
«درساژ»، عنوان نخستین تجربه سینمایی پویا بادکوبه در مقام کارگردان است. روحالله برادری، تهیه کننده این فیلم است و چندی پیش در گروه هنر و تجربه اکران شده و هم اکنون در شبکه نمایش خانگی در حال عرضه است. این فیلم توانست در جشنوارههای خارجی به ویژه فستیوال برلین نظر هیئت داوران را به خود جلب کند، همچنین از دیدگاه هیئت داوران جشنواره فیلم فجر نیز به عنوان بهترین فیلم اول انتخاب شد، اما تحسین یک اثر صرفاً به معنای موفقیت آن نیست زیرا تعداد سالنهای نمایش بیانگر میزان استقبال از فیلم است.
مخاطبان تعیینکنندگان کیفیت یک اثرند نه هیئت داوران جشنوارههای سینمایی. اما باز هم برخی فیلمسازان برای خوشایند جشنوارههای خارجی و ذائقه تعداد اندکی از تماشاگران هنر هفتم فیلمسازی میکنند. نتیجه این نوع نگرش تنها خوشایند کارگردان و عوامل فیلم است زیرا آنها با حمایت دولتی، فیلم خود را میسازند و دستمزدشان هم به طور کامل پرداخته میشود و اهمیتی به میزان فروش فیلم نمیدهند. نکته جالب اینجاست وقتی از آنها درباره شکست اقتصادی فیلمشان سؤال میشود، پاسخ میدهند که فیلم برای مخاطب خاص ساخته شده است.
این توجیه خودپسندانه سالهاست توسط فیلمسازان جشنواره پسند بیان میشود اما باید از آنها پرسید اگر قرار باشد، خودشان هزینه ساخت این قبیل آثار را تأمین کنند، باز هم دست به این اقدام میزنند؟ نکته دیگر اینکه باید دید اگر کارگردان یا تهیهکننده ملزم به بازگرداندن هزینههای فیلم بودند باز هم چنین آثاری تولید میشد؟ البته برخی از این سینماگران مدعیاند فیلمشان توسط بخش خصوصی تولید میشود، اما همه میدانند در نهایت این دولت است که به اشکال مختلف با کمکهایش به صورت مستقیم و غیرمستقیم به تولید فیلمها کمک میکند، اما اگر از این موضوع هم بگذریم باید به این دست سینماگران یادآوری کرد برای فیلم شخصی نباید انتظار اکران عمومی گسترده داشت.

نقد آثاری نظیر درساژ شاید به زعم برخی از افراد حمایت از سینمای بدنه تلقی شود که نوعی شانه خالی کردن از اصل موضوع است، زیرا اگر بخواهیم این تصور را اشاعه دهیم هر اثری که در گیشه موفق است، الزاماً بیکیفیت است دیگر قدیمی شد، پس بهتر است سازندگان فیلمهای مخاطب خاص به فکر توجیه بهتری باشند.
درساژ، داستان دختری است که با دوستانش دست به سرقت میزند، اما اتفاقاتی که در ادامه رخ میدهد به نوعی خانواده او را هم درگیر موضوع میکند. در درساژ یک خانواده کاملاً غربی و از هم پاشیده را شاهدیم که پدر و مادر از حال فرزندانشان کاملاً بیخبرند. والدینی که به راحتی اجازه میدهند دختر ۱۶ یا ۱۷ سال آنها شبها به خانه نیاید و شکلی از روابط خانوادگی در این فیلم ترسیم میشود که به هیچ عنوان در فرهنگ ایرانی جای ندارد.

این شکل از تصویرسازی از خانواده آسیبی است که این روزها به شدت در فیلمهای سینمایی رایج شده و متأسفانه هر روز در حال بیشتر شدن است، چون با جایزههایی که فیلمهای مربوطه از جشنوارههای خارجی میگیرند، فیلمسازان جوان راحتترین مسیر را برای مطرح شدن ساخت چنین آثاری میبینند.
فیلم بادکوبه یک الگوسازی بسیار بد برای نوجوانان است؛ رابطهای که از دختران و پسران بسیار افسار گسیخته و با شکل رفتاری عموم خانوادههای ایرانی در تضاد است. این قبیل آثار به نسل جوان این نکته را القا میکند که میتوان زندگی دیگری بر خلاف سنتها داشت. در کنار موضوع ناخوشایند فیلم این کار به لحاظ فنی نیز اتفاق چشمگیری نیست، به ویژه بازیهای بسیار بد و سرد آن. علی مصفا که در کارنامه هنریاش فیلم خوب کم ندارد، بازی نه چندان مطلوبی را ارائه کرده است و بازی شبنم مقدمی نیز به شدت معمولی است. بازیگر نوجوان هم تنها با ژستهای مات زدهاش باعث رنجش تماشاگر میشود. این قبیل بازیها که عموماً نشئت گرفته از سبک هنری اروپای شرقی است هیچ جذابیت بصری برای مخاطب ندارد.

کارگردانی پویا بادکوبه هم اتفاق عجیبی با خود در پی نداشته است زیرا با قرار دادن دوربین و ثبت بازیهای سرد و تصویرگری از داستانی آشفته مطمئناً نمیتوان شاهکار آفرید. این اثر نه تنها فراز و فرودی ندارد بلکه درامی هم در آن شکل نگرفته است. در این میان انتخاب لوکیشن تاریک هم تصاویر را به شدت سیاه و کسل کننده کرده است.
به هر حال درساژ ساخته شده و جوایزی را هم گرفته است، اما این قبیل آثار نیاز سینمای امروز ما نیستند، زیرا جوانانی که به راحتی جذب آثار پر زرق و برق هالیوود میشوند با فیلمهایی نظیر درساژ بیش از هر زمانی از سینمای ایران فاصله میگیرند.
به قلم، داود کنشلو
انتهای پیام