به گزارش ایکنا؛ به نقل از پایگاه خبری مرکز اسناد انقلاب اسلامی، حجتالاسلام والمسلمین روحالله حسینیان؛ رئیس این مرکز طی یادداشتی که به مناسبت سالگرد شهادت شهید آوینی و روز هنر انقلاب اسلامی، به بررسی هنر متعهد در قرآن مجید پرداخته و داستانهای قرآنی را از این زاویه نگریسته است.
مشروح یادداشت حجتالاسلام حسینیان را در ادامه میخوانید:
ممكن است گفته شود كه انسانهاي هنرمند در ادبيات آثاری را در قالب شعر يا نثر خلق كردهاند كه برای تاريخ ماندگار شده و پس از گذشت ساليان دراز طراوت و جاذبه خود را از دست نداده است.
اشعاری مانند شاهنامه فردوسی، ليلی و مجنون نظامی، رومئو و ژوليت شكسپير و بينوايان ويكتورهوگو؛ اينها نمونههای شاهكار ادبی است كه در سبك و محتوا آثاری ارزشمند بهحساب میآيند.
اينگونه آثار با اعجاز قرآن چه تفاوتي دارد؟ قرآن از لحاظ سبك و محتوا شعر نيست، گرچه وزن و قافيهای خاص دارد، ولي سبك نوينی درانداخته است كه بايد آنرا پايهگذار ادبيات جديدی به حساب آورد. قرآن از لحاظ محتوا نيز شعر نيست چه اينكه محتوای شعر از خيال سرچشمه ميگيرد و خيالانگيزی میكند، چنانچه شعر در تعريف ارسطو «كلامی مخيل» است كه ماده آن از خيالات است. محتواي قرآن هرگز از مخيلات نيست، بلكه حقايقی است كه واقعيتهای هستی را حكايت میكند، چنانچه قرآن میفرمايد: «آنچه بر تو نازل شد حق است». بنابراين محتوای قرآن حق و واقعيات است؛ از همينجهت هنر نوين قرآن در سبك و محتوا، هنری حقمدار است، براي سرگرمي و خيالانگيزی نيست، بلكه برای خردورزی و تعقلانگيزی است: «ما قرآن را به زبان عربی نازل كرديم تا انديشه نماييد». اينجاست كه قرآن شعر معمولی زمانهاش را درخور پيامبر نمیداند و میفرمايد: «و ما به او شعر نياموختيم و [شاعري] شايسته او نيست. آن [قرآن] جز يادآور [فطرت] و كتاب خواندنی روشنگری نيست تا زندهدلان را [از بديها] بيم دهد و گفتار [خداوند مبنی بر شكست] كافران را محقق سازد». بنابراين فرق اين كتاب با اشعار زمانه قرآن در هدفداری آن يعنی يادآوری فطرت الهی، خواندنی برای روشنگری، بيمدادن زندهدلان و بيمدادن عاقبتنابخيری و چيرگی بر كافران است. با اينحال قرآن شعر را برحسب شاعر آن مردود نمیشمارد، بلكه آنها را به دو دسته تقسيم كرده: يكی سرگشتگان وادی زندگی كه الگويی براي گمراهان هستند و ديگری مؤمنان نيكوكار و يادكنندگان خداوند كه اهل مبارزه و ياریطلب نسبت به ستمگران هستند. داستانهای قرآنی كه تجلی هنر آن است از جنس قرآن و برای خردورزی و تعقل نقل شده است. ای پيامبر! «داستانهای [قرآن] را قصه كن شايد كه آنها انديشه ورزند».
هنری كه قرآن در فصاحت و داستان هنرنمايی میكند هم در ادبيات هنرمندانه است هم در تأثير؛ بههمينجهت داستانش را «احسنالقصص»، زيباترين قصهها مينامد، زيرا داستانهای قرآن وحی خداوند از ماوراءطبيعت است كه بشر را از خاك به افلاك، از طبيعت به غيب و شهود فرامیخواند.
هنر داستانی قرآن آنگاه كه عشقی باشد قهرمانش نه قيس مجنون است كه سر به بيابان میگذارد و شيدايی میكند، نه چون شويش عبدالسلام ناتوانی است كه در شب اول زندگی از ليلي سيلی میخورد. سرنوشت قهرمان داستان نيز مرگ بر سر قبر معشوق نيست.
در داستان عشقی يوسف و زليخا، قهرمان داستان يوسف پاك است و زليخا زن بوالهوس عزيز مصر، عاشق اوست و از اين جوان زيباروی كه زنان مصر در وصفش گفتند: «پاك و منزه است خداوند، اين جوان بشری نيست، بلكه فرشتهای است بزرگوار»كام میخواهد، ولی اين قهرمان خودداری میكند.
