به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، هر سال به مناسبت هفته دفاع مقدس و سالروز رشادتها و دلاورمردیهای شهدا، ایثارگران، جانبازان و آزادگان، سازمانها، نهادها و مراکز فرهنگی برنامههایی تدارک میبینند تا یاد و خاطره این روزها را زنده نگه دارند. در این میان ثبت و ضبط خاطرات این روزها و کسانی که در آن دوران خاطرهساز شدند و بزرگی ایران اسلامی را به ارمغان آوردند، اقدام شایسته و ارزندهای است. در این راستا، رهبر معظم انقلاب بر ثبت خاطرات و وقایع دوران هشت سال دفاع مقدس، بارها تاکید داشتهاند که در زیر بخشی از بیانات معظمله در دیدار با نویسنده کتاب «پایی که جا ماند» به قلم سیدناصر حسینیپور را میخوانید؛
«ماجرای این جوان عزیز، ماجرای عجیبی است؛ یعنی واقعاً جزء حوادثی است که باید منعکس شود و گفته شود. یک جوان 16 ساله که پایش در جنگ مجروح شده است، اون پایی که به این شکل درآمده است، اسیرش میکنند و با انوع و اقسام شدتها، تحقیرها، تهدیدها، ضربها، جرحها و شتمها ایشان سه سال حبس بوده است، بدون هیچ خبری؛ یعنی صلیب سرخ هم از آنها خبر نداشته است. ایشان جزء 24 هزار نفر اسیر ما بود که صلیب سرخ از آنها خبر نداشته است؛ با این شدت. ایشان خوشبختانه حافظه خوبی داشته و در یادداشتهای رمزی اشارهای هم به حوادث خود کرده بود و آن حوادث را از روی یادداشتها و حافظه به شکل این کتاب درآورده است. بسیار کتاب خوبی است. یعنی این کتاب به نظر من باید ترجمه شود.»
معظمله همچنین درباره کتاب «لشکر خوبان» نیز فرمودهاند؛ «خانم سپهری واقعاً زحمت کشیدند و کار ایشان خیلی باارزش است. خدا به ایشان توفیق دهد. بدانید خانم سپهری، کاری که شما کردید، این دو کتابی که بنده دیدم درآوردید، اینها تحقیقاً مصداق جهاد فی سبیل الله است.»
در ادامه این گزارش مناسب دیدیم به سراغ عبدالحمید قرهداغی، مدیرعامل انتشارات سوره مهر به عنوان ناشری که در عرصه دفاع مقدس و انقلاب اسلامی فعالیت تخصصی دارد و آثار ماندگاری را در سالهای اخیر به بازار نشر فرستاده و طی هر سال، عنوان ناشر برگزیده نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران را از آن خود کرده و مورد عنایت خاص رهبر معظم انقلاب قرار دارد و از آن سو بر شمار فراوانی از آثار این نشر، تقریظ معظمله نقش بسته است برویم تا با وی گفتوگو کنیم.
ـ لطفاً درباره انتشارات سوره مهر و اینکه از چه سالی فعالیت خود را آغاز کرده و در حوزه دفاع مقدس تاثیر گذار بوده است بگویید.
انتشارات سوره مهر ناشر تخصصی حوزه فرهنگ دفاع مقدس و انقلاب اسلامی است. این نشر وابسته به حوزه هنری بوده و از سالهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی فعالیت خود را آغاز کرده است. البته این نشر قریب به 15 سال است که با عنوان سوره مهر فعالیت میکند. این انتشارات در این سالها بیش از 2000 کتاب منتشر و به بازار نشر کشور ارائه کرده است.
ـ درباره تعداد کتابهایی که در مدت دو سال اخیر منتشر شده است توضیح بدهید.
