کد خبر: 3759082
تاریخ انتشار : ۰۵ آبان ۱۳۹۷ - ۱۱:۵۷
غلامحسین ابراهیمی دینانی:

عارف عندالله است و به بهره‌مندی نمی‌اندیشد/ کتاب درون را باید خودمان تألیف کنیم

گروه اندیشه ــ چهره ماندگار فلسفه ضمن تبیین کلماتی از باباطاهر در باب تفاوت فلسفه و عرفان بیان کرد: همه انسان‌ها به برای انجام هرکاری به دنبال رسیدن به حظ و بهره هستند اما کسی که نزد حق است به بهره خودش فکر نمی‌کند و او خودی ندارد که بدان بیندیشد. عارف نیز چنین بوده و نزد حق است و به بهره‌مندی و ... نمی‌اندیشد و از این مرحله عبور کرده است که مقام بسیار بالایی است.

به گزارش ایکنا؛ غلامحسین ابراهیمی دینانی، چهره ماندگار فلسفه به شرح جمله‌‌ای از باباطاهر که در کلمات قصارش آمده و اینچنین است که «الناس ثلاثه عارف و عارف و مرید فاما العارف هو لربه دون حظه و اما العالم هو لعلمه مع حظه و اما المرید هو لمراده برویته حظه» پرداخت.
وی در ابتدا به تبیین معنای واژه «حظ» پرداخت و بیان کرد: باباطاهر بیشترین معانی را در کوتاه‌ترین کلمات بیان کرده است و به حق باید بگوییم که اینها کلمات قصار است. در این جمله یکی از مهم‌ترین مسائل را بیان کرده است. در واقع بحث است رو این مسئله که عارف و عالم و مرید چه کسانی هستند. به عبارتی فلسفه و عرفان به چه معنا است که در اینجا فلسفه نیز علم است و علم یعنی آن چیزی که انسان می‌داند که اینها یا تجربه آزمایشگاهی است که علم است و یا فلسفه و استدلالی است که این نیز علم است.
این مدرس و پژوهشگر فلسفه در ادامه افزود: اما عرفان حسابش جدا است و باباطاهر بین عرفان و علم تفاوت قائل می‌شود. البته علم نزد ایشان علم الهی است و چون خودش نیز عارف بوده است وقتی به علم نگاه می‌کند به آن جنبه الهی می‌دهد. به این دلیل است که می‌گوید عارف کسی است که «هو لربه دون حظه»، حظ یعنی نصیب و بهره‌‌مند شدن. انسان از زندگی بهره‌ای دارد، غذایی که می‌خورد از طعم و فواید آن بهره‌مند می‌شود، لذا حظ انسان از زندگی و ... بهره‌مندی او است.
وی بیان کرد: جامع‌ترین کلمه برای «حظ» بهره‌مند شدن است که می‌تواند مادی یا معنوی باشد، باباطاهر می‌گوید عارف کسی است که وجودش نزد حق است و نه نزد حظ او، اما آدم‌ها هر کاری که می‌خواهند انجام دهند می‌خواهند از آن فایده‌ای ببرند، یک انسان بدون در نظر گرفتن فایده‌ای کاری انجام نمی‌هد اعم از اینکه فایده مادی یا معنوی یا دنیوی یا اخروی باشد. عارف عند الحق است یعنی فانی در حق است و جز حق نمی‌بیند، حالا کسی که نزد حق است به حظ و بهره خودش فکر نمی‌کند و او خودی ندارد که به بهره‌مندی برای خود بیندیشد.
عارف عندالله است و به بهره‌مندی و ... نمی‌اندیشد
چهره ماندگار فلسفه در ادامه با تبیین بیشتر شخصیت یک عارف پرداخت و تصریح کرد: عارف نزد حق است و به بهره‌مندی و ... نمی‌اندیشد و از این مرحله عبور کرده است که مقام بسیار بالایی است و به این فرد عارف می‌گوییم، ممکن است خیلی‌ها خود را عارف بدانند اما این ادعا است اما باباطاهر تعریف ارائه می‌کند و می‌گوید عارف کسی است که از حق خود گذشته است و به حق رسیده است. با مدعیان عرفان کاری نداریم و اینها نیز زیاد بوده‌اند و خواهند بود. آنکه واقعا عاشق است با کسی که ادعای عشق دارد از زمین تا آسمان فرق دارد و این همان مقام فنای انسان در احدیت و واحدیت حق است.