قهرمان اين داستان، زندان را بر كامجويی برمیگزيند و به خدای خويش میگويد: «خدای من! زندان برای من دوستداشتنیتر است از آنچه مرا به آن میخوانند». سرانجام يوسف پاك به زندان میرود و دامن از گناه میپالايد.
در داستان عشقی يوسف و زليخا، قهرمان داستان در زندان منادی توحيد و معبر خواب ميشود و سرانجام بیگناهي خود را به اثبات میرساند و سپس عزيز مصر میگردد كه در عين پيامبری سياستورزی میكند و با عمل مرز جدايی دين و دنيا را كه كار دين را به كهنه سپرده شده بود و كار سياست را به فرعون، عملاً باطل میكند. قهرمان داستان قرآن در پايان هم موفق به ديدار پدر میگردد و هم برادران را عفو میكند و هم خانواده را دوباره بازسازی میكند.
اما سرانجام داستان عشقي ليلی و مجنون و داستان رومئو و ژوليت. در هردو به مرگ غمانگيز ختم میشود. در اولی ليلی از غم شويش عبدالسلام میميرد و مجنون بر بالاي قبرش از غم ليلي جان تسليم میكند و در داستان دوم ابتدا سلطان عشق رومئو، شوهر ژوليت را میكشد، سپس خنجر در سينه خود فرو میكند. آنگاه كه ژوليت از خواب چهل و هشت ساعته بيدار میشود، خودش را میكشد يك عشق و سه كشته.
چرا؟ چون قرآن اين داستان واقعی را نه برای سرگرمی، نه برای هنر كه هرچه تراژديك هنرمندانهتر؛ بلكه براي اميدآفرينی، براي شكيبايی، برای استقامت در مقابل مشكلات و عبرت خوانندگان آورده است و در پايان داستان تصريح میكند: «به راستي كه در داستان آنها [پيامبران] برای خردمندان پندی است. [اين داستانها] سخنی نيست كه بر بافته شده باشد، ولی تأييد [سخنان پيامبراني] كه پيش از آن بودهاند و شرح هرچيزی است و راهنمايی و رحمتی برای مؤمنان است».
در داستانهای قرآنی قهرمانانش مردانی از جنس مردم هستند، گرچه در علم و شجاعت و استقامت بشری مافوق بودهاند؛ ولی هرگز مافوق بشر نبودهاند. آن قهرمانان همواره اعلام ميكردهاند كه «ما جز بشری مانند شما نيستيم، مگر اينكه به ما وحی ميشود».كافران نيز وقتی میخواستند آنها را نفی كنند به بشر بودن متهم میكردند.
قهرمان داستان قرآن، ابراهيم، جواني بزرگشده در خانوادهای نجار و بتتراش كه بتها را میشكند و از دگماتيسم خانوادگی رهايی مييابد و در پايان پايه حكومت نمرود را متزلزل میكند و با مهاجرت پايهگذار حكومت الهی میشود. قهرمان ديگرش موسی، جوانی از طبقه فرودست اجتماعی است كه ستم فراعنه او را به دربار میكشد و به دور از تشريفات پادشاهي در خيابانها بهراه میافتد و حق مظلومان را از ظالمان حاكم میستاند، متواری میشود، چندين سال با چوپاني به خدمت شعيب درمیآيد و دوباره به مصر بازميگردد و سرانجام نظام كهنسال فرعونی را فرومیريزد و خود طرحی نو در حكومت میافكند. قهرمانان ديگرش نوح، هود، صالح و شعيب هستند كه ساليان درازی را در اصلاح جامعه ميكوشند.
هنر قرآن، هنر سرگرمكننده نيست، لغو و بيهودهگويی در آن راه ندارد، بلكه هدفمند و متعهد است و تعهدآفرين. هنر قرآن براي كسانی است كه ميخواهند نهضت اصلاحگرانه يا اصلاحگرايانه برپا سازند. آنها قبل از هرچيز به استقامت و آرامش و اطمينان به پيروزی نياز دارند. پيروان آنها نيز احتياج به راهنمايي و تذكر دارند: «و هريك از خبرهاي پيامبران را كه برای تو داستان میكنيم آن چيزی است كه بهوسيله آن دلت را آرامش ميدهيم و در اين [داستان] حقيقت براي تو آمده [نه خيالپردازی] و براي مؤمنان اندرز و تذكری است».
در داستان شاهكار فردوسی، قهرمان رستم افسانهای است كه واقعيتش معلوم نيست و اگر اصل وجودش را بپذيريم همان يل سيستانی است كه شاعر ايرانی از او رستم دستانی ساخت، رستمي كه برای نجات كيكاووس، هفتخوان را پشت سر گذاشت و اسبش شير را كشت و خودش به تنهايي از كوير بیآب عبور كرد، اژدها را كشت، پيرزن جادوگر را دونيم كرد، دشتبان را اسير كرد، سر ارژنگ ديو را قطع كرد و ديو سفيد را شكست داد و كيكاووس را آزاد كرد. همه اين پيروزیها بيهيچ آسيبی و آنهم به تنهايي!
