به گزارش ایکنا؛ مصطفی دلشاد تهرانی پژوهشگر نهجالبلاغه در کانال تلگرامی خود مطلبی را پیرامون «هندسه کلام در نهجالبلاغه» منتشر کرد که در ادامه متن آن از نظر میگذرد؛
نهجالبلاغه از نظر هندسه کلام، کتابی بیمانند است. مراد از هندسه کلام، این است که هر بند مستقل در این متن، از اتقان، اعتدال، موزونی، پیوند منطقی و جهتداری در یک زمینه بهرهمند است و ساختار و بافتاری بدیع در نظمی مهندسی شده پیشِ روی خواننده و تأملکننده میگذارد، همچون خانهای استوار و زیبا که هرچیز آن در بهترین مکان، جای گرفته و مناسبترین صورت را یافته است. چه سخنانی که بالبداهه و ارتجالی گفته شده و چه بخشنامهها و آیین نامههایی که حاصل اندیشهها و تجربههای طولانی است که امام(ع) انشا کرده و نوشته است.
جرج جرداق مسیحی در این باره مینویسد: «اندیشههای تازه همچنان در نهجالبلاغه از نهاد فکرتهای والای امام میزاید و انسان در برابر مجموعهای بیپایان قرار میگیرد، ولی نه مطالبی که روی هم نباشته باشد، بلکه سخنانی پیوندیافته و مرتب که در مراتبی والا پیش میروند و در هر گام، هماهنگ هماند و هرگز جدایی و فرقی بین نوشتههای علی و گفتههای ارتجالی بلیغش نیست».
برای نمونه، بند زیر در نظر گرفته شود و به اتقان، اعتدال، موزونی، پیوند منطقی و جهتداری در یک زمینه، و نیز ساختار و بافتار کلام دقت شود:
«أَوَّلُ الدِّینِ مَعْرِفَتُهُ، وَ كَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِیقُ بِهِ، وَ كَمَالُ الْتَصْدیقِ بِهِ تَوْحِیدُهُ، وَ كَمَالُ تَوْحِیدِهِ الْإِخْلاصُ لَهُ، وَ كَمالُ الإِخْلاصِ لَهُ نَفْىُ الصِّفاتِ عَنْهُ، لِشَهادَۀِ كُلِّ صِفَۀٍ اَنَّهَا غَیْرُ الْمَوْصوفِ، وَ شَهَادَۀُ كُلِّ مَوْصوفٍ اَنَّهُ غَیْرُ الصِّفَةِ؛ فَمَنْ وَصَفَ اَللّهَ ـ سُبْحانَهُـ فَقَدْ قَرَنَهُ، وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنّاهُ وَ مَنْ ثَنّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ، وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ، وَ مَنْ أَشارَ اِلَیْهِ فَقَدْ حَدَّهُ، وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ، وَ مَنْ قالَ فِیمَ؟ فَقَدْ ضَمَّنَهُ، وَ مَنْ قالَ عَلامَ؟ فَقَدْ أَحْلَی مِنْهُ».
نخستین شالوده و پایه دین، معرفت او است و کمال معرفتش، تصدیق به او است و کمال تصدیق به او، شهادت بر یگانگی و توحید او است و کمال توحیدش، اخلاص (در نیت و عمل) برای او است و کمال اخلاص، نفی کردن صفات از او است.
بنابراین، هرکسی خداوند را به صفتی متصف کند، او را با چیزی مقارن کرده است و چون چیزی را قرین او گرداند، او را دو حقیقت دانسته است و چون او را دو حقیقت دانست، قابل تجزیهاش گردانیده است و چون قابل تجزیهاش به شمار آورد، به حقیقتش جاهل شده است و چون به او اشاره کرد، البته او را محدود کرده است، و چون محدودش کرد، به یقین او را شماره کرده است و کسی که گوید: «در چیست»؟ او را در ضمن چیزی قرار داده و کسی که گوید: «بر چیست»؟ محلی را از او تهی کرده است(نهجالبلاغه/خطبۀ ۱).
انتهای پیام