کد خبر: 3581446
تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۳:۲۳

«سلام بر ابراهیم» کتابی برای تمام فصول

گروه ادب: کتاب «سلام بر ابراهیم» که به شهید ابراهیم هادی پرداخته همچنان در فهرست پرمخاطبان قرار دارد.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا)، «پندار ما این است که شهدا رفته‌اند و ما مانده‌ایم، اما حقیقت این است که آنها مانده‌اند و گذر زمان ما را با خود برده است»، این جمله شهید مرتضی آوینی در مطلع کتاب «سلام بر ابراهیم» است، کتابی که در سال‌های اخیر پای ثابت پرفروش‌ها شده است. 
این کتاب شمه‌ای از زندگی یکی از عارفان شاهد را به تصویر می‌کشد. عارفی که صدایش گرمی‌بخش جلسات اهل بیت(ع) بود. مؤذنی که صدایش دل غافلانی چند را بیدار کرد، معلمی که به جز تدریس علم، درس دلدادگی به خدا را به شاگردانش می‌آموخت. پهلوانی که کسی را یارای مقابله با او نبود، ولی چه خوب رسم پهلوانی را آموخته بود. رفیقی که در دوستی تمام بود و همین مرام و منش او بود که بسیاری از جوانان ناآگاه زمان خود را آگاه کرد که امروز نام هر یک از آنها زینت‌بخش کوچه‌های محل زندگیمان است.
ابراهیم هادی، رزمنده دلاوری كه هميشه بسيجی ماند و هيچ مقام فانی را نپذيرفت، اما شجاعتش تحسين همگان را برمی‌انگيخت. بنده‌ای از خالصانه زیست. زندگی افرادی چون ابراهیم هادی می‌تواند برای نوجوانان و جوانان چراغ راهی باشد تا مسیر را برای آنها نشان دهد.
این کتاب حاصل بيش از 60 مصاحبه از خانواده، ياران و دوستان آن شهيد است كه با الهام از سبک «خاک‌های نرم کوشک» به نگارش درآمده و از سوی گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی منتشر شده است.
این کتاب بیش از 100 نوبت تجدید چاپ شده و هر سال در فهرست کتاب‌های پرفروش قرار می‌گیرد. اکنون جلد دوم این کتاب نیز به چاپ رسیده که خاطراتی از علامه جعفری، خواهر شهید، مرتضی پارسایی، سردار امیر نوحی، احمد استادباقر، حسین غضنفری، علی صادقی، محمد خورشیدی، حسین غفاری، ابراهیم سیف‌زاده، مرتضی پارساییان، سیدکمال سادات شکرآبی، مصطفی تقوایی و سیدعلی شجاعی از شهید ابراهیم هادی را دربرمی‌گیرد.
ترجمه آلمانی و انگلیسی این کتاب انجام شده و ترجمه به زبان‌‌های عربی و فرانسه نیز در حال انجام است و در آینده نزدیک شاهد چاپ و توزیع این ترجمه‌ها در خارج از کشور خواهیم شد.
براساس این گزارش جلد اول و دوم کتاب «سلام بر ابراهیم» از زمان انتشار تاکنون مورد توجه مخاطبان بوده است. به‌ویژه جلد دوم که می‌توان گفت؛ نیامده پرفروش شد. در ادامه بخشی از کتاب از نظر می‌گذرد؛
«در يكی از عمليات‌های نفوذی در منطقه گيلان غرب يكي از رزمندگان شجاع به نام ماشاءالله عزيزي در حال عبور از ميدان مين به علت انفجار، به سختي مجروح شد و همان جا افتاد. دشمن در نزديكی او سنگر ديده‌بانی داشت و آن منطقه در تيررس كامل دشمن بود. هيچكس اميدی به زنده ماندن او نداشت. ساعاتی بعد ابراهيم با استفاده از تاريكی شب و با شجاعت به سراغ او رفت تا بتواند پيكر او را به عقب منتقل كند.