با توجه به اینکه محتوای آثار انتشارات سوره مهر از طریق حوزه هنری و دفاتر چندگانه حوزه تامین میشود و فقط دفاتر تخصصی که آنجا دست به تولید کتاب و تالیف آثار میزنند، تعداد آثار منتشر شده توسط سوره مهر شمار بالایی است. میانگین تولید ماهانه این انتشارات در چند ماه اخیر حدود 30 عنوان کتاب چاپ اول بوده است. به طور کلی میتوان گفت که در میان آثاری که انتشارات سوره مهر تولید میکند، آنچه که بیش از سایر آثار برای مخاطبان آشناست، آثار مربوط به انقلاب اسلامی و دفاع مقدس است. در عین حال، سوره مهر هم در حوزه ادبیات نمایشی، کارهای پژوهشی و عرصه نمایش، همچنین در حوزه موسیقی، سینما، ادبیات، رمان، داستان، طنز و شعر با موضوع مختلف اعم از دفاع مقدس، انقلاب اسلامی، دین، موضوعات اجتماعی و ... آثار درخور توجهی دارد.
ـ از نمونه کتابهای پرفروش سوره برای ما بگویید.
از جمله کتابهایی که خیلی برای مخاطبان آشناست، «دا» است. این کتاب در 150 نوبت چاپ و بیش از 500 هزار نسخه منتشر شده است. «دا» خاطرات خانم حسینی است که در سالهای اخیر مورد توجه بوده. کتاب دیگر «دختر شینا» است که خاطرات مربوط به یکی از همسران شهدا را بیان میکند و موضوع زنان و دفاع مقدس را مورد توجه داشته است. کتاب «نورالدین پسر ایران» و «پایی که جا ماند» از کتابهای آشنای دیگر برای مخاطبان است. از تازههای نشر هم میتوان کتاب «روزهای بیآینه» که شامل خاطرات خانم لشکری، درباره آزاده حسین لشکری است را نام برد که از نظر داستانی و ادبی مورد توجه بوده و ارزشمند است. این اثر در سه، چهار ماه اخیر به بازار نشر عرضه شده و بیش از چهار چاپ از آن به فروش رفته است.
همچنین خاطرات ماموستا ملاقادر قادری به نام «ماموستا» عنوان اثر دیگری است که به تازگی منتشر شده است. وی امام جمعه پاوه است که حکمش را از امام خمینی(ره) گرفته. موضوعات و خاطراتی که در این کتاب مطرح شده است جایگاه ویژهای دارد. ماموستا فردی انقلابی بوده که بحرانهای منطقه پاوه را به خوبی کنترل کرده است.
ـ در سالهای اخیر رهبر معظم انقلاب توجه ویژهای به سوره مهر داشتهاند. علت این توجه را در چه میدانید؟
بیشتر از این که توجه به انتشارات سوره مهر باشد، توجه به محتوایی است که انتشارات سوره مهر منتشر میکند و با دقت نظر تولید و عرضه میشود. از آن سو کار شبانهروزی و جدی در عرضه این کتابها که رهبر معظم انقلاب نیز به این موضوع توجه داشتهاند، در این باره تاثیرگذار بوده است که این فرهنگ و اطلاعرسانی بیشتر مورد توجه معظمله قرار گیرد. توجه به محتوای ارزشمندی از خاطرات رزمندگان، رشادتها و ایثارگریهای آنان با نگاه مخاطبمحور و توجه به ذائقه مردم، نیز عامل دیگر در این باره بوده است.
ـ در سالهای اخیر رهبر معظم انقلاب تقریظهای بسیاری بر کتابهای سوره نوشتهاند و یکی از دلایل اقبال مردم به کتابهای دفاع مقدس نیز همین موضوع بوده است. نظرتان در این باره چیست؟
بله، قطعاً همین طور است. سال گذشته 4 کتاب به طور همزمان مورد توجه ایشان قرار گرفت و همزمان تقریظ معظمله بر این کتابها رونمایی شد که همه متعلق به شهر همدان بود. این موضوع نشان میدهد که نویسندگان خوب و خوشذوق همدانی به خوبی توانستند خاطرات مرتبط با رزمندگان منطقه را به زبان هنری و ادبی ارائه کنند. کتاب خاطرات علی خوشلفظ که از جانبازان شیمیایی هشت سال دفاع مقدس است نیز کتاب قابل توجهی بوده و عبارات و کلماتی که رهبر معظم انقلاب در توصیف این خاطرات به کار بردهاند، بسیار ویژه است.
