حمیدرضا آزادگان، مدیر داخلی کارگاه ساخت ضریح امام حسین(ع) در گفتوگو با خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، درباره رویدادهایی که در این مکان اتفاق افتاده و در کتاب «پنجرههای تشنه» ارائه نشده است، عنوان کرد: یک روز خانمی همراه با همسرش آمد و گفت که روز گذشته مراسم عروسی آنها بوده است. وی همه طلاهایی را که هدیه گرفته بود برای ساخت ضریح هدیه داد. شاید گفتن این موضوع و انجام آن از سوی مردها کار آسانی باشد، ولی این کار برای بانوان اقدام بسیار مشکلی است و ایثار و از خود گذشتگی فراوانی میخواهد، آن هم برای یک بانوی 18، 20 ساله در فردای روز عروسیاش. وقتی خواستیم از آنها مصاحبه بگیریم و تصویری ضبط کنیم اجازه نداند و حتی گفتند نیازی نیست که اسمی از ما ثبت شود.
وی با بیان اینکه چنین از خود گذشتگی کمتر پیدا میشود، گفت: نظیر چنین کارهایی را فقط میتوان درباره ائمه اطهار و به ویژه امام حسین(ع) شاهد بود. در کارگاه دو تا سه نفر مینشستند و کمکهای مردمی را دریافت میکردند. قرار بود در ازای هر کمکی که دریافت میکنیم یا طلایی که گرفته میشود رسید تحویل دهیم. یکی از همان روزها خانمی که 40 یا 50 سال داشت در بازدید عمومی از کارگاه حدود نیم تا یک ساعت یک گوشه ایستاده بود و گاهی به ضریح نگاه کرده و گریه میکرد. گاهی نیز با خود زمزمه میکرد. تصور ما که او را میدیدیم این بود که وی با امام حسین(ع) ارتباط میگیرد و این حال و هوا را پیدا کرده است.
آزادگان ادامه داد: وی پس از مدتی تردید و دودلی که از چهرهاش پیدا بود، نزد ما آمد و گفت میخواهم چیزی بگویم؛ «من یک انگشتر خیلی ساده دارم. از من قبول میکنید؟» به او گفتیم چرا قبول نکنیم. آن بانو گفت، وقتی اینجا ایستاده بودم دیدم مردم طلاهای بسیار و پول فراوان میآورند. برخی سکه بهار آزادی هدیه میدهند. همه دارایی من همین سکه است. این طلا از دوران عقدم تاکنون باقی مانده است. طی 20، 30 سال فقر و تنگدستی، طلاهایم را فروختم و تنها چیزی که نگه داشتم همین یادگار دوران ازدواجم است. وقتی به داراییام نگاه کردم دیدم همین انگشتر را دارم.
وی با بیان این که شاید ارزش مادی این انگشتر اندک بود، ولی ارزش معنوی بسیاری برای آن زن و البته ما داشت، افزود: قرار گرفتن در چنین موقعیتهایی مشکل است. رویدادهایی از این دست بسیار بود و افراد با قرارگیری در کارگاه ساخت ضریح امام حسین(ع) گویی از خود بیخود میشدند و دارایی خود را برای اباعبدالله هدیه میدادند.
آزادگان با اشاره به اینکه اغلب بازدیدها به دلیل درخواست بسیاری که مردم داشتند، اظهار کرد: پارچهباف، مدیر پروژه ساخت ضریح هر گاه در تلویزیون صحبت میکرد، تا چند روز مبالغ بسیاری نزدیک به صد میلیون تومان به حساب واریز میشد. در این باره هیچ تبلیغی هم نمیشد که از این راه بخواهیم کمکهای نقدی دریافت کنیم. شرایط به نحوی بود که حتی بسیاری از افراد تا روزهای پایانی که ضریح ساخته شد، از این فعالیت خبر نداشتند.
این مسئول کارگاه ساخت ضریح درباره شبهاتی که درباره تقدس این سازه مطرح بود، تصریح کرد: امام حسین(ع) گرهگشاییهای بسیاری از افراد میکرد. در عین حال صحبتهایی از این دست هم میشد که این ضریح که هنوز روی مزار قرار نگرفته است چه تقدسی دارد. کسانی که در کارگاه کار میکردند یا افرادی که برای بازدید از ضریح میآمدند همگی اعتقاد داشتند که با آمدن اسم امام حسین(ع) روی ضریح، این سازه تقدس پیدا میکند. هر آنچه به امام حسین تعلق دارد، مقدس است.
