به گزارش ایکنا؛ نخستین هماندیشی «انسانشناسی و اسلام»، با حضور جمعی از صاحبنظران در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید بهشتی امروز 11 مهرماه برگزار شد.
سهیلا شهشهانی، دانشیار انسانشناسی دانشگاه شهید بهشتی به عنوان یکی از سخنرانان این هماندیشی بیان کرد: از زمانی که انسان انسان شد، فرهنگ آفرید، از زمانی که انسان متمدن شد، تفکر درباره گذر به این مرحله را آغاز کرد و با استدلالهایی، برتر بودن حیاتش را در دوره جدید به خود و دیگران قبولاند. از زمانی که انسان متمدن درباره فرهنگهای گوناگون به گردآوری اطلاعات پرداخت و آنها را ردهبندی و مقایسه کرد و وجوه اشتراک و افتراقشان را یافت، انسانشناسی شکل گرفت.
وی در ادامه افزود: تا زمانی که انسان فرهنگساز وجود داشته باشد، انسانشناسی نیز مفهوم خود را حفظ میکند. انسانشناسی با شیفتگی نسبت به قدرت فرهنگسازی بشر آغاز میشود، همین خصلت انعطافپذیر انسان، یعنی فرهنگسازی است که او را قادر میسازد خود را با انواع تغییرات محیط زیست و محیط انسانی وفق دهد و تا زمانی که انسان این ویژگی فرهنگسازی را داراست، انسانشناسی نیز به تحقیق در این زمینه خواهد پرداخت.
شهشهانی بیان کرد: انسانشناسی به بررسی فرهنگ انسان در تمام زمانها و مکانها میپردازد، انسانشناسی ترجمه کلمه «anthropology»، است و تشکیل شده از انسان (Anthropos) و شناسی (logos)، این رشته تقسیم بندی چهارگانهای دارد.
این عضو هیئت علمی دانشگاه تصریح کرد: انسانشناسی جسمانی به تحول نوع بشر در بعد جسمی توجه و جایگاه او را در میان موجودات زنده بررسی میکند. اینکه انسان از چه زمانی انسان و دارای فرهنگ شد موضوع بررسی این شاخه از انسانشناسی است، خصوصیات جسمانی بشر، مانند اندازه جمجمه و قامت ایستاده و وجود برخی ابزارها دال بر وجود فرهنگ است. در تحقیقات تطبیقی، فرق کیفی میان انسان و انسان ریختها مشخص میشود. تحقیق در مورد ابزار و تحول ساخت و استفاده از آنها تحول جامعه انسانی را نشان میدهد و این نیز بخشی از تحقیقات انسانشناسی جسمانی است. این شاخه از انسانشناسی با نخستین شواهد سروکار دارد که متعلق به بیش از دو میلیون سال پیش تا حدود چهل هزار سال پیش است که دوره اخیر به حوزه باستانشناسی مربوط میشود.
شهشهانی بیان کرد: از آن زمان تاکنون، خصوصیات جسمی انسان تغییر نکرده و آنچه بررسی میشود بقایای فرهنگی بشر در محیط زیست اوست؛ تمام آنچه از آن استفاده کرده تا محیط زندگی خود را بسازد، تمام آنچه از آن تغذیه کرده، آنچه از دور و نزدیک آورده و با آن خانه و قبرستان و بعدها برج، معبد، راه، ابزار جنگی، زینت آلات و غیر ساخته و ابزاری که به کار گرفته است. تمام این بقایای فرهنگی در حوزه بررسی باستانشناسی اقوام قرار میگیرد. باستانشناسی اقوام به بررسی ارتباط میان منابع باستانی هر منطقه و اطلاعات مربوط به نحوه زندگی مردم همان منطقه میپردازد، این ارتباط گاه مطالبی را آشکار میکند که درک آن بدون استفاده از منابع قومنگاری شده مشکل است.
وی در ادامه تصریح کرد: انسانشناسان در بررسیهای خود در نقاط گوناگون دنیا با موضوع زبان مواجه شدند و انسانشناسی زبان کمکم شکل گرفت، گردآوری اطلاعات مستلزم فراگیری زبان مردم بود؛ بنابراین اولین مرحله آشنایی با اقوام دیگر تهیه فهرست لغات زبان آنها بود. بدین ترتیب به مرور، زبانها و لهجههای مختلف جهان گردآوری شد. هدف از این گردآوریها علاوه بر درج فرهنگ زبان، پیدا کردن ارتباط میان فرهنگ هر قوم با زبان آن بود.