همچنین کتاب «دختر شینا» و «گلستان یازدهم» که بهناز ضرابیزاده نویسنده آنها بود و «آب هرگز نمیمیرد» که به قلم حمید حسام به رشته تحریر درآمد، همگی از آثار ارزشمند ادبیات دفاع مقدس و مربوط به خاطرات رزمندگان استان همدان است که سال گذشته 4 تقریظ رهبر معظم انقلاب بر آنها نقش بست و همگی مورد توجه مخاطبان قرار گرفتند.
کتابهایی که مزین به تقریظ رهبر معظم انقلاب هستند، به شکل ویژه مورد توجه بودهاند و تقاضای آنها پیوسته در بازار وجود دارد. بر این اساس سعی داشتیم که این کتابها هیچ گاه نایاب نشوند و همیشه در دسترس باشند و بازچاپ شوند. البته آثار خوب و قابل توجهی در چند ماه اخیر منتشر شده است. باید بگویم که تقریظهای رهبر معظم انقلاب بر هر کتاب نشان دهنده یک مسیر و جریان است و نکته دیگری هم هست که کتابهایی با این نوع نگارش و سمت و سو مورد توجه خاص مخاطبان است. نمونه این آثار، خاطرات اسرای عراقی به نام «پوتین قرمزها» است که اخیراً رونمایی شد. همچنین کتاب «دین» روز قبل در باشگاه خبرنگاران جوان رونمایی شد. این کتاب خاطرات بچههای مسجد جزایری اهواز است. «نامهرسان» و «رقص روی یک پا» نیز خاطرات اسماعیل یکتایی است که در شهر لنگرود رونمایی شد.
ـ آماری درباره تعداد تقریظهایی که رهبر معظم انقلاب بر کتابهای دفاع مقدسی سوره نوشتهاند دارید؟
البته باید گفت که این موارد شامل تقریظ و توجهات ایشان است. گاه معظمله ارجاعاتی در سخنرانیهایشان به کتابهای سوره داشتهاند که در مجموع بیش از 30 عنوان کتاب در این دو حوزه جای میگیرد. همگی این آثار عمدتاً در حوزه دفاع مقدس و ادبیات این حوزه بوده است.
ـ برنامه شما در حوزه دفاع مقدس به ویژه طی امسال چیست؟
محتوای تولید شده با دقت نظر در انتشارات مورد بازنگری قرار میگیرد. گاه ویراستاری خاص روی آنها اتفاق میافتد. یکی از دفاتر تولید محتوا، دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری حوزه هنری است که در حوزه تخصصی دفاع مقدس و انقلاب اسلامی کار میکند که از دفاتر پربار حوزه به شمار میآید. کاری که انتشارات میکند و اهتمام جدی به آن دارد، تولیدات این دفتر را در برنامه کاریی خود به صورت مستمر داشته است. بر همین اساس برنامهریزی دقیقی برای تولید و عرضه به هنگام این آثار دارد. البته سایر دفاتر شعر، داستان، رمان و به ویژه ادبیات کودک و نوجوان نیز در این سالها مورد توجه حوزه هنری بوده است که توفیقاتی در تولید آثار آنان نیز داشتهایم. به ویژه در حوزه کودک و نوجوان توانستهایم بیشتر از پیش آثاری منتشر و ارائه کنیم.
در ادامه این گزارش به برخی از آثاری که از سوی رهبر معظم انقلاب و مخاطبان مورد توجه قرار گرفته است اشاره داریم. در این رابطه سخنان راوی یا نویسنده اثر آمده است؛
دختر شینا؛
بهناز ضرابی زاده در این اثر، خاطرات همسر ستار ابراهیمی را نگاشته است. وی اظهار کرد که وقتی به همسر این شهید تلفن زدم، متوجه صدای جوانی شدم و تصور کردم دختر ایشان است. این بود که گفتم میخواهم با خانم حاج ستار صحبت کنم. گفتند خودم هستم!
