به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از خوزستان، حجت الاسلام سعید سعدی، در جلسه تفسیر قرآن کریم که شب گذشته 22 آذرماه در حسینیه حاج علی کربلایی صالح کیانپارس برگزار شد، با اشاره به آیات 30 و 31 سوره بقره «وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ، وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ»؛ «و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت من در زمين جانشينى خواهم گماشت [فرشتگان] گفتند آيا در آن كسى را مى گمارى كه در آن فساد انگيزد و خونها بريزد و حال آنكه ما با ستايش تو [تو را] تنزيه مى كنيم و به تقديست مى پردازيم فرمود من چيزى مى دانم كه شما نمیدانید، و [خدا] همه [معانى] نامها را به آدم آموخت سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود اگر راست مى گوييد از اسامى اينها به من خبر دهيد.» گفت: یکی از مطالب مهم مدلول آیات شریفه 30 و 31 سوره بقره است که اشاره به مبحث خلقت انسان و موارد بعد از آن دارد.
وی ادامه داد: این مطلب را باید وسیع نگاه کنیم به دلیل تأثیرات بسیار بالایی که در زندگی ما میتواند داشته باشد. این آیات شریفه به این موضوع اشاره دارد که خداوند به پیامبر(ص) میفرماید که خطاب به ملائکه فرمود: «زمانی را در نظر داشته باش که من میخواهم در زمین خود خلیفه و جانشین بگذارم.» کلمه «إِنِّي» در این آیه با تأکید بیان میشود که «میخواهم این کار را انجام دهم و اصلا انجام دادم.» کلمه «قل» دارای دو مطلب است؛ کلام ونظر. کلمه «قَالَ» در اینجا به معنای رأی و نظر است و این نظر و رای را به ملائکه ابراز کرد. بنابراین در این آیه بیان میشود که خدای تبارک و تعالی وقتی نظرش بر مطلبی قرار بگیرد آن انجام میشود. نظر خداوند از روی حساب و کتاب و برنامه است و از روی هوس نیست. بنابراین وقتی مطلبی به بلوغ رسید آن مطلب باید انجام شود.
سعدی افزود: این آیه به این موضوع اشاره دارد که کون و مکان به جایی میرسد که باید پذیرای خلیفهالله باشد. این مطلب یعنی جهان به بلوغ رسیده است. بنابراین آن زمان، زمان مهمی میشود که باید از بین همه زمانها به یاد آورده شود. خداوند خطاب به پیامبر(ص) میفرماید: آن زمان مهمی است. چون کون و مکان به بلوغ رسیده و باید در آن بشر بیاید، بشری که میتواند خلیفهالله فیالارض باشد. قبل از آن سیارات، کرات و جانوران بودهاند اما آن لحظهای که خدا میخواهد جانشین به جای خود انتخاب کند مهم و حساس است. آن لحظات حساس و تاریخی نباید از بین رود. یادآوردن این موضوع چه فایدهای برای ما دارد؟ فایدهاش آن است که جایگاه خود را در جهان بشناسیم و بدانیم آن قدر وجودمان مهم است که خداوند نمیخواهد لحظه ایجاد ما فراموش شود و به ما میگوید آن لحظه را به یاد بیاورید. ما بدانیم قبل از آن نبودیم و خدا بر همه ما منت گذاشت و هست شدیم. باید بدانیم که خلقت بشر بیدلیل نبوده است. فرآیند و جریاناتی گذشته تا انسان هست شد. باید انسان خود را به جایی برساند که لایق این اعتنا و توجه شود. لذا این نکته، نکته مهمی است.
این مدرس حوزه علمیه عنوان کرد: نکته دیگری که در اینجا وجود دارد مبحث «جعل» است. جعل یعنی قراردادن یعنی خلقت دفعی. یعنی اینکه خداوند یک مرتبه مطلبی را برای این کار خلق کرده است. در اصول فقه اصطلاح «جعل و تخصیص» وجود دارد که به معنای درستکردن و مخصوص کردن است. خداوند انسان را خلق کرده و انسان مخصوص خلیفهالله شدن است. اگر انسان کار دیگری کند و مسئول مسائل دیگری شود و غیر از ارزشهای الهی را پیاده کند در واقع در وجود خود اسراف کرده است. اگر کسی ارزشهای الهی همچون صفا، صمیمیت، ازخودگذشتگی و دوستی را انجام ندهد حرام مرتکب شده و خود را در جای دیگری هزینه کرده است. چون خلیفهالله یعنی پاسدار، بیانگر و تجلیگاه ارزشهای الهی.
وی گفت: در بخش دیگر آیه ملائکه با تعجب از خداوند میپرسند که این موجودی که ما میبینیم خونریزی میکند. این مطلب نشان میدهد که خونریزی و قتل و غارت خلاف خلیفهاللهی است. دروغ میگویند کسانی که میگویند میخواهیم با قتل و غارت خلافت اسلامی و قرآنی به پا کنیم. به حرکت پیامبر اعظم(ص) در شبه جزیره عربستان نگاه کنیم. وقتی که رسول خدا(ص) بیش از سه میلیون کیلومترمربع را تحت سیطره خود درآورد، مجموع کسانی که از جبهه دشمن کشته شدند 250 نفر بود. یعنی جنگ و درگیری در حداقل واجب. همچنین در تواریخ اسلامی آمده شهدایی که در این جریان تقدیم شدند 150 تا 155 نفر بود. این نشان میدهد که پیامبر مکه را بدون خونریزی فتح میکند. پیغمبر(ص) نسبت به اینکه قتل و خونریزی انجام نشود، حرص داشته است نه اینکه بعد از پیغمبر بیایند و نعوذبالله گور دسته جمعی کشف کنند.