شهشهانی بیان کرد: آیا زبان قدرتمندان با زبان بیقدرتان و زبان زنان با زبان مردان متفاوت است؟ برخی زبانها در بعضی از حوزههای معنایی غنی و در برخی فقیرند، این امر مکن است انعکاس محیط زیست باشد، مانند تنوع معادل واژگانی برای برف در میان اسکیموها یا تنوع واژگانی برای شتر در میان اعراب، وجود واژههایی برای رنگها نیز خصوصیاتی را نشان میدهد. لغات خویشاوندی مقوله دیگری است که به صورت گسترده بررسی شده است و از وجود روابط اجتماعی در میان گروهی از مردم خبر میدهد.
عضو هیئت علمی دانشگاه تصریح کرد: زبانها و لهجهها بهسرعت در حال تغییر هستند، بنابراین ضبط و ثبت آنچه برجای مانده و نیز نحوه تغییر با توجه به کل فرهنگ موضوع دیگری است برای بررسیهای انسانشناسی زبان، مهمترین و مطرحترین شاخه انسانشناسی، انسانشناسی فرهنگی است. این شاخه تقسیمات درونی بسیار دارد، جوامع گاه بر مبنای نوع معیشت به جوامع شکارچی و گردآورنده، پالیزبان، کوچرو، روستایی و شهری تقسیم میشوند و جمیع ابعاد زندگی در هر یک از آنها بررسی میشود؛ ارتباط هر جامعه با محیط زیست و تمام فعالیتهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فکری آن.
وی در ادامه به شاخههای دیگر انسانشناسی اشاره و بیان کرد: انسانشناسی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و ... عبارت است از مجموعه آنچه از زندگی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و ... گردآوری و در چارچوب نظریههای خاص برسی شده است، بر فهرست این مباحث در دهههای اخیر به دلیل بررسی و کندوکاو بیشتر افزوده شده است؛ تاریخ اقوام، انسانشناسی حقوق، انسانشناسی جنگ، انسانشناسی پزشکی (روانی و جسمانی) موسیقی اقوام و انسانشناسی زنان که همه شاخههایی از انسانشناسی فرهنگی هستند.
شهشهانی گفت: بدین ترتیب میبینیم که انسانشناسی به همه ابعاد انسانی در تمام محیطهای فعالیت انسان پرداخته است. اما آیا این گستردگی از انسجام آن نمیکاهد؟ چگونه این رشتههای دیگر مانند علوم سیاسی، اقتصاد، جامعهشناسی، روانشناسی، باستانشناسی و زیستشناسی متمایز میشود؟ آنچه به این رشته مرکزیت میبخشد و آن را از رشتههای همجوار متمایز میکند تمرکز آن بر فرهنگ است. انسانشناسی به فرهنگ اقتصادی مردم میپردازد نه به بانکداری، به فرهنگ سیاسی مردم و به فرهنگ احزاب و جوامعی که حزب دارند میپردازد و نه به فعالیت حزبی، به فرهنگ پزشکی میپردازد و نه به علم پزشکی، البته هر چه اطلاعات از رشتههای همجوار بیشتر باشد ممکن است بر عمق تحقیقات فرهنگی افزوده شود، اما مسئله انسانشناسی خود فرهنگ و استدلالهای هر فرهنگ برای موجودیت پدیدههای آن است.
وی در ادامه تصریح کرد: اگرچه بحث ما بسیار کلی است، معروف است که انسانشناسی به جوامع کوچک یا موضوعات محدود میپردازد توجه انسانشناسان در زمانی که اقوام به سرعت از بین میرفتند الزاما به این گنجینههای فرهنگی بشر که در معرض تهدید بودند، جلب شد و سعی کردند حتی جنبههای کوچک فرهنگ مادی و فکری این اقوام را به صورت دقیق نشان دهند، اما به هیچ وجه توان این رشته به مکانهای کوچک و انسانهای غیر شهری محدود نمیشود. تا زمانی که انسان انسان است، فرهنگ هم دارد که موضوع تحقیق انسانشناس است. اگر تحقیقی به جنبه کوچکی از زندگی مردم پرداخت و نتوانست از طریق آن کل فرهنگ آنها را تبیین کند یا در جزء کل را نشان دهد، تحقیقی انسانشناختی نیست رشته انسانشناسی به دلیل پیچیدگی بشر و زندگی او بر جنبهای تمرکز میکند که بتواند کل را در جزء بنمایاند و برای این کار باید دانش کل را داشته باشد.