گرچه شاعر هنرمندانه بار معنايی را در قالب شعر حماسي به اوج رسانده، ولي از بيتبيت شعرش خيالپردازی فرو میريزد و از قهرمان موجودی مافوق بشر میسازد كه غيرواقعيبودن آن را آشكار میكند. شما فقط به مقايسه زليخا و زن جادوگر بپردازيد تا عمق انسانشناسی هنر قرآنی و هنر شاهنامهای مشخص شود. در داستان قرآني، زليخا زنی داراي غريزه جنسی است همچو يوسف، با اينتفاوت كه يوسف جهان را منظر خداوند میدانست و زليخا با كشيدن پارچهاي بر روي بت خود ميخواست گناه را از او بپوشاند،ولي در داستان رستم، زن زيباروي مظهر اهريمن شمرده میشود:
ندانست كو جادوي ريمن است
نهفته به رنگ، اندر اهرمن است
قهرمانان قرآن مردانی هستند كه برنامهريزی میكنند، نقشه میكشند، عِدّه و عُده جمع میكنند، بهتنهايی به جنگ سپاه بيكران نمیروند، گاه شكست میخورند و گاه پيروز ميشوند و پيروزی خود را نه به شجاعت خود، بلكه به ياری خداوند مستند ميكنند.
اينجاست كه آنها چون از جنس بشر بودهاند، میتوانند الگوی بشر شوند، ولي رستم چون از جنس مافوق بشر بوده است، نمیتواند نمونهای براي انسان معمولی شود.
قرآن قهرماناني را ارائه میدهد كه هنر را در ساخت مسجد و محراب قرار ميدهند، اگر سان ديدن، آنها را از خدا غافل كند، اسبان جنگي را در راه خدا قربانی میكنند، پيامبری را چنان با حكومت قدرتمند پيوند ميزنند كه الگوي عينيت سياست و ديانت موجب بسط توحيد میشوند.
اينجاست كه هنر در قرآن در خدمت رشد و تكامل فرد و جامعه قرار میگيرد و از هنر، هنر متعهد ميزايد و هنر غيرمتعهد را هنری لغو و باطل ميشناساند. چنانچه در هنر نمايشی داستانسرايی قرآن همين بينش را مطرح ميكند.
در روايات آمده است كه نضربنحرث يكی از سران كفر تاجری بود كه براي تجارت به كشورهاي مختلف از جمله ايران سفر ميكرد. وی افسانههای ايرانی را فرامیگرفت و در مقابل پيامبر(ص) داستانسرايي میكرد و میگفت: محمد(ص) داستان عاد و ثمود را میخواند و من داستان رستم و اسفنديار را. آيه نازل شد كه «و برخي از مردم كسي است كه داستانهاي بيهوده تهيه میكند تا [مردم] را از راه الله بيهيچ آگاهي گمراه كند و آن [راه خدا] را به سخره بگيرد. آنان برايشان عذابی خواركننده خواهد بود. [و همين ناشران افسانه] زماني كه آيههای [قرآني] ما برايش خوانده میشود، متكبرانه روی برميگرداند كه گويي آن را نشنيده است. گويي در گوشهايش سنگينی است. پس او را به عذابی دردناك بشارت بده». قرآن در اين آيه اين هنر نمايشی داستانسرايي را بهعلت غيرمفيدبودن و بازداشتن و بيراهه بردن جامعه محكوم میكند. به علاوه حديث (گفتار، روايت و داستان) لهوي را [25] غيرعلمي ميشمارد.
جالب اين است كه مطابق روايات امامان معصوم، فقهاي شيعه اين آيه را دليل بر حرمت غنا و موسيقي محرم گرفتهاند؛ زيرا بعضی از مصاديق هنر موسيقي «لهوالحديث» و سخن بيهوده و باطل است.
بنابراين در زماني كه هنر براي هنر و سرگرمی، شعر براي خيالانگيزی، داستان و داستانسرايی برای سرگرمي مرسوم شده و ماده هنر، غيرواقعی، تخيلی، افسانهای و نتيجه آن پوچ و باطل بوده است، قرآن با طرح هنری متعهد، واقعگرا، هدفمند، خردانگيز، احياكننده فطرت، مبارزساز، اخلاقگرا، استقامتزا، آرامبخش و حقگرا را پايهگذاری كرد و در قالبی موزون و زيبا معجزهای ماندگار بهجای گذاشته است.
به اميد روزی كه تمامی هنرهای ترسيمی، تجسمی، نمايشی و ادبی از شعر تا سينماي ما متعهد و واقعگرا شود.
انتهای پیام