وی با اطمینان بر این عقیده که یک آقا نمیتوانست برای جمعآوری خاطرات این کتاب برود و اگر میرفت، نمیتوانست موفق باشد، ادامه میدهد: اگر این اتفاق میافتاد، کتاب این طور از آب در نمیآمد، چون قدمخیر زن باحیایی بود(راوی از دنیا رفته است). قدمخیر محمدی کنعان موضوعاتی در همان جلسه اول درباره شهید گفت که کلیشهای بود. مثلاً اخلاق ایشان این طور بود، به بچهها و من توجه میکرد...، دیدم نمیشود. گفتم باید کار دیگری کنیم. برویم روستای شما. میدانستم روستازاده است. گفتم برویم به آن سالها. حاج ستار را میگذاریم کنار و میرویم دنبال کودکی شما در روستا. گفتم با جزئیات تمام به بیان مسائل بپرداز. باید مو به مو همه موضوعات را به یاد بیاوریم.
قدمخیر اکنون دیگر برایم واژه نیست که بتوانم تعریفش کنم و به یاد چیزی بیفتم. به یاد خیلی چیزها میافتم که الان هویت من است و فکر میکنم باید هویت هر ایرانی باشد و با به یاد آوردن آن افتخار میکنم که یک زن هستم؛ آن هم زنی از جنس قدمخیر. همه زنها میتوانند قدمخیر باشند. به نظرم قدمخیر یک سرباز بود.
دختر راوی نیز در این رابطه اظهار کرد: تمام قسمتهای کتاب را میدانستم. صدها بار این خاطرات را از مادرم شنیده بودم، ولی فکر نمیکردم پس از نگارش این طور از آب در بیاید که جذاب و قشنگ باشد؛ کتابی که دوستانم را تحت تاثیر بسیار قرار داد.
جای امن گلولهها؛
این کتاب به قلم جواد کاموربخشایش به رشته تحریر درآمده است. صباح وطنخواه، سیده زهرا حسینی و مژه اونباشی از جمله همرزمان عبدالرضا آلبوغبیش است که مصاحبههایی برای تکمیل شدن این اثر با نویسنده داشتهاند.
در بخشی از مصاحبهها، همرزمان سوژه اصلی داستان به بیان مواردی میپردازند که در زیر به آنها اشاره شده است که حال و هوای آن روزها را به تصویر میکشد؛
«عصر گفتند که بچهها را در چهل متری اسیر کردند و شیخ شریف را زدند. اتفاقی که برای آلبوغبیش که راننده شیخ بود افتاد برای ماشینها هم افتاد و همه را با آرپی جی و خمپاره زدند و با مسلسل به رگبار بستند. مژده اونباشی و چند نفری در این واقعه مجروح شدند. مغز محمدرضا مبارز متلاشی شد. انگشتهای اونباشی با تیر قطع شد. ساعدش الان هم گود است. یک ترکش هم عامل فلج شدن یک طرف بدنش شده است.
از بیست و دومین روز محاصره خرمشهر، عراق دیوانهوار به مردم و شهر حمله میکرد. نه شب داشتیم و نه روز. نیروهای عراق به مسجد جامع نزدکیتر شده بودند و حلقه محاصره را تنگتر میکردند. منورها هوا را روشن کرده بود. روزی که بعثیها چهل متری را اشغال کردند، حمام خون راه انداختند. روز 24 مهر از روزهای خونین شهر بود که همین موضوع سبب شد که امام خمینی فرمودند که خرمشهر، خونینشهر است.»