شهشهانی گفت: مهمترین و پرهیجانترین شاخص رشته انسانشناسی دوره تحقیق و روش ویژه تحقیق آن است، هر انسانشناسی برای آنکه محقق این رشته شود حداقل باید یک سال در میان مردمی زندگی کند که هم فرهنگ او نباشد، این امر الزامی است؛ زیرا موضوع انسانشناسی فرهنگ است و اگر محقق با فرهنگ جامعهای مأنوس باشد همه چیز برایش عادی است برای آنکه این موضوع برای او به مسئلهای در خور بررسی تبدیل شود، بهترین شیوه به وجود آوردن فاصله در ذهن محقق تازهکار است؛ یعنی تحقیق در میان مردمی که از نظر زبانی با او فرق دارند و فرهنگ روزمرهشان نیز با او متفاوت است. محقق انسانشناس پس از آشنایی با واژههای زبان، به ثبت یادداشتهای روزانه میپردازد.
وی در ادامه تصریح کرد: افزون بر این، تمام اطلاعات کتابخانهای را که قبل از تحقیق گردآوری کرده است در محل به محک تجربه میزند. از آنجا که محقق باید به تحقیق درباره موضوعی بپردازد که قبلا در منابع مکتوب به آن اشاره شده است، کار خود را با پرسشنامه ادامه میدهد. مهمترین از همه اینها، انسانشناسی از محقق میخواهد که با مردم زندگی کند، یعنی در کار، آمدوشد، مراسم، سوگواری و شادی آنان شریک شود. تنها پس از آنکه مردم او را پذیرفتند و همانند خود دانستند (در این مرحله اغلب میبینیم که به او مرتبه خویشاوندی میدهند) و او توانست مانند آنها زندگی کند و از دیدگاه آنها به دنیا بنگرد، میتواند نوشتن را آغاز کند او در نوشته خود باید به تمام جنبههای زندگی مردم بپردازد این موضوع بسیار مهمی است؛ زیرا محقق صرفا به آنچه انسانها درباره خود میگویند بسنده نکردن به آنچه در کلام امکانپذیر است و بلکه پرداختن به زندگی واقعی، زندگی روزمره و غیررسمی مردم، خصیصه انسانشناسی است که با روش تحقیق آن که مشاهده مشارکتی است مجال بروز مییابد.
عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی تصریح کرد: قومنگاری صرفا انباشتی از اطلاعات مربوط به محیط زیست، ساختمانیها و مراسم همراه با چند بیت شعر در انتهای آن نیست، بلکه متنی پویاست که جهان بینی مردم منطقه در آن موجود است برای خواننده، بینش مردم منطقه و استدلالهای آنان برای فعالیتهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فکری خود باید ملموس باشد. به زبانی دیگری، در متن قومنگارانه مطلوب، وجود محقق و نظر او هر چه کمتر دیده میشود و رابطه بین مردم و خواننده به حداکثر ممکن میرسد محقق خوب کسی است که حضورش حس نشود، زیرا او در حکم آینهای است که واقعیت را مینمایاند و رابطه مستقیمی بین مردم و خواننده برقرار میکند این امر با انشانویسی که از ذهن نگارنده منشأ میگیرد، تفاوت اساسی دارد.
وی افزود: قوم نگاری خوب ترجمان زندگی یک قوم برای قومی دیگر است این کار بسیار دشوار است و برای جامعه ما که با مسائل ترجمه مواجه است باید قابل درک باشد. اگر ترجمه مشکل است، دلیل آن نیاز به دانستن مطالب جنبی بسیار است بنابراین قوم نگاری نیز بی نهایت دشوار است، زیرا ترجمه زندگی دیگران است با در برگرفتن نگرش، فعالیت، محیط زیست، رابطه با قدرت و ... که تسلط قوم نگار را بر هر دو فرهنگ میطلبد.