این مدرس و پژوهشگر برجسته فلسفه بیان کرد: اما عالم را اینگونه می‌گوید که «اما العالم هو لعلمه مع حظه»، عارف عند الحق بود و به حظ و بهره‌اش توجهی نداشت، اما عالم نزد علم خود است، البته می‌توان گفت که به معلوم خود می‌اندیشد، اینجا در واقع به صورت تضمینی اتحاد عاقل و معقول را می‌گوید. درست است که عالم معلوم را می‌بیند اما اولاً معلومی که در درونش است را می‌بیند. پس عالم نزد علمش است. وقتی او نزد علمش است و به معلوماتش توجه دارد بهره خود را نیز می‌برد.
ارادت برای کسی است که از مرادش جدا نیست
ابراهیمی دینانی در ادامه تصریح کرد: اشکالی هم ندارد اما عارف کجا و عالم کجا. عارف از خود گذشته بود، عالم نزد علمش است و از آن نیز نمی‌تواند جدا شود. هم نزد علمش است و هم نصیب می‌برد. اما در مورد مرید می‌گوید که «لمراده برویته حظه»، از این تعبیر معلوم می‌شود اینها که ادعای ارادت می‌کنند ادعای آن‌ها تو خالی است. ارادت، کسی است که از مرادش جدا نیست. به اولیاء و انبیاء که ارادت دارید یعنی اینکه باید غرق در آن‌ها باشید و نه جدای از آن‌ها، در ادامه هم دارد که با مراد است اما بهره‌مندی خود را از اینکه با مراد است می‌یابد. به هر کسی نمی‌شود دست ارادت داد بلکه باید دست ارادت را به خداوند و انبیاء و اولیا هستند.
چهره ماندگار فلسفه بیان کرد: دقیق‌ترین تفاوت را باباطاهر بین علم و عرفان گذاشته است، او عارف بوده و عارفانه صحبت کرده است، انسان یک موجود پیچیده‌ای است، همه مراحل نیز می‌تواند طی کند، هر آدمی استعداد دارد که همه مراتب علم را طی کند، من از استعداد آدمی سخن می‌گویم.
تا مقام فناء فی الله بایدها وجود دارد
ابراهیمی دینانی در ادامه تصریح کرد: هر آدمی بین آنچه که هست و بین آنچه که باید باشد فاصله زیادی دارد، بایدهای اشخاص نیز یکسان نیست، هر کسی یک بایدهایی دارد. تا مقام فناء فی الله باید وجود دارد و همه آدم‌ها بایدشان بسته به همتشان است چنانکه شاعر می‌گوید «همت بلند دار که مردان روزگار؛ از همت بلند به جایی رسیده‌اند» یا اینکه حافظ در یکی از ابیاتش می‌گوید «همتم بدرقه راه کن ای طائر قدس؛ که دراز است ره مقصد و من نوسفرم».
چهره ماندگار فلسفه با تبیین این بیت از حافظ بیان کرد: حافظ روی کلمه همت تکیه زیادی کرده است، کسی همت دارد که تمام نیروهای روحانی و جسمانی را یکجا جمع کند. اگر تمام نیروهای ظاهری و باطنی و ... انسان در یک جهت تمرکز پیدا کرد، همت است. تمرکز بسیار مهم است. برای این مطلب مثالی می‌زنم، ما همه نور را می‌بینیم، سابق چیزهایی داستند به نام ذره‌بین که روی چیزی قرار می‌دادند تا مثلاً سیگار را روشن کنند، این ذره بین شیشه است، اما چرا آتش ایجاد می‌کند؟ به دلیل اینکه نوری که همه جا پخش است را یکجا متمرکز می‌کند.