وی با اشاره به اینکه شفا گرفتن گشایش و فرج است و گاهی شفا یافتن فقط به رهایی از بیماری مربوط نمیشود، افزود: گاهی شفا، باز شدن گرههای زندگی یا بهبود حال روحی افراد است. برای مثال در یکی از روزهایی که کارگاه باز و شرایط بازدید عمومی فراهم بود، یک عکاس آمد و پیوسته التماس دعا میگفت و میخواست که برای فرزندش دعا کنیم. یک بار از او پرسیدم فرزندت چه مشکلی دارد. عکاس بدون اینکه متوجه اطرافش باشد توضیح داد که کودک خردسالی دارد که هنگام بازی در منزل، مدادی در دست داشته است که در هنگام دویدن، به زمین افتاده و مداد به داخل چشمش رفته است. دکترهای قم گفته بودند نمیتوانند کاری بکنند. دکترهای تهران هم هزینه بالایی را تعیین کرده بودند.
آزادگان گفت: عکاس به امام حسین(ع) متوسل شده بود تا عنایتی کند. در همین حین بود که مرد دیگری که کنار او نشسته بود و قصد داشت پولی هدیه کند، گفتوگوی ما را شنید. وی ناگهان کارت ویزیتش را جلوی عکاس گذاشت و گفت، «این را بگیر. من بازاری هستم. فردا فرزندت را به تهران بیاور. به عوارضی تهران که رسیدی به من زنگ بزن، هزینه فرزندت از یک ریال یا یک میلیارد تومان هم که بشود من پرداخت میکنم.»
وی با بیان اینکه صحبت عکاس با من برای گرفتن پول یا کمک از دیگران نبود، اظهار کرد: این اتفاق خود نوعی گشایش است. شفا فقط آن نیست که یک کودک فلج ناگهان بتواند راه برود. این گونه وقایع نوعی انحصار و محدودیت قائل شدن برای شفاست. چنین گشایشهایی بسیار اتفاق میافتاد. افرادی هم بودند که وقتی میدیدند دیگران به چوبها، نقرهها و طلاهای ضریح دستشان را تبرک میکنند یا ضریح را میبوسند و ...، این قبیل کارها را به تمسخر میگرفتند.
آزادگان ادامه داد: مهدی قزلی در آغاز کتاب پنجرههای تشنه نیز به این دیدگاه و اعتقادی که داشته است نیز اشاره کرده که تصور میکرد این سازه بی آن که روی مزار قرار بگیرد چه تقدس و تبرکی دارد، ولی بعد از مدتی که با گروه انتقال دهنده ضریح به کربلا همراه شد، نظرش تغییر کرد. طلاهای بسیاری در طلافروشیها وجود دارد، چرا هیچ کس به آنان تبرک نمیجوید؟ طلای سازه ضریح به این دلیل بوسیدنی است که نام امام حسین(ع) روی آن گذاشته شده است.
وی به نقل از محمود پارچهباف که برای گرفتن نقره از بانک مرکزی به آنجا رفته بود گفت: مقدار نقرهای که برای ساخت ضریح نیاز بود و نزدیک به یک تن میشد را در مرحله اول دریافت کردم. شمشهای نقره که آورده شد، در محوطهای روی پالت قرار گرفت. پرچمی از حرم را روی آنها انداختیم. تا آن لحظه کارمندان بانک محلی به نقرهها نمیگذاشتند، ولی به محض قرارگیری پرچم روی نقرهها، به روی نقرهها افتادند و تبرک میگرفتند و گریه میکردند.
آزادگان با اظهار اینکه نام امام حسین(ع) این چنین انسانها را متحول میکند، به شعری از صادق آهنگران که در ایام جنگ میخواند که «شور حسین است چهها میکند»، اشاره و عنوان کرد: نام امام حسین(ع) درد را درمان میکند و این اتفاق بسیار عجیبی است.
وی از 21 روزی که ضریح به کربلا منتقل شد یاد کرد و آن را از نظر اثرگذاری برابر چهار سالی دانست که کارگاه در حال ساخت بود و گفت: تحولات بسیاری در مدت انتقال روی داد که هیچ قلمی نمیتواند آنچه که دیدیم را ترسیم کند.