‌گیرند حکم سرایدار را پیدا می‌کنند و تنها مسئولیت آن‌ها حفظ شرایط و امکانات موجود سازمان است و این مرتبه نازله مدیریت است که از آن به مدیریت سرایداری تعبیر می‌شود؛ مدیریت بر حفظ نظم موجود متکی است و نظم‌مدار است و تکیه اساسی نظم‌مداری بر عقل‌مداری است؛ نظم مداری بر عقل مداری استوار است در حالی که بنیان رهبری الزاماً بر بنیان عقل نیست بلکه در مواردی فراتر از عقل بر پایه عشق است. 

این محقق تاکید کرد: براساس برخی نظریات، رسالت رهبری، ایجاد تحول است نه حفظ وضع موجود برخی خواسته‌اند متناسب با این فرض، برای رهبری، مهارت‌هایی را ضروری عنوان کنند اگر چنین تصور کردیم که رهبری برای ایجاد مجموعه‌ای از تغییرات موردنظر در تار و پود سازمان که هم بنیادی و انقلابی است و هم فراگیر و همه جانبه، در واقع به طیف وسیعی از توانمندی‌ها و مهارت‌های گوناگون نیازمند است.

آقاپیروز با اشاره به توانمندی‌های رهبری بیان کرد: توانایی تشخیص تهدیدات و فرصت‌های موجود؛ ارائه الگوی وضعیت مطلوب و آرمانی سازمان؛ تنظیم راهبرد جدید؛ توانمند سازی، فرهنگ آفرینی و مهارت‌های اجرایی از جمله این ویژگی‌هاست اما همان گونه که گذشت فرض اینکه رسالت رهبری در سازمان، ایجاد تحول باشد، محل تأمل است، بر این اساس مهارت‌های فوق نیز ضرورتی ندارد مهارت‌های بالا در واقع برای برنامه‌ریزی راهبری و مدیران راهبردی مطرح است البته اگر موضوع بحث ما رهبری نباشد بلکه رهبر باشد رهبر در سطح گروه یا سطح ملی و بین‌المللی نه سطح سازمانی، در این صورت رهبر نیازمند این مهارت‌هاست چرا که رهبر در سطوحی غیر از سازمان نقش مدیر را دارد و دقیقاً نقش‌های مدیریتی را ایفاء می‌کند.

رئیس گروه مدیریت اسلامی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با اشاره به تفاوت میان رهبر با مدیر بیان کرد:  محققان سال‌هاست كه در توضيح تفاوت بين رهبر و مدير تلاش کرده‌اند البته احراز تفاوت از این جهت ساده نيست كه دو مفهوم فوق به شدت به يكديگر گره خورده‌اند؛ رهبر و مدير دو مقوله جدا از هم هستند كه تداخل قابل توجهي دارند زیرا تفاوت بين يك رهبر ممتاز و يك مدير موفق بسيار  ظريف و مشكل است همان گونه كه ما مديرانی ممتاز با توانائی‌های رهبری كم داريم، رهبرانی هم هستند كه در مديريت ضعيف عمل می‌کنند.

وی با اشاره به  نسبت میان مدیریت و رهبری، با بیان اینکه سه فرضیه وجود دارد اظهار کرد: نسبت عموم و خصوص مطلق؛ به نحوی که مدیریت اعم از رهبری باشد و معتقد باشیم که هر مدیری دو دسته وظیفه دارد؛ وظایفی که جنبه فنی و سازمانی دارد و وظایفی که جنبه انسانی دارد.

 بنابر این بخشی از وظایف یک مدیر، رهبری به شمار می‌آید و از طرفی هر رهبری لزوماً باید مدیر نیز باشد همچنین نسبت دیگر، نسبت عموم و خصوص مطلق؛ به نحوی که رهبری، مفهومی عام باشد که در هر موقعیتی قابل تحقق است و رهبری یک سازمان و مدیریت، تنها یک نمونه از رهبری شمرده شود. اگر رهبری در ظرف سازمان واقع شود در این‌صورت رهبر، مدیر نیز خواهد بود.

آقاپیروز به مدل دیگری در این زمینه اشاره و بیان کرد: رهبری و مدیریت دو مفهوم مستقل هستند که هر کدام ویژگی‌های خاص خود را دارند؛ ولی می‌توانند با یکدیگر در مصداق خارجی جمع شده و کنار هم قرار گیرند. به تعبیر جامعه‌شناسی، مدیریت و رهبری دو نقش هستند که یک نفر می‌تواند عهده‌دار هر دوی آن‌ها شود.

captcha