سعدی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: سه مکتب فلسفی داریم؛ الهیون، اشراقیون و مشاییون هستند. دو فلسفه از اینها اسلامی نیستند نه اینکه مخالف اسلام هستند چون که مغایر و مخالف با هم فرق دارند بلکه نقطه شروع اینها از یونان بوده است؛ بقراط سه سبک رواقیون، مشاییون و اشراقیون داشته که براساس آموزش حکمتهای او بود. هر سه سبک با هم فرق دارد. از رواقیون چیز زیادی نمانده است اما از مشاییون و اشراقیون دو سبک ماند. فلسفه اشراقیون به آنهایی اطلاق میشود که میگفتند حقایق عالم با کشف و مکاشفه بر ما آشکار میشود. این دو سبک در سرزمینهای اسلامی و یونان با هم دعواها داشتند.
سعدی افزود: عرفانهای دروغینی که مطرح میشوند به دنبال الگوبرداری نازل و ابتدایی از فرهنگ اشراقیون هستند؛ میگویند کسی که به حقیقت رسید کاری به طریقت نباید داشته باشد و اینگونه تقید را از بین میبرند و پایههای تشرع را سست میکنند.
مدير مؤسسه حقوق و قضای اسلامی اهواز گفت: دو سبک اشراق و مشاء در سرزمینهای اسلامی از دوران خلفای عباسی شروع شدند و به آنها دامن زده شد؛ خیلیها هم سعی داشتند که آیات قرآنی را به استشهاد بگیرند اما بالاخره مشخص شد که سبک اینها اسلامی محض نیست.
وی ادامه داد: اینها گذشت تا به ملاصدرا رسید. صدرالمتألهین از محضر علمایی همچون میرفندرسکی، میرداماد، شیخ بهایی و علامه مجلسی بهرهها برد؛ هم پایههای تشرع و تقید را محکم کرد و هم پایبندی به اصول شریعت را بالا برد و هم تحت تأثیر میرداماد و میرفندرسکی حکمتهای مختلف را آموخت. ملاصدرا حکمت متأله را با شناخت دو حکمت اشراق و مشاء پایهریزی کرد و یک دستگاه فلسفی بر اساس آیات قرآن واحادیث اهل بیت(ع) برنامهریزی کرد. ملاصدرا گفت همه آیات و روایات میتواند به ما دیدگاهی فلسفی دهند. بنابراین مؤسس حکمت متأله ملاصدرا بود. بعد از آن بسیاری آمدند تا به حاج ملاهادی سبزواری رسید. حاج ملاهادی برای این فلسفه مقبولیت ایجاد کرد و پیش نیاز فلسفه را تهذیب میدانست. یعنی اگر کسی مهذب نباشد، نباید سراغ فلسفه برود. تهذیب یعنی همان کاری که علامه طباطبایی، امام راحل و آیتالله بهجت میکردند که گرایش به دنیا را در وجود خود میکشتند و هر چیزی غیر از خلیفهاللهی را اجازه ورود به زندگیشان نمیدادند.
سعدی عنوان کرد: حکمت ملاصدرا چند نتیجه دارد؛ ملاصدرا در بحث خلقت دمادم ثابت کرده که خداوند تمام هستی و زندگی موجودات و کرات را لحظه به لحظه از بین میبرد و ایجاد میکند. خداوند یک لحظه همه دنیا را از بین برده و همان لحظه ایجاد میکند. معجزات انبیاء از همین موارد است. کور مادرزادی نزد امام هادی میرود و در همان لحظه کور از بین میرود و بینا ایجاد میشود. بنابراین قیامت برای خداوند کاری ندارد کافی است از بین ببرد و دیگر ایجاد نکند. استاد مطهری در تفسیر « لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ» از این مطلب استفاده میکند و میگوید ما هم قیوم داریم و هم قیم. پدر و مادر قیم فرزند محسوب میشوند. آنها یک لحظه غفلت میکنند و فرزند دچار حادثه میشود. هیچکس نمیتواند از آنها ایراد بگیرد. میگوییم پدر و مادر هستند و خسته شدهاند و خوابشان برده است اما سرپرستی خداوند دائمی است. قیوم یعنی « لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لاَ نَوْمٌ» یک لحظه خداوند از انسان غافل نمیشود. اینها همه با فلسفه اسلامی اثبات شده است. بعضی از فقها که فلسفه را تحریم میکردند شاید از این جهت بوده که احساس میکردند عقول ابتدایی افراد کشش ندارد و دچار کفر میشوند.
وی تصریح کرد: آیه «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً» همان خلقت دفعی است. خداوند در انسان قابلیتی را ایجاد کرد که میتواند وحی را دریافت کند و درجا انسان وارد صحنهها و مطالبی شود که همه ارزشهای الهی را پاسداری و نمایندگی کند و لذا تعجب نکنید اگر خداوند در روایت میفرماید: «إنّ للَّه عبادا أطاعوه فيما أراد فأطاعهم فيما أرادوا، يقولون للشيء كن فيكون» اگر انسان تهذیب کند و کارهایی را که خداوند فرموده ترک کند و کاملاً الهی عمل کند میتواند به جایی برسد که خدا خواسته و جانشین پروردگار شود و هر انسانی که جانشین خدا نشد در خلقت خود دستکاری کرده است. خدا خواسته انسان از ملائک بالاتر رود اما نعوذبالله از حیوان هم پستتر میشود و این همان ظلم انسان به خود است که خداوند در آیه کریمه میفرماید: «وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَٰكِن كَانُوا أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ.»
iqnakhouzestan@