آلبوغبیش، راوی کتاب نیز گفت: اتفاقی که در لحظه شهادت شیخ شریف افتاد برایم سخت بود. سر یک انسان را ببرند، آن هم از کاسه سر(اشاره به شیخ شریف)، واقعاً قساوت قلب میخواهد. وقتی عراقیها ما را گرفتند، بیشتر به شیخ شریف نزدیک شدند و خوشحال بودند از اینکه خمینی را اسیر کردهاند(آنان به روحانیون خمینی میگفتند). با کارد سنگری، به صورت ناجوانمردانه کاسه سر شیخ شریف را همان طور که ذکر میگفت جدا کردند و مغزش روی زمین افتاد. شیخ شریف پیش از اینکه عراقیها به ما برسند، دو، سه گلوله خورده بود. در همان حال آنان را لعنت میکرد و تکبیر میگفت. در همین جا بود که متوجه شدم نباید حرفی بزنم. دماغم و کتفم شکسته بود. با لگد چندین بار من را زدند. دیدم سرباز عراقی به یکباره خشابی در اسلحهاش گذاشت و ناگهان صدای رگبار از مسلسلش بیرون آمد. بلند شدم و به آنها پشت کردم؛ گردن و کمرم را هدف گرفتند و با گلوله زدند. 13 گلوله به بدن من اصابت کرد. سعی میکردم تکان نخورم که نفهمند زنده هستم. یکی از آنها روی صورت من ادرار کرد.
وی ادامه داد: وقتی من را به بیمارستان بردند، پرستاری که بعدها همسرم شد، از من پرستاری میکرد. سه، چهار روز بعد که حالم نسبتاً خوب شده بود، به طوری که بتوانم روی ویلچیر بنشینم، تصمیم گرفتم از بیمارستان فرار کنم، از این رو به دوستانم گفتم کاری مردانه برای من بکنید و من را از بیمارستان فراری دهید... .
رضا امیرخانی درباره این کتاب گفته است: حقیقت این کتاب زندگی آلبوغبیش است. از این بهانه میخواهم استفاده کنم و چند سوال جدی بپرسم که مردم چرا خاطره میخوانند؟ اتوبیوگرافی خواندن فقط مخصوص کشور ما و جنگ نیست. در همه جای جهان مردم علاقه بسیار عجیبی به چنین آثاری دارند. معمولاً کتابهای خاطرات برای چند هفته و مدتی کوتاه میتواند جزء آثار پرفروش قرار گیرد که این امر پذیرفتنی و تجربی است؛ بنابراین مردم به این کتابها رغبت دارند و این موضوع، امری جهانی است.
«پایی که جاماند»؛
این کتاب خاطرات خودنوشت سیدناصر حسینیپور از استان کهکیلویه و بویراحمد است. وی گفت: شهر برای امثال من زندان است و میخواهیم به همان فضا برگردیم و با همان افراد زندگی کنیم.
وی درباره نحوه شهادت خواهر، مادر و برادر بزرگش اظهار کرد: انارها را چیدم و بار الاغ کردم و داشتم به روستا نگاه میکردم. نگاهم به آخرین نقطه ده بود که ناگهان منفجر شد. بعد از اینکه خود را به آن نقطه رساندم، متوجه پیکری شدم که به مادرم تعلق داشت. کنارش نشستم و خیلی گریه کردم. خواهرم 13 ساله بود که کشته شده بود. برادر بزرگم زیر آوار مانده و فقط پایش بیرون بود.
حسینیپور در بیان خاطراتش از جنگ و پیش از اسارت و جانبازی عنوان کرد: در نمازخانه کردستان خواب بودم. دوربینم در جیبم بود. شهید سیدشریف پنجهوند که در قنوت نمازش به شهادت رسید، بعدها به من گفت، «خواب بودی، آمدم دوربین را از جیبت درآوردم. لیوانهای چای را روی سینهات گذاشتم و از تو عکس گرفتم و بعد دوربین را دوباره داخل جیبت گذاشتم.» عکسها را که ظاهر کردم آن عکس را دیدم. یادم نمیآمد این عکس چیست و چه زمانی از من گرفته شده است.
وی ادامه داد: شهید سیدعنایتالله حسینی، جانشین اطلاعات عملیات تیپ 48 فتح بود. پدرم در بخش تعاون تیپ 15 امام حسن(ع) کار میکرد. برادر دیگرم، سیدقدرتالله، فرمانده گردان مالک اشتر بود. سیدنصرتالله برادر دیگرم بود که فرمانده محور اطلاعاتی 19 فجر بود. من تخریبچی بود. برادر دیگرم هم، سیدشجاع، مدتی تکتیرانداز و بعد در گردان امام جعفر صادق(ع) تیربارچی بود. از کردستان به پادگان شهید غلامی اهواز آمدم که شهید حسینی را پیدا کنم. بعد خواستم وارد سالن اطلاعات بشوم که حسن وکیلی دستانش را باز کرده بود تا مانع از ورودم به این سالن شود. از کنار سر حسن، پارچهای را که روی دیوار نصب بود دیدم؛ روی آن نوشته بود «شهادت سردار رشید اسلام، شهید سیدعنایتالله حسینی را گرامی میداریم». زانوانم سست شد و همان جا روی زمین نشستم و گریه کردم. همه دوستان اطلاعات کنارم روی زمین نشستند و همراه من گریستند.