ولی با تعجب مشاهده كرد كه بدن بی‌رمق او خارج از ميدان مين در محل امنی قرار دارد. ابراهيم او را به عقب منتقل كرد. در راه بازگشت بود كه متوجه شد ماشاءالله هنوز زنده است و اون رو سريع به بيمارستان رساند. بعدها زنده‌ياد عزيزی در دست‌نوشته‌هايش آورد كه: «وقتی در ميدان مين بی‌هوش روی زمين افتاده بودم چهره‌ای نورانی را مشاهده كردم كه بالای سرم آمد و سرم را به زانو گرفت و دست نوازشی بر سرم كشيد. بعد هم مرا از محدوده خطر خارج كرد و فرمودند: يكی از دوستان ما می‌آيد و تو را نجات خواهد داد؛ «لحظاتی بعد احساس كردم كسی مرا تكان می‌دهد و بعد مرا روی دوش قرار داد و حركت كرد. وقتی هم به هوش آمدم متوجه شدم بر روی دوش ابراهيم قرار دارم. از اين رو ماشاءالله خيلی به ابراهيم ارادت داشت. بعد از شهادت ابراهيم بود كه ماجرای آن شب را برای ما تعريف كرد و گفت آن جمال نورانی از ابراهيم به عنوان دوست ياد كرد.
****
قبل از عمليات مطلع‌الفجر بود. جهت پاره‌ای از مسائل و هماهنگی بهتر، بين فرماندهان سپاه و ارتش جلسه‌ای در محل گروه اندرزگو برگزار شده بود. به جز من و ابراهيم سه نفر از فرماندهان ارتش و سه نفر از فرماندهان سپاه حضور داشتند. تعدادی از بچه‌ها هم در داخل حياط مشغول آموزش نظامی بودند.
اواسط جلسه بود و همه مشغول صحبت بودند. كه يكدفعه از پنجره اتاق يک نارنجک به داخل پرت شد و دقيقاً وسط اتاق افتاد. از ترس رنگم پريد. همين‌طور كه كنار اتاق نشسته بودم سرم رو در بين دستانم قرار دادم و به سمت ديوار چمباتمه زدم. برای لحظاتی نفس در سينه‌ام حبس شده بود. بقيه هم مانند من، هر يک به گوشه‌ای خزيده بودند. لحظات به سختی می‌گذشت، اما صدای انفجار نيامد. خيلی آرام چشمانم را باز كردم و از لابه‌لای دستانم نگاه كردم. از صحنه‌ای كه می‌ديدم خيلی تعجب كردم. آرام دستانم را از روی سرم برداشتم و سرم را بالا آوردم. با چشمانی كه از تعجب بزرگ شده بود گفتم: آقا ابرام!
بقيه هم يک يک از گوشه و كنار اتاق سرهايشان را بلند كردند و با رنگ پريده وسط اتاق را نگاه می‌كردند. صحنه بسيار عجيبی بود. در حالی كه همه ما به گوشه و كنار اتاق خزيده بوديم، ابراهيم روی نارنجک خوابيده بود. در همين حين مسئول آموزش وارد اتاق شد و با كلی معذرت‌خواهی گفت: «خيلی شرمنده‌ام، اين نارنجک آموزشی بود. اشتباهی افتاد داخل اتاق.» ابراهيم از روی نارنجک بلند شد در حالی كه تا آن موقع كه سال اول جنگ بود چنين اتفاقی برای هيچ يک از بچه‌ها نيفتاده بود. بعد از آن، ماجرای نارنجک زبان به زبان بين بچه‌ها می‌چرخيد.
یادآور می‌شود، شهید ابراهیم هادی در یکم اردیبهشت ماه سال 1336 دیده به جهان گشود و پس از بیست و هفت سال زندگی پر فراز و نشیب، در عملیات والفجر مقدمّاتی در منطقه فکه، بیست و دوم بهمن سال 1361 به درجه رفیع شهادت نائل آمدند و همانطور که از خداوند می خواست، پیکر پاکش در کربلای فکه گمنام ماند.
captcha