با حواس جمع و تمرکز به کارهای زیادی می‌توان رسید
ابراهیمی دینانی تصریح کرد: همین نور اگر تمرکز پیدا کند می‌سوزاند، اثر تمرکز به این صورت است، انسان با این نیروهای مختلفی که دارد اگر این نیروها تمرکز پیدا کند ممکن است که عالم را محترق کند و از عالم بگذرد. ما متأسفانه پخش و متفرق هستیم. یک مثالی است که می‌گوید «من حواسم جمع نبود» یعنی حواس پخش است. اما اگر کسی حواسش را جمع کرد خیلی کارها از او برمی‌آید.
وی در ادامه افزود: ما نیروهای مختلف  از جمله قدرت خیال، تعقل و توهم ... داریم و همه پخش است، اگر این نیروها حس، وهم، خیال و عقل تمرکز پیدا کرد انسان به کشف می‌رسد و فکر کردن خوب زمانی صورت معقول به خود می‌گیرد که عقل با حس داد و ستد کند و هماهنگ باشند، یک وقت یک نفر عقلش کار می‌کند و حسش کار نمی‌کند این به نتیجه نمی‌رسد، یا حسش قوی است و عقل کار نمی‌کند این نیز به جایی نمی‌رسد اما اگر حس و وهم و خیال با هم مرتبط شدند و این داد و ستد بین آن‌ها برقرار شد انسان می‌تواند به کشفیات محیرالعقول دست پیدا کند.
چهره ماندگار فلسفه در ادامه افزود: پس بین آنچه من هستم و آنچه که باید باشم که این بایدها نیز متفاوت است فاصله است. اما من، بودن هستم یا شدن هستم؟ بودن امروز غیر از بودن دیروز است، امام علی(ع) فرمود وای بر کسی که دو لحظه‌اش یکسان باشد، هر لحظه باید تحول باشد، انسان مرتب در حال شدن است، این شدن جسمی است و علاوه بر آن روان نیز در حال شدن است.
برای اینکه بشویم باید بشنویم
این پژوهشگر حوزه فلسفه تصریح کرد: برای اینکه بشویم باید بشنویم، بدن کار خود را می‌کند اما انسان نمی‌تواند که نشنود و بشود، با نشنیدن نمی‌شود شد، یکی از راه‌هایی که شدن را تقویت می‌کند و شدن‌های بسیاری را به دنبال دارد شنیدن‌ها است.
وی در ادامه افزود: وای به حال کسانی که گوش شنیدن ندارند، گوش دارد اما نمی‌خواهد گوش بدهد، کسی که گوش دارد و سخن خوب را نمی‌شنود در عبودیت ذهن گرفتار است و زندانی است، پس دروازه ذهن به جهان بیرون از طریق گوش گشوده می‌شود. باید گوش فعال شود. پس بین بودن و شدن و بین آنچه هستم و باید بشوم فاصله بسیار است.
کتاب درون را باید خودمان تألیف کنیم
ابراهیمی دینانی بیان کرد: یک اندیشمندی حرفی زده است که زیبا است و می‌گوید «من کتاب وجود خودم را خودم تالیف می‌کنم». یک کتابی است که چاپ می‌شود و مردم می‌خوانند اما این کتاب بیرونی است اما انسان نیز کتاب است، فرمود «اقْرَأْ كَتَابَكَ كَفَى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا»، خداوند در این آیه از کلمه «حسیبا» استفاده کرده تا تأکید را برساند. کتاب خود آدم را خود انسان باید تألیف کند. اما کتاب خود را چطور باید تألیف کرد؟ اینجا است که وظیفه سنگین می‌شود و اگر ننویسید، بر‌ای شما می‌نویسند و در اینصورت خدا می‌داند که چه بلایی سر ما می‌آید.
یادآور می‌شود، غلامحسین ابراهیمی دینانی این سخنان را در برنامه تلویزیونی معرفت که روز گذشته پخش شده، ایراد کرده است.
انتهای پیام

captcha