این جانباز درباره نحوه اسارتش گفت: روزی که اسیر شدم، بچهها تا آخرین گلوله مقاومت کردند. هیچ تیربار، اسلحه کلاش و آر پی جی گلوله نداشت. فقط من ماندم و سالار شهینژاد. از سمت راست جاده میرفتم که پایم تیر خورد. احساس کردم قدم از سمت راست کوتاه شده است. دیدم پاشنه پایم خرد شده و فقط به یک رگ و پوست وصل است. بعد از آن اسیر عراقیها شدم و دستهای من را با سیم تلفن بستند.
وی اظهار کرد: برخی از شهدا را در باتلاق آبراه کنار جاده انداخته بودند. کم آورده بودم. شاید ظرفیت دیدن این وضعیت را نداشتم. با اسلحه کلاش سر شهدا را به رگبار میبستند. با خودم گفتم نگذارم روی سر جمشید شلیک کنند. این صحنهها را که میدیدم خیلی زجر میکشیدم. با خاک روی سر و سینه جمشید خاک ریختم که او را در باتلاق نیندازند.
حسینیپور افزود: اسرا در آسایشگاه مجبور بودند که در لیوان آب و چایشان، ادرار کنند. عراقیها درهای آسایشگاه را میبستند و نمیتوانستیم به دستشویی برویم. یک روز آمدند و گفتند هر کسی لیوان ادرار را روی سرش خالی کند و بعد هم اسرا را مورد ضرب و شتم قرار دادند. پاهایم کرم زده بود. دوستانم هم تحمل من را نداشتند. از من دوری میکردند. همه بدنم پر از کرم شده بود، به طوری که کرمها در گوش و بینی من میرفتند. مجبور بودم شبها در توالت بخوابم. پایم را که قطع کردند، بهترین روز زندگیام بود که میتوانستم آن را تکان دهم و درد نداشته باشم.
وی در پایان سخنانش گفت: در روزمرگیهای زندگی بدجور گیر کردهام. هر چه قفس تنگتر باشد، آزادی شیرینتر است.
گلستان یازدهم؛
این کتاب نیز به قلم بهناز ضرابیزاده درباره خاطرات همسر شهید علی چیتسازیان نوشته شده است.
همسر این شهید درباره خاطراتش که در کتاب نیز آمده است گفت: از جلوی بیمارستان بوعلی میگذشتیم. به همسرم علی گفتم، چند ماه دیگر فرزندمان در اینجا به دنیا میآید. گفت چرا اینجا؟ گفتم اینجا بیمارستان خصوصی است؛ بهترین بیمارستان همدان است. سرعت ماشین را کم کرد و گفت ما بیمارستانی میرویم که مستضعفین میروند، اینجا متعلق به افراد پولدار است. آنها وسعشان نمیرسد به اینجا بیایند.
وی با اشاره به 29 دی سال 65 که همسرش در آن روز مجروح شده بود، اظهار کرد: هدف از نوشتن این کتاب، تاثیرگذاری آن بود. فکر نمیکردم که این خاطرات یک روز بتواند در قالب کتاب منتشر شود. 27، 28 سال از این داستان گذشته است و افراد زیادی به من مراجعه کردند که خاطراتم را عنوان کنم یا بنویسم، ولی من قبول نمیکردم. چون تمام زندگی من خاطره است و من نمیتوانستم آنها را روی کاغذ بیاورم؛ بیان مکالمه و روی کاغذ آوردن احساس جاری میان دو نفر کار سختی است.
گزارش از آزاده غلامی