شهشهانی گفت: در همین جا به یکی از مفاهیم اساسی این رشته یعنی «نظریه نسبیت فرهنگی» برمیخوریم. انسانشناسی به تجربه دریافته است که در دو جامعه معنای یک پدیده یکسان متفاوت است و هر فرهنگ بر مبنای تجارب تاریخی، جایگاه اقلیمی، امکانات زبانی و فلسفی خود پدیدهها را تعریف میکند، همین امر او را متوجه نسبیت قضیه میکند او در زمان تحقیق باید اجبارا از ساختار فکری و نظری خویش فاصله بگیرد تا بتواند «دیگری» را درک کند. در بازگشت متوجه میشود که خودش به سبب این تجربه تغییراتی کرده است و دیگر به تجارب قدیم به همان صورت قبل از تحقیق نمینگرد بدین ترتیب و با این تجربه، نشریه نسبیت فرهنگی در ذهن او جای میگیرد.
این عضو هیئت علمی بیان کرد: محقق انسانشناس نباید تنها به مطالب نظری که در محیط دانشگاهی آموخته است، بسنده کند و با آنها به منطقه تحقیق برود حساس بودن نسبت به مسائل مردم ما را با شاخه دیگری از انسانشناسی با نام «انسانشناسی کاربردی» آشنا میکند فعالیت این شاخه که در سالهای اخیر پیشرفت بسیاری کرده در زمینههای بسیار متفاوتی است؛ در پزشکی و پرستاری به متخصصان گوشزد میکند که چگونه فرهنگ بیماران خود را درک کنند تا موفق باشند و در حل مشکلات آنان درنمانند، این مطلب در مراکز سکونت مهاجران و در مواردی که فرهنگ گروه پزشکان با بیماران متفاوت است، بسیار اساسی است. در امر آموزش نیز این نظریه کارایی فراوان دارد حل مسائل مرزی بین اقوام دو سرزمین یا اقوام مختلف ساکن در یک کشور با شناخت دیدگاههای مختلف امکانپذیر است همکاری انسان شناسان در این زمینه بسیار حساس به حل مسائل بین المللی قومی کمک بسیاری میکند.
وی افزود: امروز تجارت فعالیت پراهمیتی است، شناخت خواستها و نیازهای مردم مختلف و شناساندن متاع تولید شده به مردمی دیگر راه موفقیت در جهان تجارت است. در این زمینه نیز هم در تولید و هم در تبلیغات، انسان شناسان فعالیت چشمگیر داشتهاند، شرکتهای تجاری که کارکنانی با فرهنگهای مختلف دارند اغلب با مسائل رفتاری و مشکل درک متقابل مواجه هستند. در این حوزه نیز انسانشناسی کاربردی در ایجاد بین دیدگاهها و معنی کردن رفتارهای فرهنگی مختلف موفق بوده است.
این عضو هیئت علمی بیان کرد: به این ترتیب انسانشناسی مدعی است که علم قرن بیست و یکم خواهد بود؛ زیرا بیشتر از علوم دیگر از فرهنگهای مختلف تجربه کسب کرده و با تحقیقات عمیق فرهنگی در میان فرهنگی خود راه و روش مردم اقوام گوناگون را مطالعه کرده، چگونه با یکدیگر زیستن را نیز بهخوبی وارسی کرده و در مقاطع مختلف کارایی خود را نشان داده است.
وی افزود: انسانشناسی رشته فرهنگ عوام نیست، بلکه متخصصان این رشته به کل مقوله فرهنگ میپردازند، چه فرهنگ عوام و چه خواص، چه فرهنگ فقرا و چه اغنیا، چه فرهنگ اقتصادی و چه سیاسی اگر زمانی انسان شناسان به تحقیق و بررسی درباره واحدهایی کوچک پرداختهاند که فرهنگ مکتوب نداشتهاند، این بدین معنا نیست که انسانشناسی الزاما فقط به فرهنگ شفاهی بیقدرتان حاشیهای توجه دارد، بلکه انسانشناسی به فرهنگ قدرتمندان و کاتبان و منابع مکتوب و متخصصان نیز میپردازد چنانکه فرهنگ استفادهکنندگان از ابزار ماهوارهای نمونهای است که در کتابها و مقالات انسانشناسی دهه اخیر بررسی شده است انسانشناسی رشتهای یکصد ساله است که در این دوران کثرت و گاه اغتشاش اندیشه با نگاهی نسبیتگرا به تجارب خام معنا میبخشد.
انتهای پیام